❌ شبهه
زمانی که اعراب شهرها را تصرف میکردند و دختران ایرانی را اموال خود می دانستند قبل از آنکه به شهر فهرج یزد هجوم آوردند دختران این شهر تصمیم گرفتند جان دهند داد تا دست اعراب به آنها نرسد این روی خود را یکی پس از دیگری داخل این چاه انداختن این است حکایت چاه چهل دختران فهرج یزد
✅ پاسخ
🔻 شبهه پردازان قبلاً ابتکار به خرج میدادند و تاریخ جعل میکردند اما اخیراً و بر اساس پروژه عوض کردن جای شهید و جلاد، حقایق تاریخ را وارونه کرده و پخش میکنند.
اتفاقا چاه مذکور محل شهادت مسلمانان (از جمله خواهر زاده امیرالمومنین علیه السلام) است که توسط زرتشتیان قتل عام شدهاند.
🔹 تفصیل مطلب طبق نقل تاریخ از این قرار است:
«قبل از آنکه خلافت به سیدنا علی رضی الله عنه برسد، حسب الصلاح مهاجرین و انصار، سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه را امیر سپاه کردند و به جنگ یزدگرد سوم که از سلاطین عجم بود فرستادند. یزدگرد شکست خورد و از راه یزد به جانب دیار خراسان انعطاف داد و سپاه اسلام نیز به تعاقب او بودند. بخشی از سپاه اسلام شامل جمعی از صحابه و تابعین در بیابان طبس راه گم کرده و به حوالی فهرج رسیدند. چون اهالی آنجا را به دین مجوس دیدند، آنها را به اسلام دعوت فرمودند...... اهالی فهرج در مقابل دعوت سپاه اسلام مهلت خواستند که ما قبایل و عشایر و دوستان را احضار کنیم تا کمر به اطاعت فرمان خدا و رسولش صلی الله علیه و سلم ببندیم. به این اراده، مردم خویدک و فرافتر را که با آنها هم کیش بودند طلب کردند. آن بد دینان که از دانش، مایه و از سعادت، پیرایه نداشتند، دین اسلام را نپذیرفتند و سر به طغیان و عصیان گذاشتند و گفتند که ما از دین آباء و اجداد دست نمی کشیم و این طایفه قلیل(مسلمین) را نیز نگذاریم که به سلامت از دیار ما بیرون روند و با یکدیگر عهد و پیمان بستند و چون روز به آخر رسید و شب شد بر سپاه اسلام شبیخون زدند و به تیغ بی رحمی اکثری را بی جان ساختند. گبران مجوسی به مسلمانان هجوم آوردند و لشکر اسلام نیز به جوش و خروش آمده و دست به انداختن تیر گشادند. سرانجام تمامی مسلمانان در آن معرکه از جمله حویطب بن هانی خواهر زاده سیدنا علی اسد الله الغالب و عبدالله تمیمی و... به شهادت رسیدند. زنان و فرزندان مسلمان، سراسیمه روی به وادی گریز آورده و گبران از عقب ایشان می شتافتند. چون کار بر آن ناتوانان تنگ شد و گبران سنگدل نزدیک رسیدند، چاهی در نظر زنان و اطفال مومنان درآمد، همگی خود را در درون آن چاه انداختند (تا بدست گبران مجوسی اسیر نشوند)».
📚منبع:
جامع مفیدی، محمدمفید مستوفی بافقی، به کوشش ایرج افشار، ص 634 تا 636
@ayeha313
🔴چرا زن ها زودتر از مردان پیر میشوند؟
🌸مرحوم آیت الله مجتهدی ره:
✳️در رحم مادر، خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند.
✨و خداوند روزی جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او میرساند...
🌹پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند، از غذای جنین چیزی کم نمیشود، چون او مواد لازمش را از دندانها و استخوان مادر تأمین میکند
🔵و به همین دلیل است که مادران با پیشروی در سن، دندان و پا و زانو درد میگیرند، و در آخر میگویند: زن زودتر از مرد پیر میشود..
☑️اگر آدم ها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند..
📘در محضر آیت الله مجتهدی ره
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
پرونده بدی بود... بدتر از همه پرونده های دیگه... اما با این تفاوت که این یکی خیلی بدتر بود... اصلا ت
قسمت آخر داستان *حجره پریا*
👈 امنیت، نه ارزان است و نه آسان!
💠تقدیم به ارواح مطهر همه شهدای بزرگوار عرصه امنیت، فاتحه مع الصلوات💠
🌱آیه های زندگی🌱
قسمت آخر داستان *حجره پریا* 👈 امنیت، نه ارزان است و نه آسان! 💠تقدیم به ارواح مطهر همه شهدای بزرگو
#حجره_پریا
قسمت آخر
معمولا عصرها خیلی آنتایم نیستم... مخصوصا اگر بخوام برم ملاقات کسی تو بیمارستان... بعلاوه اینکه اگر نتونسته باشم بعد از ناهار یه کم استراحت کنم، خیلی نمیشه روی اخلاق و روی خوشم حساب کرد!
اما اون روز، رفتم پیش بچه ها و مدتی که خانمم رفته بود پیش پریا، با بچه ها بازی کردم و یه کم هم خوابیدم. قرار بود خانمم تا غروب پیش پریا باشه تا بقیه دوستاش بتونند به درس و بحثشون برسند. شب هم قرار بود داداشش و زن داداشش پیشش بمونند.
برای عیادت از نامحرم، هیچوقت دسته گل نمیگیرم. چند تا سیب قرمز گرفتم و رفتم بیمارستان. وقتی رسیدم به در اتاقش، میشنیدم که پریا و خانمم دارن با هم مشاعره میکنند. معلوم بود که الحمدلله حال و روحیه دوتاشون خوبه و حوصله دارند.
در زدم و چند تا یا الله گفتم و رفتم داخل...
بعد از سلام و احوالپرسی های معمولی، نشستم و خلاصه ای از پرونده و سرنوشت گروهک تروریستی منهدم شده را براش تعریف کردم. خیلی آرام و بدون ناراحتی به حرفام و توصیه های امنیتیم گوش داد و خوشحال شد که همه چیز ختم به خیر شده!
بهش گفتم: «اگر بخوام بعدا این پرونده را به صورت خاطرات در بیارم، دوس داشتم بیشتر از آتئیست و گروه های ملحد و خداناباور و نقد عقایدشون صحبت کنم. اما مجبورم فقط اونایی که ارتباط مستقیم به پرونده پیدا میکنه و یا توی ذهنم مونده را بیان کنم. کاش میشد همه چیز گردن یه نفر نباشه و رفقای حوزوی شما اکتیوتر بشن. جوری که من فقط روند پرونده خودمو بیان کنم و مجبور نشم هم عقاید بگم... هم از تروریسم بگم... هم از نظام حوزه بگم و هم از همه چیز ! »
گفت: «درسته. با یه دست نمیشه همه هندونه ها را بلند کرد. بالاخره شما وظیفه و مسئولیت خودتون را دارین و رسالت شما اینه که به من و نسل من بگین که «امنیت، نه ارزان است و نه آسان!» »
خانمم گفت: «دلم برای یگانه خیلی میسوزه. خیلی دختر خوب و باسوادیه. کاش اونجوری نمیشد. زهراسادات میگفت گوش و صورت یگانه خیلی بهتره. اما بازم آدم دلش میسوزه.»
پریا گفت: «مشکلی که برای یگانه پیش اومد، ممکن بود برای هر یک از ماها پیش بیاد. اصلا هرکدوممون یه مشکل خاص خودمون پیدا کردیم. نسیم اونجوری... هاجر بنده خدا اونجوری... من اینجوری... این مشکلات، کاری به خطا و ثواب ما نداره... مشکلاتی هست که تو زندگی همه هست و بسته به همون لحظه داره... اندازه جراحت صورت یگانه، به اندازه سر و صورت هاجر و بدن من و بقیه بچه هاست...
امروز صبح با یگانه تلفنی حرف زدم... حرف جالبی زد... گفت: «اگر بخوایم با همه اتفاقات زندگیمون، خودمون را محکوم و سرزنش کنیم، سر از بیماری های روحی درمیاریم! کارمون درست بوده و به خاطر هیچ چیز پشیمون نیستیم. به خاطر هیچ چیز... نه مرتکب حرام شدیم و نه مرتکب کاری که مستحق سرزنش باشیم. هر چی هم شده، انتخاب خودمون بوده و از کسی طلب و کینه ای نداریم. سرمون هم میگیریم بالا و با روحیه زندگی میکنیم.»
خیلی محکم و مثل همیشه سرشار از انرژی بود. به منم انرژی داد. دعا کنین خوب بشه و خاطره این روزها از زندگی همه مون کمرنگ بشه... »
کلمه کلمه حرفای اون دخترای طلبه پر از درس و نکته بود. با همه سختی های این پرونده، اما هیچ وقت خدمت و تامین امنیت اونا را فراموش نمیکنم.
به پریا گفتم: «با همه این مشکلاتی که براتون پیش اومد، بازم میخواید فعالیتتون را دنبال کنین؟!»
خیلی مصمم و صریح گفت: «شک نداریم. اتفاق خاصی مگه افتاده؟! مگه فضای مجازیمون از حرفهای بد و زشت ضد دین ها پاک شده که بشینیم یه گوشه و بگیم ما کارمون را کردیم؟!
اتفاقا اگه ما دیگه فعالیت نکنیم، اونا به هدفشون که ایجاد رعب و وحشت بوده رسیدن و همه زحمات قبلی ما هم بر باد میره! نسیم دیروز میگفت: «یه برنامه بذارین که بازم دور هم جمع بشیم... بعضی گروه های ضد دین خیلی لوس شدند... فکر کنم سایه ما را دور دیدن و دارن بازم حرفای عوام فریبانه میزنند!
ما فقط موقعی میتونیم ساکت بشیم و بشینیم گوشه خونه و حجره حوزه، که همه و همه چیز خوب شده باشن و آقا امام زمان هم ظهور کرده باشن و مثلا مشکل خاص دیگه ای وجود نداشته باشه و کاری از دستمون برنیاد!»
اون روز هر چی بیشتر با پریا و خانمم حرف میزدم، بیشتر چیز یاد میگرفتم.
به پریا گفتم: «یکی از ماموران بلندپایه اداره خودمون بهم گفت که به شما پیشنهاد بدم که در پژوهشکده خودمون استخدام بشین و بتونیم بیشتر و بهتر از فعالیت های پژوهشی شما استفاده کنیم. ما برای هر گروه و فرقه ای در کشور و منطقه، کارگروه ها و پژوهشکده هایی داریم که تمام زیر و زبر های اونا را بررسی میکنند... بعدش هم راهکار و بیان راه حل و اینا ... میخوام دربارش فکر کنین... جای خوبیه...»
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت آخر معمولا عصرها خیلی آنتایم نیستم... مخصوصا اگر بخوام برم ملاقات کسی تو بیمارستان
پریا گفت: «این حسن نظر شماست... از من قوی تر هم هست و ما تازه اول راهیم... اجازه بدید به همین روال طلبگیم ادامه بدم و بتونم چند نفر دیگه هم دور هم جمع کنم و با برنامه، چند تا زن و دختر اثرگذار آزاد فاقد هرگونه وابستگی به ارگان یا سازمانی تربیت کنیم. من تازه با اساتیدم صحبت کردم و قرار شده دوره های مطالعاتی و مباحثاتی خاصی برگزار کنیم. بخاطر همه کمبودهای علمی و معنوی که دارم، هنوز خودمو لایق این پیشنهاد شما نمیدونم.»
لبخند زدم و رو کردم به خانمم و گفتم: «جواب رد هوشمندانه ای بود. اصلا با آخوند جماعت نمیشه بحث و کلکل کرد.
چشم ... هر جور صلاح میبینید... اما اداره و پژوهشکده ما سر پیشنهادشون هستند...
راستی شهامت و لحن حرف زدن شما چقدر منو یاد یه نفر میندازه... یکی از همکارام ... از نیروهای خودم بود...»
پریا گفت: «جالبه... میتونم اسمشون را بدونم؟»
یه آه داغ داغ از نهادم کشیدم وگفتم: «اسم که چه عرض کنم... یادش بخیر ... بهش میگفتیم: 233 »😔
با لبخند و تعجب گفت: «233 ؟ چه جالب! همکارای شما معمولا شخصیت های جذابی دارن... اگر خانم هستند، میتونم ببینمشون؟»
دیگه داشت کم کم گریم میگرفت... اما به زور بغضمو خوردم... نمیدونستم چی بگم؟ بگم برو کجا ببینش؟»
آآآه ...
شاهرودی ...
آآآه ... 233 ...
امین...
اون ...
پریا ...
«والعاقبه للمتقین و الشهداء و الصالحین»
یازهرا
@ayeha313
خـدایـا🙏
در آخرین روز هـفته
تمنا دارم 🙏
تمـام گنـاهان
تمـام بدی ها🏹
تمـام دشمنانی ها
تمـام حسادت ها❎
وتمـام چشم زخم ها را
از تمـام دوستانم دورکنی 🙏
آمیـــن ای فرمانروای حق و آشكار 🙏
@ayeha313
#ویژه_عقدکرده_ها
#مجردانه
#مهارتهای_انتخاب_همسر
📌قسمت و ازدواج
❓میگویند: «ازدواج، قسمت است و هر کسی را که به نامت نوشته باشند، همان همسر تو میشود». پس این بحثها چه فایدهای دارد؟
🔰قسمت عوامانه، قسمت دینی
⚠️این حرف را ما و شما بسیار شنیدهایم؛ امّا به این راحتی نمیشود آن را پذیرفت. رواج این اعتقاد در میان مردم هم دلیلی بر صحّت آن نیست. البتّه اگر منظور از قضا و قدر، همان است که در روایات آمده، ازدواج هم از دایرۀ قضا و قدر الهی بیرون نیست؛ امّا قضا و قدری که اسلام میگوید، با قضا و قدری که مردم میگویند، زمین تا آسمان متفاوت است و بیشتر اشتراک اسمی دارند.
❌در آنچه مردم «قسمت» میخوانند، اختیار انسان هیچ دخالتی ندارد. میگوید: «قسمت تو این شخص است. خودت را هم که بکُشی، کسی جز او نصیب تو نمیشود».
✅ امّا در قضا و قدری که اسلام میگوید، اختیار از اجزای اصلی است. این گونه نیست که من دست به هیچ کاری نزنم و بگویم: «سرنوشت من این است؛ چه تلاش بکنم و چه بیکار بنشینم». این اعتقاد، هیچ تناسبی با روح اسلام ندارد.
✔️همین که میگویند: همسر خوب، باید این خصوصیات را داشته باشد و آن ویژگیها را نداشته باشد، نشان میدهد که اختیار ما در انتخابمان دخالت دارد وگرنه، این حرفها بیمعنا میشد.
🔶پس ما نباید وظیفۀ خود را فراموش کنیم؛ امّا ممکن است خدا کسی را با همسر بد امتحان کند. این هم مانند سایر امتحانها، مایۀ رشد است.
❇️ اگر کسی تمام وظایف خود را در مسیر ازدواج انجام داد و باز هم مبتلا به همسر بد شد، آن وقت ما هم میگوییم: «قسمتش بوده»؛ امّا این جا بن بست زندگی او نخواهد بود. او در این شرایط هم وظیفهای دارد. اگر آن وظیفه را بفهمد و به آن عمل کند، خوشبخت خواهد بود.
📛به هر حال، «قسمت» به معنایی که اکنون در میان عامّۀ مردم مشهور است، خراب کردن کاسه کوزههای شکسته، بر سر خداست. دقّت نمیکند، همسرش بد از آب در میآید و بعد میگوید: خدا خواست!
📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۱۵_۱۱۳.
@ayeha313
۴ اشتباه رایج در استفاده از موبایل
موقع خواب گوشی رو بالای سرتون میذارید
📱 نور آبی، اعلانها و تشعشع تلفن همراه باعث اختلال در خواب، تپش قلب، درد عضلات، ضعف و کجخلقی میشه. زمان خواب، موبالتون رو روی حالت هواپیما قرار بدید.
بهروزرسانیهای مهم رو نادیده میگیرید
📱بهروزرسانی برنامهها به شما این امکان رو میده که به جدیدترین قابلیتها دسترسی داشته باشین و امنیت و پایداری برنامهها رو بالا ببرین.
موبایلتون رو ریاستارت نمیکنید
📱ریاستارت موبایل باعث آزادسازی حافظه رم میشه و سرعت و عملکرد گوشی رو بالا میبره، این کار رو حداقل یکبار در هفته انجام بدید.
موقع مکالمه، موبایل رو دستتون میگیرید
📱موقع مکالمه تلفنی حتماً از هدست یا بلندگو استفاده کنین و از تأثیر مستقیم اشعه الکترومغناطیسی مضر در نزدیکی مغزتون جلوگیری کنین.
#فناوری
@ayeha313
#مادر_آگاه
اشتباهات بزرگ در تربیت فرزند
🔸۴ اشتباه بزرگ در تربیت فرزند وجود داره که باعث پایین اومدن اعتماد به نفس کودک میشه و حتی لجبازی اونو بیشتر میکنه.
به کار بردن جملات منفی
بچه بد ...
نکن ...
دست نزن...
لجباز...
پرسیدن علت رفتار کودک
چرا این کارو کردی؟
به جای این که مستقیم بهش بگید چه کار بدی کردی؟!
صحبت طولانی با توضیح اضافه
نصیحت...؟
نصیحت...؟
نصیحت...؟
تهدید کودک به دوست نداشتن
میذارمت میرم
دیگه دوستت ندارم
دیگه مامانت نیستم
@ayeha313
🔴 تبیین دلیل حضور ایران در سوریه در زمان داعش توسط رهبر انقلاب اسلامی!
(خیلی جالبه حتما بخونید)
💥در قضیهی فتنهی داعش. داعش یعنی بمب ناامنی. داعش به معنای این بود که عراق را ناامن کند، سوریه را ناامن کند، منطقه را ناامن کند، بعد به نقطهی اصلی و هدف نهایی یعنی جمهوری اسلامی ایران بیاید، جمهوری اسلامی ایران را ناامن کند.
هدف اصلی و نهایی این بود. این معنای داعش است.
🔰ما حضور پیدا کردیم، نیروهای ما هم در عراق، هم در سوریه حضور پیدا کردند به دو علت؛ یک علت حفظ حرمت اعتاب مقدسه بود... قصد تخریب داشتند و تخریب هم کردند..
در سامرا مشاهده کردید به کمک آمریکاییها ..بعدها این کار را میخواستند در نجف بکنند، در کربلا بکنند، در کاظمین بکنند، در دمشق بکنند هدف داعش این بود.
🍃خب معلوم است جوان مؤمن غیور محب اهلبیت به هیچ وجه زیربار چنین چیزی نمیرود..
💥یک علت دیگر مسئلهی امنیت بود.ناامنی فتنهی داعش هم یک چیز معمولی نبود.
🌹امیرالمؤمنین فرمود «ملتی که درخانهی خودش درگیر با دشمن بشود ذلیل میشود، نگذارید به خانهی شما برسد.»
📗لذا نیروهای ما رفتند، سرداران برجستهی ما رفتند، شهید عزیز ما سلیمانی و یارانش و همکارانش رفتند جوانها را هم در عراق، هم در سوریه. اول در عراق، بعد در سوریه سازماندهی کردند، مسلح کردند، جوانهای خود آنها را، ایستادند در مقابل داعش، کمر داعش را شکستند توانستند غلبه پیدا کنند.
🔴نوع حضور ما درحضور نظامی در سوریه در عراق هم همینجور به معنای این نبود که ما لشکرهایمان را برداریم ببریم آنجا بجای ارتش آن کشور!
🍃کاری که نیروهای ما میتوانستند انجام بدهند و انجام دادند کار مستشاری بود مستشاری یعنی چه؟
🔅 یعنی تشکیل قرارگاههای مهم مرکزی و اصلی، تعیین راهبردها و تعیین تاکتیکها و در مواقع ضروری ورود در میدان جنگ اما از همه مهمتر بسیج جوانان خود آن منطقه البته جوانهای ما هم، بسیجیهای ما هم بیتاب، مشتاق، با اصرار، خیلیهایشان رفتند.
@ayeha313
❓سوال
❌خب حالا که دولت بشار سقوط کرده خون شهدای مدافع حرم به هدر رفت؟!
✅پاسخ اول:
1⃣اولا
ثمرات خون شهدای مدافع حرم:
-جلوگیری از رشد سریع داعش و در نتیجه حفظ حداقل ده سال امنیت برای منطقه
-حفظ امنیت اماکن مقدسه که اگر لحظه ای دست دواعش در آن زمان به آنجا میرسید اونجا رو به صورت کامل تخریب میکردن
-حفظ امنیت ایران.چون همه ی رده های بالایی نظامی داعش هدف اصلیشون رو ایران اعلام میکردن
-شکست آمریکا و اسرائیل در منطقه و در نتیجه تضعیف اسراییل و قدرت یابی ایران
2⃣ ثانیا:
مگه قراره هر مقاومتی تبدیل به پیروزی بشه تا خون شهید هدر نره؟!
اگر عدهای شهدا مثلا ده سال خرمشهر را حفظ کنند و بعد به هر دلیلی سقوط کند خونشان هدر شده است؟!!
یعنی هرکس برای حفظ هرچیز تلاش کرد باید مادامالعمر آنجا بیمه شود؟!🧐
مثلا الان خون یاران امام حسین هدر رفت؟یا مثلا شهدای عملیات کربلای چهار تو جنگ ایران و عراق خونشون هدر رفت؟
مدافعین حرم اقلا ده سال محور مقاومت را بیمه کردند تا امروز اسرائیل به ضعیفترین حالت خود برسد؛
خون شهید هیچ وقت هدر نمیره
•سپاه در هر برهه براساس وظیفه اش عمل میکنه. یه بار حسینی وار همه رو میبره تو دل میدون نبرد،شهیدم میده،هزینه ام میده.یه بارم براساس دوراندیشی و شرایط زمانه همون خاکی رو که تا دیروز براش جون میداد رو خالی میکنه و میاد عقب.
تاکتیک امام حسین تو روز عاشورا همون تاکتیک امام حسن تو روز صلح با معاویه است
✅تاکیتیکها تغییر میکنند ولی راهبردها هرگز.
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#معرفی_کتاب نام کتاب: #قلعه_حیوانات نویسنده: #جورج_اورول مترجم: امیر_امیرشاهی موضوع: رمان
مزرعه حیوانات (به انگلیسی: Animal Farm) که در ایران به نام قلعه حیوانات نیز شناخته شدهاست، رمانی به سبک ادبیات تمثیلی پادآرمانشهری به زبان انگلیسی و نوشتهٔ جورج اورول است. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته و در سال ۱۹۴۵ میلادی در انگلستان منتشر شد. ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید. این کتاب در نقد حکومتهای سرکوبگر آن دوران یعنی شوروی و آلمان نوشته شد.
مزرعهٔ حیوانات دربارهٔ گروهی از جانوران اهلی است که در اقدامی آرمانگرایانه و انقلابی، صاحب مزرعه یعنی آقای جونز را از مزرعهاش فراری میدهند تا خود ادارهٔ مزرعه را بهدست گرفته و «برابری» و «رفاه» را در جامعهٔ خود برقرار سازند. رهبری این جنبش را گروهی از خوکها بهدست دارند. ولی پس از مدتی این گروه جدید نیز به رهبری خوکی به نام ناپلئون همچون آقای جونز به بهرهکشی از حیوانات مزرعه میپردازند و هرگونه مخالفتی را سرکوب میکنند.
@ayeha313
💖 آيتالله بهجت (ره) :
⚘ اگر گرفتاری و حاجت داری ، پدر و مادرت را خوشنود کن و اگر زنده نيستند برایشان صدقه بده چون مردگان زندهاند و ما توانایی ديدنشان را نداريم.
شب جمعه و اموات چشم براه....
@ayeha313
شهادت را «رجایی» داشت، پس آخر «بهشتی» شد
ندیدم هیچکس مثل «رییسی»، «باهنر» باشد
#شهید_جمهور
#تولد_رییسی_عزیز
۲۳ آذر