هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
از امام حسن عسکری پرسیدند:
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ ؟
فَقَالَ ابْنِي مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً أَمَا إِنَّ لَهُ غَيْبَةً يَحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ
اى فرزند رسول خدا حجّت و امام پس از شما كيست؟
فرمود: فرزندم محمّد، او امام و حجّت پس از من است، كسى كه بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليّت درگذشته است، آگاه باشيد كه براى او غيبتى است كه نادانان در آن سرگردان شوند و مبطلان در آن هلاك گردند و كسانى كه براى آن وقت معيّن كنند دروغ گويند
📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص409
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
@basaer_l
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
ختم صلوات امروز به نیت :
#شهید_حسین_صبوحی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌹حسين در ششم دي ماه سال 93 به همراه سرهنگ محمد هاشمي در اثر درگيري با اشرار وسارقان مسلح مواد مخدر که 14 سال تحت تعقيب بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل شد.
🍃🌹حسین فردي مهمان نواز و مهربان بودند به گونه ايي که در آخرين تولدش تمام پولي که کادوگرفته بود را به دوستش که فرزند بيماري داشت بخشيد.
🍃🌹حسين شب ها از خواب بر مي خواست وبا معبود خويش راز و نياز مي کرد و در خواندن نماز شب مداومت مي ورزيد.
مادر حسين قطرات اشک بر چادر مشکي اش مي چکيد، او با وقاري خاص و بغضي که هر چند دقيقه يکبار راه گلويش را مي بست گفت: حسين خيلي علاقه داشت به کربلا برود سـال سوم راهنمايي با هم به کربلا رفتيم و از کربلا با خودش خاک تربت را آورد روزي که شهيد شد نيمه شب خوابش را ديدم گفت: مادر خاک تربت يادت نرود که فردا خاک تربت را در کفنش گذاشتيم .
🍃🌹همسر حسين مي گفت : يک ساعت بعد از عقدمان به گلستان شهداي خوانسار رفتيم آنجا با هم پيمان بستيم که در سختي ها کنـار هم باشيم ، خيلي به شهدا ايمان و اعتقاد داشت همه ي نذر ها را براي شهدا مي کرد، شهادت بزرگترين آرزويش بود يک روز به او گفتم تو که اين همه آرزوي شهادت داري چرا ازدواج کردي؟ گفت: براي اينکه دست چند نفر را بگيرم
باز هم شنبه و باز هم دلتنگی...
یا رب چه عجیب است این دل
جمعه ها میشکند عهد با یار
شنبه ها پر می کشد سوی دیار
یا مرا آدم کن و سر به راه
یا رهایم کن با کوله باری از گناه
خوش قول ترین آدم این دیار
من که شهرۀ شهرم در بد عهدی
تو بیا و سر این پیمان بمان
چرا که این دل نه دارد طاقت فراق و نه تواند کشد جور وصال...
من که دیگر هیچ، از دست رفته ام
تو بیا و سر قولت بمان...
#شهید_مدافع_وطن
#شهید_آرش_زارعی
#شنبه_های_دلتنگی💔
✍️ چاو به ره
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
❇️ سردار شهید قاسم سلیمانے:
برادران و عزیزان بسیجیم💠
سلام علیڪم🌹
نمازشب نمازشب نمازشب
ڪلید تمام عزتهاست.🌷
#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#مرد_میدان
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹شهیده نسرین شاهرخـی
🍃نوزده سال قبل در ششم دی ماه سال 1346 در شهر قروه متولد شد.
پدرش کارگر بود و از طریق کارگری و کسب روزی حلال زندگی را اداره می نمود و مادرش افسانه خانه دار بود با سپری شدن ایام طفولیت به مدرسه راه یافت و در دبستان دوازده فروردین زادگاهش قروه تحصیلات ابتدائی را به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل در مدرسه راهنمائی پروین اعتصامی ثبت نام نمود .
در رعایت شئونات اسلامی مقید بودند و همواره با حجاب کامل و پوشش اسلامی در محافل و مجالس حضور پیدا می کرد و در عمل به واجبات دینی کوشا بود
مادرش در این باره نقل می کند:
او علاوه بر انجام واجبات دینی در کلاس های قرآن هم شرکت می کرد و دیگران را نیز به انجام این امر تشویق می نمود،
زمستان سال 1365 در پایه سوم راهنمائی تحصیل می کرد در بیست و دوم بهمن ماه همان سال که مصادف با روز جمعه بود ، او از فرصت استفاده کرد تا در روستای ویهج به یکی از بستگان نزدیک سر بزند، برنامه های تلویزیون را تعقیب می نمود در بعد ازظهر همان روز به قصد دیدن فیلم تلویزیونی به شهر برگشت،عقربه های ساعت نزدیکی های 5 بعداز ظهر را نشان می داد و او دو ساعتی بود که از روستا برگشته بود و غرق تماشای فیلم شده بود ناگاه صدای آژیر خطر به صدا در آمد ، آژیر خطر از وضعیت قرمز حکایت می کرد و معنی و مفهوم آن بمباران شهر توسط هواپیماهای رژیم بعث عراق بود او سراسیمه از خانه بیرون رفت تا در پناهگاه پیش بینی شده در داخل محله پناه گیرد اما قبل از رسیدن به پناهگاه مظلومانه آماج تیر و ترکش قرار گرفت و در حوالی پارک شهر در بلوار امام خمینی(ره) شربت گوارای شهادت را نوشید و در جوار مزار شهیدان شهر و دیارش مأوا گرفت.
#شهید
#شهادت
#کردستان
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
⭕️ فرمانده عراقی میبینه یک افسر، اسير ايراني رو به شدت ميزنه
میگه چرا اين بيچاره رواينقدر ميزني؟ افسر میگه چون حاضر نیست به [امام]خميني فحش بده. فرمانده میگه اگرفحش نميده، زدن نداره
افسر میگه از اين عصبانيم كه اين اسير ارمني!
#MerryChristmas
نشر با ذکر #صلوات🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
4_5814613625398101445.mp3
6.86M
❣چادرت را بتکان
❣روزی ما را بفرست....
#فاطمیه
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI