آینده سازان ایران
l[پارت45]l 🎙 #ارتباط_موفق با همسرتان💞 ☜ حسادت؛ یعنی من قبول دارم، کمتر از توام! و ریشهی این خودکم
ارتباط موفق_46.mp3
11.84M
l[پارت46]l
🎙 #ارتباط_موفق با همسرتان💞
☜ استمرار پیوندهای شما، اصلاً برپایهی خصوصیات شخصی شما، استوار نیست!
☜ بلکه ↓
محور اصلی استمرار هر رابطهای، خصوصیاتِ شخصیتیِ طرفین است.
💠 چنانچه بعضی خصوصیات شخصیتی شما، در دایرهی عوامل کاهنده قدرت جذب محسوب میشوند؛
❌ شما باید جراحی شوید ❌
🔸#استاد_شجاعی 🎤
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
[#خنده] وقتی معلما میخوان تقلب برسونن:😂😐👆🏼... ═══ೋ❀😝❀ೋ═══ 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[#خنده]
خیلی عالی و تاثیر گذار جوابشو داد😂😐👆🏼...
═══ೋ❀😝❀ೋ═══
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_سیصد_و_دهم و من سرمایهای برای اینچنین جانبازیهای عارفانهای نداشتم که تنها عاجزانه
﷽
#رمان
#پارت_سیصد_و_یازدهم
از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار میکرد، چشمانم را گشودم و هنوز رو به حرم امام حسین (علیهالسلام) بودم که از میان مژگان نیمه بازم، خورشید عشقش درخشید و دلم را غرق محبتش کرد که باز کسی صدایم زد: «الهه...» همانطور که سرم به دیوار حرم بود، صورتم را چرخاندم و مجیدم را دیدم که پایین پلههای کفشداری با پای برهنه، روی زمین خیس ایستاده و چشمان آشفته و بیقرارش به انتظار پاسخی از من، پلکی هم نمیزد. همچنان باران میبارید که صورت و لباسش غرق آب و گِل شده بود، موهای خیسش به سرش چسبیده و هنوز باقی مانده اثر گِل عزای امام حسین (علیهالسلام) روی فرق سرش خودنمایی میکرد. در تاریکی دیشب او را گم کرده و حالا در روشنی طلوع خورشید، برابرم ایستاده و میدیدم با اینکه الههاش را پیدا کرده، هنوز همه تن و بدنش میلرزد و نمیدانم چقدر نگاهش به دنبالم پَر پَر زده بود که چشمانش گود افتاده و بر اثر گریه و بیخوابی به خون نشسته بود. کمی خودم را جابجا کردم و نمیخواستم بانوانی که کنارم به خواب رفته بودند، بیدار شوند که زیر لب زمزمه کردم: «جانم...» و مجید هم به خاطر حضور زنان و کودکانی که روی پلهها خوابیده بودند، نمیتوانست بالا بیاید که از همانجا سر به شکایتی عاشقانه نهاد: «تو کجا رفتی الهه؟ به خدا هزار بار مُردم و زنده شدم! به خدا تا صبح کل کربلا رو دنبالت گشتم! هزار بار این حرمها رو دور زدم و پیدات نکردم...» و حالا از شوق دیدار دوبارهام، چشمان کشیدهاش در اشک دست و پا میزد که با نگاهش به سمت حرم امام حسین (علیهالسلام) پَر کشید تا آتش مانده بر جانش را با جانانش در میان بگذارد و من با نگاهم به خاک قدمهایش افتادم و جگرم آتش گرفت که با این پای برهنه تا صبح در خیابانها میدویده و حالا میدیدم انگشتان پای او هم مجروح شده که با لحنی معصومانه پاسخ دادم: «من همون ورودی شهر شماها رو گم کردم! خیلی دنبالتون گشتم، ولی پیداتون نکردم. تا اینجا هم با جمعیت اومدم...» و دلم میخواست با محرم اسرار دلم بگویم دیشب بین من و معشوقم چه گذشته که چشمانم از عشقش درخشید و با لحنی لبریز از لذت حضور سید الشهداء (علیهالسلام) مژده دادم...
✍️به قلــــم فاطمه ولی نژاد
تعجیلدرفرجآقا#امام_زمان صلوات
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
I💞💍💞I [ #همسرانه ] 🔴 تذکر کپسولی 💠 #گَرد داخل کپسول، #تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده
I💞💍💞I
[ #همسرانه ]
🔴 قِلِقهای قاشقی
💠 اگر مجبور باشید ساعتی در کنار یک #دیوانهی خطرناک سر کنید یقیناً در این مدت قلق او را به دست میآورید تا در امان باشید. به فرض اگر #قاشق شما به ته بشقاب بخورد و با صدای آن، عصبانی میشود مواظب خواهید بود تا قاشق شما به ته بشقاب نخورد.
💠 از مهمترین #اصول در جلوگیری از دعوا، عصبانیت و #بدزبانی همسر این است که #قِلِق همسرتان را بشناسید و بهانهی #عصبانیت و بدزبانی او را ایجاد نکنید.
💠 لازمهی اینکار، شناخت #توقّعات و گلایههای #پرتکرار ولو بیجای همسر است. تا با مدیریت رفتار و گفتار خود، فضای خانه را از تشنّج دور نگه دارید.
💠 و البته نتیجهی این مراقبت و مدیریت که نوعی #مبارزه با هوای نفس است، کسب محبوبیت برای شماست و به تدریج صفات ناپسند همسرتان اصلاح خواهد شد.
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
🆔|➣ @Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
[#خنده] خیلی عالی و تاثیر گذار جوابشو داد😂😐👆🏼... ═══ೋ❀😝❀ೋ═══ 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[#خنده]
اگه اینجور دختری پیدا کردید حتما بگیرد😂😐👆🏼...
═══ೋ❀😝❀ೋ═══
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
[💓#قبل_از_ازدواج💓] ❣ آدم از یه جایی به بعد، هر چقدر هم که موفقیت کسب کنه به این سردرگمی «خب که چی؟»
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[❤️🔥#قبل_از_ازدواج❤️🔥]
🔴 دیدگاههای غلط در ازدواج
💬 دختری نامه نوشت بود به من با این عبارات: خدا لعنت کند پدرم را، خدا لعنت کند مادرم را، خدا لعنت کند استاد دانشگاهم را، خدا لعنت کند دکتر روانشناسم را، چون....
🎤I#استاد_قرائتی
🆔|➣ @Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_سیصد_و_یازدهم از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار میکرد، چشمانم را گشودم و هنوز رو
﷽
#رمان
#پارت_آخر😍 #پارت_سیصد_و_دوازدهم
«مجید! دیشب خیلی با امام حسین (علیهالسلام) حرف زدم، تو همیشه میگفتی باهاش دردِ دل میکنی، ولی من باور نمیکردم... ولی دیشب باهاش کلی دردِ دل کردم...» و مجید مثل اینکه تلخی و پریشانی این شب سخت و طولانیِ دوری از من را به حلاوت حضور امام حسین (علیهالسلام) بخشیده باشد، صورتش به خندهای شیرین گشوده شد و دستش را از همان پایین پلهها به سمتم دراز کرد تا یاریام کند از جا بلند شوم. انگشتانش از بارش باران خیس بود و شاید هنوز از ترس از دست دادنم، میلرزید که به قدرت مردانهاش بلند شدم و شنیدم تا میخواست مرا بلند کند، زیر لب زمزمه میکرد: «یا علی!» که من هم زبان به ذکر «یا علی!» گشودم و عاشقانه قد کشیدم. با احتیاط از میان ردیف زنان و کودکانی که روی پلهها استراحت میکردند، عبور کردم و همچنانکه دستم میان دست مجید بود، قدم به زمین خیس کربلا نهادم و دیگر نگران گذشتن از میان خیل نامحرمان نبودم که شوهر شیعهام برایم راه باز میکرد تا همسر اهل سنتش را به زیارت حرم امام حسین (علیهالسلام) ببرد. از ترنم ترانهای لطیف چشمانم را میگشایم و دختر نازنیم را میبینم که کنارم روی تخت به ناز خوابیده و به نرمی دست و پا میزند و لابد هوای آغوش مادرش را کرده که با صدای زیبایش، زمزمه میکند تا بیدار شوم. با ذکر «یا علی!» نیم خیز شده و همانجا روی تخت مینشینم، هر دو دستم را به سمتش گشوده و بدن سبک و کوچکش را در آغوش میکشم. حالا یک ماهی میشود که خدا به برکت زیارت اربعین سال گذشته، به من و مجید حوریهای دیگر عطا کرده و ما نام این فرشته بهشتی را به حرمت حوریه خیمه گاه حسین (علیهالسلام)، رقیه نهاده و وجودش را نذر نازدانه سید الشهدا (علیهالسلام) کردهایم. رقیه را همچنان در آغوشم نوازش میکنم و روی ماهش را میبوسم و میبویم که مجید وارد اتاق میشود و با صورتی که همچون گل به رویم میخندد، سلام میکند. باز ایام اربعینی دیگر از راه رسیده که شوهر شیعهام لباس سیاه به تن کرده و امسال نه تنها مجید که منِ اهل سنت هم از شب اول محرم به عشق امام حسین (علیهالسلام) لباس عزا پوشیده و پا به پای آسید احمد و مامان خدیجه، خانهام را پرچم عزا زدهام که حالا پس از هزاران سال و از پسِ صدها کیلومتر فاصله، او را ندیده و عاشقش شدهام! که حالا میدانم عشق حسین (علیهالسلام) و عطش عاشورا با قلب سُنی همان میکند که با جان شیعه کرده و ایمان دارم این شور به پا خاسته در جان عشاق، جز به شعار عاشقی عیان نشده و ارمغانی جز تقرب به خدا و تبعیت از دین خدا ندارد! هر چند به هوای رقیه نمیتوانیم در مراسم اربعینِ امسال، رهسپار کربلا شویم و از قافله عشاق جا ماندهایم، اما قرار است امروز به بهانه بدرقه آسید احمد و خانوادهاش تا خروجی بندر برویم و رایحه حرم امام حسین (علیهالسلام) را از همین مسیری که به کربلا میرود، استشمام کنیم. مجید رقیه را از آغوشم میگیرد تا آماده بدرقه عشاق اربعین شوم و با چه شیرین زبانی پدرانهای با دخترش بازی میکند و چه عاشقانه به فدایش میرود که رقیه هم برکت کربلاست.
•°lIپایان😜Il°•
✍️به قلــــم فاطمه ولی نژاد
تعجیلدرفرجآقا#امام_زمان صلوات
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_آخر😍 #پارت_سیصد_و_دوازدهم «مجید! دیشب خیلی با امام حسین (علیهالسلام) حرف زدم، تو همی
🟡جان شیعه اهل سنت، حکایت دلدادگی و یگانگی
🔹کتاب “جان شیعه اهل سنت” داستان عشق و دلدادگی دختری سنی و پسری شیعه است که به قلم یکی از زنان نویسنده به نگارش در آمده است؛ داستانی که نهایتا با رفتن این دو به پیاده روی اربعین و دلبسته شدن دختر به امام حسین علیه السلام، به پایانی جاب می رسد.
▪️“جان شیعه اهل سنت” رمانی بلند است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
▫️الهه که دختری سنی است بعد از این ازدواج به شدت دنبال سنی کردنِ مجید است و به خاطرهمین قضیه، ماجراهای جالب و مناظره های جذابی پیش می آید…. این بحث ها و جدل ها ادامه دارد تا اینکه پای فرد سومی به داستان باز می شود که از قضا وهابی است. این فرد به زندگی الهه و مجید راه می یابد و به خاطر فتنه هایی که در زندگی شان به راه می اندازد، ازدواج و عشق شان تا مرز فروپاشی پیش می رود و لی این دو جوان نهایتا با محبت و مودت و عقل و منطق، زندگی شان را نجات می دهند و سرانجام به دنبال ماجراهای مختلفی عازم پیاده روی اربعین می شوند…
▪️این اتفاق مبارک باعث می شود با اینکه الهه با همان مذهب اهل سنت، دلبسته ی امام حسین علیه السلام می شود و با شوهر شیعه اش کنار می آید.
ادامه دارد...👇👇👇
آینده سازان ایران
🟡جان شیعه اهل سنت، حکایت دلدادگی و یگانگی 🔹کتاب “جان شیعه اهل سنت” داستان عشق و دلدادگی دختری سنی
🟠شخصیت پردازی بدون جانبداری
▫️نویسنده ی کتاب فاطمه ولی نژاد در جان شیعه اهل سنت، بدون مخدوش کردن تصویرِ رابطه ی بین شیعه و سنی شخصیت هایی معتقد به خدا و پیامبر اسلام(ص) را هم در شخصیت شیعه و هم در شخصیت سنی به خوبی پردازش کرده است.
▪️نکته ی قابل توجه داستان، شخصیت پردازی قهرمان داستان است که تاثیرگذاری عمل او بیش از کلام اوست که همین نکته مخاطب عام و خاص را تحت تاثیر قرار می دهد.
▫️البته بعضی اوقات در خلال داستان با جمله هایی تکرای در یک فصل مواجه می شویم که شاید نویسنده مقصود تاکید برآن داشته اما گاه خواننده را کلافه می کند.
▪️قلم روان و توانمند نویسنده و پستی و بلندی های داستان خواننده را برآن می دارد که بی توجه به بلندی رمان(۵۹۰صفحه) کتاب را با علاقه دنبال کند.
🔴اهداف ارزشمند
▫️این اثر با رویکرد وحدت شیعه و سنی و به منظور استفاده ی تمام اقشار جامعه، از ابتدای چاپ اول به صورت رایگان در فضای مجازی توسط انتشارات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام و به اهتمام مؤسسۀ علمی- فرهنگی سدید منتشر شده است.
▪️نویسنده و دست اندر کاران تهیه ی این کتاب به منظور وحدت و گسترش برادری میان شیعه و سنی بدون چشمداشت مالی این اثر را به مخاطبین حق طلب خود هدیه کرده اند.