شعری که مرحوم آیت الله العظمی سید محمد حسین مرتضوی لنگرودی (ره) در خاتمه وصیت نامۀ خود نوشتند:
إِذَا مُتُّ فَادْفِنِّي إِلَى جَنْبِ حَيْدَرٍ
أَبِي شَبَّرَ أَكْرِمْ بِهِ وَ شُبَيْرٍ
فَلَسْتُ أَخَافُ اَلنَّارَ عِنْدَ جِوَارِهِ
وَ لاَ أَتَّقِي مِنْ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ
فَعَارٌ عَلَى حَامِي اَلْحِمَى وَ هُوَ فِي اَلْحِمَى
إِذَا ضَلَّ فِي اَلْبَيْدَاءِ عِقَالُ بَعِيرٍ
وقتی که مُردم، مرا نزد قبر آقا علی(ع) (حیدر) دفن کنید، چون پدر آقا امام حسن و امام حسین (ع) است و تا وقتی که در جوار قبر مطهر هستم از آتش دوزخ ترسی ندارم و از دو ملک نکیر و منکر و هم قطارانش واهمهای ندارم.بر حامی قرقگاه ننگ است که در عرصه حمایتش حتی در بیابان قرقگاهش افسار شتری گم شود.
@ayatollah_langrodei
بخشی از وصیت نامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد حسین مرتضوی لنگرودی:
در خاتمه همچون اسلاف توصیه مینمایم خاصه عزیزان را به تقوی و صلاح و سداد و پرهیزکاری و خویشتن داری و احتیاط در امور و حفظ سنگرهای دین و مذهب چون مساجد و حسینیّه ها و خواندن قرآن و دعا و بجا آوردن نماز اوّل وقت مخصوصا در مسجد و با جماعت و قضاء حوائج مؤمنان و صله ارحام و احترام نسبت به بزرگان و محبّت به زیردستان و صدقه به ویژه در اوّل شب و اول روز و نظائر اینها.
و همگی را به خداوند متعال (جلت عظمته) در ظل عنایت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) می سپارمو انتظار طلب مغفرت و رحمت در مظان استجابت دعاء دارم.
چون ندارم هیچگونه توشۀ راه
بجز لا تقنطو من رحمة الله
و همچنین
ندارم توشه از بهر عقبیٰ
بجز مهر علیّ مرتضیٰ را
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
سید محمد حسین مرتضوی لنگرودی
@ayatollah_langrodei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات حضرت آیت الله العظمی سید محمد حسین مرتضوی لنگرودی ( ره) پیرامون یگانگی خداوند و بیان مناظره ی امام صادق (علیه السلام) با یک زندیق و دلیل یگانگی باری تعالی:
امام صادق عليه السلام ـ در بخشى از مناظره خود با يك زنديق ـ فرمود : اگر بگويى خدا دو تاست، از اين دو حالت بيرون نيست كه يا هر دو از هر جهت يكسانند يا از تمام جهات متفاوتند. از آن جا كه ما آفرينش را نظام مند مى بينيم و فلك را در گردش و آمد و شد شب و روز و خورشيد و ماه را مرتّب، درستى كار و تدبير و هماهنگى امور، دلالت بر اين دارد كه مدبّر يكى است.
وانگهى، اگر ادعا كنى خدا دو تاست لازمه اش اين است كه فاصله اى ميان آنها باشد تا دوتا بودن آنها صدق كند. در اين صورت، آن فاصله خود خداى سومى است كه همچون آنها قديم است و در نتيجه، اعتقاد به خداى سومى بر تو لازم مى آيد و اگر سه خدا ادّعا كنى همان چيزى لازم مى آيد كه در مورد اعتقاد به دو خدا گفتيم؛ يعنى بايد ميان آنها، دو فاصله باشد كه در اين صورت وجود پنج خدا لازم مى آيد و به اين ترتيب تعداد خدايان تا بى نهايت پيش مى رود.
توحید ؛ج۱ ؛ص۲۴۳
@ayatollah_langrodei
«الاتقان و النصر فی تفسیر سورة والعصر»
به قلم حضرت آیت الله العظمی سید محمدحسین لنگرودی
@ayatollah_langrodei
ترجمة تفسیر سورة «والعصر»
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
به نام خداوند بخشندة مهربان * سوگند به عصرِ [غلبة حقّ بر باطل] * که واقعاً انسان دستخوشِ زیان است * مگر کسانی که گرویده، و کارهای شایسته کرده، و همدیگر را به حقّ سفارش و به شکیبایی توصیه کرده اند.
@ayatollah_langrodei
مدخل
منّتی که خداوند بر من گذارد، تفسیر این سورة مبارکه است که امیدوارم همان مراد واقعی قرآن باشد. البتّه چگونه ممکن است که مراد واقعی خداوند نباشد، هنگامی که از چشمه های زلال عترت طاهره عَلَیهِمُ السَّلامُ سیراب گشته و از ثمرات معرفت آنان، چیده شده است؛ زیرا هر آنچه که آنان فرموده اند، همان سنّت پیامبر است که هم سنگ با قرآن کریم است .
پیش از آغاز تفسیر، مقدّماتی را که چاره ای جز بیان آن نیست را بیان می کنیم:
@ayatollah_langrodei
مقدّمة نخست
مردمان با توجّه به این سوره، به چهار گروه تقسیم شده اند:
اوّل: انسانی که از ایمان و عمل صالح، بهره و حظّ کافی را برخوردار است.
دوّم: انسانی که از ایمان و عمل صالح، بهره ای ندارد.
سوّم: انسانی که دارای ایمان است، ولی عمل صالح ندارد.
چهارم: انسانی که دارای عمل صالح هست، ولی بهره ای از ایمان ندارد.
تمامی اقسام، جز گروه نخستین، در خسرانند و تنها کسی که هر دو را داشته باشد، خسران ندارد که شرح آن خواهد آمد.
@ayatollah_langrodei
مقدّمة دوّم
شکّی نیست که واژة «عصر» به امر مهمّی اشاره دارد که می توان به «دوران کنونی»، «دوران پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ»، «دوران ظهور امام عصر عَجَّلَ اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ»، «دوران غیبت صغری و کبری»، «دوران اتّفاقات مهمّی که در تاریخ بشر رقم خورده است»، یا «زمان تکلیف»، یا «نماز عصر» که به تناسب آیة کریمة: (حافِظوا عَلَی الصَّلَواتِ وَالصَّلوةِ الوُسطَی) میتوان «نماز وسطی» را بر آن حمل کرد، یا «ابرهای معصرات و فشرده» که از مادّة عصر گرفته شده، و موارد دیگر مثال زد.
و ممکن است که با ارادة جامعی که از واژة «عصر» صورت گرفته و یا با جواز قاعدة استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا (که متکلّم لفظی را بگوید، و معانی مختلفی را از آن اراده کند) می توان تمامی معانی بازگو شده برای «عصر» را در نظر گرفت.
علی الخصوص با وجود قرینه و شاهد برای این منظور، گرچه این شاهد، بیرون از لفظ باشد؛ همچنانکه در این سوره به این گونه است.
@ayatollah_langrodei
مقدّمة سوّم
مراد از «ایمان» در این آیه و در آیات دیگر قرآن ـ مانند (قَد أفلَحَ المُؤمِنونَ : به راستی که مؤمنان رستگار شدند) و آیة (اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا : خداوند یاور کسانی است که ایمان آوردند) و غیر آنها ـ ایمان کاملی است که از مبدأ اعلی که ذات خداوند است تا آخرین پیشوایان را در بر گیرد و این همان ایمانی است که در صدر اسلام بوده که پس از ایمان آوردن به مبدأ، معاد و نبوّت خاصّه، به ولایت عامّی که از ولایت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (عَلَیهِمَا السَّلامُ) جاری شده است، میباشد که تا امام عصر عَجَّلَ اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ را شامل میشود ، و نیز به همین جا پایان نمیپذیرد، بلکه ایمان به نوّاب خاصّ حضرتش را در غیبت صغری، و نوّاب عامّ در غیبت کبری را هم در برمیگیرد، ضمن اینکه بیزاری جستن از تمامی مظاهر کفر، شرک، طاغوت ها (سلطه گران ستمگر) و مخالفین مبدأ تا منتهی را نیز در خود دارد.
پس روشن میشود که مؤمنی که خداوند او را در آیات خود، مورد خطاب قرار میدهد، چنین مؤمنی است؛ پس اگر انسان، فاقد چنین ایمانی بود، هرچند بخشی از ایمان را داراست، امّا باید او را به گروه بی ایمانان ملحق کرد ؛ زیرا از آن ایمان حقیقی و کامل بی بهره بوده است.
سوگند میخورم که چنین ایمانی، همان ایمان شیعة دوازده امامی است که دایرة آن، نوّاب عامّة امام عصر عَجَّلَ اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ در زمان غیبت کبری را هم در بر می گیرد که شرح و تفصیل آن، مجالی می خواهد که در همین کتاب بیان خواهد شد.
@ayatollah_langrodei
نکته
باید دانست که اهل توحید به مقتضای روایات فراوانی که از اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) رسیده است، وارد آتش قهر الهی نمیشوند
و همانهایی هستند که در ایمان کامل.ترین هستند؛ دلیل این مطلب، روایتی از امام رضا (عَلَیهِ السَّلامُ) است که مربوط است به زمانی که در حال عبور از نیشابور بودند.
علیّ بن موسی الرّضا (عَلَیهِمَا السَّلامُ) از پدران بزرگوارش (عَلَیهِمُ السَّلامُ) از پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) نقل میکند که فرمودند: «از جبرئیل عَلَیهِ السَّلامُ شنیدم که میگوید: شنیدم از خداوند متعال که میفرماید: «لا إِله إلاَّ اللهُ» دژ من است؛ هر کس در دژ من وارد شود، از عذاب من ایمن خواهد بود».
سپس امام (عَلَیهِ السَّلامُ) فرمود:
«این امر با شروطی محقّق میشود، و من نیز از شروط آن میباشم»
بدین معنا که از شرطهای ایمن ماندن از عذاب الهی، اقرار به امامت و ولایتی است که از امیر المؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) آغاز شده و امام رضا (عَلَیهِ السَّلامُ) نیز بخشی از این ولایت جاریه میباشد و تا ولایت عامّه در دوران غیبت کبری ادامه دارد؛ و این مطلب بر کسی پوشیده نیست.
یکی دیگر از روایاتی که اهل توحید را مستحقّ عذاب نمیداند، روایتی است که ابن عبّاس (رَضِیَ اللهُ عَنهُ) از پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) نقل میکند: «سوگند به کسی که مرا به حقّ بشارت دهنده قرار داد، هیچگاه خداوند موحّدی را عذاب نمی کند؛ همانا اهل توحید (دیگران را) شفاعت میکنند و شفاعتشان قبول میشود».
سپس پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) افزود: «هنگامی که روز قیامت شود، خداوند گروهی را که اعمال بدی مرتکب شدند، فرمان جهنّم میدهد. آنان میگویند: پروردگارا! چگونه ما را به آتش میافکنی، در حالی که ما در سرای دنیا، تنها تو را میپرستیدیم؟ و چگونه زبانهای ما را به آتش میکشی، در حالی که در سرای دنیا به توحید تو گویا بودیم؟ و چگونه قلبهای ما را میسوزانی، در حالی که آن را با لا إِله إِلاَّ اللهُ پیوند داده بودیم؟ یا چگونه چهرههای ما را میسوزانی، در حالی که ما آن را برای تو روی خاک گذاردیم؟ یا چگونه دستهای ما را میسوزانی، در حالی که آنها را برای دعا به سوی تو بلند کردیم.
پس خداوند میفرماید: بندگانم! اعمالتان در سرای دنیا ناپسند بود، پس جزایتان آتش جهنّم است.
آنان میگویند: پروردگارا! گذشت تو بزرگتر است یا خطای ما؟
میفرماید: گذشت من.
میگویند: بخشش تو گستردهتر است یا گناهان ما؟
میفرماید: بخشش من!
میگویند: اقرار ما به یگانگی تو بزرگتر است یا گناهان ما؟
میفرماید: اقرارتان به یگانگی من بزرگتر است.
میگویند: پروردگارا! پس گذشت و بخششت را که همه چیز را در بر میگیرد، بر ما بگستران.
میفرماید: فرشتگانم! سوگند به عزّت و جلالم، نیافریدم خلقی را دوست داشتنیتر از اقرارکنندگان به یگانگی و یکتایی خود، و سزاوار است بر من که بندگان اهل توحیدم را به آتش نیفکنم. بندگانم را وارد بهشت کنید» .
با توجّه به این شواهد، منظور و مراد از ایمان هنگامی که بدون هیچ گونه شرط و قیدی باشد، همان ایمان کاملی است که پیش از این به آن اشاره رفت؛ همانند آنچه روایت شده است: «وقتی پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ آیة وَآخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقوا بِهِم : و [نیز بر جماعتهایی] دیگر از ایشان که هنوز به آنها نپیوستهاند. و اوست ارجمند سنجیدهکار) تا انتهای آیه را قرائت میفرمود، به ایشان گفته میشد: اینان چه کسانی هستند؟
پیامبر دست مبارکش را بر شانة سلمان قرار داده و فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، مردانی از این دست به آن دست خواهند یافت» .
روشن است که مراد از ایمان در این روایت، همان ایمان کاملی است که از مبداء آغاز شده و تا انتها ادامه دارد؛ چنانکه گذشت.
@ayatollah_langrodei
مقدّمة چهارم
در اینکه چه اعمالی شایسته هستند، و چه اعمالی ناشایست، از مواردی است که در میان اقوام و ادیان مختلف، متفاوت بوده است؛ چه بسا عمل شایستهای که در نزد ملّتی ناشایست به حساب آید مانند خوردن گوشت که همین خوردن گوشت نزد برخی از پیروان ادیان جایز نیست، ولی در نزد سایر ادیان جایز است.
پس کسی که به اعمال شایستة همکیشان خود پایبند باشد، نیکوکار و شایسته است، گرچه او را در ملّتهای دیگر، شایسته و نیکوکار نخوانند.
امّا آنچه در دین مبین اسلام وارد شده این است که تمامی اعمال واجب و مندوب همگی از اعمال شایسته و صالح میباشند، و در مقابل اعمال حرام و مکروه از اعمال ناشایست خواهند بود، و امور مباح که فعل و ترک آن مزیّتی بر هم ندارد، نزد بزرگان (پیامبران، اولیا و اهل بیت عَلَیهِمُ السَّلامُ) نیز همانند حرام و مکروه ناشایست میباشد؛ چرا که شأن و مقام آنان، چنین اقتضا میکند که حتّی از کارهای مباح نیز دوری کنند.
همین امور مباح، برای مراتبی پایینتر از پیامبران و اولیا ناشایست نخواهد بود، گرچه از انسانهای نیکوکار باشند. و معروف است که میگویند: «حَسَناتُ الأبرارِ سَیِّئاتُ المُقَرَّبینَ» بدین معنا که کارهای نیکی که نیکوکاران انجام میدهند، نزد مقرّبین درگاه احدیّت، چندان نیکو به حساب نمیآید؛ زیرا توقّعی که از مقرّبین درگاهش میرود، بسی بالاتر و والاتر است. از این رو عمل مباح، عملی ناشایست نزد مقرّبین است، پس اگر مقرّبی از مقرّبان، مباحی مرتکب شود، در فهرست اعمال صالح و شایستة او ثبت نمیشود.
با تمامی این مسائل، خداوند همچنان که فرموده است: (أنِّي لاَ اُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أوْ اُنْثَى : من عملِ هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن تباه نمی کنم) هیچ عمل هیچ صاحبعملی را ضایع نمیگرداند، اگرچه از مؤمنان کامل هم نباشد، بلکه جزای او را خواهد داد؛ گرچه عمل او در شریعت اسلام و در ملّتهای دیگر نیز شایسته نباشد، امّا وقتی او به خاطر شایسته بودن آن را به جا آورده است، چطور ممکن است که خداوندی که عادل است، پاداش وی را ندهد!؟
این بخشی از مطالبی بود که در صفحات آتی آن را شرح خواهیم داد.
@ayatollah_langrodei
مقدّمة پنجم
هر یک از رسالت و ولایت، لطفی جداگانه از جانب خداوند سبحان است، به این دلیل که انسان به وسیلة آن دو می تواند به اطاعت و فرمانبرداری نزدیکتر شده، و از گناه و معصیت، دورتر شود، و هر چه که چنین خاصیّتی داشته باشد، لطف به شمار می آید و خدا لطف به بندگان را بر خود واجب کرده است.
همانطور که در حدیثی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) آمده است که فرمود: «ناصبی از یهودی پست تر است.
سؤال شد: چگونه این چنین است ای فرزند رسول خدا؟
فرمود: زیرا یهودی منکر لطف نبوّت (رسالت پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) است که لطفی خاصّ است و آن را بر خویش ممنوع کرده است، امّا ناصبی (کسی که به اهل بیت عَلَیهِمُ السَّلامُ ناروا می گوید) لطف امامت و ولایت را که لطفی عامّ است بر خود ممنوع کرده است» . نتیجه می گیریم که ولایت و امامت از رسالت و نبوّت، دایرة گسترده تری دارد؛ زیرا رسالت مختصّ پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) است، امّا ولایت چنان عمومیّتی دارد که تمامی معصومین (عَلَیهِمُ السَّلامُ) و نیز صدّیقة طاهره فاطمة (زهرا عَلَیهَا السَّلامُ) را نیز شامل میشود.
بنا بر این، ولایت و امامت از نبوّت و رسالت مهمتر است؛ به همین خاطر است که خداوند سبحان، حارث بن نعمان فهری را به جرم تکذیب و انکار ولایت عذاب کرد، آنجا که فرمود: (سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِعٌ : پرسنده ای از عذاب واقع شونده ای پرسید که برای کافران در برابر آن دفع کننده ای نیست).
عذاب شدن منکر ولایت در حالی است که خداوند منکر رسالت را عذاب نکرده و نمی کند؛ زیرا پس از آن که آیه عذاب او را بیان می دارد ، می فرماید: (وَما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم وَأنتَ فیهِم وَما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُم وَهُم یَستَغفِرونَ : و[لی] تا تو در میان آنان هستی، خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند، و تا آنان طلب آمرزش می کنند ، خدا عذاب کننده ایشان نخواهد بود).
@ayatollah_langrodei
مقدّمة ششم
همانطور که در روایات شریفه وارد شده است: «دنیا مزرعة آخرت است»
در این دنیا، اعمال صالح به مثابة بذر کاشته شده است که در آخرت برداشت میشود. و این زراعت، ویژة مؤمنان و کسانی است که دارای ولایت کامله باشند؛ یعنی همان اهل تولّی و تبرّی؛ و این ویژگی برای کفّار نیست؛ زیرا آنان اعمال صالح را در همین دنیا برداشت میکنند و از این رو، حظّی در آخرت ندارند، و همین کفر است که آنان را در جهنّم ماندگار می کند و همة اعمالشان گرد پخش شده ای می ماند. این مطلب به تفصیل بیان خواهد شد. إن شاء الله.
این شیوة برخورد خداوند با کافران، کاملاً به جاست.
زیرا در روایات اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) آمده است که «دوستی دنیا رأس تمامی گناهان میباشد» .
حال، رأس گناهان، همان کفر است و آن به معنای بی نصیب بودن از ایمان است که موجب جاودانگی در آتش است. هرچند ممکن است که به فضل خداوندگاری، عذاب کافران در جهنّم، به جهت پارهای از اعمالشان مثل سخاوت و عدالت کاهش یابد، و گاه ممکن است که عذاب برای مدّتی از ایشان برداشته شود؛ زیرا برخی از صفات و اعمال مانند همان سخاوت و عدالت به خودی خود ارزشمند است، هر چند که از کافر صادر شده باشد.
@ayatollah_langrodei
پس از بیان این مقدّمات، تفسیر سورة مبارکه را آغاز میکنیم؛ هر چند ممکن است برخی از مباحث مطروحه برای رسیدن به مقاصد کتاب و نیز شرح مقدّمات تکرار شود که ـ إن شاء الله ـ موجب تأکید مطالب و فهم بهتر مقاصد باشد.
خداوند متعال پس از آنکه به «عصر» (با تمامی معانی احتمالی که بیان شد) سوگند یاد میکند، بیان میدارد که تمامی انسانها در خسران و زیان میباشند، مگر کسانی که دارای هر دو شرط «ایمان کامل» و «عمل صالح» در کنار هم باشند.
پس اگر انسان هر دو شرط را فاقد، و یا یکی را واجد و دیگری را فاقد باشد، در خسران خواهد بود، گرچه خسرانی که برای هر کدام از این موارد وجود دارد، متفاوت است، امّا در اصل خسران، مشترک میباشند.
امّا ظاهر کلام خداوند در پایان سوره (وَتَواصَوا بِالحَقِّ) اشاره به همان ایمانی دارد که پیش از این و در همین سوره بیان شد؛ چه روشن است که منظور از کمال ایمان، همان حقّی است که مورد خواست خداوند متعال است ؛ هماگونه که منظور از توصیه به صبر در کلام خداوند متعال: (وَتَواصَوا بِالصَّبرِ) نیز اشاره به شرط دوّم، یعنی عمل صالح دارد که ترک همة کارهای حرام و مکروه و بلکه کارهای مباح را هم در برمیگیرد.
در نتیجه این دو فعل و ترک (یعنی گروهی از کارها که انسان مؤمن باید انجام دهد و گروهی دیگر از کارها که انسان مؤمن باید آن را ترک کند) نیازمند توصیه به صبر و شکیبایی میباشند؛ زیرا انسان به مقتضای این که دارای نفس امّاره است و این نفس او را مدام به بدیها امر میکند، باید در برابر این نفس، جهاد اکبر انجام دهد و آن جهاد، یعنی التزام به شریعت اسلامی؛ همانگونه که در روایات نیز این چنین آمده است .
این نکته نیز قابل توجّه است که منظور از «توصیة به حقّ» و نیز «توصیة به صبر» دو امر مستقلّ نیست، بلکه همان ایمان کامل و عمل صالح است که در ادامة سوره آمده است.
به هر ترتیب، مراد از دارا بودن عمل صالح این نیست که فرد هیچ عمل غیر صالحی نداشته باشد، بلکه مورد غلبة اعمال صالح بر اعمال ناصالح را نیز شامل میشود؛ پس اگر اعمال صالح فردی بر اعمال غیرصالحش سنگینی کند، مشمول رحمت و غفران الهی میشود، همچنین است اگر کفّة اعمال صالح و ناصالح با یکدیگر برابری کند، گرچه در صورت تساوی همانند اهل اعراف از کسانی خواهد بود که قاصر بودهاند و نتواستهاند حقّ را بشناسند، ولی فضل خداوند شامل حال آنها میشود و طمع بهشت را نیز دارند .
پس وقتی که مؤمن کامل (صاحب ایمان به مبداء تا منتها) به مقداری که کفّة اعمال صالحش بر اعمال ناصالحش بچربد، عمل صالح ـ که از آن جمله است توصیه به حقّ و توصیه به صبر ـ انجام دهد، در زمرة عاملان به اعمال صالح خواهد بود، و همین برای زندگانی خرسندانة او در آن سرا کافی است؛ زیرا در کلام خداوند می¬خوانیم: (فَأمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ : امّا هر که سنجیدههایش سنگین برآید، پس وی در زندگی خوشی خواهد بود)؛ در مقابل، کسی که اعمال ناصالحش بر اعمال صالحش بچربد و یا اصلاً از زمرة مؤمنان نباشد، به مقتضای آیه 8 و 9 سورة قارعه از زیانکاران خواهد بود و جایگاهش دوزخ میباشد؛ زیرا در این آیه میفرماید: «امّا هر که سنجیدههایش سبک برآید، پس جایش «هاویه» باشد».
@ayatollah_langrodei
همچنین است کسی که عمل صالح دارد، ولی از ایمان کامل (ایمان به مبداء تا منتها) برخوردار نیست، او نیز از زیانکاران است؛ زیرا از آیه به دست آمد که تنها کسی که بین ایمان کامل و عمل صالح جمع کرده باشد، از دایرة خسران خارج است، و این مورد اخیر فاقد ایمان کامل و یکی از دو بال خروج از خسران است.
عکس این مورد ـ یعنی مؤمن به ایمان کامل بدون عمل صالح یا با عمل صالح اندک ـ نیز صادق و جزو خاسرین است؛ زیرا او نیز بین این دو مورد جمع نکرده و از یکی از آنها غفلت نموده است، ولی زیانکاری چنین فردی با فاقد ایمان کاملی که عمل صالح دارد، متفاوت است ؛ به این مطلب در رباعی زیر به خوبی اشاره شده است:
كافران باعمل با مؤمنان بيعمل
هر دو در خُسرند امّا این كجا و آن كجا
خُسرِ آن باشد خلود آتش دوزخ به حشر
خُسرِ اين باشد صباحى بس گرفتار بلا
آنچه بیان شد همه از آیات قرآن و روایات اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) برگرفته شده که بین این دو خسران فرق گذاشتهاند.
به زودی بر مدّعای خود به شواهدی از غیر آیات قرآن استدلال خواهیم کرد. إن شاء الله.
از آیات قرآن ـ علاوه بر آیاتی که امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) برای ابوبصیر به آنها استشهاد فرموده بودند، و در صفحات آتی خواهد آمد ـ این آیة مبارکه است: (اللهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إلَى النُّورِ : خداوند سرور کسانی است که ایمان آوردهاند. آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد) بدین معنا که خداوند آنان را به برکت ایمان کاملی که واجد آن بودند، از تاریکی گناهان و سرکشیها به پرتوی پیروی و فرمانبرداری بیرون می¬برد.
به بیان دیگر، خداوند همیشه یار و یاور مؤمن میباشد، مؤمن کامل نیز به برکت چنین ایمانی، همیشه زیر سایة تاییدات خداوندگاری خواهد بود.
@ayatollah_langrodei
موارد نصرت الهی نسبت به مؤمنین
خداوند به روشهای متفاوتی، مؤمنان را یاری میکند:
1. توفیق توبه:
خداوند به برکت ایمان مؤمنِ کامل، توفیق توبه، بلکه توبه نصوح را به او میدهد، و فضل خداوند چنین نمایان میشود که توبهکار، دیگر هیچ گناهی برایش نمیماند.
در روایت میخوانیم: «التّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ : کسی که از گناه توبه میکند، همانند کسی است که گناهی مرتکب نشده است».
و گویا بالاتر و والاتر از این هم در روایات مییابیم، و آن اینکه به فضل خداوند، نه تنها گناهان توبهکار پاک میشود، بلکه به حسنات تبدیل میشود، و این نیز مؤیّدی در قرآن کریم دارد، آنگاه که خداوند میفرماید:
(إِلاَّ مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ : مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند، پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل میکند).
همچنین خداوند متعال میفرماید:
(وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى : و به یقین، من آمرزندة کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست رهسپار شود).
در روایات پیرامون تفسیر حقیقی این آیه آمده است که این هدایت، رهنمون شدن به ولایت اهل بیت عَلَیهِمُ السَّلامُ میباشد.
2. توفیق دعا و توسّل:
اگر مؤمن توفیق توبه نیافت، موفّق میشود به دعا به درگاه الهی و توسّل به اولیای الهی.
3. از بین رفتن سیّئات:
حسنات و کارهای نیکوی مؤمن به حکم این آیه (إنَّ الحَسَناتِ یُذهِبنَ السَّیِّئاتِ : خوبیها بدیها را از میان میبرد)
سیّئات وی را از بین میبرد به گونهای که دیگر سیّئهای نخواهد داشت، و اگر تعداد حسنات او مغلوب سیّئاتش باشد، با فضل خداوند سیّئات او از بین میرود و سیّئاتش مغلوب حسناتش خواهد شد.
به بیان دیگر، اگر با عدل خداوندی بنگریم، ممکن است شخص مؤمنی، سیّئاتش بیش از حسناتش باشد، امّا اگر به فضل خداوند (و به حکم آیة مذکور) بنگریم، حسناتش بیش از سیّئاتش خواهد بود.
4. ده برابر شدن حسنات :
خداوند به حکم آیة: (مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ أمثالِها : هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن برای اوست) حسنات مؤمن را افزایش میدهد، چه بسا همین افزایش خداوند، باعث گردد که سیّئات آن مؤمن، مغلوب حسنات او شود و به همین فضل پروردگاری، کفّة نیکیهایش بر کفّة بدیهایش غلبه کند.
5. ابتلا و امتحان برای تخفیف گناهان و افزایش ایمان:
اگر مؤمن، با هیچیک از موارد گذشته از خفّت میزان خارج نشد، نوبت به این مرحله میرسد که در آن چنین مؤمنی به ابتلائاتی از قبیل ترس، گرسنگی، کم شدن مال، از بین رفتن محصول و غیر آن دچار میشود و به این واسطه گناهانش می¬ریزد؛ دلیل این مطلب در قول خداوند است که میفرماید:
(وَلَنَبلُوَنَّکُم بِشیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ وَنَقصٍ مِنَ الأموالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرینَ الَّذینَ إذا أصابَتهُم مُصیبَةٌ قالوا إنّا للهِ وَإنّا إلَیهِ راجِعونَ اُولَئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَرَحمَةٌ وَاُولَئِکَ هُمُ المُهتَدونَ : و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ] ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و مژده ده شکیبایان را [همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، میگویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز میگردیم.» بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راه یافتگان [هم] خود ایشانند). روشن است که تخفیف این چنینی گناهان و ارتقای ایمان به آن، تنها برای مؤمنان کامل و کُمّلینِ اهل ایمان میباشد.
6. مدد خداوندی برای پاک شدن مؤمن از گناهان:
همانطور که سخن رفت، خداوند با مبتلا کردن مؤمن، گناهان او را پاک میکند، امّا اگر گناهان او بیش از اینها باشد، خداوند او را به ابتلائات سختتر و سنگینتری مبتلا میسازد، و همینطور خداوند با ابتلائاتی که با گناهان مؤمن سازگار باشد، تمامی گناهان او را در این دنیا پاک میکند .
@ayatollah_langrodei
نتیجه اینکه خداوند همیشه یار و یاور اوست، و تا ایمان مؤمن باقی باشد، خداوند نیز او را با ابتلا به بلاها مدد میکند، و اگر این ابتلائات جواب نداد، خداوند جان دادن مؤمن را بر وی سخت میکند تا به آن وسیله پاک شده و عقوبت گناهش به آخرت نیفتد ؛ همانگونه که کافر از آن جا که هیچ حظّ و بهرهای برای اعمال صالحش در آخرت نیست، در همین دنیا از برخی اعمال صالحش بهره میبرد که یکی از این بهرهها راحتی در جان کندن میباشد
و خداوند به حکم آیة: (أنِّي لاَ اُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أوْ اُنْثَى : من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن تباه نمیکنم)
اگر از کافر کار خیری سر بزند، راحتی جان کندن را برایش مقرّر میکند؛ همانطور که مرتاضان هندی، به سبب ریاضتهایی که تحمّل میکنند، به انجام کارهای عجیب و قدرتهای غیرطبیعی دست پیدا میکنند که این همه، بهرهای است که کافر به سبب اعمال خیرش در این دنیا میبیند و هیچ کافری، حساب کار خیرش به آخرت موکول نمیشود، مگر نوادری از روزگار که در مباحث آینده به آنها خواهیم پرداخت.
گاهی برخی از جوانان با تعجّب از من میپرسند: «ما از برخی از مبلّغین دینهای باطل و آیینهای نسخ شده (مانند مسیحیّت و یهودیّت) میشنویم که به پیروان خود توصیه میکنند برای این که خدا شما را یاری کند، کارهای نیکو و اعمال صالح انجام دهید، و این چگونه ممکن است در حالی که آنان اصلاً مسلمان نیستند»؟!
به این جوانان پاسخ میدهم که هیچ مانعی ندارد؛ زیرا مشیّت خداوند این چنین است که پاداش اعمال صالح کافران را در همین دنیا بدهد؛ چه از طرفی کفّار در آخرت بهره و نصیبی ندارند، و از سوی دیگر خدا نمی¬خواهد کار نیک کسی را بدون اجر رها کند، لذا اعمال خوبشان را در دنیا، و اعمال بد آنها را همچون عمل کفرشان در آخرت کیفر میدهد. در مقابل، کارهای ناشایست مؤمنین را در دنیا، و کارهای نیکشان را در آخرت جزا میدهد.
به این ترتیب ابتدا آنها را در همین دنیا به گرفتاریهای دنیوی پاک میکند. اگر پاک نشد، آنان را در برزخ به ابتلائات برزخی مبتلا میکند، اگر کافی نبود آنان را در مواقف و ایستگاههای قیامت معطّل میکند؛ چه همین سختیهای مواقف متعدّد قیامت است که گناه بسیاری از مؤمنین را میریزد. اگر اینها کفایت نکرد، آنها را به میزانی که گناهانشان بریزد، وارد آتش جهنّم میکند و پس از چندی به شفاعت پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) در حالی که مانند زغال سیاه شده¬اند، از آتش خارج شده و در چشمهای شست و شو داده میشوند و مثل ماه شب چهارده وارد بهشت جاودان میشوند، و هرگز همچون کفّار در آتش جهنّم جاودانه باقی نمیمانند ؛ چه کفّار از روی کفر و مخالفت با حقّ در جهنّم جاودانند
چنانکه خداوند متعال میفرماید:
(ألْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ : [به آن دو فرشته خطاب میشود:] هر کافر سرسختی را در جهنّم فروافکنید).
البتّه این نکته نیز باید روشن شود که در کیفر قاصرینی که در این دنیا به هر دلیلی نتوانستند حقّ را بیابند، و مقصّرینی که حقّ را یافته، امّا از قبول آن سر باز زدهاند، تفاوت بسیاری است. بنا بر همین مطلب، خسران مؤمنی که کارهای نیکو انجام نمی¬دهد، با خسران غیرمؤمنی که کارهای نیکو انجام میدهد، کاملاً متفاوت است؛ چرا که گروه نخست به برکت ایمان، بالاخره در بهشت جاودانه خواهند بود، امّا گروه دیگر در جحیم ماندگار میباشند.
@ayatollah_langrodei
پاسخ به یک شبهه
اگر اشکال شود: عبارت (أن كَذَّبُوا: چرا که تکذیب کردند) در آیة شریفة: (ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أسَاءُوا السُّوءَى أنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ : آن گاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود، [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند میگرفتند) بیانگر غایت و نهایت حال کسانی است که کارهای ناشایست مرتکب شدهاند، بخصوص کسانی که بدیهای بیشتری مرتکب شوند و ایمان خود را از دست بدهند. حال چگونه این آیه با مطلب شما کنار هم قرار میگیرند؟
در پاسخ میگوییم: جملة (أن كَذَّبُوا: چرا که تکذیب کردند) علّت این عاقبت شوم آنهاست؛ زیرا آنان از پیش از این نیز در واقع مؤمن نبودهاند و تنها اظهار ایمان میکردند.
خارق عادتهایی که از آنها مشاهده میشود نیز به سبب برخی ریاضتهایی است که در حالت کفر انجام میدادهاند که ـ همچنانکه گفتیم ـ ا
ز آنجا که خداوند اجر کسی را ضایع نمیسازد، اجر آنها را در همین دنیا میدهد و در آخرت هیچ نصیبی ندارند. ا
ز این دسته میتوان به بلعم باعورا و عابد برصیصا اشاره کرد. و
در واقع علّت تکذیب آنان این بود که ایمان واقعی نداشتند و تنها در این دنیا تظاهر به ایمان میکردند.
«یاری یافتن مؤمن کامل» حقیقتی است که از دلایل، شواهد و روایات استفاده میشود که به برخی از آنها ـ به امید خداوند ـ اشاره خواهد شد؛ همانگونه که به آیة دوّم ملحق به آیت الکرسی اشاره شد که خداوند به طور مطلق، خود را یار و یاور کسانی که ایمان آوردهاند، قرار میدهد و آنان را از تاریکیهای سرکشی و گناه خارج کرده و به نور اطاعت در میآورد.
این آیه با چنین دلالت ژرفی میتواند تصدیق و تفسیری برای این آیة: (ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أسَاءُوا السُّوءَى أنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ : آن گاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود، [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند میگرفتند) باشد که عبارت (أن كَذَّبُوا: چرا که تکذیب کردند) علّتی برای سرانجام شوم آنان است، نه آن که هدف و غایت آنان این چنین باشد؛ هر چند که با نظر ابتدایی ممکن است که چنین توهّمی در ذهن صورت ببندد که نیازمند تدبّر و تأمّل بیشتری است.
@ayatollah_langrodei
شبهة جرأت مؤمن بر انجام بدیهاو پاسخ آن
ممکن است به ذهن بیاید که اگر خداوند یاری رسانندة به مؤمنینِ موالی خود میباشد، باعث میشود که مؤمنان در ارتکاب گناهان و بیمبالاتی در سرکشیها جرأت یابند.
امّا پاسخ ما از این اشکال روشن است:
اوّلاً: اگر ایمان کامل در شخص حاصل شد، دیگر چنین جرأت یافتنهایی در او به وجود نمیآید، چرا که لازمة ایمان کامل، اطاعت کامل در برابر خداوند است، و این چنین ایمانی باعث مصون ماندن از ارتکاب زشتیها میشود، و نه تنها جرأت و تکبّر آنان را نمیافزاید، بلکه حیا، شرم، انفعال و خضوع آنان را در برابر خداوند بیشتر میکند.
ثانیاً: ولایت و ایمان که از وحدانیّت خداوند آغاز میشود و تا انتهای آن را در بر میگیرد، از برترین و محبوبترین امور نزد خداوند سبحان است، پس تبعاً و قطعاً خداوند نسبت به دارندة آن به هر نحوی که تصوّر شود، اهتمام دارد تا بندگان به سوی آن رغبت کنند؛ در برابر کفر، شرک و بیایمانی از ناخوشایندترین امور نزد خداوند میباشند؛ همانگونه که در برخی از دعاهایی که از اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) رسیده به آن اشاره شده است.
ثالثاً: همانطور که پیش از این بیان شد، ابتلائاتی که برای گنهکاران موالی و مؤمن در دنیا (در حالت عادّی و یا در وقت جان دادن)، در برزخ، در مواقف و ایستگاههای قیامت و یا ورود موقّتی به آتش جهنّم به وجود میآید، ابتلائات ساده و کمی نیستند و هر کسی تحمّل آنها را ندارد، و همین شکیباییها در برابر این ابتلائات از سختیها و دشواریهای مؤمن است.
گر بدانى پشت سرها چيستت
فرصت خاراندن سر نيستت
گرچه تمامی این دشواریها، به اندازه عذاب کفّار نخواهد بود، بهویژه جاودانه در آتش بودن، که از چنین عقابی به خداوند پناه میبریم.
بر هر متفطّن و تیزبینی آشکار است که منظور از «ایمان» و «مؤمن» که در لسان وحی و کلمات اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) به کار رفته، ایمان کامل است؛ چرا که کسانی که ایمان کامل ندارند و به برخی از مصادیق ایمان کافر هستند، در زمرة کفار شمرده شدهاند.
خداوند متعال میفرماید:
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً اُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً وَأعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً : کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر میورزند، و میخواهند میان خدا و پیامبران او جدایی اندازند، و میگویند: «ما به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار میکنیم» و میخواهند میان این [دو] راهی برای خود اختیار کنند، آنان در حقیقت کافرند و ما برای کافران عذابی خفّتآور آماده کردهایم)
و نیز میفرماید:
(أفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أشَدِّ الْعَذابِ وَمَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ :
آیا شما به پاره ای از کتاب [تورات] ایمان میآورید، و به پارهای کفر میورزید؟ پس جزای هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سختترین عذابها باز برند، و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست)
در حالی که منظور از کمال ایمان، ایمان کسی است که نسبت به توحید، عدل، معاد، نبوّت و امامت ولایت و ایمان داشته باشد
و مقصود حقیقی از (الَّذینَ آمَنوا) در این سوره و آیات دیگر، همان افراد کامل الایمان هستند، نه دیگران.
نتیجه: تفاوت میان خسران اهل ایمان و اهل کفر از این جهت روشن شد که خداوند یار و یاور اهل ایمان است، در حالی که نسبت به کفر چنین یاری و نصرتی ندارد.
@ayatollah_langrodei
پاسخ به شبههای دیگر
ممکن است بعضی از افراد چنین اشکال کنند که: «عمل بدون ولایت، مانند ولایت بدون عمل است و هر دو در خسران و عذاب مانند هم هستند»، که با توجّه به توضیحاتی که گذشت و خواهد آمد، فرق فاحشی میان این دو میباشد.
پس امید است که مسلمانان، ایمان بیاورند و مؤمنان، ایمان خود را تقویت و کامل کنند.
إن شاء الله.
@ayatollah_langrodei
چه کسانی خسران نمیبینند؟
آنچه از این سوره استفاده میشود، پس از قسم خداوند به عصر، این است که تمامی بشر در خسرانند، مگر کسانی که واجد دو شرط باشند: «ایمان کامل» و «عمل صالح»
شرط «عمل صالح» اعمّ از آن است که مانند معصومین (عَلَیهِمُ السَّلامُ) هیچگونه عمل غیر صالحی نداشته باشد، یا اعمال صالحة ایشان بر اعمال غیر صالحه بچربد، و اگر اعمال صالح و غیر صالح مساوی بود باز هم مشمول فضل خداوندی خواهد بود و همة این اقسام بدون شکّ در «زندگی خوش» هستند.
امّا کسانی که هیچ کدام از دو شرط را واجد نیستند، بدیهی است که در خسران خواهند بود و «جایگاهش در قعر هاویه» است، و نیز کسی که واجد یکی از آن دو میباشد؛ زیرا همه آنان، هر دو شرط را واجد نبودهاند، پس کسی که دارای عمل صالحی است که فقط در دین و آیین خودش پسندیده شمرده میشود امّا در شریعت مقدّسة اسلامی و سایر امّتها و ادیان، پسندیده نیست، باز هم در خسران خواهد بود؛ پس گمان نشود که کلام خداوند که میفرماید:
(فَأمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ : پس عمل هر کس را در میزان حقّ، وزنی باشد، او در بهشت به آسایش و زندگانی خوش خواهد بود)
برای هر گونه عمل صالح است ولو منهای ایمان باشد؛ زیرا کسی که یکی از شروط را ندارد مانند کسی است که هر دو را ندارد؛ زیرا هر دو در کنار هم در کلام خداوند آمده است.
همانطور که اشاره شد، عمل صالحش ـ گر چه فقط در مذهب خودش پسندیده باشد ـ بیاجر نخواهد بود و از آنجایی که به جهت کفر و یا شرک در آخرت نصیبی ندارد، در همین دنیا و با همان امدادهای غیبی جزایش داده میشود، و پاداش وی به آخرت موکول نمیشود، مگر عمل صالحی که دارای اهمّیّت فراوانی باشد؛ مانند عدالت یا سخاوت که در آخرت هم به نحوی پذیرفته میشود، بدین نحو که عذابش در آخرت دفع شود و یا از عذاب دردناک جهنّم وی، کمتر شود؛ چنانکه از پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) نقل شده است که به عدیّ بن حاتم ـ فرزند حاتم طایی ـ فرمود: «از پدرت عذاب شدید دفع شده است؛ زیرا سخاوتمند بود»
همچنین از عمّار ساباطی، دربارة انوشیروان که عدالت نسبی داشت، نقل شده است که امیر المؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) به مداین تشریف فرما شدند و به زیر ایوان کسری آمدند ... سپس به جمجهای پوسیده نگاه کردند، به یارانش فرمودند: این جمجمه را بیاورید. سپس به سوی ایوان آمده و در آنجا نشستند، پس طشتی از آب طلب کردند و به مردی که جمجمه را آورد فرمودند: جمجمه را درون طشت بیفکن.
سپس خطاب به جمجمه فرمودند: ای جمجمه! تو را قسم میدهم که خبر دهی از این که من که هستم و تو که هستی؟
جمجمه به زبان شیوا گفت: تو امیر المؤمنین و سیّد وصیّین و امام متّقین هستی، و من بندة خدا و پسر کنیز خدا کسری انوشیروان هستم.
امیر المؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) به او فرمودند: سرگذشتت چیست؟
گفت: یا امیر المؤمنین! من پادشاهی عادل بودم که بر رعایا مهربانی و رحم داشتم، ستم کردن را خشنود نمیداشتم، ولی با این همه، من بر دین مجوس بودم. در حالی که در زمان پادشاهی من، محمّد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) متولّد شد و به خاطر این ولادت، بیست و سه کنگره از کنگرههای کاخ من در شب ولادت آن حضرت ریخت. پس تمام انگیزهام را مصروف داشتم تا به او ایمان بیاورم؛ چرا که بسیار پیرامون شرافت، فضیلت، رتبه و عزّت او در آسمانها و زمین شنیده بودم، همچنین از شرافت اهل بیتش (عَلَیهِمُ السَّلامُ)، امّا (امور) پادشاهی مرا مشغول و غافل ساخت. افسوس که چه نعمت و جایگاهی ـ به خاطر ایمان نیاوردنم ـ از کفم رفت. حال من به خاطر نداشتن ایمان به پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) از بهشت محروم هستم، امّا با همین کفر، خداوند مرا به برکت عدل و انصافی که در میان مردمانم داشتم، از عذاب آتش رها ساخت. من در آتش هستم، ولی آتش بر من حرام شده است. چه بسیار افسوس و حسرت! اگر ایمان میآوردم با تو بودم ای بزرگ خاندان محمّد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) و ای امیر امّت او! ... .
@ayatollah_langrodei
همچنین در حقّ ابولهب روایت شده است که نخستین کسی که پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) را شیر داد، ثویبه با همان شیر پسرش «مسروح» بود، چند روز پیش از آن که حلیمه دایه پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) شود.
ثویبه کیست؟
ثویبه کنیز آزاد شدة ابولهب بود؛ ابولهب هنگامی که ثویبه بشارت به دنیا آمدن پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) را به او داد، او را آزاد کرد. ث
ویبه خدمت پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) میرسید و هم پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) و هم حضرت خدیجه (عَلَیهَا السَّلامُ) او را اکرام میکردند.
هنگامی که ابولهب از دنیا رفت، برادرش عبّاس او را یک سال پس از مرگش در خواب دید و در خواب از او پرسید: وضع تو چگونه است؟
گفت در آتشم ، امّا روزهای دوشنبه عذاب من کم میشود، و مقداری آب از میان دو انگشت شصت و سبّابهام تناول میکنم؛ و این تخفیف عذاب، به خاطر آزاد کردن ثویبه است زمانی که به دنیا آمدن پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) را به من خبر داد و نیز به خاطر شیر دادن ثویبه به پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ)»
و شاید بتوان برخی از دانشمندان مانند ادیسون که نیروی برق را کشف کرد، از این دسته به شمار آورد، البتّه این در صورتی است که قصد آنها از اکتشافات و اختراعات، خدمت به خلق خداوند باشد که این خود یک قصد الهی است؛ امّا سایر اهداف مانند رسیدن به مال و شهرت و مانند آن، واضح است که پاداشی نخواهد داشت.
تا اینجا حال کسانی بود که عمل صالح داشتند، ولی از ایمان کامل بیبهره بودند. در مقابل، کسانی که دارای ایمان کامل هستند، امّا عمل صالح آنها زیر حدّ تساوی قرار دارد، باز هم در خسران هستند، امّا تمام و یا بیشتر زیانکاری آنها در همین دنیا با نصرت الهی که به انحای مختلف صورت میگیرد و مواردی از آن پیشتر ذکر شد، جبران میشود؛ زیرا مشیّت خداوندی بر این است که مؤمن کامل را با هر گونه پاک کنندهای در دنیا پاک و طاهر کند و ابتلائات گوناگون بر سر راه او قرار دهد تا او در آتش جهنّم جاودانه نماند، بلکه پاداش اعمال صالحة مؤمنین اگر چه کم باشد، همچون پاداش ایمانشان جاودانگی در بهشت است.
این در حالی است که کافر چون هیچ بهرهای در آخرت ندارد، جزای عمل نیکش را در این دنیا دریافت میکند، و خداوند سزای کفر، شرک و ارتدادش را جاودانگی در آتش قرار داده است؛ این تفاوت در رفتار خداوند با مؤمن و کافر، به خاطر شرافت ایمان و نحوست کفر و طغیان است. البتّه که هر دو در مصداق زیانکاری خسران مشترک هستند و هر دو خاسرند، امّا خسران مؤمن کجا و خسران کافر کجا!؟
کافری که حتّی اعمال صالحِ خاصّی مانند عدالت و سخاوت دارد باز هم از جهنّم خارج نمیشود و تنها عذابش کم میشود، امّا مؤمن پس از چشیدن عذاب موقّتی، در بهشت جاودانه خواهد ماند.
مؤمنان بی عمل با عاملان بی ولا
هر دو در خُسرند، امّا این کجا و آن کجا
@ayatollah_langrodei
مؤمنانی که بار گناهان سنگینی دارند، در آتش جاودانی نیستند
اگر اشکال شود: چگونه مؤمن کامل، با آن که اعمال صالحش کم است، در آتش جهنّم جاودانه نمیماند، در حالی که خداوند میفرماید: (
وَأمّا مَن خَفَّت مَوازينُهُ فَاُمُّهُ هاوِيَةٌ : و عمل هر کس بی قدر و سبک وزن باشد، جایگاهش در قعر هاویه (جهنّم) است)
و این اطلاق قول خداوند باید شامل حال مؤمن نیز باشد؟!
بدین معنا که هر کس ترازوی اعمال صالحش سبک باشد، در عذاب جهنّم است، ودر این آیه میان کافر و مؤمن فرقی نیست.
در پاسخ میگوییم: درست است که آیه مطلق است، ولی همانطور که بیان شد، شرافت ایمان کامل و یاری رساندن خداوند سبحان، او را از تاریکیهای سرکشی و گناه به نور اطاعت و پیروی راهنمایی میکند، این راهنمایی با توفیق دادن از سوی خداوند به توبة نصوح و یا توسّلات به حضرات اهل بیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) و یا طلب شفاعت از محضر آن بزرگان و مانند آن صورت میگیرد که همة این امور، گناهان مؤمن را از بین میبرد به طوری که گویا گناهی مرتکب نشده است، یا این که او را با ابتلائات سنگین مثل بیماری، سختی جان کندن و غیر آن در دنیا، و یا با دشواریهای برزخ در عالم برزخ، و یا با سختگیری در مواقف قیامت او را تطهیر میکند تا در آتش جاودانه نماند.
آری، برخی از مؤمنان، با وجود چنین ابتلائاتی، باز هم گناهانشان پاک و بخشیده نمیشود؛ چنین کسانی چند صباحی را در جهنّم خواهند ماند تا زنگار گناه با آتش جهنّم از وجودشان زدوده شود و سپس به شفاعت پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ از جهنّم خارج شوند ، و این دخول در آتش برای جرمگیری و موقّتی میباشد.
امّا کسی که از ایمان کامل محروم است در جهنّم باقی میماند، و سزای عمل صالحش را ـ اگرچه زیاد هم باشد ـ در همین دنیا دریافت میکند؛ و این بدین دلیل است که در آخرت نصیبی ندارد، و از طرفی خداوند متعال وعده داده است که عملی از خلایق را ضایع نمیکند، حتّی اگر این عمل از کفار صادر شده باشد، از این رو با دادن پاداش در دنیا عمل آنان را جبران میکند .
@ayatollah_langrodei
کافر بهرهای از بهشت ندارد
اگر اشکال شود: چگونه کافر، مشرک و مرتدّی که اعمال صالح بسیاری در طول زندگانی خود انجام دادهاند، در آتش عذاب الهی میباشند، در حالی که این قول خداوند که میفرماید: «پس عمل هر کس را در میزان حق وزنی باشد، او در بهشت به آسایش و زندگانی خوش خواهد بود»، آنان را نیز شامل میشود و لازمهاش این است که آنان نیز در «زندگی خوش» که همان بهشت موعود است، باشند؟
پاسخ گفته میشود:
اوّلاً: کلام خداوند که فرموده: «سنجیدههایش سنگین برآید» ، مقسم برای مؤمن و کافر هر دو نیست، بلکه این خصوصیّت، مختصّ به مؤمنانی است که ایمان کامل دارند، و کفّار مشمول این آیه نمیشوند؛ زیرا آنان هیچگونه بهرهای در آخرت ندارند؛ همانطور که دلایلش پیش از این آمد، از این رو از ابتدا از مفاد این آیه خارج بودهاند.
ثانیاً: اگر بر فرض کفّار را از ابتدا خارج از شمول این آیه ندانیم، امّا با وجود دلایل و صریح آیاتی که بیان شد و باز هم خواهد آمد، از شمول آیه، استثنا شده و خارج خواهند شد.
به این موارد اضافه کنید کلام خداوند متعال را که میفرماید:
(وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً : و به هر گونه کاری که کردهاند می-پردازیم و آن را [چون] گَردی پراکنده میسازیم)
بدین معنا که در آخرت هیچگونه بهرهای ازا عمالشان برای آنان نخواهد بود، و نیز در جای دیگر از کلام خداوند میخوانیم:
(مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ : کردارهای کسانی که به پروردگار خود کافر شدند، به خاکستری میماند که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد، از آنچه به دست آوردهاند هیچ بهرهای نمیتوانند بُرد. این است همان گمراهیِ دور و دراز).
@ayatollah_langrodei