🔴سیزدهم
#چهل_سال_پرافتخار
#صنعت_لیزر_درایران
✳️لیزر چیست؟
اگر بخواهیم لیزر را به طور ساده تعریف کنیم درواقع یک لامپی که از خود نور ساطع میکند. که از سه قسمت تشکیل شده است. یکی محیط فعالی که لیزر را تولید میکند ، آینه و قسمتی که محیط فعال را برانگیخته کرده و نور ایجاد شده از دو آینه عبور میدهد و گاهی می توان شدت آن را مانند نور خورشید تقویت کرد.
✳️تاریخچه:
از سال 1900 بر روی نور و انرژی آن کار میشده و دانشمندان همچون آلبرت انیشتین به دنبال آن بودن .اما در سال 1960م ( 1346) پروفسور علی جوان نخستین لیزر گازی دنیا را که ترکیبی از دو گاز هلیوم و نئون بود و به همین نام نیز معروف است،در آمریکا اختراع کرد.
✳️کاربرد لیزر:
پیشرفت صنعت لیزر سبب شده است که بسیاری از صنایع دقیق و با کیفیت و سریع هم در کنار آن رشد کند و صنعت لیزر از صنایع بسیار دقیق محسوب می شود.
این صنعت به سرعت در صنایع الکترونیک و مکانیک و همچنین صنایع دفاعی و پزشکی گسترش یافته و کمک کرده است که برخی صنایع جانبی و صنایع دیگر از جمله خودروسازی و پزشکی و همچنین هوا و فضا از سرعت ، دقت و کیفیت بالاتری برخوردار شود.
🔴از کاربردهای لیزر در حوزه دفاعی :
🔸کور کردن رادار،
🔸مین یابی و مین روبی بدون این که شخص در آن صحنه حاضر شود
🔸زدن انواع هدف ها
🔸دفاع ضد موشکی به وسیله لیزر
🔴کاربرد لیزر در صنعت:
در حوزه صنعت در هر جایی که ابزاری استفاده میشود که برشی روی چوب، فلز، پارچه، شیشه، و سوراخ کاری، جوشکاری و عملیات سخت کاری انجام می دهد میتوانیم ابزارش را با لیزر جایگزین کنیم.
🔴در پزشکی:
در درمان بیماریها از جمله درمان سنگ کلیه
جراحیها
تشخیص بیماری ها
کاهش دردهای دیسکهای کمر، زخم بستر
چشمپزشکی، فیزیوتراپی، توانبخشی و پوست
در بیماریهای زنان و دندانپزشکی
🔴کاربرد لیزر در کشاورزی:
تسطیح زمین، اصلاح گونههای بذری و آشکارسازی آفتهای میوهها و نباتات
✅جایگاه ایران در صنعت لیزر:
در آسیا نیز رتبه اول 1⃣را دارد و از کشورهایی چون چین، کره، ژاپن و ترکیه پیشروتر است.
در تولید برخی از انواع لیزر از جمله لیزرهای دیسک جزو 3⃣کشور اول دنیا قرار دارد.
آمریکا، فرانسه، آلمان، روسیه و ایران از جمله کشورهای پیشرو در زمینه دانش لیزر هستند.
#چهل_سال_پرافتخار
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حتما ببینید| کلیپ منتشر نشده از همصدایی عجیب حسام الدین آشنا با آل سعود در تخریبگری و به تعطیلی کشاندن جامعة المصطفى
🔸ناگفته هایی از رفتارهای مشکوک مسئول عملیات روانی دولت
#نشر_حداکثری
#پیگیری_امنیتی
#پیگیری_قضایی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از یهتدون
تونل هاشمی رفسنجانی به علت اردات دوستان اصلاح طلب شورا از پرداخت عوارض مستثنا شد.
*حقوقدان*
یهتدون: خیر اخوی اینکار با هدف ایجاد ارادت و مودت ناخودآگاه نسبت به هاشمی در مردم هست نه از سر ارادت خودشون
💯%یهتدونی باشیم😎👇
@yahtadoon
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل اول»
قسمت: سوم
قم – هیئت کلب الائمه
عجب شور عجیبی گرفته بودند. فکر کنین چیزی حدود چهارصدتا جوون نیمه برهنه، شلاقی سینه میزدند و تعجبم از این بود که چطور درد و سوزش سینه زنی به اون سبک را اصلا متوجه نمیشن و کل مدت سه ساعتی که سینه میزدند، از انرژی و میزان شدت سینه زنی شون کاسته نشده بود!
ساعت تقریبا از یک بامداد گذشته بود و همینجور سینه میزدند و داد و بیداد و شور و حروله و بالا و پایین پریدن! ینی فکر کنین منی که آروم سینه میزدم و یه کنار وایساده بودم داشتم از پا درمیومدم اما اونا نه!
دیگه آخرش اینو خوندن:
شادی هر دو جهان بی تو مرا جز غم نیست
جنّت بی تو عذابش ز جهنّم کم نیست
در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری
عمر جاوید به شیرینی آن یکدم نیست
بگذار آدمیان طعنه زنندم گویم
هر که خود را سگ کوی تو نخواند آدم نیست
بعد از سه چهار ساعت سینه زنی، اونم در جلسه ساده هفتگیشون، نه حالا شهادت و ایام محرم و صفر و فاطمیه، اونم با اون وضعیت، تو همون تاریکی، میون دارشون پاشد و همه را نشوند سر جاشون و خودشم وایساد وسط!
من که فکر کردم شعر درباره حضرت شهدا و آقا و یا امام زمان میخوان بخونن و مثل بقیه هیئت ها نشستم رو به قبله! اما دیدم نه! میون دارشون وایساد و دو سه دقیقه شعر خوند و همه با صدای بلند به به میکردن و لذت میبردن:
من خام بودم غصه و غم پخته ام کرد
این پخت و پزهاى محرم پخته ام کرد
میبینم اینجا پنج تا نور مقدس
این آشپزخانه ست یا طور مقدس
اینجا همانجایی ست که مولا میاید
زینب میاید، بیشتر زهرا میاید
پخت و پز آقاى بى سر را به من داد
درکارهایش کار مادر را به من داد
من عالمى دارم در اینجا با رقیه
هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه
منت ندارم بر سرت...تو لطف کردى
حالا که هستم نوکرت تو لطف کردى
یک شب غذاى خواهرت را بار کردم
یک شب غذاى دخترت را بار کردم
باید که دست از هرچه غیرکربلا شست
دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست ...
شعرش طولانی تر از این چیزا بود اما اون تیکه ای که خداییش جانسوز هم میخوند و شعرش هم توپ بود و دوباره کربلا کرد وسط مجلس، این بود که:
اى کاش بین ایستادن ها بمیرم
آخر میان آب دادن ها بمیرم
خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد
خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد
خوب است ما هم گوشه اى عطشان بیفتیم
در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم ...
اینا رو نگفتم که صفحه پر کنم. خواستم بگم چقدر اعتقاد داشت و تونسته بود با حالت خاص خودش و سوز عجیبی که داشت و حافظه ای که ماشالله کل شعر را از حفظ کرده بود، جمعیت را تحت تاثیر خودش قرار بده!
من همش منتظر دعای آخر جلسه بودم که دیدم از این خبرا نیست ... تازه نشستن رو به قبله و همون میون داره شروع کرد و یه دعای عربی را با شور و حرارت خوند و همه هم انگار از حفظ بودند و یا بعضی جاهاش بلد بودند و باهاش میخوندند.
بغل دستیمم که انگار تازه وارد بود، آروم ازم پرسید این چه دعایی هست؟
آروم بهش گفتم: فکر کنم دعای صنمی قریش باشه!
با تعجب پرسید: جان؟!
گفتم: صنمی قریش! یه دعای خاص ایناست که از دم همه را از اول تا آخر لعن و نفرین میکنه و میشوره میبره پایین!
آقا تا اینو گفتم، چنان احساسی برش غلبه کرد و درست و دو زانو نشست که انگار سالها تعریفش شنیده بوده و فقط مونده بوده متنش!
گفتم: جسارتا میشناسین این دعا چیه و از کجاست؟
جوابش خیییییلی برام جالب بود! گفت: آره بابا ! تو ماهواره صد دفعه تبلیغش شنیده بودم اما نمیدونستم چیه؟ تا اینکه بالاخره توفیق شد و ...
همینجوری که حرف میزد، چشم از روی اون میون دار برنمیداشتم و با نگاهم تعقیبش میکردم. تا دیدم به فراز «اللّهُمَّ العَنهُما» رسید و همینجوری که مردم داشتن میگفتن و تکرار میکردن، میون داره میکروفن را وسط تاریکی محضی که بود به بغل دستیش داد و ...
فهمیدم که میخواد بی سر و صدا بره بیرون!
زود کفشمو برداشتم و از در جلویی آروم و خمیده خمیده خودمو رسوندم پشت سرش و مثل ماشینایی که میندازن پشت سر آمبولانس که تندتر برن، پشت سرش تند تند رفتم و از در هم خارج شدیم.
دو سه تا گنده ای که دم در بودند وقتی منو با میون داره دیدند، فکر کردن باهاش کار دارم و با خودش هستم و دیگه چیزی نگفتند. وگرنه ظاهرا رسمشون اینه که کسی نباید از اون در خارج میشد!
من نشستم رو زمین و مثلا داشتم بند کفشمو سفت میکردم که دیدم میون داره با سه چهار نفری که دورش بودند شروع کرد حرف زدن. من سرم پایین بود و مثلا به خودم مشغول بودم اما میشنیدم که داشتن برنامه فرداشبو برای یکی از محله های حاشیه ای قم هماهنگ میکردند!
حرفشون که تموم شد، مشخص بود که داره تند تند لباساشو میپوشه که سریع بره!
کفشمو پوشیدم و راست ایستادم!
🗓 #تقویم_تاریخ
سه شنبه
۲۵ دی ۱۳۹۷
۸ جمادی الاول ۱۴۴۰
۱۵ ژانویه ۲۰۱۸
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI