eitaa logo
دفتر حضرت آيت الله سند (دام ظله)
512 دنبال‌کننده
37 عکس
10 ویدیو
128 فایل
دفتر مرجع عاليقدر آیت الله شیخ محمد سند حفظه الله
مشاهده در ایتا
دانلود
( ۱) ⚫️رکن بودن شعائر و معنای آن ❓سؤال آیا شما نیز مانند حضرت آیت‌الله خوئی (رحمه‌الله) معتقد‌ید که شعائر دینی رکن دین است؟ اگر چنین دید‌گاهی دارید، آیا می‌شود در این باره توضیح دهید؟ ⬇️ 🖊پاسخ «شعائر» جمع «شعیره» (آئین و مراسم) است و به‌لحاظ معنی و مضمون و موضوعش درجات مختلفی دارد. برخی امور از شعائر نماز و برخی از شعائر حج و برخی از شعائر صوم و برخی شعائر ولایت و... هستند. برخی شعائر از برخی شعائر بر‌تر است و بر‌ترین و بزرگ‌ترین شعائر شعائرِ ولایت است. همان‌طوری که امامت و ولایت از دیگر ارکان دینی بر‌تر است، شعائر ولایت نیز از دیگر شعائر برتر است. 2. شعائر دینی (مراسمات مذهبی) اعلام و اعلانِ [دین و معارف دینی] است و فرهنگ دینی را نشان می‌دهد و آن را تبلیغ می‌کند و محیطی دینی و فرهنگی پدید می‌آورد و از این حیث، با غض‌ّنظر از موضوع و متعلق، از ارکان دین محسوب می‌شود. شعائر دینی معارف دینی و فرهنگ دینی را به دیگران می‌نمایاند و از این جهت، بنیان و بنیاد اسلام و ایمان بر آن پایه استوار است [به‌طوری که اگر مراسمات دینی نباشد، معارف دینی به دیگران، خصوصاً به نسل بعدی منتقل نمی‌شود و اساس دین از‌بین می‌رود.] 3. به علت این‌که اساس دین، به توضیحی که گذشت، به شعائر دینی و مراسمات مذهبی وا‌بسته است، می‌بینیم که حضرت امام هادی (علیه‌السلام) مردم را به زیارت حضرت امام حسین (علیه‌السلام) ترغیب می‌فرمود در حالی که حکومت وقت به زیارت ایشان حساس بود و خوف جان زائران می‌رفت. به سخن دیگر، با این‌که زیارت حضرت امام حسین (علیه‌السلام) در دورۀ حضرت امام هادی (علیه‌السلام) مخاطره‌آمیز بود، حضرت هادی (علیه‌السلام) مردم را به زیارت ایشان ترغیب می‌کرد. نه‌تنها زیارت ابا‌عبد‌الله‌الحسین (علیه‌السلام) برای زائران خطر جانی داشت، بلکه موجب شد که مضجع شریف ایشان را دو یا سه بار خراب کنند و افزون بر آن، موجب شد قبر مبارک حضرت را نبش کنند، ولی این موارد موجب نشد که حضرت امام هادی (علیه‌السلام) از زیارت حضرت منع کند یا به زیارت حضرت ترغیب نکند. با تمام این شرائط، امام هادی مؤمنان را به‌شدت به زیارت ابا‌عبد‌الله ترغیب می‌کرد. شرائط یاد‌شده قبل از دورۀ امام هادی، در دوران حضرت امام صادق (علیه‌السلام) نیز وجود داشت و باز حضرت امام صادق (علیه‌السلام) به‌شدت و با تأکید زیاد به زیارت ابا‌عبد‌الله‌الحسین (علیه‌السلام) ترغیب می‌فرمود و به شاگردان بزرگش ــ که از فقهای بزرگ دوران بودند و به علت وجودِ افراد مسلح در جاده‌ها، به زیارت امام حسین (علیه‌‍السلام) نمی‌رفتند ــ عتاب می‌کرد و آن‌ها را به علت ترک زیارت حضرت و بی‌اعتنایی به آن، باز‌خواست می‌کرد. [یعنی با این‌که افراد مسلح در راه‌ها و جاده‌های منتهی به کربلا مستقر شده بودند و با کسانی که به زیارت حضرت امام حسین (علیه‌السلام) می‌رفتند بر‌خورد می‌کردند، باز حضرت امام صادق (علیه‌السلام) این را دلیل موجهی برای ترک زیارت نمی‌دانستند و به شاگردان بزرگشان که از فقهای بزرگ و مطرح آن دوران بودند، عتاب می‌کرد!] 4. شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی (قدس الله اسرارهم الزکیة) و برخی شاگردان بزرگ ایشان، مانند شیخ صدوق و ابن‌قولویه و این‌براج و سلار و... (رحمهم‌الله)، شهادت ثالثه (شهادت به ولایت) را در اذان و تشهد نماز می‌گفتند و از فتنۀ نواصب و نفوذ و قدرت آن‌ها در شهر بغداد ترس و واهمه‌ای نداشتند. آن بزرگان شهادت ثالثه را در اذان و اقامه و تشهد نماز می‌گفتند و شیعیان را نیز مکلف می‌کردند که شهادت ثالثه را در اذان و نماز بگویند در حالی که گفتن شهادت خطر جانی و مالی برای مؤمنان داشت. در طول بیش از سه قرن، بسیاری از مؤمنان به علت گفتن شهادت ثالثه در اذان و نماز، از جان و مال و آبروی خود گذشتند. روشن است که اگر گفتن شهادت ثالثه در اذان و تشهد نماز امری مستحب یا حتی واجب، ولی واجبی عادی و معمولی، بود، بذل جان و مال و آبرو برای گفتن آن جایز نمی‌بود. در نگاه آن بزرگان (رحمهم‌الله)، شهادت ثالثه رسم و آئینی بود که رکن و اساس ایمان را تشکیل می‌داد و مایۀ ماندگاری ایمان بود و برای همین، رفع‌ید از آن جایز نبود. 🔹 دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله) ▪️محرم ١٤٤٦ هـ @ayatollahsanad 🔺
2) ⚫️بررسی اجمالی کتب مقاتل) ⚫️وجوه صناعتی و فنی برایِ اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر) ⚫️حقائق تاریخی و ضوابط آن) 1. برخی در‌بارۀ معتبر بودن مقاتل متأخر شک و شبهه دارند، مقاتل متأخری که در چند قرن اخیر نوشته شده‌است، اعم از این‌که در ابتدای قرن حاضر نوشته شده باشد یا در دو یا چند قرن اخیر یا پیش‌تر از این تاریخ‌ها نوشته شده باشد. برخی به اعتبار مقاتل متأخر را قبول ندارند و می‌گویند این مصادر قدیمی و در‌نتیجه قابل‌اعتنا و اعتماد نیست، ولی باید دانست چنین نگرشی نا‌صحیح است و موجب می‌شود که بسیاری از حقایق و وقایع تاریخی نا‌دیده گرفته شود. نا‌راستی این دید‌گاه، با توجه کردن به چند وجه و جهت، قابل‌تبیین است: الف. هر‌چند به صحتِ تک‌تکِ وقایعِ نقل‌شده در این مقاتل علم نداریم و نمی‌توانیم وقوعِ تک‌تکِ آن وقایع را اثبات کنیم، به وقوع اجمالی وقایع علم اجمالی داریم و می‌دانیم وقایع نقل‌شده در این منابع فی‌الجمله واقع شده‌است. به سخن دیگر، ما علم اجمالی، با مراتب مختلف آن، داریم که [همۀ گفته‌ها و نقل‌های این کتب باطل و دروغ نیست و] برخی وقایع نقل‌شده واقع شده‌است. از سوی دیگر، معتبر بودن نقل و خبر منحصر در علم تفصیلی نیست و علم اجمالی را نیز شامل می‌شود، [یعنی لازم نیست حتماً به صحت و صدور نقلی علم تفصیلی داشته باشیم و وجود علم اجمالی نیز برای اصل اعتبار کفایت می‌کند.] البته معتبر بودن نقل و خبر با علم تفصیلی و معتبر بودن نقل و خبر با علم اجمالی تفاوت‌هایی دارد و هر کدام بحثی مجزا و مستقل دارد. خبری که اعتبارش از راه علم تفصیلی تأمین شده‌است آثار و لوازمی ویژه دارد و خبری که اعتبارش از راه علم اجمالی تأمین شده‌است اثار و لوازمی دیگر دارد، ولی در اصل معتبر بودن با هم تفاوتی ندارد. فقها و اصولیین به این بحث توجه داشته‌اند و در تنبیهات قطع و در ادلۀ حجیتِ خبرِ واحد و در بحث انسداد و در بحث منجّز بودنِ علمِ اجمالی به این نکته تنبّه داده‌اند. ب. [همان‌طوری که علم اجمالی و علم تفصیلی و ظنِ معتبرِ تفصیلی وجود دارد، اعتبار تفصیلی قطعی و اعتبار اجمالی و اعتبار تفصیلی ظنی وجود دارد و] همان‌طوری که علم اجمالی از ظنِ معتبرِ تفصیلی بر‌تر و بر آن مقدم است، اعتبار اجمالی در نظام حجیت از اعتبارِ تفصیلیِ ظنی بر‌تر و بر آن مقدم است، زیرا علم و یقین و قطع تخلف‌پذیر نیست و واقع‌نماییِ صد‌در‌صدی دارد در حالی که ظن چنین ویژگی‌ای ندارد. [پس علم و یقین و قطع مقدم بر ظن و] حجیت علم و قطع مقدم بر حجیت ظن معتبر، حتی ظنِ معتبرِ تفصیلی، است. بزرگان اصولی معتبر بودن علم را مشروط یا مقید به تفصیلی نکرده‌اند و معتبر بودن را در علم تفصیلی منحصر نمی‌دانند. علم و یقین و قطع مطلقاً معتبر است، اعم از این‌که تفصیلی باشد یا اجمالی و علم و یقین و قطع مطلقاً بر ظن، حتی ظن تفصیلی مقدم و از آن بر‌تر است، اعم از این‌که علم و قطع تفصیلی باشد یا اجمالی. ج. معتبر بودن علم مطلقاً به‌لحاظ کبروی متفق‌علیه است و همۀ بزرگان آن را قبول دارند و لازمۀ آن تنجز علم اجمالی و لزوم اخذ به آن است. علم اجمالی، مانند علم تفصیلی، معتبر و حجت است و نمی‌توان آن را نا‌دیده گرفت و به آن بی‌اعتنا بود و در‌نتیجه باید به آن اخذ کرد. 2. واقعۀ کربلا و حوادث آن سینه‌به‌سینه و نسل‌به‌نسل نقل شده‌است. نسل امروزی وقایع کربلا را از نسل قبل از خود و آن نسل از نسل قبل از خود گرفته‌است و در این بین، انقطاعی رخ نداده‌است. چنین نیست که نقل و انتقال این حوادث بزرگ در نسلی متوقف شده باشد یا نسلی در نقل و انتقال آن سستی و رخوت نشان داده باشد! هرگز چنین نشده‌است و همۀ نسل‌ها کربلا و وقایع و حوادث آن را به نسل بعدی انتقال داده‌اند. پس آن‌چه در مقاتل متأخر گفته شده‌است اجمالاً مُسند (سند‌دار، دارای سند) است [و مُسندِ اجمالی مُسند واقعی است]، هر‌چند در ظاهر به‌صورت مرسل نقل شده‌است. این سخن در‌بارۀ برخی کتبِ معتبرِ متقدم، مانند نهج‌البلاغه و تفسیر عیاشی و المزارِ شیخ مفید، نیز صادق است. این کتب از کتب معتبر است و ما علم اجمالی صغیر به اَسناد روایات آن‌ها داریم. 3. افزون بر آن‌چه گذشت، علم اجمالی دیگری داریم که بسیاری از این نقل‌ها مُسند بود و اَسناد آن‌ها حتی به دست متأخرین نیز رسیده بود [و آن‌ها این نقل‌ها را معتبر یافته بودند]، ولی اَسناد یاد‌شده به دست ما، در این زمان، نرسیده‌است. اینک با وجود چنین علم اجمالی‌ای، چگونه می‌توان آن را معتبر ندانست و همۀ این نقل‌ها را نا‌معتبر دانست؟!! 4. بیش‌تر آن‌چه نقل شده‌‌است با علم اجمالی کبیر تطابقت دارد. ما به وقایع و حوادث کربلا علم اجمالی کبیر داریم و تا وقتی تفاصیل و جزئیات نقل‌شده با علم اجمالی کبیر ساز‌گار باشد، اجمالاً مطابق واقعیت خواهد بود. ٥.
(٣) ⚫️اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر) وجه سوم: «اِخبار اجمالی» و «اِخبار تفصیلی» چیست و چه تفاوتی با هم در مقام صدق دارند و چه تفاوتی با هم در مقام تحمل و ادا دارند؟ مقام تحمل با مقام ادا دو مقام هستند و با هم تفاوت دارند. توضیح آن‌که: 1. [اِخبار دارای کمیت و کیفیت است و به‌لحاظ هر‌یک از کمیت و کیفیت به «اجمال» و «تفصیل» متصف می‌شود.] اِخبار گاهی به‌لحاظ کمیت و کیفیت، هر‌دو، تفصیلی است و گاهی به‌لحاظ کمیت یا کیفیت اجمالی است، یعنی: یا به‌لحاظ کیفیت اجمالی و به‌لحاظ کمیت تفصیلی است؛ یا به‌لحاظ کمیت اجمالی و به‌لحاظ کیفیت تفصیلی است؛ یا... . البته اقسام بیش از مواردی است که ذکر شد. پس در اِخبار، نه ضرورت دارد که به‌لحاظ کمیت و کیفیت تفصیلی باشد و نه اقسام منحصر در همین صورت است. 2. اگر اِخبار منحصر در اِخبار تفصیلی نیست و اقسام دیگری نیز دارد، پس صدق و مطابقت با واقعیت نیز منحصر صدق و مطابقت تفصیلی نیست و عمومیت دارد. صدق و مطابقت منحصر در اِخبار تفصیلی نیست و اِخبار اجمالی را نیز شامل می‌شود. اِخبار اجمالی صدق و مطابقت اجمالی در پی دارد و در‌نتیجه تفاصیل و جزئیات معلوم بالاجمال صدق اجمالی را دارد و صادق بالاجمال و مطابق بالاجمال است. 3. [این جمله: «تفاصیل و جزئیات معلوم بالاجمال صدق اجمالی را دارد» قاعده‌ای است که] صحت آن را در چگونگی مواجهه با داستان فیلم‌ها می‌توانیم بیابیم. در فیلم جزئیاتی مورد‌نظر است و جزئیاتی نمایش داده می‌شود که در فیلنامه به‌صورت تفصیلی نیامده‌است و تا زمانی که با خطِ سیرِ داستانیِ فیلم (معلوم بالاجمال) مرتبط و سازگار باشد، دروغ یا مخالفت با واقع [یا مخالفت با فیلنامه] محسوب نمی‌شود. 4. لسان حال [و در‌یافت‌های قلبی] مقابل لسان قال است و لسان حال [و در‌یافت قلبی] از لسان قال ابلغ و گویا‌تر است. نشان دادن و نمایان کردن و گفتن حق و حقیقت منحصر در لسان قال نیست. چنین نیست که فقط یک راه برای نشان دادن و ابلاغ و اِخبار حقیقت باشد و آن هم منحصر در گفتن و شنفتن باشد! محدود کردن ابلاغ و اِخبار به لسان قال منجر به انکار حقیقت گسترده می‌شود، حقیقت بسیار گسترده‌ای که از حد و حدود گفت و شنود بیرون است. 5. برای همین، حال لسان و زبان تلقی شده‌است و گفته می‌شود حال لسان ناطقی است که از حق و حقیقت سخن می‌گوید و از حق و حقیقت خبر می‌دهد. به هر حال، راه حق و نمایاندن حقیقت منحصر در قیل و قال نیست. امیر مؤمنان، حضرت علی (علیه‌السلام) در این باره فرموده‌است: «لِسانُ الحالِ أصدَقُ مِن لِسانِ المَقالِ؛ زبان حال راست‌گو‌تر از زبان گفتار است.» معنای سخن حضرت (علیه‌السلام) این است که زبان حال اِخباری اجمالی است و حقیقت را بهتر و بیش‌تر فرا می‌گیرد و گستره و عظمت حق و حقیقت را بهتر و بیش‌تر نشان می‌دهد و برای همین، حال ابلغ و اوصل و اوسع و اصدق است و از قال، گویا‌تر و رسا‌تر و سهل‌الوصول‌تر و صادق‌تر است. [حال و قال، هر‌دو، از واقعیت و از حقیقت سخن می‌گویند و از آن خبر می‌دهند و به آن رهنمون می‌شوند و آن را ارائه می‌دهند، ولی حال در ارائه و نشان دادن حقیقت بهتر است و فرد را سریع‌تر به مقصود می‌رساند.] 6. اِخبار و حکایت [امری متواطی نیست و] سعه و شمول‌گری آن نسبت‌به واقعیت دارای مراتب مختلف است. «صدق» نیز [امری تشکیکی و دارای مراتب است، نه امری متواطی و] درجات صدق در کم و کیف حکایت تفاوت دارد، همان‌طوری که کم و کیف و سعه و شمول‌گریِ حکایت در انعکاس حقیقت و نمایاندن آن و در رساندن به حقیقت دارای مراتب مختلف است و مراتب با هم تفاوت دارد. در‌نتیجه اکتفا به لسان قال و مقال به معنی از دست رفتن بخش بزرگ و معتابهی از حق و حقیقت است. اگر ما به لسان قال و اِخبار راوی و مورخ اکتفا کنیم، به بخش‌های زیادی از حقیقت آگاه نخواهیم شد، زیرا حس و ادراک حسی راوی محدود است و به همۀ حقایق و وقایع احاطۀ علمی ندارد و چنین محدودیت و نا‌‌آگاهیِ بر‌خاستۀ از آن در گفتار و اقوال و توصیفات او نیز رخنه می‌کند. سخن و گفتار راوی و مورخ محدودیت‌های بسیاری دارد و فقط بخشی از حقایق و وقایع را باز‌گو می‌کند، همان‌طوری که علم و آگاهی راوی و مورخ نیز محدویت‌های بسیاری دارد و فقط بخشی از حقایق و وقایع را در بر می‌گیرد در حالی که حال و لسان حال وسیع‌تر و شامل‌تر است و بیش از لسان حال، حقایق و وقایع را نشان می‌دهد. 7. فرق مهم بین لسان حال با لسان قال این است که در لسان حال، بر مطابقت اجمالی اعتماد می‌شود و برای همین، شمول‌گری دارد در حالی که لسان قال [به تفاصیل و جزئیات می‌پردازد و] و حقیقت را بر‌اساس جزئیات، محدود می‌کند و آن را در مؤدای جزئیات محصور می‌گرداند و این با سعه و شمول حقیقت ساز‌گار نیست. برای همین، لسان حال بهتر و صادق‌تر و رسا‌تر است و حقیقت و سعۀ آن را بهتر و بیش‌تر می‌نمایاند. 8.
(٣) ⚫️اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر) وجه سوم: «اِخبار اجمالی» و «اِخبار تفصیلی» چیست و چه تفاوتی با هم در مقام صدق دارند و چه تفاوتی با هم در مقام تحمل و ادا دارند؟ مقام تحمل با مقام ادا دو مقام هستند و با هم تفاوت دارند. توضیح آن‌که: ادامه مطلب 🔸🔸🔸 ما در تحقیق و پژوهش باید همۀ قرائن و شواهد را فحص کنیم و به همۀ آن‌ها توجه و التفات داشته باشیم. نباید هیچ قرینه و شاهدی را به‌بهانۀ این‌که اعتبار کمی دارد، کنار بگذاریم. 4. با توجه به آن‌چه گذشت، می‌توان گفت [فقه و علوم دینی نقلی هستند و باید به مطالعۀ آیات و روایات از سویی و آثار علما و بزرگان از سوی دیگر ممارست جدی داشت.] با سیر و تتبع و فحص و جست‌و‌جو در آثار علما و بزرگان دینی و با فکر و تأمل در گفتار و نوشتار آن بزرگان می‌توان به معارف بسیاری دست یافت که از ضرورات دینی محسوب می‌شوند [و در‌نتیجه اگر از نقلی بودن فقه غافل شویم و مطالعۀ آثار و اقوال علما و فحص در آن را مهم ندانیم و به آن نپردازیم، ار بسیاری از معارف محروم خواهیم شد، معارفی که برخی‌شان از ضرورات دینی‌اند]. 5. امور ضروری دین بر ظاهر آیات و روایات مقدم‌اند و بر آن‌ها [بر ظاهر آیات و روایات، نه خود آیات و روایات!! دقت شود] هیمنه و سلطنت دارند. وجه چنین تقدم و هیمنه‌ای چیزی است که حضرت امام موسای کاظم (علیه‌السلام) به آن اشاره فرموده‌است: «جَمِيعُ أُمُورِ الْأَدْيَانِ أَرْبَعَةٌ أَمْرٌ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّةِ عَلَى الضَّرُورَةِ الَّتِي يُضْطَرُّونَ إِلَيْهَا وَ الْأَخْبَارُ الْمُجْمَعُ عَلَيْهَا وَ هِيَ الْغَايَةُ الْمَعْرُوضُ عَلَيْهَا كُلُّ شُبْهَةٍ وَ الْمُسْتَنْبَطُ مِنْهَا كُلُّ حَادِثَةٍ وَ هُوَ إِجْمَاعُ الْأُمَّةِ وَ أَمْرٌ يَحْتَمِلُ الشَّكَّ وَ الْإِنْكَارَ فَسَبِيلُهُ اسْتِيضَاحُ أَهْلِهِ‏ لِمُنْتَحِلِيهِ بِحُجَّةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مُجْمَعٍ عَلَى تَأْوِيلِهَا وَ سُنَّةٍ مُجْمَعٍ عَلَيْهَا لَا اخْتِلَافَ فِيهَا أَوْ قِيَاسٍ‏ تَعْرِفُ الْعُقُولُ‏ عَدْلَهُ وَ لَا يَسَعُ خَاصَّةَ الْأُمَّةِ وَ عَامَّتَهَا الشَّكُّ فِيهِ وَ الْإِنْكَارُ لَهُ‏ وَ هَذَانِ الْأَمْرَانِ مِنْ أَمْرِ التَّوْحِيدِ فَمَا دُونَهُ وَ أَرْشِ الْخَدْشِ‏ فَمَا فَوْقَهُ فَهَذَا الْمَعْرُوضُ الَّذِي يُعْرَضُ عَلَيْهِ أَمْرُ الدِّينِ فَمَا ثَبَتَ لَكَ بُرْهَانُهُ اصْطَفَيْتَهُ وَ مَا غَمَضَ عَلَيْكَ صَوَابُهُ‏ نَفَيْتَهُ فَمَنْ أَوْرَدَ وَاحِدَةً مِنْ هَذِهِ الثَّلَاثِ‏ فَهِيَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ الَّتِي بَيَّنَهَا اللَّهُ فِي قَوْلِهِ لِنَبِيِّه "قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهداكم أجمعين" يبلغ الحجة البالغة الجاهل فيعلمها بجهله كما يعلمه العالم بعلمه، لان الله عدل لا يجور، يحتج على خلقه بما يعلمون ويدعوهم إلى ما يعرفون لا إلى ما يجهلون وينكرون؛ ترجمه: همۀ امور اديان (و مسائل مربوط به دين) چهار گونه است: اول آن‌كه هيچ اختلافى ندارد و همۀ امت بر آن اجماع دارند و از ضرورياتى است كه بناچار پذيرفته‌اند. دوم اخبارى كه مورد‌اتفاق است و مرجعى است كه هر شبهه را بايد بر آن‌ها عرضه كرد و حكم هر حادثه را از آن‌ها استنباط نمود و [موردِ] اجماع همۀ امت است. سوم مسائلى كه قابل ترديد و انكار است و در آن‌ها بايد از اهلش توضيح خواست و هر كه در اين‌گونه مسائل اظهار نظر كند بايد دليلى از كتاب خدا كه تأويل و تفسيرش مورد‌اتفاق باشد و يا سنتى كه هيچ خلافى در آن نباشد بياورد. چهارم قياس و قانونى كه عقلها درستي‌اش را تأييد كنند، خاص و عام امت ترديد و انكارى در آن نتوانند، و اين دو امر شامل مسئلۀ توحيد و هر‌چه پایين‌تر و ديۀ خراش و هر‌چه بالا‌تر مى‌شود. پس آن‌چه از مسائل دين پيش آيد اگر برهان ثابتى داشت بپذير و آن‌چه را حقيقتش مخفى و مستور بود تصديق نكن و هر‌كه يكى از اين سه امر (مسائل اجماعى، سنت اتفاقى و قانون عادلانه عقل) را (براى اثبات مطلبى) ايراد كرد «حجت بالغه» (دليل رسا) آورده‌[است] كه خداوند در اين آيه براى پيامبرش بيان كرده: "بگو خدا را حجت بالغه است. اگر خواهد شما همه را هدايت فرمايد. (انعام: 149)". حجت بالغه دليلى است كه چون به جاهل رسد در‌يابد، چنان‌كه عالم به علمش درک كند (كه برهان‌هاى قطعى فطرت احتياج به درس و بحث ندارد، و همگان در برابرش يكسان‌اند)، زيرا خدا عادل است و ستم روا نمى‌دارد. بر بندگان بدان چه مى‌دانند احتجاج مى‌كند، و به آن‌چه مى‌فهمند دعوت مى‌نمايد، نه به چيز‌هائى كه نمى‌دانند و نمى‌فهمند (تحف‌العقول، صص 407 و 408، ترجمه بر‌گرفته از تحف‌العقول،ترجمۀ احمد جنتی، صص 652 و 653». 5. با توجه به آن‌چه گذشت، می‌توان گفت [فقه و علوم دینی نقلی هستند و باید به مطالعۀ آیات و روایات از سویی و آثار علما و بزرگان از سوی دیگر ممارست جدی داشت.