eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
11.8هزار ویدیو
344 فایل
گروهِ ما « تلخند » https://eitaa.com/joinchat/2981756958Cd8dc470671 عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌حجاب @AXNEVESHTEHEJAB ارتباط ما با شما @toramanchashmdarraham
مشاهده در ایتا
دانلود
«قربانی» نماینده آستانه اشرفیه در مجلس: 🔹تحقیقات ما نشان می‌دهد حدود ۲۱۰ میلیارد بشکه نفت در دریای خزر وجود دارد. 🔹میدان نفتی سردار جنگل دو میلیون بشکه نفت دارد که با هیچ کشوری مشترک نیست. 🔹در بین پنج کشور دریای خزر، تنها ایران است که هیچ برداشتی از ذخایر نفتی دریای خزر ندارد. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
❓مقصر اصلی مزاحمت ها‌‌ و تعرض‌ ها در خیابانها کیست؟ غیر از این است که مقصر اصلی خانم هایی هستند که با رفتار و کردار غیرعفیفانه (پوشش نامناسب و آرایش و ...) دیگران را دعوت به ایجاد مزاحمت می‌کنند؟ 📙 برگرفته از: «آسیب ‌شناسی شخصیت و محبوبیت زن»، ص۳۰۹
5ce91c4e61aeb6066e018653_5219844268775886159.mp3
2.9M
🌷 نعمت خدا به ما امام خمینی: در تمام دنیا، یک نفر را مثل آقای خامنه ای که متعهد به اسلام باشد و بنای قلبی‌اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمی‌کنید.
✔️ تحلیل شرایط کشور در سال ۱۳۵۷ (قبل از انقلاب) 🌹 رهبر معظم انقلاب، در خطبه‌های نماز جمعه ۲۲ اردیبهشت ۵۷ در ایرانشهر: به کسى اجازه‌ى مسلمان ماندن داده نمیشود. تبلیغات و زرق و برقها و فحشاء زورکى و فساد اجبارى نمیگذارد مردم آن چنان که اسلام خواسته است بمانند. دخترها و پسرهاى ما را دارند در منجلاب فساد غرق میکنند؛ این کانالهاى تلویزیون، کانالهاى فساد است در داخل خانه‌هاى ما. این زبانهاى حق‌گویى که هر روز بیش از روز قبل بسته میشود، این حرفهاى دروغى که به‌آسانى و مثل آب رواج داده میشود، اینها اجازه نمیدهند که انسان مسلمان بماند.
✅ اسلام کامل، دنیا و آخرت را با هم می‌سازد 🌷 رهبر معظم انقلاب، در خطبه‌های نماز جمعه ۲۲ اردیبهشت ۵۷ در ایرانشهر: اسلام، دین زندگى است. در اسلام همان اندازه که مسائل معنوى و اخلاقى هست، مسائل سیاسى و دنیایى هست. به همان اندازه که #نماز اهمّیّت دارد، #جهاد در راه خدا اهمیت دارد. در نماز به همان اندازه که انسان باید به سوى خدا برود، باید به همان اندازه کین و کید دشمنان خدا را هم بفهمد و در مقابل آنان جبهه بگیرد. چنین نیست که انسانِ مسلمان اگر نماز بخواند و عبادت کند و در کنج خلوتگاه محراب بنشیند، مسلمانى خود را کامل کرده باشد. مسلمان اگر میخواهد مسلمان کاملى باشد، به امور دنیا هم باید بپردازد، سیاست هم باید بفهمد، در سیاست هم باید مداخله کند.
مدیر کانال تلخند سیاسی هستن!!! نگران نفتکش انگلیس!!! این کانال همونیه که کار شبانه روزیش تخریب و ریپورتاژ رفتن برای آذری جهرمیه!! نمیدونم چرا هرکی که جلوی استاد وایساده تهش میخوره به یه جای کثیف!! انگلیس اسرائيل عربستان بالاخره باید برا ارباباشون خوش خدمتی کنن استاد بدجور اراباباشونو سوزونده 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#روزشمار_محرم بارالها اجلم را به تاخیر انداز که‌شدیدا دل من تنگ محرم‌شده است #سی_و_سه_روز_تا_محرم #دلتنگم_آقاجون #لبیک_یاحسین 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر یکی از والیبالیستهای قهرمان جهان، درخواست کرده پسر و هم تیمی هاش با رهبری دیدار کنند، قشنگ معلومه پول گرفته بچه به دنیا بیاره، بزرگش کنه و بفرستتش والیبالیست بشه تا قهرمان جهان بشه، بعدش بیاد درخواست دیدار کنه😜 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
خدا_بیامرز (۲) محمدرضا شاه: بحرین دخترمان بود که شوهرش دادیم سیدعلی خامنه ای: ما جان میدهیم تا جان وطن را نگیرند 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 قسمت دسته گل از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پرواز هم با تاخیر به زمین🛬 نشست ... روی صندلی بند نبودم ... دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنت های کودکانه اش ... هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود ... توی سالن بالا و پایین می رفتم ... با یه دسته گل 💐و تسبیح به دست ... برای اولین بار ... تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ... پرواز نشست ... و مسافرها با ساک می اومدن ... از دور، چشمم بین شون می دوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر، داشت می اومد ... قد کشیده بود ... نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچه ریزه میزه ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد ... شاید تا نزدیک قفسه سینه من می رسید ... مادر، من رو دید ... و پهنای صورتم لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام ... یخ کرد ... آروم به من و گل های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ... برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره خواهر کوچیکم ... اما اون لحظه نمی دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ ... یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می کرد؟ ... کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش ... - الهام خانم ، داداش ... خوش اومدی ... چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ... سرم رو بالا آوردم ... و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ... حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ... تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ... - دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ... . ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟