هدایت شده از مهدی قاسم زاده
دلم نیومد نگم: کشور کره جنوبی برای کمک به مناطق #سیل زده گویا ۲۰۰ هزار دلار کمک کردن....
انتظار داشتیم از کشوری که بازار لوازم خانگی، بازار خودرو و سایر بازارهای دیگه ایران رو قبضه کرده، مثل باجناقا سر پاتختی عمل نکنه !!
که خب الحمدلله :)
💬 هانی هاشمی
@mahdi_ghasemzadeh
⭕️کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان
🌀ازلوازم تساوی مطلق این حقوق :حذف حجاب،حذف نقش مادری،حذف نقش همسری...وتبدیل آن به تاکید براختلاط زن ومرد درمیادین ورزشی وآموزشی میباشد
🔻اهداف کنفرانس جهانی حقوق زن درراستای سیاستهای دولت آمریکاتنظیم واجرا گردیده است
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
👌 پاسخ روزنامه اصلاحاتی اعتماد به سلبریتی جنجالی
🔴 کمک دوستان عراقی خجالت دارد یا صدقه اروپاییهای متکبر؟!
🔻روزنامه اعتماد نوشت: «عراقیها مردم قدردانی هستند، شعار کاروانهای کمکشان به ایران را دیدهاید؟ میگویند: «شما در زمان حمله تروریستها به کمک ما آمدید و ما الان باید به کمک شما بیاییم!... رسیدن کمکهای عراقیهای مهربان به ایران، سوژه بعضی «سلبریتی»های نه چندان خوشنام شده. خانم #مهناز_افشار (که اظهارنظر در تمامی امور را بر خود فرض میدانند) در توییتی، رسیدن کمکهای عراقیها به ایران را از زبان هموطنی عربزبان خجالتآور توصیف کردهاند. باید در پاسخ گفت اولا کمکهای عراقی، از سوی مردم و به طور خودجوش جمعآوری شده و آنها هرچه داشته و نداشتهاند در کاروان گذاشته و فرستادهاند و از این حیث ارزشش هزار بار بیشتر از کمکهای دولتی است. ثانیا کمک از برادران همکیش و نزدیک خجالتآور است ولی پذیرفتن کمکهای اندک و صدقهسری فرانسویها و سوییسیها و آلمانیها خجالتآور نیست؟ پذیرفتن آمدن صدها عراقی برای کار و کمک خجالتآور است یا برخورد متفرعنانه و زشت اروپاییها ـ آلمانیها و ـ فرانسویها ـ با ایرانیان. اگر صحبت از عزت نفس باشد، باید از پذیرفتن این کمکهایی که به شوخی شبیه هستند سرباز میزدیم. به فهرست کمکهای اروپایی نگاه کنید تا موضوع روشن شود. ایران بزرگ را تا چه حد دستکم میگیرند؟ یا عمدا میخواهند تحقیرمان کنند؟»
«سلبریتیها چون میدانند که دامن زدن به عربستیزی مخاطب جمع میکند و به آنها جلوهای میهندوستانه میدهد، روی این موضوع تاکید فراوانی دارند اما در مقابل غربیها و اروپاییها ذرهای عزت نفس ندارند. برای همین است که ترجیح میدهند فرزندشان به جای اینکه در ایران عزیز به دنیا بیاید، در « #اروپا » متولد شود! یا دیگری حاضر است برای آنکه هزینه ماهیانه ده هزار دلار فرزندش در کانادا را تامین کند هر بلایی سر ملت ایران بیاید. البته صحبتها و نوشتههای آنها در شبکهها را خیلی هم نباید جدی گرفت. به هر روی بسیاری از این افراد به علت مشغله زیاد کاری فرصت مطالعه و خودسازی و تحصیل نداشتهاند و نظراتی که ارایه میدهند غالبا فاقد اعتبار است. اما متاسفانه صدای آنها در شبکههای مجازی بلند است هرچند که در عرصه واقعی اجتماع وزنی ندارند... کمک برادر و خواهر عراقیام که با هزار مهربانی اندک توشهای برای خویشان مصیبتزده ایرانیاش فرستاده هزار بار به ۴۰ جفت پوتین اهدایی آلمانی و ۵۰۰۰ تخته پتوی فرانسوی رجحان دارد.»
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
به بچه اش اجازه ی استفاده از اینستاگرام رو نمیده چون محتویات جنسی داره ولی برا بچه های مردم سند 2030 رو تو وزارتخونه اش پیاده سازی میکنه!
#سند۲۰۳۰
#اذری_جهرمی
#اینیستاگرام
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
خانم کبیری الان پیش سپیده بودم خیلی گریه می کرد می گفت شما میخواید موهاشو کچل کنین به خاطر کم پشتیش
یعنی حرفامونو شنیده بود از جا پریدم در وباز کردم ودیدم دوان دوان داره میره سمت اتاق رفتم تو اتاق سپیده:من من همه چیزو شنیدم فهمیدم برا چی میخواین کچلم بتنین ازتون بدم میاد بدم میاد دیگه دوست ندارم😭 💔 بغلش کردم به چشمام نگاه میکرد ای خدا چه رنجی از نگاه این چشمها به جونم می ریخت چشمای سپیده سرخ شده بود اشک نه قطره قطره ،که سیل وار تمام صورتشو خیس کرده بود گریمو به سختی خفه کردم دستمو لای موهاش میکشیدمو گفتم _ ببین همه ی آدما مریض میشن مثلا خود من الان سرما😷 خوردم باید چند بار برم دکتر چند تا آمپول 💉 چند تا قرص بخورم تا خوب بشم توهم باید دکتر بری تا دیگه خوب بشی حالت بهم نخوره بتونی خوب غذا بخور ی کمی آروم شد قلبم تاپ💗 تاپ💓 می زد براش لالایی خوندم
لالادنیا گذرگاهه
گذرگاهی که کوتاهه
یکی رفته یکی مونده
یکی الان تو راهه
لالالالاگل پونه
که دنیا یک خیابونه
یکی رفت و یکی اومد
چرا؟هیچ کس نمی دونه!
😭😭😭گریه امونمو بریده بود
معصومانه به خواب رفت گذاشتمش روی تخت و یه چند دقیقه ای نگاش کردم خدای من اگه طوریش بشه اگه از دستش بدم وهزار تا سؤال دیگه که ذهنمو به خودش مشغول می کرد چند ضربه به در خورد صدای بلند خانم کبیری که می گفت زینب جان بهتر شدی منه خشک زده وبهت زده رو از جا تکان داد سریع رفتم بیرون و در اتاق رو بستم زینب:هیس! تازه خوابش برده خانم کبیری :ببخشید متوجه نشدم بهتر شدی دخترم زینب :بله بهترم اگه اجازه بدید کلاس وامروز کنسل کنم خانم کبیری :هر جور راحتی زینب:آزمایشای سپیده رو میشه به من بدید چند تا دکتر دیگه نشون بدم خانم کبیری :بله حتما زینب:بچه ها رو فعلا نذارید برن اتاق یکمی سپیده بخوابه ! خانم کبیری :باشه خیالت راحت آزمایشا رو گرفتم و از در پشتی بهزیستی رفتم بیرون که بچه ها چشمای پف کرده منو نبینن با خودم گفتم بهتره مامان منو با این وضعیت نبینه داغون بودم رفتم خونه مهدی چند بار پشت سرهم
زنگ زدم .سمیه در رو باز کرد کیفمو انداختم توی بغلش و با بی حوصلگی گفتم : در عمارت رو هم اینقدر طول نمی دن تا باز کنن،واسه باز کرد ن در این خونه ی فسقلی یک ساعت منو اینجا نگه داشتی ؟! سمیه که با تعجب وسراسیمگی نگاه می کرد،گفت: این جا چی کار می کنی ؟! مگر قرار نبود مهدی ساعت ۱۰ بازار بیاد دنبالتون؟! با دلخوری گفتم: _اون از در باز کردنت ،اینم از خوشامد گفتنت.... ازکنار سمیه که هنوز جلوی در ایستاده بود به زحمت گذشتم .چادرم ودر آوردم وانداختم رو شونه هام سمیه دستپاچه، مثه کسی که میخواد جلوی دیگری رو بگیره تند تند راه رفت وبا عجله میگفت: _ببین زینب جون چند دقیقه صبر ... ولی دیگه دیر شده بود ،وارد هال شدم مثه برق گرفته ها یه دفعه خشکم زد مهدی وآقا یاسر روی مبل نشسته بودن آقایاسر بلند شد گفت:سلام پریدم توی بالکن سمیه سرخ شده بود زینب :وای تمام حیثیتم از دست رفت چادرم !چادرم سمیه : حالا که چیزی نشده خوب شد که مقنعتو در نیاوردی زینب : واقعا ! خدا رحم کرد این پسره چقد اینجا آویزونه سمیه :این پسره کیه بی ادب آقای حسینی 😠 _اینا جلساتشون رو تا چند وقت پیش پایگاه مسجد محله می گرفتن ولی به خاطر تعمیرات پایگاه جلساتشون واینجا برگزار میکنن