eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
328 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
524 ویدیو
14 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم بر فرض که این قرآن فعلی از طرف خداست از کجا معلوم طی ۱۴۰۰ سال تغییر نکرده باشه ؟ و همون قرآنی باشه که خدا به پیامبرش نازل کرده؟ سلام علیکم چند کتاب مفصل درباره اثبات عدم تحریف و تغییر قرآن نوشته شده که از جمله کتاب نزاهت قرآن از تحریف(آیت الله جوادی آملی) - قرآن هرگز تحریف نشده(علامه حسن زاده) و.... که مفصل ادله را بیان کرده اند و میتونید مطالعه کنید. فعلا اجمالا عرض میکنم 7قرآن قدیمی یافت شده که هر کدام در یک موزه اروپایی نگهداری میشن و تاریخ نوشتن اونها به 30 تا 40 سال بعد از رحلت پیامبره و با قرآنی که الان در دست مسلمانان هست کاملا تطبیق داره. هر دلیلی رو بخوایم رد کنیم سند تاریخی معتبر رو نمیشه رد کرد ادله عقلی مثل ضرورت اتمام حجت، قاعده لطف و... ادله روایی، رابطه اعجاز با عدم تحریف، آیاتی از قرآن و شواهد دیگری وجود داره که در قالب پیام نمیگنجه. فکر می‌کنم با مراجعه به کتب مذکور مشکلتون حل میشه. اگه سوالی بود درخدمتم @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌متن شبهه👇 فیلم شبکه های مجازی صحبت های یک روحانی: 👇 سگ نجس العین نیست بسم الله الرحمن الرحیم سوال فرمودند نظر شما در رابطه با نجاست سگ چیست پاسخ این است که ما بعد از بررسی کامل به این نتیجه رسیدیم سگ نجس العین نیست فقط به خاطر ارتباط با نجاسات و اشیاء نجس ظاهرش متنجس میشه اگر ظاهرش شسته بشه نجس العین نیست والسلام علیکم و رحمت الله 📌 پاسخ به شبهه👇 ✅ بسم الله الرحمن الرحیم 💠 سلام علیکم 1️⃣ مدتهاست برای ترویج سگ گردانی و فرهنگ پست غربی سعی می کنند نظر یک فرد روحانی را از گوشه و کنار کشور پیدا کنند تا بدین وسیله مردم مومن را فریب دهند. در حالی که ما مقلد مراجع عظام تقلید هستیم و این بزرگواران بر مبنای احادیث نورانی اهل بیت علیهم السلام سگ را نجس العین می دانند. 2️⃣ نجس بودن سگ در قرآن نیامده چرا که این کتاب مقدس بیشتر کلیات احکام را فرموده است و جزئیات احکام در احادیث آمده است. درباره نجس بودن سگ روایاتی بسیاری در منابع ما ذکر شده است. منابع احکام دین فقط قرآن‌کریم نیست، بلکه احادیث اهل بیت علیهم السلام و عقل قطعی هم از منابع دین به شمار می آیند. 3️⃣ ما درباره نجس بودن سگ روایات معتبری از راویان موثق در حد تواتر داریم. حتی اهل سنت هم (غیر از مالکی ها) سگ را نجس می دانند. نمونه ای از روایات، درباره نجس بودن سگ: امام صادق(ع): ان الله لم یخلق خلقا انجس من الکلب، همانا خداوند مخلوقی نجس تر از سگ خلق نکرده است (وسائل/ج۱/ص۲۲۷) امام صادق درباره سگ فرمودند: رجس نجس، پلید و نجس است (وسائل/ج۳/ص۴۱۵) امام علی علیه السلام: تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ، فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْیَغْسِلْهُ؛ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْیَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ. از نزدیک شدن به سگ ها بپرهیزید؛ و کسی که سگ مرطوبی را لمس کرد، ـ لباسش را ـ بشوید و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشد.» (وسائل الشیعه، ۳، ۴۱۷) امام صادق علیه السلام: إِنْ‏ أَصَابَ ثَوْبَکَ مِنَ الْکَلْبِ رُطُوبَة فَاغْسِلْهُ ... . هرگاه رطوبتی از سگ به لباس شما برخورد کرد، پس آنرا بشوی.» (وسائل الشیعه، ۳، ۴۱۴) «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ یُصِیبُ شَیْئاً (مِنْ جَسَدِ الرَّجُلِ)، قَالَ: یَغْسِلُ الْمَکَانَ الَّذِی أَصَابَهُ.» محمد بن مسلم از امام صادق (ع) در مورد سگی که خودش را به بدن مردی مالیده است، سوال کرد. حضرت فرمود: محل تماس سگ را بشوید. (همان، ۳، ۴۱۶) 4️⃣ حکم نجس بودن سگ بنابر مصالحی از جمله دور بودن از انسان و محل زندگی او، از سوی خداوند اعلام شده است، ولی آزار و اذیت این حیوان قطعا حرام است، و از آن در برخی از کارها مثل شکار، نگهبانی، یافتن مواد مخدر و نجات افراد زیر آوار مانده و... می توان استفاده هم نمود. ⭕️پی نوشت یک انتقاد هم باید از برخی افراد که به کمتر حکم الهی عمل نمی کنند انجام داد که تا همین دیروز احکام الهی را قبول نداشت حالا به جای درج حکم الهی از سوی مراجع تقلید عالم شناس شده اند!!!!!   @ayeha313
🔹سیگار چطور به ایران آمد؟ 🔺سیگار اولین بار در دهه ۱۸۶۰ وارد کشور ما شد، به احتمال زیاد به وسیله سربازان و بازرگانان روسی و ترک که در ایران مستقر بودند وارد شد. در ابتدا افرادی سیگار مصرف میزکردند که بسیار ثروتمند بودن و می‌خواستند از اروپایی ها تقلید نمایند. این افراد اغلب با جامعه مهاجران اروپایی در شهرهای شمال ایران روابط منظمی داشتند. 🔺در سال ۱۸۶۹ که تبریز مرکز تجاری برای نفوذ ترکیه و روسیه در ایران محسوب می شد، حدود ۳۵۰ فروشگاه سیگار فروشی وجود داشت. با گذشت زمان تا سال ۱۸۸۰ تعداد افراد سیگاری به مقدار کافی بیشتر شد و آن موقع بود که تولید کنندگان داخلی شروع به کار کردند. 🔺همچنین کشت خانگی تنباکوی سیگار در سال ۱۸۷۶ در استان‌‌های شمالی یعنی گیلان و مازندران شروع شد. سرمایه دارن روسی تا سال ۱۸۹۰ تاسیسات تولیدی مختلفی را در رشت تاسیس کردند. با توجه به گفته ها و اخبار انگلیس، در گیلان، محصولات تولید شده در این کارخانه ها بسیار مرغوب و درشت برای سلیقه های اروپایی بود. 🔺با این وجود بسیار خوب و ارزان بودند به شکلی که در بین افراد بومی و عادی نیز گسترش یافتند و طرفدارانی پیدا کردند. با بیشتر شدن مصرف سیگار در داخل ایران، تولید داخلی توتون گسترش پیدا کرد. در سال ۱۸۹۰ حدودا ۹۹ تن از توتون مصرفی سیگار در ایران تولید می‌شد. 🔺با توجه به بررسی‌های آماری صورت گرفته در مورد تاریخچه سیگار در ایران، جالب است بدانید که در سال ۱۸۹۰ حدود ۱۵۰۰۰ فرد سیگاری در ایران وجود داشتند. بعدها با ارائه سیگارهای با کیفیت و ارزان، محبوبیت سیگار در بین ایرانیان افزایش پیدا کرد. @ayeha313
🔵آیا هنگام خواب، روح انسان از بدن خارج می شود؟ ♻️نوفلى میگوید،به امام صادق عليه السلام عرض كردم : 🌸گاهی مؤمن خوابى مى بيند و همان گونه خواهد بود كه ديده است، و گاهی خواب مى بيند و واقعيتى ندارد. 🌟امام عليه السلام در جواب فرمود: 🍃 مؤمن كه خوابيده است روح او حركت مى كند كه تا به آسمان كشيده مى شود، ❄️ پس آن چه را كه در ملكوت آسمان در موضع تقدير و تدبير ديده است آن درست و حق است. 🚫 و آن چه را كه در زمين ديده است آن خوابهای پوچ و غیر واقعی است . ♻️به امام گفتم: آيا روح مؤمن به آسمان صعود مى كند؟ ✨گفت : آرى ♻️گفتم : آن چنان كه چيزى از روح در بدنش باقى نمى ماند؟ 🌺فرمود: نه اين گونه نيست! اگر روح به كلّى از بدن خارج شود كه چيزى از آن در بدن نماند، هر آينه كه بدن مرده است! ♻️گفتم:پس چگونه خارج مى شود؟ 🌺فرمود: آيا آفتاب را نمى بينى كه در جاى خود است و شعاع آن در زمين معلوم است؟ 🍀روح هم چنین است كه اصل آن در بدن است و حركت آن هنگام خواب، مثل شعاع آفتاب است... 📘منبع:هزار و یک کلمه،علامه حسنزاده آملی @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
رفتم زیارت ضریح... چند قدمی ضریح ایستادم... رو به قبله... اینبار بخشی از زیارت جامعه را خوندم... بعد
قسمت ۷ درخدمتم! اما میشه مقاله اون خانم را ببینم؟!» گفت: «چشم... بعدا تقدیم میکنم...» به بچه های خودمون گفتم آماده باشین... تا دو ساعت دیگه باید وارد عمل بشید.. معاون وزیر از کارهای آماری حرف زد و معمولا این تیپ آدمها یا خیلی سیاه صحبت میکنند یا خیلی گل و بلبل! اینقدر کارهای فرهنگی انجام شده توسط وزارت خونه مطبوعشون را قشنگ جلوه داد و آمارش را زیر و بالا کرد که مونده بودم چرا با این همه کار فرهنگی، امام زمان ظهور نمیکنه؟! آخه اونجوری که اون بنده خدا حرف میزد، همه چیز در کنترل است و امنیت فضای مجازیمون مثل امنیت دفاعیمون شده و فقط مونده ظهور آقا امام زمان! حوصله اکثر حضار سر رفته بود... کسی هم خیلی روش نمیشد بهش بگه بسه دیگه! وقتت تمومه! خودش فهمید و دید اکثرا دارن چرت بعد از ناهار میزنن و کسی خیلی گوش نمیده! نوبت اون خانمه رسید... حالا اگه بعضیا خورده نمیگیرن؛ خانمی جوان... قد متوسط... نه چاق و نه لاغر... معمولی و وزین ... فوق العاده باحجاب... مشخص بود طلبه است... سن و سال زیادی هم نداشت... خیلی محکم و استوار قدم برمیداشت... رفت پشت تریبون... فلشش را زد به سیستم و میخواست ارائه مقاله بده! چون تنها سخنران زن اون همایش بود، خیلی باید اعتماد به نفس و حوصله خرج میکرد... نمیدونم در اون موقعیت ها بودین یا نه؟ اما سخته که تنها سخنران همایشی کاملا علمی و خشک و مردونه باشی که یه پاش هم امنیتی هست و همه به هم چپ چپ نگاه میکنن! چه برسه به تو که دختر هستی و... شروع کرد: «به نام اهورا مزدا ! به نام هبل و لات و عزّی! (نام سه تا از بت های زمان جاهلی!) اصلا خوشحال نیستم که اینجام و خوبه که اکثرا دارین چرت میزنین! منو به زور آوردن اینجا و گفتن کسی نیست مقاله بده و تو هم نمیخواد مقاله بدی و خودتو به زحمت بندازی!» چشمای کسانی که بیدار بودن و حواسشون بود، داشت گرد و گرد تر میشد از اون حرفا! ینی چی این حرفها؟! بقیه هم که روی صندلیشون لم داده بودن و خمار و چرت زده بودن، یه تکون به خودشون دادن! اون خانم ادامه داد: «ما اصلا اینجا امنیت نداریم... چه برسه به امنیت مجازی و حقوق مجازی ... بیکار بودند که یه همچین همایشی گذاشتن و این همه آدم دور هم جمع کردند! تازه فردا هم ادامه داره! جالبه ها! من نمیدونم دیگه فردا قراره چی بگیم و چی بشنویم!» یه نگاه به چپ و راست مجلس کرد و گفت: «حیف نیست که وقت این همه بزرگ و وزیر و وکیل مملکت را تلف کنند برای همچین جلسه و همایشی؟!» بقیه داشتن بیدار میشدن ... دیگه داشت کم کم همهمه ها شروع میشد... یه کم ولم صداها داشت میرفت بالاتر! یکی از علمای پیرمرد داشت با عصاش ور میرفت و حرص میخورد و چپ چپ به اون خانمه نگاه میکرد! گفتم الانه که پاشه و اون دخترو با عضا بزنه نصف و نابود کنه! همینجوری که داشت شلوغ پلوغ میشد و همه بیدار و وحشت زده بودند، مجری از پشت بلندگوش گفت: «خانم صبر کنید لطفا! شما چی داری میگی؟! اصلا شما را کی راه داده اینجا؟! شما حالتون خوبه؟! شان مجلس را حفظ کنید لطفا!» تا مجری اینو گفت، بقیه هم سر و صداشون تبدیل به داد و بیداد شد و بلند بلند میگفتن: «بیارینش پایین! ... این چه وضعشه! ... این نفوذیه! ... خجالت بکش! ... حیا کن زن!... اصلا زن را چه به این حرفا و جلافتا!» دو سه دقیقه سختی بود... دیگه همه بیدار شده بودند... همه داشتن بر و بر به اون خانمه و وضعیت پیش اومده نگاه میکردند! اما اون خانمه اصلا رو خودش نذاشت... خیلی حساب شده رفتار میکرد... نمیدونم چرا ته ته دلم میگفت بشین سر جات و هیچی نگو... ته ته دلم میگفت چیزی نیست و بشین و به این نمایش نگاه کن! اون خانمه یه لبخند هم چاشنی حرفاش کرد و ادامه داد : «بعله... مثل اینکه حضرات سر حال شدند! میشه لطف کنین و یه صلوات ختم کنید!» همه... از جمله بچه های امنیت سالن و مسئولین همایش و... بهت زده بودند و بالاجبار صلوات یواش و آرومی ختم کردند! اون خانمه ادامه داد: «بسم الله الرحمن الرحیم خدمت همه علما و وزرا و بزرگان و حضار در مجلس و هیئت رئیسه محترم سلام و عصر بخیر عرض میکنم! جسارت بنده را ببخشید... من نه به اهورا اعتقاد دارم و نه به لات و هبل و عزی! هدف من، فقط تقویت توجه شما سروران گرامیم و همچنین پریدن چرت عصرگاهی بعضی اعزه محترم بود که الحمدلله حاصل شد! بازم عذرخواهی میکنم... چون برای این مقاله خیلی زحمت کشیدم و ضربات سنگینی خوردم، زورم میومد که در اون شرایط منفعل و بی حال صحبت کنم... دوس داشتم از جوونی و شیطنت مقتضای سن و سالم استفاده کنم و این ریسک را به تن بخرم تا چشم ها بازتر بشه و به من بیشتر توجه کنید!
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت ۷ درخدمتم! اما میشه مقاله اون خانم را ببینم؟!» گفت: «چشم... بعدا تقدیم میکنم...»
موضوع بنده درباره اینه که چطور میشه امنیت را به فضای مجازی ایران برگردوند؟! و چون بنده طلبه سطح سه هستم، میخوام درباره امنیت اخلاقی و اعتقادی حرف بزنم! حالا اگر بنده را حلال کردید و مایلید که ادامه بدم، لطفا یه صلوات ختم کنید!» تا اینو گفت، همه با هم صلوات ختم کردند ... صلوات بلندی هم ختم کردند... در حین صلوات، بعضی ها به هم نگاه میکردند و لبخند میزدند ماشالله به این زن! رو دست زد... به کیا؟ به آخوندا و وزرا و کهتر و مهتر مجلس رکب زد! ماشالله!
🌱آیه های زندگی🌱
موضوع بنده درباره اینه که چطور میشه امنیت را به فضای مجازی ایران برگردوند؟! و چون بنده طلبه سطح سه
صحبتاش جالب بود... شهادت طلبانه بود اما باید میگفت... لحن و ادب کلامش خوب بود... اولش به خیلیا برخورد اما معلوم بود که برنامه داره و قصد لوس بازی و لودگی نداره... مهم تر اینکه... محتوای کلامش هم خوب بود... یادمه که در بعضی از بخش های صحبتاش میگفت: «کاش علمایی که در جامعه به عنوان استاد اخلاق و بزرگ اخلاقی معرفی شده اند، بروزتر بودند و روش نگهداری اخلاق و اعتقاد در فضای مجازی هم بگن. ما هنوز خیلی مطمئن نیستیم که بدونیم تکلیفمون چیه و چطوری باید در فضای مجازی پاک باشیم و چشم و گوشمون آلوده نشه! خب این کار کیه؟ بیان این امور کار کیه؟ کار علمای اخلاق و عقایده! شک نکنید! کاش میگفتن «تقوای مجازی» ینی چی و راه به دست آوردنش چیه؟! کاش مصداق واقعی «عمل صالح مجازی» هم روشن بود و میتونستیم بدونیم کدوم کارمون در فضای مجازی ثواب هست و کدومش ادای ثواب در آوردن داریم در میاریم؟!» به بچه های خودمون اشاره کردم که آماده باشن... کم کم موقشه... اون خانم ادامه داد: «چون فضای مجازی، الان شده قتلگاه مردم. اینجا دیگه قصه حجاب زن و دخترا نیست که طبق معمول، همه چیزو به سر زن جماعت خورد کنین و بگین بخاطر تو هست که اینجوری شده! وضعیتش دیگه از چهار تا تار مو و سر و وضع لخت و کم حجاب کف خیابون و پیاده رو ها رد شده... زده بالاتر... الان در خیابون ها و پیاده روهای ما یک دهم مشکلات مجازی هم به چشم نمیخوره و وضعیت مجازیمون، با عرض معذرت از اینگونه حرف زدنم؛ واقعا خاک بر سری به معنای حقیقی شده... قبلا اگر بخاطر بد حجابی و اوضاع کوچه و خیابونا، علما و طلبه ها کفن پوش میشدن و سینه چاک میدادن و بالای منبرها، عمامه را از سر در میاوردن و به سر و صورت خودشون میزدند و به امام زمان تسلیت میگفتند، دیگه الان باید چی بگن؟! ... وضعیت اخلاق و اعتقادات در فضای مجازی به بحران خودش رسیده! الان به راحتی عقاید خرافی و مضحک و پست، با فرمی کاملا منطقی به خورد بچه های ما میدن و اسمش میذارن «آتئیست گری» ! به راحتی به هم میگن «خدا ناباور» و به همدیگه بخاطر پذیرش این حرفها تبریک میگن! دیگه از فعالیت فرقه های منحرف بهاییت و دراویش و حلقه ها و اینا چیزی نگم بهتره!» بچه های ما به تکاپو افتادن... خیلی آروم و زیر پوستی جا به جا میشدن و میرفتن سر جاهایی که براشون مشخص شده بود... فقط منتظر بودیم اون خانمه حرفاش را تموم کنه... اون بنده خدا ادامه داد: «باید یه فکری کرد. راهش نه فیلتره و نه سانسور! بنظرم باید با «قدرت»، ورود پیدا کنیم و از این بزرگترین امکان منبر اخلاق و عقاید، نهایت استفاده را بکنیم. لطفا «طرح درس» در زمینه «اخلاق مجازی» بنویسید... جای خالی «طرح درس عقاید و پاسخ های مجازی» خالیه! عرصه تبلیغ مجازی که بسیار ضعیفه و حتی یک «رشته تبلیغ مجازی» به شیوه کاملا «تخصصی» برای حوزه های برادران و خواهران تعریف نشده و وجود نداره!...» بچه ها اشاره کردن که آماده هستن... اون خانمه در بخش پایانی صحبتاش گفت: «در پایان، بذارین گور خودمو با این حرف بکنم و تیر خلاصمو شلیک کنم: وقتی رهبری گفتند علما و روحانیون باید از قم به طرف شهرها و روستاها هجرت کنند و همش متراکم در قم نمونن! طلبه ها و روحانیون سطوح متوسط به این حرف آقا چشم گفتند و عمل کردند! اما غافل از اینکه منظور آقا را بعضی ها نخواستند بفهمند و عمل کنند! آقا بعدها فرمودند من منظورم، «علما» بوده و چرا علما به طرف شهر و محل و روستاها و مراکز استان ها هجرت نمیکنن؟! الان هم همینه... چند تا بچه طلبه مثل من ریختیم در فضای مجازی و مدام کانال و گروه و سوپر گروه میزنیم و کارمون شده سه تا چیز: کپی برداری! اظهار تاسف از وضعیت اسفبار جامعه! ختم صلوات و دعای فرج! همین... کو علما؟ کو مراجع؟ کو دفاتر مراجع؟ چرا همیشه عقب تر از من بچه طلبه هستند؟ چرا فرسنگ ها از حضرت آقا فاصله دارن؟ چرا رساله احکام مجازی نمینویسن و بیرون نمیدن؟ چرا اخلاق و عقاید مجازی تدریس نمیکنند؟! متن درس های روزانه کفار و مناقین و مرتدین به صورت آنلاین در کانالاشون به روز میشه! اما ما فقط مواضع و بیانات بعضی از آقایون علما را موسمی و نزدیک انتخاباتی میشنویم و میخونیم! ...» روحم شاد شد... ماشالله... دمش گرم... احساس کردم همه حرفهایی که خیلیا میخواستن در همایش ها و جلسات بزنند اما بلد نبودند چطوری بگن و با چه لحنی حرف بزنن، اون خانمه خیلی زیبا و کامل بیان کرد و به دل همه هم نشست! حتی آخر صحبتاش براش صلوات بلندی هم ختم کردند و چند نفری هم جلوی پاش بلند شدن و احترامش گذاشتند. عالی بود. تا اینکه نوبت من شد... قبل از اعلام مجری از سر جام پاشدم... ادامه دارد... @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷خـدایـا 💫امروز 🌷عافیت و تندرستی 💫موفقیت و کامیابی 🌷بخشش و آرامش 💫را به دوستانم عطا کن 🌷و ناخوشی و بیماری 💫غم و اندوه 🌷را از آنها دورگردان آمین یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏 ای مهربان ترین مهربانان 🙏 @ayeha313
در حال انتقال از یکی به دیگری، و از کف رفتنی است...! حتی اگر او برای تو بماند؛ تو برای آن نمی‌مانی.... _امیرمومنان در وصف میفرمود. غررُالحِکم،حدیث۱۸۰۲ @ayeha313
✅ آقا ها، چه زمانی وقت است!؟؟ 💠 نیاز درونی به ازدواج 💠 روانشناسان می گویند در یک ازدواج اگر ۴۹ درصد قضیه انتخاب و پیدا کردن یک مناسب باشد ۵۱ درصد به آمادگی پسر برای متعهد شدن باز می گردد. بنابراین آمادگی فکری و روحی جوان برای پذیرش مسئولیت و متعهد ماندن به آن بسیار مهم است. اگر پسری زودتر از آنکه احساس نیاز درونی به ازدواج کند راهی خانه بخت شود، خیلی زود از زیر بار مسئولیت ها شانه خالی می کند. ✨ نیاز به ازدواج ، فقط جنبه جنسی ندارد. شما شاید از زمان بلوغ نیاز به رابطه جنسی را احساس کنید اما نیاز به ساختن یک خانواده و داشتن همسر و همدم را نه. وقتی آماده ازدواج هستید، به وضوح دلتان برای داشتن خانواده خودتان می تپد و نیاز به تشکیل خانواده خود، نیاز به داشتن خانه و زندگی خود و استقلال از والدین، نیاز به زیر پر و بال گرفتن همسر، نیاز به پدر شدن و فرزند داشتن را تجربه می کنید. 💠 ظرفیت محبت 💠 دوست داشتن همسر در واقع به معنای ارتباط برقرار کردن با او نیست بلکه به معنای درک کردن وی و ایجاد تفاهم در رابطه است. در یک رابطه بالغانه و ماندگار، شما باید بتوانید از برخی از کاستی ها و نواقص چشم پوشی کنید و برخی از نقاط قوت زندگی را بزرگ کرده و از آن بهره مند شوید. باید ظرفیت توجه و حضور در کنار همسر برای شما ایجاد شده باشد. همسرانی که نمی توانند به نیازها و تفکرات همسرشان فکر کنند و در هنگام لزوم مانند ناراحتی و بیماری و مشکلات در کنارش حضور روحی و فکری علاوه بر جسمی داشته باشند در زندگی موفق نخواهند بود. 💠 قدرت مبارزه 💠 زندگی پر از پستی و بلندی است و وقتی ازدواج می کنید، باید به عنوان یک مرد و کانون خانواده بتوانید از پس این پستی و بلندی ها برآیید. آیا توانایی این را دارید که مثل پدرتان (یا هر مرد موفق دیگری) سکاندار خانواده باشید؟ اگر هنوز با هر شکستی زمین می خورید و بلند نمی شوید، اگر تکلیف تان با زندگی خودتان روشن نیست، اگر آرزوهای زیادی دارید که برای رسیدن به آنها باید بلندپروازی و ریسک کنید، هنوز آماده ازدواج نیستید. ازدواج نیاز به ثبات، منطق و هدف دارد. 💠 اعتقاد به 💠 برخی از جوانان با وجود اینکه از نظر جسمی و تحصیلی و حتی اقتصادی شرایط ازدواج دارند از نظر درونی تمایلی به این کار ندارند. زیرا آنها اعتقاد چندانی به زندگی مشترک ندارند. در چنین مواردی اگر با آنها صحبت شود، خواهند گفت که من به تنهایی نیز می توانم به خوبی زندگی کنم و نیازی به داشتن شریک زندگی نمی بینم. اینها افرادی هستند که به زندگی مداوم در کنار فردی دیگر اعتقاد ندارند و نمی توانند زندگی مشترک موفقی را تجربه کنند. 💠 تمایل به استقلال 💠 اگر جوانی هنوز به استقلال روحی و فکری و شخصیتی نرسیده باشد که بتواند خودش با در نظر گرفتن جوانب امر تصمیمی بگیرد و بر آن بایستد و حتی در صورت بروز مشکل مسئولیت حل و یا کنار آمدن با آن را به عهده بگیرد اصلا برای ازدواج شایسته نیست. اگر قرار باشد با انتخاب یک مورد در زندگی چنان تأثیرپذیر باشد که با نظر دیگران از تصمیم قبلی خود صرف نظر کند نه تنها خودش هرگز در زندگی راضی نخواهد بود، بلکه شریک زندگی اش نیز در کنار او احساس امنیت نخواهد کرد. 💠 اولویت های مشخص 💠 برخی افراد به کارهای دیگر مانند طی کردن مدارج عالی و یا پرداختن به برخی از رشته های ورزشی به قدری علاقه دارند که به گفته اطرافیان تمام اولویت زندگی شان تلقی می شود. چنین گروهی هنوز آمادگی لازم برای ازدواج را ندارند زیرا اولویت اول زندگی شان تحصیل- کار یا ورزش است و نمی توانند آن را با مواردی نظیر همسر و یا زندگی مشترک جایگزین نمایند. @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
3⃣ جزئی از یک گروه باشید 👈 موفقیت اکثر اوقات یک کار گروهی است. یک گلزن در فوتبال هیچوقت به تنهایی ن
4⃣ پویشگر باشید 👈 کسی که شکار کردن بلد باشد، می داند که می تواند منتظر شکار در جایی مخفی شود اما هیچوقت چیزی شکار نکند. 👈 قانون شکار این نیست. باید از مخفیگاه بیرون آیید و خودتان به دنبالش بروید. 👈 در مسائل کاری نیز وضع به همین منوال است. منتظر تکلیف نمانید. خودتان به دنبال کار باشید. در خود انگیزه ایجاد کنید و به دنبال پروژه های جدید باشید و از هیچ چیز هراسی به دل راه ندهید. @ayeha313
میشه هم درون‌گرا بود هم برون‌گرا؟ 🔸«کارل گوستاو یونگ» فیلسوف و روانپزشک در سال ۱۹۲۰ به این نتیجه رسید که دسته‌ای از افراد هم در دسته شخصیتی برون‌گرا جا دارن و هم درون‌گرا... ویژگی‌های شخصیتی 1⃣ دسته خاصی از افراد ممکنه انرژی اونا رو تحلیل بدن ولی دسته دیگری انرژی اونا رو زیاد می‌کنن. 2⃣ از تنهایی لذت می‌برن ولی هم صحبتی با بعضی از افراد برای اونا خیلی خوشایند هست. 3⃣ سطح انرژی‌شون به محیطی که در اون قرار می‌گیرن، بستگی داره. 4⃣ ترجیح میدن از چیزهایی که تو ذهنشون می‌گذره صحبت کنن تا اینکه بی‌هدف گفتگوهای معمول رو انجام بدن‌. 5⃣ از بودن تو جمع‌ها لذت می‌برن ولی همیشه برنامه‌ای تو ذهنشون دارن که چطور از اونجا فرار کنن. 6⃣ همنشیناشون رو انتخاب می‌کنن با همه هم صحبت نمیشن. 7⃣ به چشم دیگران رفتارشون شبیه افراد برون‌گراست. فک کنم اکثریت تو این دسته جا می‌شیم😉 @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 معاشرت با فرد بی نماز 💬از نظر شرعی حکم معاشرت با فرد بی نماز چیست؟ 🔹اگر رفت و آمد ما تاثیری در نمازخوان شدن فرد بی نماز نداشته باشد، در اینصورت چه وظیفه‌ای داریم؟ 🔹آیا امربه معروف چنین افرادی بر ما واجب است؟ 💠 📚 @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ شبهه شبهه ای در فضای مجازی در حال انتشار است به این مضمون که حقوق معلمان در زمان شاه حدودا ۵۶۰ تومان بوده و چون سکه ۱۱۳ تومان بوده، به پول امروز معلمان زمان شاه حدود ۱۳۰ میلیون حقوق می‌گرفتند! ✅ پاسخ همانگونه که بارها گفته شده اینگونه مقایسه های تک عنصری در موضوع اقتصاد، مغالطه‌ای آشکار است. هیچگاه یک کالا نمی‌تواند ملاک وضعیت اقتصادی فرد، گروه یا یک جامعه باشد. باید قدرت خرید را نسبت به سبدی از کالاهای اساسی مورد محاسبه قرار داد. بر اساس آنچه در روزنامه اطلاعات مورخ ۲۹ دیماه ۱۳۵۰ ( همان سالی که شبهه افکن ادعا میکند معلمان معادل ۱۳۰ میلیون امروز حقوق می‌گرفته‌اند!) آمده: 🔸60 درصد دبیران و معلمان یخچال ندارند 🔸30 درصد تلویزیون ندارند 🔸 10 درصد دبیران و معلمان توانایی خرید نقدی دارند 🔸چهل تا هفتاد درصد درآمد ماهیانه صرف پرداخت قسط ها می شود ✅ مقایسه قدرت خرید معلمان زمان شاه با حال 1⃣ مرغ 🔹 طبق سندی که خود شبهه افکنا منتشر کرده‌اند، حقوق دبیران زمون شاه حدود ۵۵۰ تومان است. مرغ هم کیلویی 10 تومان 📚روزنامه‌ اطلاعات، 28 دی 1350 🔸اجازه بدید با حال مقایسه کنیم(با تقسیم حقوق بر قیمت مرغ) 👇 💶فرض کنیم حقوق دبیران با سابقه در حال حاضر حدود ۱۰ میلیون باشد 🐤و مرغ هم کیلویی ۸۰ هزار تومان باشد 🔴نسبت قدرت خرید دبیران زمون شاه (500 تقسیم بر 10) 50 برابر است 🔴نسبت قدرت خرید حال حاضر (۱۰ میلیون تقسیم بر ۸۰ هزار) بیش از 100 برابر است 🔵یعنی قدرت خرید معلمان فعلی 2 برابر زمون شاه است. 2⃣ برنج 🔹 زمان شاه برنج تایلندی کیلویی ۶ تومان 🔸اگر حقوق (۵۵۰) رو بر قیمت برنج (۶) تقسیم کنیم حدودا می شود ۹۰ 👈به عبارتی قدرت خرید معلمان برای برنج تایلندی زمون شاه ۹۰ است. 🔻الان فرضا کیلویی 40 هزار تومان با تقسیم حقوق (۱۰ میلیون ) بر قیمت برنج (40 هزار) عدد 250 بدست می آورد. 👈یعنی قدرت خرید معلمان حال حاضر برای برنج تایلندی 250 است ⚠️یعنی قدرت خرید فعلی ۳ برابر شده 3⃣ دلار ❇️حکم معلم تازه استخدام زمان شاه: ۵۶۴ تومان 💵دلار سال ۱۳۵۰ : ۷ تومان 💰معلم می تواند ۸۰ دلار بخرد ❇️حکم معلم تازه استخدام سال ۱۴۰۲: ۹،۸۰۰،۰۰۰ تومان 💵دلار سال ۱۴۰۲ : ۵۰ هزار تومان 💰معلم می تواند ۲۰۰ دلار بخرد @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام کتاب: نویسنده: موضوع: زندگینامه انتشارات: رواق
🌱آیه های زندگی🌱
#معرفی_کتاب نام کتاب: #سنگی_بر_گوری نویسنده: #جلال_آل_احمد موضوع: زندگینامه انتشارات: رواق
سنگی بر گوری خودزندگی‌نامه‌ای از نویسندۀ ایرانی جلال آل‌احمد است که در سال ۱۳۴۲ به نگارش درآمد، ولی تا ۱۳۶۰ منتشر نشد. آل‌احمد این کتاب را به احترام همسرش، سیمین دانشور، منتشر نکرد؛ امّا پس از مرگش شمس آل‌احمد آن را به چاپ سپرد. در سال ۱۳۸۴ انتشارات جامه‌دران سنگی بر گوری را تجدید چاپ کرد؛ و پس از محدودیت‌هایی تا سال‌های منتهی به ۱۳۹۲، از آن پس بارها به وسیلهٔ ناشران مختلف منتشر شده‌است. این کتاب کوتاه در شش فصل نوشته شده‌است. با این که نوشتن خودزندگی‌نامه یکی از وجوه برجستهٔ ادبیات مدرن مغرب‌زمین است، امّا در ادبیات فارسی معاصر آل‌احمد از اندک‌شمار نویسندگانی به‌شمار می‌آید که به آن توجّه داشته‌است. سنگی بر گوری در سال ۲۰۰۸ میلادی به انگلیسی ترجمه و در سری کتاب‌خانه ایرانیکا منتشر شده‌است. موضوع اصلی کتاب سترونی آل‌احمد و بی‌فرزندی او و سیمین دانشور است. پژوهشگران آثار آل‌احمد تفسیرهای گوناگونی از این معنی کرده‌اند. بعضی آن را بیان مسئله‌ای شخصی و اجتماعیِ یک روشنفکر دانسته‌اند و بعضی آن را کنایی و استعاری شمرده‌اند و عقیم‌بودن را گاه کنایه از بی‌سرانجامی و بی‌حاصلی کارِ فکری آل‌احمد از جمله در کتاب‌هایی چون غرب‌زدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران دانسته‌اند و گاه شکست کل پروژهٔ «فکر ایرانی» و روشنفکری از جنبش مشروطه ایران به بعد. @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡 6- الگوسازی رفتاری مناسب برای نوجوانان :
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡 ۷_ آموزش مهارت‌های اجتماعی به نوجوانان : 💁‍♂️ کمک به نوجوان برای یادگیری مهارت‌های اجتماعی مانند مذاکره و حل مسأله می‌تواند به او کمک کند تا به‌جای پرخاشگری، راه‌حل‌های مسالمت‌آمیزتری برای مشکلات خود پیدا کند. این مهارت‌ها می‌توانند از طریق بازی‌ها و فعالیت‌های گروهی آموزش داده شوند. با تقویت این مهارت‌ها، نوجوانان می‌توانند بهتر با همسالان و بزرگترها تعامل کنند و در مواجهه با موقعیت‌های دشوار، راه‌های بهتری برای حل مشکلات پیدا کنند.. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
صحبتاش جالب بود... شهادت طلبانه بود اما باید میگفت... لحن و ادب کلامش خوب بود... اولش به خیلیا برخور
قسمت ۸ من میدیدم که اون خانمه در حین صحبت کردنش، همه را ساکت کرد و توجه همه را جلب کرد و برای دقایقی، دست از آبروی خودش شست تا بتونه کاری کنه که مطالبش را با حساسیت بشنوند! و این، کار منو یه کم راحت تر کرد... مجری همایش، وقتی منو معرفی کرد، فقط به اسم و فامیلی مستعار اکتفا کرد و گفت: «در بخش آخر روز اول همایش، در خدمت کارشناس امنیتی از .......... هستیم. قطعا صحبت های جذاب و مهمی دارن که میتونه دریچه جدیدی را به بحث امروزمون باز کنه! از ایشون دعوت میکنم که به جایگاه تشریف بیارن و مطالبشون را بیان کنند. تا ایشون آماده میشن... وقتی دید بچه های ما دو سه نفرشون شروع به دویدن به طرف درها کردند و یه کم سالن شلوغ شد، جملاتش ناتموم موند و نتونست ادامه بده... حواس همه به طرف اون دو سه نفر جلب شده بود و همه نگاشون میکردند و از تعجب داشتن شاخ درمیاوردن! چون نمیدونستن چه خبره، بیشتر تعجب میکردن! به طرف جایگاه حرکت کردم... همینجوری که راه میرفتم، چشمکی به مسئول درب اصلی زدم و اون هم درب را خیلی آروم و بی سر و صدا قفل کرد ... یه کم قدم ها را سریع تر برداشتم و با نوعی از حروله کردن (حالتی بین راه رفتن و دویدن) پله ها را دو سه تا یکی کردم و رفتم بالا... تا رسیدم پشت تریبون، بدون هیچ سلام و صلوات و مقدمه ای گفتم: «حضار محترم! عذرخواهی میکنم... همایش تعطیله... یه خطر بزرگ امنیتی گزارش شده که باید هر چه سریع تر سالن را ترک کرد...» تا اینو گفتم، همه نیم خیز شدن... همهمه ها باز شروع شد... دو سه نفر پاشدن حرکت کردن... صدامو بردم بالاتر و با حالتی هیجانی تر گفتم: « ببخشید اما باید واقعیتو گفت... همکارانم گفتند که ظاهرا دو سه تا بمب با درصد تخریب زیاد در سالن وجود داره که باید هر چه سریع تر سالن را ترک کرد...» دیگه هیچکس سر جاش ننشسته بود و همه پاشدن به طرف درب ها هجوم بردند! مخصوصا وقتی دیده بودن که چند نفر دارن میدون، هیجان عمومی بیشتر شد... اینقدر هجوم زیاد شد و سر و صداها بلند شده بود که حتی صدای بلندگویی که صدای منو به اونا میرسوند، اثری نداشت و کسی نمیشنید! حدود سیصد چهارصد نفر به طرف دو تا درب اصلی هجوم بردند... پیر و جوون... زن و مرد... وحشت و اضطراب، سراسر سالن را فرا گرفته بود... اما بیچاره ها هر کاری میکردند در باز نمیشد... همین باز نشدن درب ها استرس جمعیت را بیشتر کرد و حتی چند نفر در بین اون جمعیت مضطرب از حال رفتند... منم پشت بلندگو جو میدادم و میگفتم: «آقا درب را باز کن... عزیزان خونسرد باشن... عمر دست خداست... یکی پاشه اون در صاب مرده را باز کنه... چرا قفلش کردن... بچه های امنیت کجایین؟ حاج آقا هل نده... مواظب پیرها باشید...» ملت زبون بسته داشتن مدام هل میدادن تا بتونن درب سالن را بشکنند و خارج بشن... اما درب سالن، خیلی سفت و سخت بود و حتی گلوله هم ازش عبور نمیکرد... اینقدر شرایط بحرانی شده بود که حتی میدیدم مردم که هیچ چاره و راهی به بیرون نداشتن، با صدای بلند یا حسین یا حسین میگفتن و به امام زمان متوسل شده بودن و... به یکی از بچه های دیگه اشاره کردم... اون چند متری من و در جایگاه ایستاده بود... کاری بهش سپرده بودم که خیلی حساس و استرس زا بود... تصمیم سختی بود اما باید انجام میشد... دوباره بهش اشاره کردم... اونم ترقه ای از جیبش آورد بیرون و آتیشش زد... تصور کنین دقیقا... حجم جمعیت پشت در... فشارهای زیاد... وحشت زده... یکی دو نفر هم غش کرده... یهو صدای بلند یه ترقه دست ساز هم بیاد... صدایی که وقتی توی اون سالن سر بسته بپیچه، انعکاس های خاص خودش هم داشت و دیگه خودتون فکر کنین چی شد و چه جیغی زن و مرد کشیدن... جالب بود... توی اون شرایط، دو سه نفر مدام شعار میدادن و میگفتند: مرگ بر آمریکا ... مرگ بر اسرائیل ... مرگ بر داعش... مرگ بر آل سعود... اما کسی حمایتشون نکرد و جوابی نشنیدن... به من از آخر سالن اشاره کردن که وضعیت داره قرمز میشه و ممکنه فاجعه خفگی و سکته به وجود بیاد... چون چند تا از بچه های خودمون هم وسط جمعیت بودن و از راه دور، آمار میدادن... تصمیم گرفتم سخنرانیم را شروع کنم... آهان... راستی... یه چیزی یادم رفت بگم... با چشمم دنبال همون خانمی گشتم که قبل از من سخنرانی داشت... دیدمش... دیدم دستش روی گلوش هست و حسابی هول کرده... اما مثل بقیه نیست و مدام هل نمیده و جیغ نمیزنه! خلاصه... تصمیم گرفتم سخنرانیم را شروع کنم... گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم... خسته نباشید... علما و وزرا و حضار گرامی! بفرمایید سر جاهاتون تا براتون توضیح بدم! آقا بفرمایید... خواهران بفرمایید... بفرمایید خواهش میکنم... توضیح میدم...» یه نفر گفت: «چی چی را توضیح میدی؟! در باز نمیشه! الان ملت خفه میشه! الان همه جا میترکه!» با صدای بلندتر گفتم: «لطفا بشینین سر جاهاتون! گفتم لطفا برگردین سر جاهاتون!»