eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
327 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
525 ویدیو
14 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم «داستان: حجره پریا» فصل اول پریا: داداشی بیداری؟ مرتضی: سلام. جانم! پریا: سلام. خوبی؟ چه خبر؟ مرتضی: ممنون. بد نیستم. شما چه خبر؟ پریا: سلامتی شما. ببخشید دیر وقت پیام دادم... میخوام باهات حرف بزنم! مرتضی: جانم آبجی! پریا: نمیخوای لالا کنی؟ مرتضی: دیگه حالا... خوابم جای خود... به زور بچه ها را خوابونده بودیم... بگو... جونم؟ پریا: داداشی من نمیتونم اینجا بمونم؟ مرتضی: کجا؟ پیش مامان؟! پریا: نه بابا! مرتضی: پیش بابا؟! نگو با بابا بحثت شده! پریا: نههههه... میذاری حرف بزنم حالا یا نه؟ مرتضی: خب بفرما! پریا: پنجشنبه... ینی پس فردا دفاع دارم اما احساس خوبی ندارم. مرتضی: دفاع که احساس نمیخواد... برو یه ربع بیست دقیقه پایان نامت دفاع کن و یه نمره ای بگیر و بیا دیگه! ینی چی احساس خوبی ندارم؟ پریا: مشکلم اینه که احساس پوچی میکنم... وقتی یادم میاد که با چه زحمتی بابا و مامان را راضی کردم که دیگه ارشد نخونم و برم حوزه... اما الان بعد از پنج سال که درس حوزه خوندم و دو روز دیگه دفاع دارم، احساس میکنم چیز زیادی دستمو نگرفته... من معدل نوزده رشته کارشناسی هوافضا بودم و با هزار دل امید پاشدم اومدم طلبه شدم اما احساس میکنم .... احساس نمیکنم باختما... ولی خیلی احساس برنده شدن هم نمیکنم... مرتضی: میشه واضحتر بگی به چی فکر میکنی؟! چطور شده حالا یهویی یادت افتاده که پنج سال خیلی برات فایده نداشته؟! پریا: یهویی یادم نیفتاده... من در طول این پنج سال، خیلی بیشتر از چیزی که بودم انرژی و احساس خرج دادم که ناامید نشم... نمیخواستم کم بیارم... من اگر این پنج سال را رفته بودم دانشگاهم را ادامه داده بودم، الان دکترای هوافضا را هم گرفته بودم... اما اصلا پشیمون نیستم که طلبه شدم... مشکلم اینه که حوزه، اونی که فکر میکردم بهم نداد! میگیری چی میگم؟ مرتضی: خب طبیعیه! تو تازه داری سطح دو را میگیری! انتظار داری بعد از پنج سال ابتدایی، بشی مجتهده امین؟! پریا: نه... منطقی هم نیست... اما خیلی باحال هم نیست که از هر علم و درسی، یه ذره مزمزه بکنیم و فکر کنیم الان خیلی چیز بلدیم! مرتضی: ما هم یه کم همینطور هستیم... اما نه به شدت حوزه شماها... ما یه کم درسامون تخصصی تر دنبال میشه اما ته تهش که فکر میکنم، ما هم یه کم در بعضی زمینه ها همین احساس بهمون دست میده... وگرنه مثلا کسی با خوندن یه واحد درس منطق پایه دو که به غرض منطق نمیرسه... غرض منطق، اینه که یاد بگیری چطوری فکر کنی و چطوری گولت نزنن! با اینکه خداوکیلی ما در منطق پایه دو فقط اصطلاحات یاد گرفتیم و تموم! یا مثلا با یه درس بلاغت پایه سه که کسی بلیغ نمیشه! پریا: داداشی میترسم! وقتی فکرش میکنم که چقدر بی سوادم با اینکه معدل پایه پنجم شده 20 خیلی میترسم... داداشی باورت میشه من فلسفه و یا مثلا شاخ ترین درسمون که حلقات شهید صدر بود را شدم 20 ؟! با اینکه حتی متن عربیش هم خیلی قشنگ بلد نیستم بخونم اما نمیدونم چطوری گرفتم 20 ؟! وای نبودی ببینی یکی از بچه ها که شده بود 19 و از نمره من خبر نداشت، چه افه ای میذاشت؟! فکر میکرد الان شده دختر شهید صدر؟! اصلا یه وضعی بود که نگو! مرتضی: دخترین دیگه! توقعی بیشتر از همین ازتون نیست! پریا: وا ... داداشی... دیگه قرار نشد لوس بشیا... اینا را نگفتم که فورا بزنی تو چشمون! مرتضی: باشه.. ببخشید... شوخی کردم... پریا: حالا چیکار کنم مرتضی؟! مرتضی: حشالا ولش کن اینارو... یه سوال! پریا: جانم! مرتضی: از این پنج سال چی یاد گرفتی؟ مهم ترین چیزی که یادت دادن یا خودت یاد گرفتی چیه؟! پریا: راستشو بخوای واقعا من فقط یه چیز یاد گرفتم توی کل این پنج سال... اونم اینه که «هیچی بلد نیستم و هیچی نمیدونم»! مرتضی: خب اینکه خیلی عالیه! این ینی تازه اول دانش و بیداری! جالبه بدونی که ملاصدرا و ابن سینا در اواخر عمرشون به این چیزی که تو گفتی پی بردند! ینی تازه بعد از یه عمر میگفتند ما هیچی بلد نیستیم! ینی حوزه خواهران اینقدر موفق بوده که تونسته شما را بعد از پنج سال، به نقطه ای برسونه که ملاصدرا و ابن سینا بعد از پنجاه شصت سال به این نتیجه رسیدند! کلا بهتون تبریک میگم! پریا: مرتضی من دارم جدی حرف میزنم اونوقت تو داری تیکه میندازی؟! اصلا دیگه باهات حرف نمیزنم.بای مرتضی: کجا حالا؟! نصف شبی فورا قهر میکنی! حالا برو سطح دو دفاع کن تا بعدش یه فکری میکنیم. راستی موضوعت چی بود؟! پریا: بررسی عوامل خودشیفتگی مردا مخصوصا آخوندای جوون! خوبه حالا؟! مرتضی: تف سربالاست... چاقو دسته خودشو نمیبره! حالا جدی گفتم... موضوعت چی بود؟ یادم رفته... پریا: «بررسی آسیب های اعتقادی آتئیست ها در فضای مجازی ایران!»
🌱آیه های زندگی🌱
بسم الله الرحمن الرحیم «داستان: حجره پریا» فصل اول پریا: داداشی بیداری؟ مرتضی: سلام. جانم! پریا: س
مرتضی: آهان... یادم اومد... موضوعش که معرکه است... مخصوصا اینکه هم منبع نداره و هم خوراک امروزه و کمتر کسی زیر بارش میره! راستی چقدر براش وقت گذاشتی؟ پریا: حداقل 500 ساعت براش وقت گذاشتم و کتابخونه های شهر و دیجیتال و... را زیر و زبر کردم! مرتضی: مخصوصا با دقت و حساسیتی که تو داری! بسیار خوب! کاش میشد جلسه دفاعت بیام و یه کم بخندم! خیلی وقته از ته دلم نخندیدم... کلا کلنجارت با بقیه جالبه! خودش میشه مزید بر علت! پریا: دست خودت نیست... کلا شیرین میزنی داداشی! کاری نداری؟ مرتضی: نه... فقط قرصتو نشسته نخور! پریا: گم شو... شبت شیک! مرتضی: فی امان الله یا آبجی! ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معبود مهربانم شب مرا به نور صبح رسانیدی ☀️ زندگی مرا هم به نور هدایت خودت منور ساز✨ صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و استقامت برمسیر بندگی‌ات قرار بده🌼🙏 آمیـــن یا حَیُّ یا قَیّوم 🙏 ای زنده، ای پاینده 🙏 @ayeha313
آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام): تو را به عفو خویش میخواند، و با کَرم خود تو را میپوشاند. _ در حالی که تو از خدا بریده‌ای؛ و به غیر خدا توجه داری...! نهج‌البلاغه،خطبه۲۲۳ @ayeha313
💢۱۲نکته که دختر خانم های مجرد باید بدانند! ۱۲ مورد وجود دارد که دختر خانم ها را در همان شروع انتخاب و تصمیم گیری برای ازدواج به اشتباه می اندازد. به عبارت دیگر، باید برای انتخاب شوهر مناسب از این ۱۲ خطا دوری کنید: ✨۱) تهیه یک فهرست بلند بالا از خصوصیات همسر مورد نظر با تمام جزئیات و ریزه کاری ها اشتباه است. درست است که باید فردی را انتخاب کنید که خصوصیات او به نظرات شما شبیه تر باشد اما اگر زیاده از حد محافظه کارانه عمل کنید و تمام زیر و بم او را مورد قضاوت قرار دهید، بالاخره مواردی پیش می آید که با فهرست شما همخوانی ندارد و همین موضوع باعث می شود به دلیل مسائل جزئی، فرد مورد نظر را قبول نکنید. ✨۲) اگر تا یک سنی ازدواج نکرده اید و حالا فکر می کنید دیر شده و دیگران شما را زیر ذره بین قرار داده اند و بعد فقط به همین دلیل، فورا به یک خواستگار بله می گویید، اشتباه می کنید. ✨۳) مقایسه همیشه کار را خراب می کند. اگر دائم خواستگارها را با هم یا با سایر افرادی که اطرافتان هستند و مورد تایید شما قرار گرفته اند، مقایسه کنید، مطمئنا کمنمی توانید تصمیم درستی بگیرید. دارد..... @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
راهکارهایی برای تقويت و بهبود روابط مادر و دختر بخش دوم 🔸دکتر قاضی عضو هيئت علمی دانشگاه تهران و م
راهکارهایی برای تقويت و بهبود روابط مادر و دختر بخش سوم 🔸دکتر محمد قاضی عضو هيئت علمی دانشگاه تهران و مشاور خانواده میگه ۴ موضوع اصلی اختلاف نظر بين مادر و دختر عبارتند از هرچيزی که مربوط به ظاهر باشه مثل لباس، وزن و موها چون زن‌ها رو از ظاهرشون قضاوت می‌کنند و مادر رو از دخترش، پس طبيعيه که مادر نسبت به دختر حساسيت داشته باشه. 🔸کنترل‌گری هم نقطه اختلاف بعدیه. بيشتر مادرها دوست دارند دخترشون رو کنترل کنند و فکر می‌کنند او هنوز يک دختر بچه هست. 🔸نصايح مادرانه خسته کننده‌ترين حرف‌ها برای خیلی از دخترهاست؛ چون به نظر دخترها در هر نصيحتی، انتقادی هست. مادرها دلسوزانه نصيحت می‌کنند اما دخترها منتقدانه می‌شنوند. 🔸اگر مادر بلد نباشه نصايح دلسوزانه‌اش رو بجا بگه دختر از شنيدنش فرار می‌کنه. بالاخره هر دختری رازهايی داره که اگر به مادر اعتماد نداشته باشه، از بازگويی اونا به او خودداری می‌کنه. 🔸اين رازها به او قدرت میده چون در صورت بازگويی، مخالفت مادر رو به همراه داره. ادامه دارد... @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 پوشیدن کفش و یا روسری رنگی 🔹 حدیث: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به حولا فرموند: روسرى خود را که جلب نظر مى کند نشان مده اگر چنين کني دينتان را تباه و خدا را به خشم آورده اي. 📚مستدرک وسایل الشیعه، ج 14، ص 231 💬 سوال: دختری جوان هستم می خواستم بپرسم پوشیدن کفش و یا روسری رنگی چه حکمی دارد؟ ✅ پاسخ: حجاب و پوشش، باید به گونه ای باشد که علاوه بر این که تمامی بدن زن (بجز صورت و دستها تا مچ که استثناء شده) را بپوشاند، توجه نامحرم را هم جلب نکند. 📚آیت الله خامنه ای- پایگاه اطلاع رسانی .leader.ir 📚 @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌متن شبهه 👇 آیت لله سیستانی  در پیامی به دولت عراق خواستار خلع سلاح نیروهای مقاومت عراق شده و گفته است: سلاح در عراق باید تنها در دست دولت باشد 📌پاسخ به شبهه👇 🔸اخیرا  العربیه فارسی که رسانه‌ای سعودی است، در گزارشی به نقل از آیت‌الله سیستانی، نوشت: آیت لله سیستانی  در پیامی به دولت عراق خواستار خلع سلاح نیروهای مقاومت عراق شده و گفته است: سلاح در عراق باید تنها در دست دولت باشد 🔺این تیتر از سخنان مرجع تقلید شیعیان در عراق، ناقص و گمراه کننده انتخاب شده است.بررسی متن پیام این مرجع تقلید نشان می‌دهد که ایشان، از نخست وزیر عراق درخواست کرده مجاهدینی که در جنگ علیه داعش در سال‌های گذشته شرکت داشته‌اند، توسط دولت در ساختار هیات‌های امنیتی مورد نظارت جذب شوند ❌ بنابراین تیتر این رسانه سعودی درباره درخواست ایت‌الله سیستانی از دولت عراق برای خلع سلاح نیروهای مقاومت و حشدالشعبی ناقص بوده و گمراه‌کننده است.❌    @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊ولادت با سعادت صبورترین پرستار عالم، حضرت زینب سلام الله علیها💖 و روز پرستار تبریک و تهنیت باد🎊🌸 🎊 الهی که بحق هر آنچه از خوبیهاست🌸 همیشه تنتون سالم، دلتون بی غم و غصه، زندگیتون مملو از مهر و صفا، حاجاتتون روا و عاقبتتون بخیر باشه🙏 @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇 ♨️سوال: 🔰جوانان مسلمان چگونه می توانند از زندگی حضرت زینب (س) الگو بگیرند؟ ✍️پاسخ: ✅ در الگو قرار دادن شخصیتی در زندگی، و برای بهره گیری از صفات و ویژگی هایش، سه مسئله مورد توجه اساسی و محوری است: ۱. شخص الگو، ۲. الگو گیرنده (کسی که دنبال الگو و مقتدا است)، ۳. چیزهایی که باید الگو برداری شود. جوانانی که می خواهند حضرت زینب (س) را الگوی خویش قرار دهند، ضروری است، ابتدا آن حضرت را بشناسند، از ویژ گی ها و خصایص اخلاقی و برنامه ها و اهدافی را که آن حضرت در زندگی به آنها اهتمام می ورزید، آگاهی پیدا کنند، سپس با شناخت کامل آنها را سر لوحه زندگی خویش قرار داده، تا بتوانند با تأسی و اقتدا به این بانوی قهرمان و نمونه، یک زندگی سالم و با سعادت داشته باشند. برخی از مهم ترین خصایص و صفات بارز حضرت زینب (س) که برای تأسی و اقتدای جوانان ضروری است، از این قرار است: ۱. علم و دانش ۲. ایمان ۳. فهم بالای سیاسی و اجتماعی ۴. شناخت تام و کامل نسبت به اهداف نهضت حسینی و ارزش های معنوی این قیام ۵. اطاعت و پیروی از امام (ع) ۶. تقدیم فرزندان در راه نهضت حسینی ۷. حقیر و کوچک نمودن طاغوت ها ۸. صبر و مقاومت در برابر مشکلات و مصائب ۹. تبلیغ و روشنگری از قیام کربلا و تحکیم آن بر جوانان مسلمان است، به این صفات حضرت؛ یعنی تحصیل علم، صبر، شجاعت، شناخت مسئولیت، تبلیغ دین، اطاعت و پیروی از امام و ... اقتدا کنند، تا آنان نیز در سایه الطاف الاهی بتوانند زندگی توأم با موفقیت و سعادت داشته باشند. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اولین پرستار زن ایرانی) ۱۶ آبان امسال مصادف است با ولادت حضرت زینب‌(س) که به‌نام «روز پرستار و بهورز» نام‌گذاری شده. ازاین‌رو، یاد می‌کنیم از اولین زن عرصه پرستاریِ نوین ایران: «فاطمه توانایی». اولین آموزشگاه پرستاری ایران سال 1295 در ارومیه تأسیس شد. قبل‌تر در 1272، تنها مرکزی که آموزش پرستاری را برای زنان ارائه می‌کرد، بیمارستان «پرزیترین» آمریکایی‌ها در تهران بود. بعد‌از‌آن، مدارسی در رشت، همدان، ارومیه و کرمانشاه آغاز‌به‌کار کردند. سال 1310، او در آموزشگاه پرستاری شهر رشت ثبت‌نام کرد و سال 1314 به‌عنوان اولین پرستار زن، فارغ‌التحصیل؛ و اول در بیمارستان «دکتر فریم آمریکایی» و بعد در بیمارستان «پورسینا» مشغول‌به‌کار شد.
تهران در آموزش پرستاری پیشگام نبود. این کار اولین بار در سال 1294 شمسی در شهر ارومیه آغاز شد. در آن زمان مبلغان مسیحی در ارومیه زندگی می کردند و مدرسه پرستاری تأسیس کردند. اما هیچ دختر ایرانی در آن مدرسه تحصیل نکرد. ظاهراً اولین دانشکده پرستاری در ایران در آبادان و سپس در همدان تأسیس شد. اما یک بیمارستان آمریکایی در تهران وجود داشت و در آن بیمارستان با 172 تخت، پرستاران آمریکایی از بیماران مراقبت می کردند. با وجود اینکه در این بیمارستان به زنان داوطلب آموزش پرستاری داده شد، هیچ سابقه ای از آموزش هیچ کدام از زنان ایرانی در این بیمارستان وجود ندارد.
ماجرا به همین منوال ادامه دارد تا اینکه علی اصغر حکمت، وزیر آموزش و پرورش دوره پهلوی اول، دکتر جهانشاه صالح را مأمور تأسیس اولین آموزشگاه پرستاری در ایران کرد. این کار ابتدا در تهران در بیمارستان وزیری (نجم آبادی) در خیابان حافظ انجام شد، اما چون این بیمارستان به خوبی آماده نبود، مدرسه به بیمارستان خیابان ژاله منتقل شد. دوره آموزشی پرستاری سه سال طول می کشید. گام اساسی دیگر برای آموزش پرستاری در تهران در اردیبهشت 1326 برداشته شد. 10 زن در محلی به نام مدرسه هنر دخترانه آموزش های لازم را دیدند و در سال 1329 برای پرستاری به بیمارستان ها و درمانگاه ها رفتند. این را باید یکی از موفقیت های بزرگ دولت آن زمان دانست. زیرا انگیزه برای برداشتن گام های دیگر را فراهم می کند و نیازی به مستشاران خارجی ندارد
کار قابل توجه دیگر این است که جمعیت شیر و خورشید سرخ در ایران از سازمان بهداشت جهانی خواستند تا در سال 1335 خورشیدی کارشناسان خود را به ایران بفرستند و طرحی برای گسترش دانشکده های پرستاری در کشور ارائه دهند. یک سال بعد «انجمن خواهران روستایی» تأسیس شد. در حال حاضر داشتن مدرک لیسانس برای پذیرش در دانشکده پرستاری الزامی است. بعدها در سال 1337 دوره سه ساله دانشکده معادل لیسانس پرستاری در نظر گرفته شد. سرانجام در سال 1339 هجری شمسی با بازگشت دختران و پسرانی که برای تحصیل در رشته پرستاری حرفه ای به آمریکا، کانادا و انگلیس اعزام شده بودند، سازمان نظام پرستاری کشور استقلال یافت و آنان جایگزین مشاوران خارجی شدند
وقتی صحبت از آموزش پرستاری در ایران می شود، نمی توان فاطمه توانایی، اولین پرستار کشور را فراموش کرد. او تحصیلات پرستاری خود را در بیمارستان آمریکایی Missinore رشت به پایان رساند. به دلیل توانایی او در شروع کار و تعهدش به پرستاری، او برای ثبت نام به یک بیمارستان آمریکایی رفت. خانم نیکلسون، مدیر مدرسه، خطاب به این خانم جوان گفت: «یک پرستار باید تفریح ​​و معاشرت دیگران را فراموش کند و در حین انجام کار خود هرگز به فکر خانواده خود نباشد. حتی اگر بدبختی به آنها برسد. یک پرستار باید مهربان و بردبار باشد و بداند که مال خودش نیست.”
بعد دو هفته به فاطمه فرصت داد تا خوب فکر کند و تصمیم بگیرد. بعد گذشت این زمان فاطمه توانایی در میان دو یا سه پرستار داوطلب که همگی مسیحی بودند، وارد دفتر خانم نیکلسون شد. خانم توانایی نمی تواند به راحتی چنین تصمیمی بگیرد. در آن زمان کار پرستاری کوچک تلقی می شد و افراد کمی بودند که این عشق و مدارا را داشتند و خودشان به کار می گرفتند. چند سال بعد فاطمه توانایی به تهران و ملاقات دکتر رفت. جهانشاه صالح و به درخواست وی سرپرستی بیمارستان نسوان را بر عهده داشت که به نام بیمارستان صالح نامگذاری شد. صالح که پزشک ارشد نیز هست، در اولین جلسه به توانایی های شگفت انگیز فاطمه توانایی پی برد و دانست که از پس وظایف سخت یک پرستار برمی آید. صالح از کاری که کرد پشیمان نشد و فاطمه توانایی به خوبی توانست کارش را انجام دهد. تا آنجا که او را «بلبل ایرانی فلورانس» خطاب کردند. نایتینگل اولین پرستار بریتانیایی بود که به نجات بسیاری از قربانیان جنگ از مرگ کمک کرد
زمانی که به تاسیس دانشکده پرستاری در کشور اشاره می کنید، ذکر این نکته ضروری است که اولین “هفته پرستاری” در ایران در سال 1336 از 25 تا 22 اردیبهشت ماه برگزار شد. تلاش‌ های فراوان در این سال‌ها منجر به تأسیس دانشکده‌های پرستاری و پرستاران تربیت ‌کرده شد که از ابتدا مایه مباهات مردم ایران بودند. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
مرتضی: آهان... یادم اومد... موضوعش که معرکه است... مخصوصا اینکه هم منبع نداره و هم خوراک امروزه و کم
2 پنجشنبه... صبح... ساعت 8:30 پریا داشت برای جلسه دفاعیه آماده میشد... معمولا بعد از نماز صبح ها نمیخوابید اما اون روز، یه کم بعد از نماز صبح استراحت کرد... بعدش پاشد ورزش مختصری کرد... پریا چند دقیقه ورزش صبحش را با چیزی عوض نمیکرد... ورزشی با حرکات کششی و طناب زنی و ... پشت بندش هم یه صبحونه مختصر... و چایی... رفت آماده بشه... در کمدش را که باز کرد، با خودش تصمیم گرفت که بر خلاف روزهای متداولی که برای کلاس و درس و بحث به حوزه میرفت، اون روز یه مانتوی تیره نپوشه... یه کم روشن تر... موهاشو یه کم بلندتر از حد همیشگی بست... جوری که یه کم از زیر مقنعه بالا بیاد و جذاب تر بشه... اما پریا اون روز حتی مقنعه هم نپوشید... یه شال لبنانی با رنگی ست شده با رنگ مانتوش... در عین سادگی اما ترکیب جالبی شده بود... متفاوت تر از همیشه... میخواست عطر بزنه اما نزد... گذاشت تو کیفش... کرم سفید کننده ملایلمی هم برداشت... اما نزد و گذاشت تو کیفش... ساق دستشو پوشید... چادر مشکیش انداخت رو سرش و کیفشو برداشت و رفت سراغ طاقچه... قرآن باباشو برداشت ... چشماش را بست و بوسید و به پیشونی و چشماش و گذاشت... ساعت 9 صبح... حوزه وقتی وارد حوزه شد، دو سه تا از دوستاش را دید... با هم خوش و بش کردند... سمیه که یکی از بهترین دوستاش بود و به خوش قلبی معروف بود بهش گفت: وای پریا چقدر رنگ روشن بهت میاد... رنگ روشنت ندیده بودم... پریا دید که یکی از بچه ها کم کم داره با چشمای گردالیش میخورتش... گفت: «جونم؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟!» اون گفت: «سرت جایی خورده؟!» پریا گفت: «نه! البته سرم به قرآن خورد... ینی قرآنو گذاشتم رو سرم و اومدم... اصلا وایسا ببینم! ینی چی سرت جایی خورده؟!» دوستش گفت: «ینی نمیدونی مانتو رنگ روشن اینجا رسم نیست و نباید اینجوری بیایی؟! اونم روزی که دفاع داری و چند تا از اساتید مرد هم هستن!» پریا گفت: «رنگش چندان بنظرم به چشم نمیاد... اصلا ولش کن... با این بحثا به جایی نمیرسیم... چه خبر؟» دوستش گفت: «سلامتی... اما از من گفتن بود پریا خانوم... بعد از پنج سال درس خوندن باید خودت بدونی که چهرت با شال رنگ روشن، جذاب تر میشه و بیشتر به چشم میایی!» پریا با خنده بهش گفت: «خب این که پوستم و صورتم با رنگ روشن شالم بیشتر به چشم بیاد که کاری به پنج سال درس خوندن طلبگی نداره! یه لحظه پا میشدم تو آینه نگاه میکردم... دیگه لازم نبود که پنج سال اینجا درس بخونم... ضمنا خانوم خانوما! این چیزی که الان گفتی... همین که رنگ روشن و صورتم و شالم و از این حرفا... تو کدوم درس و کلاس بهمون قرار بوده یاد بدن؟! پس همه چیزو به پای حوزه و طلبگیمون نذار قربونت برم!» حدود ساعت 9:30 بود که جلسه شروع شد... پریا چندان استرس نداشت... دو سه تا از اساتید مرد اومدن و مدیر و معاون حوزه و چند نفر از همکلاسیاش و چند تا از کادر حوزه... بعد از قرائت قرآن ... از پریا دعوت شد که درباره پایان نامش در حدود 10 دقیقه توضیح بده... پریا خیلی ریلکس بود... همه داشتن نگاش میکردن... اما دیدن که هیچی از کیفش در نیاورد الا یه جزوه پرینت شده از پایان نامش... گذاشت رو میز... هیچی دیگه باهاش نبود... خیلی مصمم و بدون هیچ کاغذ و خلاصه برداری که رو به روش باشه، سرشو بالا گرفت و شروع کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم خدمت همه اساتید عزیزم سلام و صبح بخیر میگم... ببخشید که بعد از مدت ها مطالعه و داوری پایان نامه های آبکی و الکی که بچه های مدرسه ما در سطح دو (کارشناسی) نوشته بودند و دور از شان علمی شما اساتید محترم بود، مجبور شدین یه رساله 200 صفحه ای را با بیان مهندسی و با نرم پژوهشی مطالعه کنید! امیدوارم ناامیدتون نکرده باشم و تونسته باشم خستگی مطالعه اجباری پایان نامه دیگران را از جونتون درآورده باشم!» همه به هم نگاه میکردن... به هم میگفتن این چه طرز حرف زدنه؟! از این بعیده اینطوری حرف بزنه؟ بیانش هم قبلا تند بود اما نه تا این حد و... اما استاد داور که وسط نشسته بود، لبخند ملایمی زد و اجازه داد که پریا ادامه بده: «موضوع رساله من درباره «بررسی آسیب های اعتقادی آتئیست ها در فضای مجازی ایران!» هست... این تحقیق که حدودا 500 ساعت از بهترین ساعات جوانی و انرژی منو به خودش اختصاص داد، برکاتی زیادی بر من داشت که به علت اینکه وقتمون محدوده، از اشاره به اونا پرهیز میکنم... اما میتونم بر خلاف جلسات مرسوم دفاعیه ها دو تا سوال کوچیک از اساتید محترمم بپرسم؟!» اساتید به هم نگاه کردن... به نظر میرسید یه کم غافلگیر شدن و نه میتونن اجازه ندن و نه میتونن اجازه بدن؟! چون مشخص نبود که پریا چه خوابی براشون دیده؟! استاد داور گفت: بفرمایید! پریا ادامه داد
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا 2 پنجشنبه... صبح... ساعت 8:30 پریا داشت برای جلسه دفاعیه آماده میشد... معمولا بعد از نماز
«سوال اولم اینه که چند نفر از اساتید حاضر در این جمع، چه خانم و چه آقا، فعال فضای مجازی هستند؟! فعال به این معنی که خوب و بد و موافق و مخالف را رصد میکنند و اطلاع دارن چه میگذره و کار میکنند و تولید محتوا دارن و صرفا به داشتن یه گوشی اندروید اکتفا نمیکنند؟!» تو جمع همهمه افتاد... مدیرشون که داشت سرخ و کبود میشد... معاون آموزش که سرش انداخته بود پایین و همزمان، لب پایینشو گاز میگرفت... و بقیه هم حالی بهتر از مدیر و معاون نداشتند! استاد داور به حرف اومد و سرشو بالا گرفت و از بالای عینکش به پریا و جمع نگاهی کرد و گفت: «بنده که فرصتشو ندارم... از هیئت علمی دانشگاه و پایان نامه های حوزه خواهران و منبر و مسجدم وقتی اضاف نمیارم... استاد راهنمای شما هم بعید میدونم از دفتر امام جمعه و تدریس و این حرفها وقتی اضاف بیاره... استاد مشاورتون را نمیدونم... اما حاج آقای عزیزی که من میشناسم وقتشون گرانبهاتر از این حرفهاست که بخوان در فضای مجازی و گوشی همراه و این حرفها تلف کنند! این از ما... سوال دیگری هم دارین؟!» پریا نفس عمیقی کشید و گفت: «بسیار خوب! تشکر از صراحت شما! سوال دومم اینه که میشه بفرمایید در جامعه امروز، بعد از رهبری یک جامعه اسلامی، بالاترین و خطیرترین مسئولیت چیه و چی میتونه باشه؟!» استاد داور بازم میدون را به دست گرفت و گفت: «بالاخره نمیشه خیلی دقیق گفت... اما با توجه به هجومی که منافقان و چپی ها و داخل و خارج به شورای محترم نگهبان کردند، به نظر میرسه که خطیرترین و حساس ترین مسئولیت، ریاست و فقاهت شورای نگهبان باشه! نظر آقایون دیگه چیه؟!» دیگر اساتید هم یه نگاه به استاد داور کردن و سری تکون دادند و گفتند: «احسنت! فرمایش بسیار دقیقی بود! موافقیم!» پریا بازم نفس عمیقی کشید و گفت: «با عرض معذرت و بدون هیچ جسارتی به اساتید عزیزم، باید عرض کنم که حرف دقیقی نفرمودید! از نظر رهبر معظم انقلاب، اگر ایشون رهبر نبودند، خطیرترین و مهم ترین مسئولیتی را که قبول میکردند «ریاست فضای مجازی ایران» بود! ما که در حوزه خواهران شهریه نمیگیریم اما حیفه که اساتید ما شهریه حضرت آقا را بگیرند اما اطلاع نداشته باشند حضرت آقا چه میگن و چه فکر میکنند! و حتی در فضای مجازی بودن را اتلاف وقت و جزو ساعات برباد رفته عمر و اولویت های درجه آخر و... بدونند!» مدیر حوزه دیگه نتونست تحمل بکنه و جلوی همه گفت: «پریا خانوم؟! واقعا از شما بعیده! چت شده دختر؟! حرمت اساتیدت را حفظ کن! سلب توفیق میشیا!» تا پریا خواست حرف بزنه، استاد داورش گفت: «نه... راس میگه بنده خدا... چرا تعارف کنیم... یکی از دانشجوهامم همینو میگفت... اما خب دیگه از ما گذشته... حالا بگذریم... بفرمایید... ادامه بدید! داره جالب میشه!» ادامه دارد... @ayeha313
سلام بخاطر اینکه اسرائیل دنبال اینه که ذره ای از پیکر مطهر ایشون رو باقی نزاره تا محل تجمع و الگو سازی برای جوانان نباشه، لذا اگر تشییع عمومی و دفن بشه حتما مرقد ایشون رو بمباران میکنه. ان شاء الله بعد از نابودی اسرائیل. برنامه پاسخ رو سران نظام تعیین میکنن و رهبری عزیز بهترین تدبیرها رو داره که مابهش اعتماد و ایمان داریم و ایشون هم چند بار تاکید کردن جواب درخور خواهند داد. صبور باشیم گروه داریم آیدیتون رو لینک ناشناس ارسال کنید لینک بفرستم خدمتتون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الهی.. ✨ای نفست هم نفس ِ"بی‌کسان" 🌸جز تو کسی نیست کَس ِ"بی‌کَسان" ✨بی‌کسَم و هم نفس من"تویی" 🌸رو به که آرم که کَس ِ من "تویی" 🌸با توکل به اسم اعظمت ✨روز مون را آغاز میکنیم 🌸 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا