🔹سیگار چطور به ایران آمد؟
🔺سیگار اولین بار در دهه ۱۸۶۰ وارد کشور ما شد، به احتمال زیاد به وسیله سربازان و بازرگانان روسی و ترک که در ایران مستقر بودند وارد شد. در ابتدا افرادی سیگار مصرف میزکردند که بسیار ثروتمند بودن و میخواستند از اروپایی ها تقلید نمایند. این افراد اغلب با جامعه مهاجران اروپایی در شهرهای شمال ایران روابط منظمی داشتند.
🔺در سال ۱۸۶۹ که تبریز مرکز تجاری برای نفوذ ترکیه و روسیه در ایران محسوب می شد، حدود ۳۵۰ فروشگاه سیگار فروشی وجود داشت. با گذشت زمان تا سال ۱۸۸۰ تعداد افراد سیگاری به مقدار کافی بیشتر شد و آن موقع بود که تولید کنندگان داخلی شروع به کار کردند.
🔺همچنین کشت خانگی تنباکوی سیگار در سال ۱۸۷۶ در استانهای شمالی یعنی گیلان و مازندران شروع شد. سرمایه دارن روسی تا سال ۱۸۹۰ تاسیسات تولیدی مختلفی را در رشت تاسیس کردند. با توجه به گفته ها و اخبار انگلیس، در گیلان، محصولات تولید شده در این کارخانه ها بسیار مرغوب و درشت برای سلیقه های اروپایی بود.
🔺با این وجود بسیار خوب و ارزان بودند به شکلی که در بین افراد بومی و عادی نیز گسترش یافتند و طرفدارانی پیدا کردند. با بیشتر شدن مصرف سیگار در داخل ایران، تولید داخلی توتون گسترش پیدا کرد. در سال ۱۸۹۰ حدودا ۹۹ تن از توتون مصرفی سیگار در ایران تولید میشد.
🔺با توجه به بررسیهای آماری صورت گرفته در مورد تاریخچه سیگار در ایران، جالب است بدانید که در سال ۱۸۹۰ حدود ۱۵۰۰۰ فرد سیگاری در ایران وجود داشتند. بعدها با ارائه سیگارهای با کیفیت و ارزان، محبوبیت سیگار در بین ایرانیان افزایش پیدا کرد.
@ayeha313
🔵آیا هنگام خواب، روح انسان از بدن خارج می شود؟
♻️نوفلى میگوید،به امام صادق عليه السلام عرض كردم :
🌸گاهی مؤمن خوابى مى بيند و همان گونه خواهد بود كه ديده است،
و گاهی خواب مى بيند و واقعيتى ندارد.
🌟امام عليه السلام در جواب فرمود:
🍃 مؤمن كه خوابيده است روح او حركت مى كند كه تا به آسمان كشيده مى شود،
❄️ پس آن چه را كه در ملكوت آسمان در موضع تقدير و تدبير ديده است آن درست و حق است.
🚫 و آن چه را كه در زمين ديده است آن خوابهای پوچ و غیر واقعی است .
♻️به امام گفتم: آيا روح مؤمن به آسمان صعود مى كند؟
✨گفت : آرى
♻️گفتم : آن چنان كه چيزى از روح در بدنش باقى نمى ماند؟
🌺فرمود: نه اين گونه نيست!
اگر روح به كلّى از بدن خارج شود كه چيزى از آن در بدن نماند، هر آينه كه بدن مرده است!
♻️گفتم:پس چگونه خارج مى شود؟
🌺فرمود: آيا آفتاب را نمى بينى كه در جاى خود است و شعاع آن در زمين معلوم است؟
🍀روح هم چنین است كه اصل آن در بدن است و حركت آن هنگام خواب، مثل شعاع آفتاب است...
📘منبع:هزار و یک کلمه،علامه حسنزاده آملی
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
رفتم زیارت ضریح... چند قدمی ضریح ایستادم... رو به قبله... اینبار بخشی از زیارت جامعه را خوندم... بعد
#حجره_پریا
قسمت ۷
درخدمتم! اما میشه مقاله اون خانم را ببینم؟!»
گفت: «چشم... بعدا تقدیم میکنم...»
به بچه های خودمون گفتم آماده باشین... تا دو ساعت دیگه باید وارد عمل بشید..
معاون وزیر از کارهای آماری حرف زد و معمولا این تیپ آدمها یا خیلی سیاه صحبت میکنند یا خیلی گل و بلبل!
اینقدر کارهای فرهنگی انجام شده توسط وزارت خونه مطبوعشون را قشنگ جلوه داد و آمارش را زیر و بالا کرد که مونده بودم چرا با این همه کار فرهنگی، امام زمان ظهور نمیکنه؟!
آخه اونجوری که اون بنده خدا حرف میزد، همه چیز در کنترل است و امنیت فضای مجازیمون مثل امنیت دفاعیمون شده و فقط مونده ظهور آقا امام زمان!
حوصله اکثر حضار سر رفته بود... کسی هم خیلی روش نمیشد بهش بگه بسه دیگه! وقتت تمومه! خودش فهمید و دید اکثرا دارن چرت بعد از ناهار میزنن و کسی خیلی گوش نمیده!
نوبت اون خانمه رسید... حالا اگه بعضیا خورده نمیگیرن؛ خانمی جوان... قد متوسط... نه چاق و نه لاغر... معمولی و وزین ... فوق العاده باحجاب... مشخص بود طلبه است... سن و سال زیادی هم نداشت... خیلی محکم و استوار قدم برمیداشت...
رفت پشت تریبون... فلشش را زد به سیستم و میخواست ارائه مقاله بده! چون تنها سخنران زن اون همایش بود، خیلی باید اعتماد به نفس و حوصله خرج میکرد... نمیدونم در اون موقعیت ها بودین یا نه؟ اما سخته که تنها سخنران همایشی کاملا علمی و خشک و مردونه باشی که یه پاش هم امنیتی هست و همه به هم چپ چپ نگاه میکنن! چه برسه به تو که دختر هستی و...
شروع کرد:
«به نام اهورا مزدا ! به نام هبل و لات و عزّی! (نام سه تا از بت های زمان جاهلی!)
اصلا خوشحال نیستم که اینجام و خوبه که اکثرا دارین چرت میزنین!
منو به زور آوردن اینجا و گفتن کسی نیست مقاله بده و تو هم نمیخواد مقاله بدی و خودتو به زحمت بندازی!»
چشمای کسانی که بیدار بودن و حواسشون بود، داشت گرد و گرد تر میشد از اون حرفا! ینی چی این حرفها؟! بقیه هم که روی صندلیشون لم داده بودن و خمار و چرت زده بودن، یه تکون به خودشون دادن!
اون خانم ادامه داد:
«ما اصلا اینجا امنیت نداریم... چه برسه به امنیت مجازی و حقوق مجازی ... بیکار بودند که یه همچین همایشی گذاشتن و این همه آدم دور هم جمع کردند! تازه فردا هم ادامه داره! جالبه ها! من نمیدونم دیگه فردا قراره چی بگیم و چی بشنویم!»
یه نگاه به چپ و راست مجلس کرد و گفت: «حیف نیست که وقت این همه بزرگ و وزیر و وکیل مملکت را تلف کنند برای همچین جلسه و همایشی؟!»
بقیه داشتن بیدار میشدن ... دیگه داشت کم کم همهمه ها شروع میشد... یه کم ولم صداها داشت میرفت بالاتر! یکی از علمای پیرمرد داشت با عصاش ور میرفت و حرص میخورد و چپ چپ به اون خانمه نگاه میکرد! گفتم الانه که پاشه و اون دخترو با عضا بزنه نصف و نابود کنه!
همینجوری که داشت شلوغ پلوغ میشد و همه بیدار و وحشت زده بودند، مجری از پشت بلندگوش گفت: «خانم صبر کنید لطفا! شما چی داری میگی؟! اصلا شما را کی راه داده اینجا؟! شما حالتون خوبه؟! شان مجلس را حفظ کنید لطفا!»
تا مجری اینو گفت، بقیه هم سر و صداشون تبدیل به داد و بیداد شد و بلند بلند میگفتن: «بیارینش پایین! ... این چه وضعشه! ... این نفوذیه! ... خجالت بکش! ... حیا کن زن!... اصلا زن را چه به این حرفا و جلافتا!»
دو سه دقیقه سختی بود... دیگه همه بیدار شده بودند... همه داشتن بر و بر به اون خانمه و وضعیت پیش اومده نگاه میکردند!
اما اون خانمه اصلا رو خودش نذاشت... خیلی حساب شده رفتار میکرد... نمیدونم چرا ته ته دلم میگفت بشین سر جات و هیچی نگو... ته ته دلم میگفت چیزی نیست و بشین و به این نمایش نگاه کن!
اون خانمه یه لبخند هم چاشنی حرفاش کرد و ادامه داد : «بعله... مثل اینکه حضرات سر حال شدند! میشه لطف کنین و یه صلوات ختم کنید!»
همه... از جمله بچه های امنیت سالن و مسئولین همایش و... بهت زده بودند و بالاجبار صلوات یواش و آرومی ختم کردند!
اون خانمه ادامه داد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت همه علما و وزرا و بزرگان و حضار در مجلس و هیئت رئیسه محترم سلام و عصر بخیر عرض میکنم!
جسارت بنده را ببخشید... من نه به اهورا اعتقاد دارم و نه به لات و هبل و عزی!
هدف من، فقط تقویت توجه شما سروران گرامیم و همچنین پریدن چرت عصرگاهی بعضی اعزه محترم بود که الحمدلله حاصل شد!
بازم عذرخواهی میکنم... چون برای این مقاله خیلی زحمت کشیدم و ضربات سنگینی خوردم، زورم میومد که در اون شرایط منفعل و بی حال صحبت کنم... دوس داشتم از جوونی و شیطنت مقتضای سن و سالم استفاده کنم و این ریسک را به تن بخرم تا چشم ها بازتر بشه و به من بیشتر توجه کنید!
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت ۷ درخدمتم! اما میشه مقاله اون خانم را ببینم؟!» گفت: «چشم... بعدا تقدیم میکنم...»
موضوع بنده درباره اینه که چطور میشه امنیت را به فضای مجازی ایران برگردوند؟! و چون بنده طلبه سطح سه هستم، میخوام درباره امنیت اخلاقی و اعتقادی حرف بزنم! حالا اگر بنده را حلال کردید و مایلید که ادامه بدم، لطفا یه صلوات ختم کنید!»
تا اینو گفت، همه با هم صلوات ختم کردند ... صلوات بلندی هم ختم کردند... در حین صلوات، بعضی ها به هم نگاه میکردند و لبخند میزدند
ماشالله به این زن! رو دست زد... به کیا؟ به آخوندا و وزرا و کهتر و مهتر مجلس رکب زد! ماشالله!
🌱آیه های زندگی🌱
موضوع بنده درباره اینه که چطور میشه امنیت را به فضای مجازی ایران برگردوند؟! و چون بنده طلبه سطح سه
صحبتاش جالب بود... شهادت طلبانه بود اما باید میگفت... لحن و ادب کلامش خوب بود... اولش به خیلیا برخورد اما معلوم بود که برنامه داره و قصد لوس بازی و لودگی نداره...
مهم تر اینکه... محتوای کلامش هم خوب بود... یادمه که در بعضی از بخش های صحبتاش میگفت:
«کاش علمایی که در جامعه به عنوان استاد اخلاق و بزرگ اخلاقی معرفی شده اند، بروزتر بودند و روش نگهداری اخلاق و اعتقاد در فضای مجازی هم بگن. ما هنوز خیلی مطمئن نیستیم که بدونیم تکلیفمون چیه و چطوری باید در فضای مجازی پاک باشیم و چشم و گوشمون آلوده نشه! خب این کار کیه؟ بیان این امور کار کیه؟ کار علمای اخلاق و عقایده! شک نکنید!
کاش میگفتن «تقوای مجازی» ینی چی و راه به دست آوردنش چیه؟! کاش مصداق واقعی «عمل صالح مجازی» هم روشن بود و میتونستیم بدونیم کدوم کارمون در فضای مجازی ثواب هست و کدومش ادای ثواب در آوردن داریم در میاریم؟!»
به بچه های خودمون اشاره کردم که آماده باشن... کم کم موقشه...
اون خانم ادامه داد:
«چون فضای مجازی، الان شده قتلگاه مردم. اینجا دیگه قصه حجاب زن و دخترا نیست که طبق معمول، همه چیزو به سر زن جماعت خورد کنین و بگین بخاطر تو هست که اینجوری شده! وضعیتش دیگه از چهار تا تار مو و سر و وضع لخت و کم حجاب کف خیابون و پیاده رو ها رد شده... زده بالاتر...
الان در خیابون ها و پیاده روهای ما یک دهم مشکلات مجازی هم به چشم نمیخوره و وضعیت مجازیمون، با عرض معذرت از اینگونه حرف زدنم؛ واقعا خاک بر سری به معنای حقیقی شده...
قبلا اگر بخاطر بد حجابی و اوضاع کوچه و خیابونا، علما و طلبه ها کفن پوش میشدن و سینه چاک میدادن و بالای منبرها، عمامه را از سر در میاوردن و به سر و صورت خودشون میزدند و به امام زمان تسلیت میگفتند، دیگه الان باید چی بگن؟! ...
وضعیت اخلاق و اعتقادات در فضای مجازی به بحران خودش رسیده! الان به راحتی عقاید خرافی و مضحک و پست، با فرمی کاملا منطقی به خورد بچه های ما میدن و اسمش میذارن «آتئیست گری» ! به راحتی به هم میگن «خدا ناباور» و به همدیگه بخاطر پذیرش این حرفها تبریک میگن! دیگه از فعالیت فرقه های منحرف بهاییت و دراویش و حلقه ها و اینا چیزی نگم بهتره!»
بچه های ما به تکاپو افتادن... خیلی آروم و زیر پوستی جا به جا میشدن و میرفتن سر جاهایی که براشون مشخص شده بود... فقط منتظر بودیم اون خانمه حرفاش را تموم کنه...
اون بنده خدا ادامه داد:
«باید یه فکری کرد. راهش نه فیلتره و نه سانسور!
بنظرم باید با «قدرت»، ورود پیدا کنیم و از این بزرگترین امکان منبر اخلاق و عقاید، نهایت استفاده را بکنیم.
لطفا «طرح درس» در زمینه «اخلاق مجازی» بنویسید... جای خالی «طرح درس عقاید و پاسخ های مجازی» خالیه!
عرصه تبلیغ مجازی که بسیار ضعیفه و حتی یک «رشته تبلیغ مجازی» به شیوه کاملا «تخصصی» برای حوزه های برادران و خواهران تعریف نشده و وجود نداره!...»
بچه ها اشاره کردن که آماده هستن...
اون خانمه در بخش پایانی صحبتاش گفت:
«در پایان، بذارین گور خودمو با این حرف بکنم و تیر خلاصمو شلیک کنم:
وقتی رهبری گفتند علما و روحانیون باید از قم به طرف شهرها و روستاها هجرت کنند و همش متراکم در قم نمونن! طلبه ها و روحانیون سطوح متوسط به این حرف آقا چشم گفتند و عمل کردند! اما غافل از اینکه منظور آقا را بعضی ها نخواستند بفهمند و عمل کنند! آقا بعدها فرمودند من منظورم، «علما» بوده و چرا علما به طرف شهر و محل و روستاها و مراکز استان ها هجرت نمیکنن؟!
الان هم همینه... چند تا بچه طلبه مثل من ریختیم در فضای مجازی و مدام کانال و گروه و سوپر گروه میزنیم و کارمون شده سه تا چیز: کپی برداری! اظهار تاسف از وضعیت اسفبار جامعه! ختم صلوات و دعای فرج! همین...
کو علما؟ کو مراجع؟ کو دفاتر مراجع؟ چرا همیشه عقب تر از من بچه طلبه هستند؟ چرا فرسنگ ها از حضرت آقا فاصله دارن؟ چرا رساله احکام مجازی نمینویسن و بیرون نمیدن؟ چرا اخلاق و عقاید مجازی تدریس نمیکنند؟! متن درس های روزانه کفار و مناقین و مرتدین به صورت آنلاین در کانالاشون به روز میشه! اما ما فقط مواضع و بیانات بعضی از آقایون علما را موسمی و نزدیک انتخاباتی میشنویم و میخونیم! ...»
روحم شاد شد... ماشالله... دمش گرم... احساس کردم همه حرفهایی که خیلیا میخواستن در همایش ها و جلسات بزنند اما بلد نبودند چطوری بگن و با چه لحنی حرف بزنن، اون خانمه خیلی زیبا و کامل بیان کرد و به دل همه هم نشست!
حتی آخر صحبتاش براش صلوات بلندی هم ختم کردند و چند نفری هم جلوی پاش بلند شدن و احترامش گذاشتند.
عالی بود.
تا اینکه نوبت من شد... قبل از اعلام مجری از سر جام پاشدم...
ادامه دارد...
@ayeha313
🌷خـدایـا
💫امروز
🌷عافیت و تندرستی
💫موفقیت و کامیابی
🌷بخشش و آرامش
💫را به دوستانم عطا کن
🌷و ناخوشی و بیماری
💫غم و اندوه
🌷را از آنها دورگردان
آمین یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏
ای مهربان ترین مهربانان 🙏
@ayeha313
✅ آقا #پسر ها، چه زمانی وقت #ازدواج است!؟؟
💠 نیاز درونی به ازدواج 💠
روانشناسان می گویند در یک ازدواج اگر ۴۹ درصد قضیه انتخاب و پیدا کردن یک #همسر مناسب باشد ۵۱ درصد به آمادگی پسر برای متعهد شدن باز می گردد. بنابراین آمادگی فکری و روحی جوان برای پذیرش مسئولیت و متعهد ماندن به آن بسیار مهم است. اگر پسری زودتر از آنکه احساس نیاز درونی به ازدواج کند راهی خانه بخت شود، خیلی زود از زیر بار مسئولیت ها شانه خالی می کند.
✨ نیاز به ازدواج ، فقط جنبه جنسی ندارد. شما شاید از زمان بلوغ نیاز به رابطه جنسی را احساس کنید اما نیاز به ساختن یک خانواده و داشتن همسر و همدم را نه. وقتی آماده ازدواج هستید، به وضوح دلتان برای داشتن خانواده خودتان می تپد و نیاز به تشکیل خانواده خود، نیاز به داشتن خانه و زندگی خود و استقلال از والدین، نیاز به زیر پر و بال گرفتن همسر، نیاز به پدر شدن و فرزند داشتن را تجربه می کنید.
💠 ظرفیت محبت 💠
دوست داشتن همسر در واقع به معنای ارتباط برقرار کردن با او نیست بلکه به معنای درک کردن وی و ایجاد تفاهم در رابطه است. در یک رابطه بالغانه و ماندگار، شما باید بتوانید از برخی از کاستی ها و نواقص چشم پوشی کنید و برخی از نقاط قوت زندگی را بزرگ کرده و از آن بهره مند شوید. باید ظرفیت توجه و حضور در کنار همسر برای شما ایجاد شده باشد. همسرانی که نمی توانند به نیازها و تفکرات همسرشان فکر کنند و در هنگام لزوم مانند ناراحتی و بیماری و مشکلات در کنارش حضور روحی و فکری علاوه بر جسمی داشته باشند در زندگی موفق نخواهند بود.
💠 قدرت مبارزه 💠
زندگی پر از پستی و بلندی است و وقتی ازدواج می کنید، باید به عنوان یک مرد و کانون خانواده بتوانید از پس این پستی و بلندی ها برآیید. آیا توانایی این را دارید که مثل پدرتان (یا هر مرد موفق دیگری) سکاندار خانواده باشید؟ اگر هنوز با هر شکستی زمین می خورید و بلند نمی شوید، اگر تکلیف تان با زندگی خودتان روشن نیست، اگر آرزوهای زیادی دارید که برای رسیدن به آنها باید بلندپروازی و ریسک کنید، هنوز آماده ازدواج نیستید. ازدواج نیاز به ثبات، منطق و هدف دارد.
💠 اعتقاد به #زندگی_مشترک 💠
برخی از جوانان با وجود اینکه از نظر جسمی و تحصیلی و حتی اقتصادی شرایط ازدواج دارند از نظر درونی تمایلی به این کار ندارند. زیرا آنها اعتقاد چندانی به زندگی مشترک ندارند. در چنین مواردی اگر با آنها صحبت شود، خواهند گفت که من به تنهایی نیز می توانم به خوبی زندگی کنم و نیازی به داشتن شریک زندگی نمی بینم. اینها افرادی هستند که به زندگی مداوم در کنار فردی دیگر اعتقاد ندارند و نمی توانند زندگی مشترک موفقی را تجربه کنند.
💠 تمایل به استقلال 💠
اگر جوانی هنوز به استقلال روحی و فکری و شخصیتی نرسیده باشد که بتواند خودش با در نظر گرفتن جوانب امر تصمیمی بگیرد و بر آن بایستد و حتی در صورت بروز مشکل مسئولیت حل و یا کنار آمدن با آن را به عهده بگیرد اصلا برای ازدواج شایسته نیست. اگر قرار باشد با انتخاب یک مورد در زندگی چنان تأثیرپذیر باشد که با نظر دیگران از تصمیم قبلی خود صرف نظر کند نه تنها خودش هرگز در زندگی راضی نخواهد بود، بلکه شریک زندگی اش نیز در کنار او احساس امنیت نخواهد کرد.
💠 اولویت های مشخص 💠
برخی افراد به کارهای دیگر مانند طی کردن مدارج عالی و یا پرداختن به برخی از رشته های ورزشی به قدری علاقه دارند که به گفته اطرافیان تمام اولویت زندگی شان تلقی می شود. چنین گروهی هنوز آمادگی لازم برای ازدواج را ندارند زیرا اولویت اول زندگی شان تحصیل- کار یا ورزش است و نمی توانند آن را با مواردی نظیر همسر و یا زندگی مشترک جایگزین نمایند.
@ayeha313
#مجردانه
🌱آیه های زندگی🌱
3⃣ جزئی از یک گروه باشید 👈 موفقیت اکثر اوقات یک کار گروهی است. یک گلزن در فوتبال هیچوقت به تنهایی ن
4⃣ پویشگر باشید
👈 کسی که شکار کردن بلد باشد، می داند که می تواند منتظر شکار در جایی مخفی شود اما هیچوقت چیزی شکار نکند.
👈 قانون شکار این نیست. باید از مخفیگاه بیرون آیید و خودتان به دنبالش بروید.
👈 در مسائل کاری نیز وضع به همین منوال است. منتظر تکلیف نمانید. خودتان به دنبال کار باشید. در خود انگیزه ایجاد کنید و به دنبال پروژه های جدید باشید و از هیچ چیز هراسی به دل راه ندهید.
@ayeha313
میشه هم درونگرا بود هم برونگرا؟
🔸«کارل گوستاو یونگ» فیلسوف و روانپزشک در سال ۱۹۲۰ به این نتیجه رسید که دستهای از افراد هم در دسته شخصیتی برونگرا جا دارن و هم درونگرا...
ویژگیهای شخصیتی
1⃣ دسته خاصی از افراد ممکنه انرژی اونا رو تحلیل بدن ولی دسته دیگری انرژی اونا رو زیاد میکنن.
2⃣ از تنهایی لذت میبرن ولی هم صحبتی با بعضی از افراد برای اونا خیلی خوشایند هست.
3⃣ سطح انرژیشون به محیطی که در اون قرار میگیرن، بستگی داره.
4⃣ ترجیح میدن از چیزهایی که تو ذهنشون میگذره صحبت کنن تا اینکه بیهدف گفتگوهای معمول رو انجام بدن.
5⃣ از بودن تو جمعها لذت میبرن ولی همیشه برنامهای تو ذهنشون دارن که چطور از اونجا فرار کنن.
6⃣ همنشیناشون رو انتخاب میکنن با همه هم صحبت نمیشن.
7⃣ به چشم دیگران رفتارشون شبیه افراد برونگراست.
فک کنم اکثریت تو این دسته جا میشیم😉
@ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 معاشرت با فرد بی نماز
💬از نظر شرعی حکم معاشرت با فرد بی نماز چیست؟
🔹اگر رفت و آمد ما تاثیری در نمازخوان شدن فرد بی نماز نداشته باشد، در اینصورت چه وظیفهای داریم؟
🔹آیا امربه معروف چنین افرادی بر ما واجب است؟
💠 #استاد_وحیدپور
#احکام
📚 #احکام_دین
@ayeha313
❌ شبهه
شبهه ای در فضای مجازی در حال انتشار است به این مضمون که حقوق معلمان در زمان شاه حدودا ۵۶۰ تومان بوده و چون سکه ۱۱۳ تومان بوده، به پول امروز معلمان زمان شاه حدود ۱۳۰ میلیون حقوق میگرفتند!
✅ پاسخ
همانگونه که بارها گفته شده اینگونه مقایسه های تک عنصری در موضوع اقتصاد، مغالطهای آشکار است. هیچگاه یک کالا نمیتواند ملاک وضعیت اقتصادی فرد، گروه یا یک جامعه باشد. باید قدرت خرید را نسبت به سبدی از کالاهای اساسی مورد محاسبه قرار داد.
بر اساس آنچه در روزنامه اطلاعات مورخ ۲۹ دیماه ۱۳۵۰ ( همان سالی که شبهه افکن ادعا میکند معلمان معادل ۱۳۰ میلیون امروز حقوق میگرفتهاند!) آمده:
🔸60 درصد دبیران و معلمان یخچال ندارند
🔸30 درصد تلویزیون ندارند
🔸 10 درصد دبیران و معلمان توانایی خرید نقدی دارند
🔸چهل تا هفتاد درصد درآمد ماهیانه صرف پرداخت قسط ها می شود
✅ مقایسه قدرت خرید معلمان زمان شاه با حال
1⃣ مرغ
🔹 طبق سندی که خود شبهه افکنا منتشر کردهاند، حقوق دبیران زمون شاه حدود ۵۵۰ تومان است. مرغ هم کیلویی 10 تومان
📚روزنامه اطلاعات، 28 دی 1350
🔸اجازه بدید با حال مقایسه کنیم(با تقسیم حقوق بر قیمت مرغ) 👇
💶فرض کنیم حقوق دبیران با سابقه در حال حاضر حدود ۱۰ میلیون باشد
🐤و مرغ هم کیلویی ۸۰ هزار تومان باشد
🔴نسبت قدرت خرید دبیران زمون شاه (500 تقسیم بر 10) 50 برابر است
🔴نسبت قدرت خرید حال حاضر (۱۰ میلیون تقسیم بر ۸۰ هزار) بیش از 100 برابر است
🔵یعنی قدرت خرید معلمان فعلی 2 برابر زمون شاه است.
2⃣ برنج
🔹 زمان شاه برنج تایلندی کیلویی ۶ تومان
🔸اگر حقوق (۵۵۰) رو بر قیمت برنج (۶) تقسیم کنیم حدودا می شود ۹۰
👈به عبارتی قدرت خرید معلمان برای برنج تایلندی زمون شاه ۹۰ است.
🔻الان فرضا کیلویی 40 هزار تومان با تقسیم حقوق (۱۰ میلیون ) بر قیمت برنج (40 هزار) عدد 250 بدست می آورد.
👈یعنی قدرت خرید معلمان حال حاضر برای برنج تایلندی 250 است
⚠️یعنی قدرت خرید فعلی ۳ برابر شده
3⃣ دلار
❇️حکم معلم تازه استخدام زمان شاه: ۵۶۴ تومان
💵دلار سال ۱۳۵۰ : ۷ تومان
💰معلم می تواند ۸۰ دلار بخرد
❇️حکم معلم تازه استخدام سال ۱۴۰۲: ۹،۸۰۰،۰۰۰ تومان
💵دلار سال ۱۴۰۲ : ۵۰ هزار تومان
💰معلم می تواند ۲۰۰ دلار بخرد
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#معرفی_کتاب نام کتاب: #سنگی_بر_گوری نویسنده: #جلال_آل_احمد موضوع: زندگینامه انتشارات: رواق
سنگی بر گوری خودزندگینامهای از نویسندۀ ایرانی جلال آلاحمد است که در سال ۱۳۴۲ به نگارش درآمد، ولی تا ۱۳۶۰ منتشر نشد. آلاحمد این کتاب را به احترام همسرش، سیمین دانشور، منتشر نکرد؛ امّا پس از مرگش شمس آلاحمد آن را به چاپ سپرد. در سال ۱۳۸۴ انتشارات جامهدران سنگی بر گوری را تجدید چاپ کرد؛ و پس از محدودیتهایی تا سالهای منتهی به ۱۳۹۲، از آن پس بارها به وسیلهٔ ناشران مختلف منتشر شدهاست. این کتاب کوتاه در شش فصل نوشته شدهاست. با این که نوشتن خودزندگینامه یکی از وجوه برجستهٔ ادبیات مدرن مغربزمین است، امّا در ادبیات فارسی معاصر آلاحمد از اندکشمار نویسندگانی بهشمار میآید که به آن توجّه داشتهاست. سنگی بر گوری در سال ۲۰۰۸ میلادی به انگلیسی ترجمه و در سری کتابخانه ایرانیکا منتشر شدهاست.
موضوع اصلی کتاب سترونی آلاحمد و بیفرزندی او و سیمین دانشور است. پژوهشگران آثار آلاحمد تفسیرهای گوناگونی از این معنی کردهاند. بعضی آن را بیان مسئلهای شخصی و اجتماعیِ یک روشنفکر دانستهاند و بعضی آن را کنایی و استعاری شمردهاند و عقیمبودن را گاه کنایه از بیسرانجامی و بیحاصلی کارِ فکری آلاحمد از جمله در کتابهایی چون غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران دانستهاند و گاه شکست کل پروژهٔ «فکر ایرانی» و روشنفکری از جنبش مشروطه ایران به بعد.
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡 6- الگوسازی رفتاری مناسب برای نوجوانان :
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡
۷_ آموزش مهارتهای اجتماعی به نوجوانان : 💁♂️
کمک به نوجوان برای یادگیری مهارتهای اجتماعی مانند مذاکره و حل مسأله میتواند به او کمک کند تا بهجای پرخاشگری، راهحلهای مسالمتآمیزتری برای مشکلات خود پیدا کند. این مهارتها میتوانند از طریق بازیها و فعالیتهای گروهی آموزش داده شوند. با تقویت این مهارتها، نوجوانان میتوانند بهتر با همسالان و بزرگترها تعامل کنند و در مواجهه با موقعیتهای دشوار، راههای بهتری برای حل مشکلات پیدا کنند..
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
صحبتاش جالب بود... شهادت طلبانه بود اما باید میگفت... لحن و ادب کلامش خوب بود... اولش به خیلیا برخور
#حجره_پریا
قسمت ۸
من میدیدم که اون خانمه در حین صحبت کردنش، همه را ساکت کرد و توجه همه را جلب کرد و برای دقایقی، دست از آبروی خودش شست تا بتونه کاری کنه که مطالبش را با حساسیت بشنوند! و این، کار منو یه کم راحت تر کرد...
مجری همایش، وقتی منو معرفی کرد، فقط به اسم و فامیلی مستعار اکتفا کرد و گفت: «در بخش آخر روز اول همایش، در خدمت کارشناس امنیتی از .......... هستیم. قطعا صحبت های جذاب و مهمی دارن که میتونه دریچه جدیدی را به بحث امروزمون باز کنه! از ایشون دعوت میکنم که به جایگاه تشریف بیارن و مطالبشون را بیان کنند. تا ایشون آماده میشن...
وقتی دید بچه های ما دو سه نفرشون شروع به دویدن به طرف درها کردند و یه کم سالن شلوغ شد، جملاتش ناتموم موند و نتونست ادامه بده...
حواس همه به طرف اون دو سه نفر جلب شده بود و همه نگاشون میکردند و از تعجب داشتن شاخ درمیاوردن! چون نمیدونستن چه خبره، بیشتر تعجب میکردن!
به طرف جایگاه حرکت کردم... همینجوری که راه میرفتم، چشمکی به مسئول درب اصلی زدم و اون هم درب را خیلی آروم و بی سر و صدا قفل کرد ... یه کم قدم ها را سریع تر برداشتم و با نوعی از حروله کردن (حالتی بین راه رفتن و دویدن) پله ها را دو سه تا یکی کردم و رفتم بالا...
تا رسیدم پشت تریبون، بدون هیچ سلام و صلوات و مقدمه ای گفتم: «حضار محترم! عذرخواهی میکنم... همایش تعطیله... یه خطر بزرگ امنیتی گزارش شده که باید هر چه سریع تر سالن را ترک کرد...»
تا اینو گفتم، همه نیم خیز شدن... همهمه ها باز شروع شد... دو سه نفر پاشدن حرکت کردن... صدامو بردم بالاتر و با حالتی هیجانی تر گفتم: « ببخشید اما باید واقعیتو گفت... همکارانم گفتند که ظاهرا دو سه تا بمب با درصد تخریب زیاد در سالن وجود داره که باید هر چه سریع تر سالن را ترک کرد...»
دیگه هیچکس سر جاش ننشسته بود و همه پاشدن به طرف درب ها هجوم بردند! مخصوصا وقتی دیده بودن که چند نفر دارن میدون، هیجان عمومی بیشتر شد... اینقدر هجوم زیاد شد و سر و صداها بلند شده بود که حتی صدای بلندگویی که صدای منو به اونا میرسوند، اثری نداشت و کسی نمیشنید!
حدود سیصد چهارصد نفر به طرف دو تا درب اصلی هجوم بردند... پیر و جوون... زن و مرد... وحشت و اضطراب، سراسر سالن را فرا گرفته بود... اما بیچاره ها هر کاری میکردند در باز نمیشد...
همین باز نشدن درب ها استرس جمعیت را بیشتر کرد و حتی چند نفر در بین اون جمعیت مضطرب از حال رفتند... منم پشت بلندگو جو میدادم و میگفتم: «آقا درب را باز کن... عزیزان خونسرد باشن... عمر دست خداست... یکی پاشه اون در صاب مرده را باز کنه... چرا قفلش کردن... بچه های امنیت کجایین؟ حاج آقا هل نده... مواظب پیرها باشید...»
ملت زبون بسته داشتن مدام هل میدادن تا بتونن درب سالن را بشکنند و خارج بشن... اما درب سالن، خیلی سفت و سخت بود و حتی گلوله هم ازش عبور نمیکرد...
اینقدر شرایط بحرانی شده بود که حتی میدیدم مردم که هیچ چاره و راهی به بیرون نداشتن، با صدای بلند یا حسین یا حسین میگفتن و به امام زمان متوسل شده بودن و...
به یکی از بچه های دیگه اشاره کردم... اون چند متری من و در جایگاه ایستاده بود... کاری بهش سپرده بودم که خیلی حساس و استرس زا بود... تصمیم سختی بود اما باید انجام میشد... دوباره بهش اشاره کردم... اونم ترقه ای از جیبش آورد بیرون و آتیشش زد...
تصور کنین دقیقا... حجم جمعیت پشت در... فشارهای زیاد... وحشت زده... یکی دو نفر هم غش کرده... یهو صدای بلند یه ترقه دست ساز هم بیاد... صدایی که وقتی توی اون سالن سر بسته بپیچه، انعکاس های خاص خودش هم داشت و دیگه خودتون فکر کنین چی شد و چه جیغی زن و مرد کشیدن...
جالب بود... توی اون شرایط، دو سه نفر مدام شعار میدادن و میگفتند: مرگ بر آمریکا ... مرگ بر اسرائیل ... مرگ بر داعش... مرگ بر آل سعود... اما کسی حمایتشون نکرد و جوابی نشنیدن...
به من از آخر سالن اشاره کردن که وضعیت داره قرمز میشه و ممکنه فاجعه خفگی و سکته به وجود بیاد... چون چند تا از بچه های خودمون هم وسط جمعیت بودن و از راه دور، آمار میدادن...
تصمیم گرفتم سخنرانیم را شروع کنم...
آهان... راستی... یه چیزی یادم رفت بگم... با چشمم دنبال همون خانمی گشتم که قبل از من سخنرانی داشت... دیدمش... دیدم دستش روی گلوش هست و حسابی هول کرده... اما مثل بقیه نیست و مدام هل نمیده و جیغ نمیزنه!
خلاصه...
تصمیم گرفتم سخنرانیم را شروع کنم... گفتم:
«بسم الله الرحمن الرحیم... خسته نباشید... علما و وزرا و حضار گرامی! بفرمایید سر جاهاتون تا براتون توضیح بدم! آقا بفرمایید... خواهران بفرمایید... بفرمایید خواهش میکنم... توضیح میدم...»
یه نفر گفت: «چی چی را توضیح میدی؟! در باز نمیشه! الان ملت خفه میشه! الان همه جا میترکه!»
با صدای بلندتر گفتم: «لطفا بشینین سر جاهاتون! گفتم لطفا برگردین سر جاهاتون!»
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت ۸ من میدیدم که اون خانمه در حین صحبت کردنش، همه را ساکت کرد و توجه همه را جلب کرد
هنوز مردم باورشون نشده بود که خبری نیست... هنوز با هم حرف میزدن و حال خیلیا خوب نبود... بعضیا هم نمیدونستن چیکار کنن و کلا هاج و واج مونده بودن چیکار کنن؟!
سه چهار دقیقه طول کشید ... همکارام که در جریان بودند مردم را با هزار زحمت و مکافات، آروم میکردن و اونا را سر جاشون نشوندند... اما بازم عده ای بودند که حالشون بد بود و میخواستن سالن را ترک کنند... گفتم به اونا آب قند بدهند تا پس نیفتند!
بعد از ترکوندن این بمب روانی در سالن، هنوز حالت ترس و سر و صدا در بین مردم به چشم و گوش میخورد... خب حق داشتند... تا حالا در مانور روانی شرکت نداشتند... از شانس بد اونا گرفتار کسی شده بودن که به قول بچه های خودمون، خوراکش جنگ روانیه!
با لحنی خیلی آروم شروع کردم به حرف زدن و گفتم: «سلام و درود خدا به محضر حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها... امیدوارم جسارت حقیر و همکارانم را ببخشید... اما لازم بود... میگم چرا... اما فعلا همین قدر عرض کنم که لازم بود... عزیزان! خطری شما را تهدید نمیکنه... خیالتون راحت باشه و با خیال راحت روی صندلیهاتون بنشینید... لطفا برای آرامش خاطر حضار گرامی و سکوت مطلق جلسه، صلواتی را خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها تقدیم بفرمایید!»
بعد از اینکه صلوات فرستادند گفتم:
«لطفا به دور و بر خودتون یه نگاه بندازید... شما تا همین چند دقیقه پیش خیلی باکلاس و منظم و با تفکیک خاص خانم ها و آقایون نشسته بودید... شما تا همین چند دقیقه پیش ظاهرتون خیلی جذاب و اتوکشیده بود ... اما الان ببینید چقدر بی نظم نشستید! ببینید زن و مرد به صورت پراکنده و قر و قاطی نشستید! ببینید چقدر کاغذ و میوه و خودکار و خرت و پرت رو زمین ریخته! ببینید حتی اعضای محترم ردیف اول هم سر جاشون نیستن و جا به جا شدن و یکی ته سالن نشسته و یکی هم وسط و خلاصه هر کسی یه جا ولو شده رو صندلیش!
اینا به کنار... حواستون بود وقتی به طرف در هجوم بردین، کسی رعایت محرم و نامحرم نکرد؟! حتی بعضی ها حرف های زشت میزدن که کدوم گور به گور شده ای در را قفل کرده و چرا باز نمیشه و پس مسئولین سالن کدوم گوری هستن و دارن چه غلطی میکنن؟!
آره دوستان! این حرفها و حرکات و سکنات، از علما و وزرا و محقیقن و پژوهشگران آنلاین جامعه ما رخ داد... آیا در شرایط عادی؟! نه... بلکه در حالتی که نمیدونستند مانور هست و دارن تست میشن!
دیدید که حتی توسل و شعار مرگ بر و حرفهای اینجوری هم در را براتون باز نکرد و نظر کسی را عوض نکرد! خوبه که آدم در لحظات سخت و بد، یاد مقولات دینی میفته اما این کار، همه چیزی نیست که میتونستید انجام بدید! دین و شعار و توسل، خوبه اما جبران کننده همه کمبودها و کاستی های من و شما نیست!
سروران! اینا همش نقشه بود و من و همکارام به عنوان خادمین امنیتی شما در این مملکت اسلامی میخواستیم یه چیزی بهتون به صورت عملی بگیم... و اون اینه که : بچه های من و شما در یک فضای نامحدود افتادند که حتی نمیتونند فرار کنند ... نمیتونند خیلی درگیرش بشن... شعار و توصیه های تکراری هم به دردشون نمیخوره ... اگر به دردشون میخورد که به این روز و حال نمیفتادند ...
بچه ها و ملتمون دارن زیر دست و پای هجوم اطلاعات کثیف (اطلاعاتی که قابلیت جداسازی صحیح و غلط در آن نباشد!) و افکارهای مختلف و حرفهای اضافی این و اون له میشن و کسی نیست به دادشون برسه... این افکار داره از خونه و هم خونه های من و شما سرچشمه میگیره...
آره از هم خونه من و شما و همسایه ها و آشناهای من و شما... در طول این سالها بعضی از ما اینقدر از دشمن و بیرون و خارج بد گفتیم تا مثلا خودمون را خوب جلوه بدیم و بچه هامون درگیر فرار و پناهندگی نشن... اما حواسمون به خونه خودمون نبود... به قول مرحوم حسین پناهی؛ صفر ما را بستند تا به بیرون زنگ نزنیم... اما از شما چه پنهان... ما از درون زنگ زدیم ...
وضع و حال کسی که درگیر اون فضای ولنگار مجازی شده باشه، مثل همین وضعیت شماست بعد از تنشی که بهتون وارد شد... همینجور پراکنده و بی نظم و خسته و آشفته لم میدن رو مبل و تنهایی مفرطی را با خودشون به دوش میکشن...
من آدم امنیتی چرا بشینم در تمام همایش ها و جلسات مختلف، آمار و کلیپ های مفاسد و پاورپوینت تئوری بدم و رد بشم؟! بدم میاد از این روش بعضی از هم کارامون...
که چی بشه؟! آخر این همه کلیپ و نچ نچ کردن از اوضاع خراب جامعه چیه؟! ته تهش فقط میگیم: استغفرالله ربی و اتوب الیه...
ایناش ... همین مانور روانی را ببینید... حتی شما روتون نمیشه فیلم دوربین مدار بسته سالن را نشونتون بدم و آنالیزش کنم که ببینید هر کدومتون در چه حالی بودید!
همکارانم همین حالا پیامک دادن به من و گفتند در طول این بیست دقیقه، حدودا 10 کیلو قند برای آب قند عزیزانی که هول کرده بودند و اذیت شده بودند مصرف شده! 10 کیلووووووو ... کم نیستا ...
من فقط یه نفر را دیدم که دستش
🌱آیه های زندگی🌱
هنوز مردم باورشون نشده بود که خبری نیست... هنوز با هم حرف میزدن و حال خیلیا خوب نبود... بعضیا هم نمی
روی گلوش بود و احساس ترس و خفگی میکرد... احساس خفگی میکرد چون هیجان مانور زیاد بود و نمیدونست داره مانور میده... بذارید یه کم واضحتر بگم... (جوری که تابلو نشه و کسی نفهمه منظورم کیه، بهش نگاه کرد و گفتم) حتی اون هم ترسیده بود و دسپاچه شده بود... هر چند تلاش میکرد خودشو کنترل کنه اما با شنیدن صدای ترقه ای که همکارانم ترکوندند حتی اون هم سراپا واهمه شده بود! چرا؟ چون انتظار چنین حال و روز و اتفاقاتی را نداشت!
عزیزان... علما ... وزرا ... حضار گرامی!
اوضاع، خرابتر از این حرفهاست... شما جونتون را در یه فضای بسته اینچنینی در خطر دیدید و دست و پاتون را گم کردید! اما خدا به داد بچه ها و ملتی برسه که در فضای مجازی، درگیر ترفند های اخلاقی بهایی ها ... منطق سبک اما زیبای آتئیست ها ... مظلوم نمایی تجزیه طلب های «خلق عرب» و «جدایی طلبان بلوچ متحد» و «کمله دموکرات کردستان»... زنای ذهن کانال های پورنو و مستهجن ... ادعاهای یمانی بودن یه آدم عرب شوت و تعطیل به نام احمد الحسن و ... هزار تا مدعی دیگه هستند و ما تازه نشستیم در این همایش و از ضرورت ها حرف میزنیم و چرت عصرگاهی میزنیم!
من اینجوری انتقال مفاهیم میکنم. امیدوارم تونسته باشم بگم چقدر سخته وسط معرکه باشی و دارن بهت حمله های روانی و اعتقادی میکنند اما بقیه بشینن بالای سرت و بهت بگن لنگش کن! امیدوارم جلسه فردا مفیدتر باشه و بتونیم به راهکارهای عملی برسیم.
عصرتون بخیر ... التماس دعا »
ادامه دارد...
@ayeha313