eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
6.3هزار دنبال‌کننده
41.9هزار عکس
11.9هزار ویدیو
344 فایل
🆔گروهِ ما « تلخند » https://eitaa.com/joinchat/2981756958Cd8dc470671 عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌‌ فرهنگ و حجاب @AXNEVESHTEHEJAB 💡پاسخگویی به شبهات @n_bande @hg1413 @sjd_k1401 📨 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ #داعش خطرناکتر است یا بانک ها؟؟؟ حجت الاسلام موسوی مطلق: امیدوارم همچنان که داعش نابود شد، سیستم بانکی ایران هم نابود گردد. خطر ربا در بانک ها کمتر از داعش نیست. ✍وقتی با خدا میجنگیم،خودبخود نابود میشویم. داعش را انقلابیون نابود کردند اما چرا برای مقابله با جنگ با خدا کاری نکردیم؟؟ ❗️خودمان را گول نزنیم!! ✔️ هرگونه سود و وام بانکی را تحریم کنیم. #ربا_جنگ_با_خداست
هدایت شده از یهتدون
این موضوع و در پست دیگری هم دیدم 🔴 دوستان این چسب ممکنه از زمان ساخت سریال گاندو اونجا باشه و اینکه این مورد چه اهمیتی داره که دوستان انقلابی وقت و انرژی بابتش بذارن ، این از حاشیه هم حاشیه تره ⚠️مهم اینه که این جاسوس الان در کنار خانواده اش راحت داره زندگی میکنه و به ریش ایرانی ها میخنده دقیقا مثل چندین جاسوس دیگر 💯%یهتدونی باشيم 😎 👇 @yahtadoon
فوکویاما" سیاستمدار و نظریه پرداز آمریکایی": مشکل جهان امروز، اقتصاد، سیاست ، ... نیست .بلکه بحران ناشی از فروپاشی انسجام اخلاقی است . 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«ذوالنور» رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شد. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🔴آذری جهرمی گفته : در دنیای امروز نیاز به فضای مجازی مثل اکسیژن است ✍آقای آذری جهرمی، 😡اشتباه زدی! اینی که الان توی این فضا پخش کردین منو اکسید کربنه! 😑 👆تصویر نمونه ای از هزاران هزار منو اکسیدکربنی هست که در بین مردم پخش کردین در همه زمینه ها، این مواد مسموم خطرناک رو دارید به خورد مردم میدید در راستای اهداف شومتان. ◀️هیچکس نگفته فضای مجازی و اکسیژن از مردم گرفته بشود بلکه فضای مجازی سالم داخلی و بومی باید در اختیار مردم قرار بگیره ◀️ شما با این ضد قانونیها که با پیام رسانهای تلگرام و اینستگرام باعث کمک به نشر محتویات دشمنان و ... و محتویات ضد دینی و مستهجن شدید باعث شدید هموطنان عزیزی رو از دست بدیم و خانواده هاشون رو داغدار کردید و هموطنانی هم به گمراهی و گناه کشیده بشوند اینها خیانت های بزرگی است که شما هم بیشتر مسببش بوده اید ◀️ و باند سرعت و هزینه ای را که باید صرف تقویت پیام رسانهای داخلی کنید صرف این پیام رسانهای مضرر دشمن کردید و این خیانت بزرگ دیگری از شماست ◀️ ما مردم ایران همه از شما شاکی هستیم ◀️ و از قوه قضاییه میخواهیم شما را که فردی بی لیاقت در منصبتان هستید و مسبب این خیانتهای بزرگ هستید محاکمه و مجازات کند ♥️لطفا همه ی هموطنان مسلمان عزیز در بقیه استانهای کشور هم مانند شهرهای اهواز و چهارمحال بختیاری اعتراضات خود را بصورت شکایات کتبی و غیر بدست مسئولین قوه قضائیه برسانید من الله توفیق ♥️دوستان لطفا نشر حداکثری 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
عبدالمالک حوثی خطاب به بن سلمان: وقتی دریا با توست، جَو با توست، خشکی با توست، نفت با توست، پول با توست، مزدوران با تو هستند، امریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و اتحاد کشورهای عربی با تو هستند اما پیروز نمی‌شوی، یقین بدان که خدا با تو نیست.
هدایت شده از یهتدون
📸 تصویری از جلسه امروز هیئت دولت، و وزیر اطلاعات و روزنامه شرق 😒روزنامه امریکایی_صهیونیستی مشتریانی که مسیول کشورند ⁉️ یا مسیولینی که مشتری روزنامه هستند⁉️ 💯%یهتدونی باشیم 😎 👇 @yahtadoon
💢رابط احتمالی دفتر ریاست جمهوری با کیست؟ 🔹🔸به بهانه سانسور بخشی از دیالوگ سریال و تغییر این دیالوگ از "خواهرزاده رئیس جمهور" به "خواهرزاده یکی از مسولین" بد نیست این فرد را بیشتر بشناسیم! ️، خواهرزاده حسن روحانی به عنوان "رییس مرکز ارتباطات مردمی نهاد ریاست جمهوری" انتصاب شده بود و با توجه به نوع سمتش جالب است بدانید که تقریبا در هیچ یک از برنامه های رییس جمهور جلوی دوربین ها مشاهده نشده است! ♦️ششهریورماه سال ۹۲، محمد نهاوندیان در احکام جداگانه ای، اسماعیل سماوی را به عنوان «مشاور ریس دفتر رییس‌جمهور و رییس مرکز ارتباطات مردمی نهاد ریاست جمهوری» و «سرپرست گروه مشاوران جوان ریاست جمهوری» منصوب می‌کند ♦️تعداد تصاویر منتشرشده از از ابتدای فعالیت او، فوق العاده محدود است. او تمام تلاش خود را برای دوری گزیدن از رسانه ها و فعالیت در خاموشی مطلق به کار برده است. ♦️شنیده ها حکایت از آن دارد که سماوی نقش محوری و ویژه ای در نهاد ریاست جمهوری ایفا میکرده به شکلی که او دارای کارتابل ویژه در نهاد ریاست جمهوری است به گونه ای که مکاتبات او با دایی اش "بدون واسطه" انجام میشده! ♦️تمامی عزل و نصب های حوزه دفتر رییس جمهور زیر نظر انجام میشده. واحدهای مختلف نهاد ریاست جمهوری از جمله، تشریفات، معاونت ارتباطات و اطلاع رساني و معاونت هاهنگي و پيگيری های ويژه، تمامی امور خود را با اين فرد هماهنگ میکردند. ♦️بنا بر ادعای سحام نیوز(سایت نزدیک به مهدی کروبی) اسماعیل سماوی با جیسون رضاییان مرتبط بوده و همین جریان ناراحتی و نگرانی زیادی را برای ریاست جمهوری به همراه داشته است! ♦️هرچند که آن زمان بازداشت سماوی تکذیب شد اما با توجه به فشار وارده بر صدا و سیما برای حذف دیالوگی در قسمت سیزدهم سریال و تغییر آن به خواهرزاده یکی از مسئولین میتوان به این نتیجه رسید که سماوی با رضاییان مرتبط بوده است؟! ♦️آیا این حرف که گفته بود طعم آدامس روحانی را هم میدانستم به واسطه شناخت و ارتباط او با خواهرزاده روحانی بوده است؟! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 قسمت تاج سر من مادربزرگ با اون چشم های بی رمقش بهم نگاه می کرد ... وقتی چشمم به چشمش افتاد ... خیلی خجالت کشیدم... - ببخشید جلوی شما صدام رو بالا بردم ... دوباره حالتم جدی شد ... - ولی حقش بود ... نفهم و بی عقل هم خودش بود ... شما تاج سر منی ... بی بی هیچی نگفت ... شاید چون دید ... نوه 15 ساله اش... هنوز هم از اون دعوای جانانه ... ملتهب و بهم ریخته است ... رفتم در خونه همسایه مون ... و ازش خواستم کمک خواستم ... کاری نبود که خودم تنهایی بتونم انجام بدم ... خاله، شب اومد ... و با ندیدن اون خانم ... من کل ماجرا رو تعریف کردم ... هر چند خاله هم به شدت ناراحت شد ... و حق رو به من داد ... اما توی محاسبه نفس اون شب نوشتم... - امروز به شدت عصبانی شدم ... خستگی زیاد نگذاشت خشمم رو کنترل کنم ... نمی دونم ولی حس می کنم بهتر بود طور دیگه ای حرف می زدم ... اون شب پیش ما موند ... هر چند بهم گفت برم استراحت کنم ... اما دلم نمی خواست حتی یه نفر دیگه ... به خاطر اون بو و شرایط ... به اندازه یک اخم ساده ... یا گفتن کوچک ترین حرفی توی دلش ... حرمت مادربزرگ رو بشکنه ... حتی اگر دختر مادربزرگ باشه ... رفتم توی حمام ... و ملحفه و لباس ها رو شستم ... نیمه شب بود ... دیگه قدرت خشک کردن و اتو کردن شون رو نداشتم ... هوا چندان سرد نبود ... اما از شدت خستگی زیاد لرز کردم ... خاله بلافاصله تشت رو از دستم گرفت ... منم یه پتوی بزرگ پیچیدم دور خودم ... کنار حال، لوله شدم جلوی بخاری ... از شدت سرما ... فک و دندون هام محکم بهم می خورد ... حس می کردم استخوان هام از داخل داره ترک می خوره ... 3 ساعت بعد ... با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم ... دیدم خاله ... دو تا پتوی دیگه هم روم انداخته ... تا بالاخره لرزم قطع شده بود ... . . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 🌷 قسمت میراث خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود ... بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود ... تا مادربزرگ تکان می خورد ... دلسوز و مهربان بهش می رسید ... توی بقیه کارها هم همین طور ... حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود ... با اومدن ایشون ... حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم ... سبک تر شده ... اما این حس خوشحالی ... زمان زیادی طول نکشید ... با درخواست خاله ... پزشک مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه ... من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم ... جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود ... فقط از حالت چهره خاله ... می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست ... بعد از گذشت ماه ها ... بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم ... خاله با همه تماس گرفت ... بزرگ ترها ... هر کدوم سفری ... چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی ... دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد... از همه بیشتر دایی محمد موند ... یه هفته ای رو پیش ما بود ... موقع خداحافظی ... خم شد پای مادربزرگ رو بوسید ... بی بی دیگه حس نداشت ... با گریه از در خونه رفت ... رفتم بدرقه اش ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ... - خیلی مردی مهران ... خیلی ... برگشتم داخل ... که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد ... - مهران ... بیا پسرم ... - جونم بی بی جان ... چی کارم داری؟ ... - کمد بزرگه توی اتاق ... یه جعبه توشه ... قدیمیه ... مال مادرم ... توش یه ساک کوچیک دستیه ... رفتم سر جعبه ... اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد ... ساک رو آوردم ... درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد ... - این ساک پدربزرگت بود ... با همین ساک دستی می رفت جبهه ... شهید که شد این رو واسمون آوردن ... ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه ... همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار ... آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد ... - وصیتم رو خیلی وقته نوشتم ... لای قرآنه ... هر چی داشتم مال بچه هامه ... بچه هاشونم که از اونها ارث می برن ... اما این ساک، نه ... دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه ... این ارث، مال توئه ... علی الخصوص دفتر توش ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸