eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
41.8هزار عکس
11.8هزار ویدیو
344 فایل
گروهِ ما « تلخند » https://eitaa.com/joinchat/2981756958Cd8dc470671 عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌حجاب @AXNEVESHTEHEJAB ارتباط ما با شما @toramanchashmdarraham
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ #زامبی شدن فکر مردم جامعه ی جهانی 🔊 #استاد_حسن_عباسی ✍محتوای رسانه های غربی و ماهواره ها و شبکه های اجتماعی ، فکر مردم را مسخِ #حرص و #طمع کرده... #چشم_ها و #گوش_ها و #قلب_ها ، مسخِ ظواهر و زینت‌های فریبنده این دنیا شده و هر چقدر هم با عده ای از افراد صحبت کنی و حرف های کاملا منطقی و الهی بزنی، نمی‌خواد قبول کنه. 🔹عده ای عصبانی و پر از غیض و دندان به هم فشرده شده اند که چرا پا روی #آتش_شهوتشان گذاشته ایم و #آزاد نیستند. ⭕️ مسخ باتلاقی شده اند که روی آن سبزه زار و دلفریب، اما باطنش گودالی عمیق و تباه کننده ❗️ما اگر اینگونه نشدیم یا کمتر مبتلا شدیم؛ چون کمتر با اینگونه فضاهای آلوده نظیر ماهواره و رسانه های غربی ارتباط داشتیم؛ اگر میخواهیم نجات پیدا کنیم و مسخ نشویم باید تا میتوانیم خود را از رسانه های غربی دور کنیم و به منابع الهی نزدیک تر کنیم مانند خدا و دین و کتاب ها و رسانه های مذهبی. #مسخ_شدن_ذهنی_آخرالزمان
پوتین: لیبرالیسم منسوخ شده است رئیس‌جمهور روسیه در حاشیه نشست گروه ۲۰: 🔹 تفکر لیبرال منسوخ شده است. این تفکر با منافع اکثریت مردم جامعه تعارض پیدا کرده است و دوران لیبرالیسم به عنوان یک نیروی فکری به سر آمده است.  🔹لیبرال‌ها نمی‌توانند همانند دهه‌های گذشته هر چیزی را به سادگی به هر کسی دیکته کنند. __________________________ 📝 بعد اون وقت یک عده غرب زده دارن تلاش میکنن تفکرلیبرالیسم رو در کشور اجرائی کنن در حالی که خود غرب با این تفکر به بن‌بست رسیده. این تفکر در جامعه باعث میشه روز به روز فقرا فقیر تر و سرمایه‌دارها پول‌دارتر بشن و نتیجه‌ش در غرب این شده که یک درصد سرمایه‌دارها مجموع ثروت‌شون از ۹۹درصد سایر مردم بیشتر است.
گاندو! گفت: مگر این سریال گاندو چی بوده که رسانه‌های غربی و صهیونیستی و رسانه‌های وابسته به دولت‌های دست‌نشانده عربی و برخی از غربگرایان داخلی و... را اینهمه عصبانی کرده و به ناسزا‌گویی وا داشته است؟! گفتم: سریال گاندو ماجرای نفوذ چند جاسوس به مراکز تصمیم‌ساز و سیاست‌پرداز نظام را با هنرمندی روایت کرده است. گفت: عصبانیت آمریکا و اسرائیل و دولت‌های دست‌نشانده منطقه قابل درک است ولی چرا یک جریان داخلی دارد از عصبانیت یقه خودش را پاره می‌کند؟! گفتم: خب، برای اینکه داستان این سریال برگرفته از یک ماجرای واقعی است. گفت:‌ پس بگو! شاید می‌ترسند این سریال در ادامه، پته آنها و یا برخی دوستانشان را هم روی آب بریزد! گفتم: یارو با پسرش برای دزدی وارد خانه‌ای شد، صاحبخانه بیدار شد و دنبالشان کرد و سر پسر یارو داد زد و گفت؛ وایستا بزغاله، پسر به باباش گفت؛ بابا فرار کن منو شناسایی کردند!
دولت روحانی به رئیس صدا و سیما تذکر داد!! به دنبال پخش سریال گاندو که بدجوری دولتی ها را کلافه کرده امروز واعظی رئیس دفتر رئیس جمهور گفت 80 درصد این سریال دروغ است و از این بابت به رئیس صدا و سیما تذکر داده ایم! این همه دستپاچگی به خاطر تاثیر فیلم و هنر است و گرنه اگر حتی رئیس اطلاعات سپاه با تیم اطلاعاتی اش مصاحبه می کردند و حقایق را می گفتند این تاثیر را نداشت حضرت امام خامنه ای فرمودند زبان هنر فوق‌العاده موثر است نهصت فیلم سازی نسل جوان کاری ارزشمند است به یکایک آنها باید دست مریزاد گفت 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 مصاحبه فوق العاده جالب با : علیرام نورایی: مدعیان شعار به من ناموس دادند!! تازه قبل از تفکراتم نزدیک همانها بود.. فهمیدم چقدر جای اشتباهی ایستادم.. 😕 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
افراط و تفریط در همه امور نامطلوب و بد است، و در سبقت گرفتن یا عقب ماندن از امام معصوم، نامطلوب تر و بدتر ! ⚠️ 👈بعد از واقعه عاشورا ۳ مرتبه ۳ گروه به ندای هل من ناصر امام حسین علیه السلام لبیک گفتند: 🔹- گروه اول توابین بودند همانهایی که روز عاشورا و قبل از آن سکوت کردند، همگی قیام کردند و تقریباً همگی کشته شدند( ۵۰۰۰ نفر) ولی دیر شده بود.😔 🔹 - گروه دوم مردم مدینه بودند که بعد از واقعه عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند (حدود ۱۰۰۰۰ نفر)😔 به فرمان یزید ۳ روز جان و مال و ناموس مردم مدینه بر لشگرش حلال اعلام شد😭 تا سالها مردم مدینه دخترانشان را به شرط باکره بودن به تزویج در میاوردند و همچنین یک سال بعد از واقعه حره هزاران حرامزاده متولد شد😱 ۱۰۰۰۰ نفر شهید شدند، اما دیر شده بود.😔 🔹 - گروه سوم مختار بود که بعد از جنگهای فراوان و کشته شدن حدود ۱۵۰۰۰ نفر ،شکست خورد و حدود ۷۰۰۰ نفر هم از اسرا گردن زده شدند . مجموعا حدود ۲۰۰۰۰ نفر کشته اما دیر شده بود.😔 👈 مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین علیه السلام همراهی‌اش نکردند و مردمی که هنگام ورود امام حسین علیه السلام به کوفه کمکش نکردند،👈 همه بعدها به کمک امام رفتند ولی دیر شده بود . 😔 👈 امام سجاد (ع) هم استقبال خاصی از این حرکتها نمیکردند چون دیر شده بود . 😔 😭حدود ۳۵۰۰۰ نفر کشته شدند اما دیر شده بود . 😔 ✅ خیلی فرق است بین آن ۷۲ نفری که به موقع به یاری امامشان رفتند، با این ۳۵۰۰۰ نفری که بعد از کشته شدن امام قیام کردند .✅ 🌷ما باید مراقب باشیم از امام عقب نمانیم که: الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ،(صلوات شعبانیه امام سجاد ع) هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب بماند، به نابودى گراید.❗️⚠️ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 قسمت 7 سال اعتماد دایی محسن، اون شب کلی حرف های منطقی و فلسفی رو با زبان بی زبانی بهم زد ... تفریح داییم فلسفه خوندن بود... و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده بودم... حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود ... گیج گیج شده بودم ... و بیش از اندازه دل شکسته ... حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن ... توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم می گشتم... جاهایی که من، زمین خورده باشم و دستم رو گرفته باشه ... جایی که مونده باشم و ... شک تمام وجودم رو پر کرده بود ... نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ ... نکنه رابطه ای بین من و خدا نیست ... نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟ ... نکنه من از اول راه رو غلط اومده باشم؟ ... نکنه ... شاید ... همه چیزم رفت روی هوا ... عین یه بمب ... دنیام زیر و رو شده بود ... و عقلم در برابر تمام اون حرف های منطقی و فلسفی ... به بدترین شکل ... کم آورده بود ... با خودم درگیر شده بودم ... همه چیز برای من یه حس بود... حسی که جنسش با تمام حس های عادی فرق داشت... و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود ... تلاش و اساس 7 سال از زندگیم، داشت نابود می شد ... و من در میانه جنگی گیر کرده بودم ... که هر لحظه قدرتم کمتر می شد ... هر چه زمان جلوتر می رفت ... عجز و ناتوانی بر من غلبه می کرد ... شک و تردیدها قدرت بیشتری می گرفت ... و عقلم روی همه چیز خط می کشید ... کم کم سکوت بر وجودم حکم فرما شد ... سکوت مطلق ... سکوتی که با آرامش قدیم فرق داشت ... و من حس عجیبی داشتم ... چیزی در بین وجودم قطع شده بود ... دیگه صدای اون حس رو نمی شنیدم ... و اون حضور رو درک نمی کردم ... حس خلأ ... سرما ... و درد ... به حدی حال و روزم ویران شده بود که ... همه چیز خط خورده بود ... حس ها ... هادی ها ... نشانه ها ... و اعتماد ... دیگه نمی دونستم باید به چیز ایمان داشته باشم ... یا به چه چیزی اعتماد کنم ... من ... شکست خورده بودم ... ادامه دارد... 🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
🌷 🌷 قسمت و نمازی که قضا نشد خوابم برد ... بی توجه به زمان و ساعت ... و اینکه حتی چقدر تا نمازشب ... یا اذان باقی مونده بود ... غرق خواب بودم ...که یه نفر صدام کرد ... مهران ... و دستش رو گذاشت روی شونه ام ... پاشو ... الان نمازت قضا میشه ... خمار خواب ... چشم هام رو باز کردم ... چشم هام رو که باز کردم دیگه خمار نبودم ... گیجی از سرم پرید ... جوانی به غایت زیبا ... غرق نور بالای سرم ایستاده بود ... و بعد مکان بهم ریخت ... در مسیر قبله، از من دور می شد... در حالی که هنوز فاصله مادی ما ... فاصله من تا دیوار بود ... تا اینکه از نظرم ناپدید شد ... مبهوت ... نشسته ... توی رختخواب خشکم زده بود ... یهو به خودم اومدم ... - نمازم ... و مثل فنر از جا پریدم ... آفتاب طلوع کرده بود و زمان زیادی نبود ... حتی برای وضو گرفتن ... تیمم کردم و ... الله اکبر ... همون طور رو به قبله ... دونه های درشت اشک ... تمام صورتم رو خیس کرده بود ... هر چه قدر که زمان می گذشت... تازه بهتر می فهمیدم واقعا چه اتفاقی برام افتاده بود ... کی میگه تو وجود نداری؟ ... کی میگه این رابطه دروغه؟ ... تو هستی ... هست تر از هر هستی دیگه ای ... و تو ... از من ... به من مشتاق تری ... من دیشب شکست خوردم و بریدم ... اما تو از من نبریدی ... من چشمم رو بستم ... اما تو بازش کردی ... من ... گریه می کردم و تک تک کلمات و جملات رو می گفتم ... به خودم که اومدم ... تازه حواسم جمع شد ... این اولین شب زندگی من بود ... که از خودم ... فضایی برای خلوت کردن با خدا داشتم ... جایی که آزادانه بشینم ... و با خدا حرف بزنم ... فقط من بودم و خدا ... خدا از قبل می دونست ... و همه چیز رو ترتیب داده بود ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 🌷 قسمت فقط تو را می خواهم دل توی دلم نبود ... دلم می خواست برم حرم و این شادی رو با آقا تقسیم کنم ... شاد بودم و شرمنده ... شرمنده از ناتوانی و شکست دیشبم ... و غرق شادی ... دیگه هیچ چیز و هیچ کس نمی تونست ... من رو متقاعد کنه که این راه درست نیست ... هیچ منطق و فلسفه ای ... هر چقدر قوی تر از عقل ناقص و اندک خودم ... هر چند دلم می خواست بدونم ... اون جوان کی بود ... اما فقط خدایی برام مهم بود ... که اون جوان رو فرستاد ... اشک شادی ... بی اختیار از چشمم پایین می اومد ... دل توی دلم نبود ... و منتظر که مادرم بیدار بشه ... اجازه بگیرم و اطلاع بدم که می خوام برم حرم ... چند بار می خواستم برم صداش کنم ... اما نتونستم ... به حدی شیرینی وجود خدا برام شیرین بود ... که دلم نمی خواست سر سوزنی از چیزی که داشتم کم بشه ... بیدار کردن مادرم به خاطر دل خودم ... گناه نبود ... اما از معرفت و احسان به دور بود ... ساعت حدود 8 شده بود ...با فاصله ... ایستاده بودم و بهش نگاه می کردم ... مادرم خیلی دیر خوابیده بود ... ولی دیگه دلم طاقت نمی آورد ... - خدایا ... اگر صلاح می دونی؟ ... میشه خودت صداش کنی؟ ... جمله ام تموم نشده ... مادرم چرخی زد و از خواب بیدار شد ... چشمم که به چشمش افتاد ... سریع برگشتم توی اتاق... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... دیگه چی از این واقعی تر؟ ... دیگه خدا چطور باید جوابم رو می داد؟ ... برای اولین بار ... حسی فراتر از محبت وجودم رو پر کرده بود... من ... عاشق شده بودم ... - خدایا ... هرگز ازت دست نمی کشم ... هر اتفاقی که بیوفته ... هر بلایی سرم بیاد ... تو فقط رهام نکن ... جز خودت ... دیگه هیچی ازت نمی خوام ... هیچی ... ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟 🇮🇷 @AXMEBESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا