این روزها به کتاب پناه میبرم ...
اینقدر در قصه ها غرق میشوم که برگشتن به دنیای خودم سخت میشود!
کاش همه چیز شبیه کتاب ها بود ...
ته همه چیز خوب بود !
کاش همیشه زندگی طعم چایی هل دار و شیرینی نارگیلی میداد :)
کاش آدم ها جایی بودند که دلشان بود ...
و شب که تمام کاش های دنیا روی سرت سوار میشوند و تو میمانی و دردودل هایت !
بیخیال ،کتاب را باز کن و ادامه بده:))📚
#دل_من🌱❤️
#عماره✍️
@aye_ha
_واسه چی برگشتی نگاش کردی؟
+من؟نگاه نکردم اون داشت نگاه میکرد.
_حواسم هست چشمات جلوش دست و پا چلوفتی شده هاااا...
+پدرمن !جلو دخترتو میتونی بگیری جلو پسر مردمو که نمیتونی !
_دفعه اولتون نیست...دیگه نبینم !
+اختیارچشمامونم نداریم دیگه ...
🦋💔
مگر میشود عطر این چشم هارا نفس نکشید!؟
آخر روزی یک دل سیر تماشایت خواهم کرد ...
#در_دل_شب🕊️🌱
#عماره✍️
@aye_ha
May 11
سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد حتی آمده و از آنها خواسته بتواند راضی ام کند به ازدواج .می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواجمان مطرح شود خیلی از دوستانش می آمدند و درباره من از اون مشورت می خواستند حتی به او گفته بودند که برایشان از من خواستگاری کند .
غش غش می خندید که اگه میگفتم دختر مناسبی نیست بعدا به خودم می گفتن پس چرا خودت گرفتیش؟ اگه می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود توبله بگی!
گفت: اگه اسلام دست و پامو نبسته بود دلم میخواست شمارو ی کتک مفصل بزنم!..
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
قصه دلبری📚❤️
@aye_ha