🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه 💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت چهارم 🔘تعیین بودج
#مجردانه
💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند
🔹️قسمت پنجم
💥مشخص کردن اهداف در زمان آمادگی برای ازدواج
🔸️هنگامی که ازدواج میکنین، زندگیتون از “من” به “ما” تغییر میکنه و همین دید باعث تغییر اهدافتون میشه. آینده شما دیگه فقط مربوط به شما نیست، بلکه مربوط به خانواده آینده شماست. در زمان آمادگی برای ازدواج، قطعاً میخواین با همسر آیندهتون بنشینین و در مورد اهدافی که امیدوارید با هم بهش برسین، صحبت کنین.
🍃اول مشخص کنین، ازدواجی که امیدوارین داشته باشین، چی هست؟ یعنی، در مورد اینکه چه انتظاراتی از ازدواج دارین و ازدواج ایدهآل شما چگونه خواهد بود، صحبت کنین. حتی ممکن هست بخواین در مورد اینکه هدفتون از ازدواج چی هست، صحبت کنین. میتونین اهداف و انتظارات خودتون رو هم مسیر کنین و اون رو بنویسین و امضا کنین. و در جایی نصب کنین که هر دو در طول زندگی مشترک، بتونین ببینینش. میشه یک مانیفست ازدواج روی یخچالم نصب کنین تا هر روز بهتون یادآوری کنه که به کجا دارین میرید.
🍂سپس مشخص کنین، به عنوان یک زوج چه اهدافی دارین؟ شاید بخواهین هفتهای یک بار یک شب قرار ملاقات داشته باشین، به جایی سفر کنین یا برای خونه خرید کنین. هر هدفی که دارین رو بنویسین. میتونین داخل کارتهایی، اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت رو مشخص کنین.
🔸️چگونه اهداف خودتون رو اجرا کنین
🔹️بیشتر از نوشتن اهداف، برنامه رسیدن بهشون مهم هست. پس از نوشتن اهداف، شما و همسرتون هر گونه مانعی رو که ممکن هست از دستیابی به هدف دور بشین رو فهرست کنن. هنگامی که آن موانع بالقوه شناسایی شدن، راههایی رو برای غلبه بر اون موانع رو فهرست کنین. نوشتن اهداف به این صورت خیلی در آمادگی برای ازدواج موثر هست.
🍁در نهایت، این اهداف رو هر چند وقت یکبار مرور کنین. ممکن هست بخواین زمان مشخصی داشته باشین (مانند هر جمعه عصر، یا آخرین روز هر ماه) که نحوه عملکرد خودتون رو بررسی کنین و در صورت لزوم تغییراتی بدین تا بهتون کمک کنه که به هدفتون برسین. همچنین، میتونین یادآورهایی رو در تلفنتون قرار بدین تا انجامش رو یادتون بندازه.
🌴بزرگترین نکته در مورد هدفگذاری در ازدواج این هست که شما کسی رو دارین که همراه شما برای رسیدن به هدف، تلاش میکنه! پس از این فرصت بینظیر، خوشحال باشین.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
8⃣ منظم باشید 👈 هنگام کار کردن روی یک پروژه، قدم به قدم همه ی مراحل را به دقت طی کنید. 👈 برای کار
9⃣ انتقاد نکنید
👈 گروهی از مردم فقط برای ایراد گرفتن از سایرین زندگی می کنند. شما این طور نباشید، اگر در کار کسی ایرادی مشاهده کردید، مثل یک معلم به او گوشزد کنید.
👈 کسی را مسخره نکنید و بیش از حد شکایت نکنید.
👈 زمانی هم که کاری شایسته ی ستایش است، تحسین کنید.
#پایان
#موفقیت_شغلی
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
چگونه از حریم خانواده و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟ 📲 قبل از اینکه اینترنت از طریق گوشیهای هوش
چگونه از حریم خانواده و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟
📲 قبل از اینکه اینترنت از طریق گوشیهای هوشمند به دست بیشتر ماها برسه، باید #سبک_زندگی مجازی و خصوصا تعهد در فضای مجازی رو یاد میگرفتیم.
🔸اما هیچوقت برای یادگیری دیر نیست. در این پست و چند شماره بعدی نکاتی در مورد تعهد و حفظ حریم خانواده در فضای مجازی بیان میکنیم.
2⃣ همیشه و همه جا متعهد بمانید
اگر اعتماد از خانواده برود، سنگ روی سنگ بند نمیشود، چیزی که اعتماد بین همسران را میسازد، وفاداری و تعهد است.
💌 رهبر انقلاب در این زمینه توصیه میکنند «اگر میخواهید محبت طرف مقابلتان به شما زیاد باشد، وفاداری کنید، حس اعتماد را جلب کنید. یکی از چیزهایی که محبت را در خانواده به کلی به هم میریزد، بیاعتمادی زن و شوهر به همدیگر است.»۱۳۷۹/۰۷/۱۹
یکی از مصادیق تعهد در فضای مجازی این است که از تمام ارتباطات و فعالیتهایی که میدانید همسرتان رو ناراحت میکنه، بپرهیزید؛ حتی اگه مطمئن باشید او هرگز با خبر نمیشه!
@ayeha313
💠 استفاده از زیرزمین مسجد برای مکان ورزشی
💬 سؤال:
حکم ورزش کردن در باشگاهی که در محل زیر زمین مسجد قرار دارد چیست؟
✅ پاسخ:
🔹 بستگی به کیفیت وقف دارد، اگر از ابتدا زمين وقف مسجد بوده و بعد گودبردارى شده و به عنوان زیر زمین مسجد ساخته شده، زير زمين حكم مسجد را دارد و جنب نمیتواند در آن توقف کند، و مسجد جاى ورزش و تمرين ورزشى نيست و از كارهايى كه با شأن و منزلت مسجد منافات داشته و با جهت وقف مخالفت دارد، بايد پرهيز شود.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
#احکام
📚 #احکام_دین
@ayeha313
📌 راهکار های رفتار مناسب با دختران نوجوان
1- رفتارهای گستاخانه فرزندتان را به خود نگیرید:🙄
در این دوران، دختران نوجوان دارند در حال شکل دادن به هویت و طرز تفکرشان هستند. 😞بخشی از این فرآیند هم مخالفت با والدین و تلاش برای خارج شدن از کنترلی آنهاست. پس فرزند نوجوانتان نمیخواهد بیادب باشد بلکه تحت تاثیر تغییرات بیولوژیکی است
@ayeha313
ایام_فاطمیه
💢مىگویند در فقه شیعه زن از زمین و عقار ارث نمىبرد، پس چگونه حضرت زهرا فدک را از پدر به ارث برد؟
و پیامبران از خود ارث بجا نمیگذارند؟
چگونه است که شیعیان می گویند که باغ فدک ارثیه بوده است؟
پاسخ
✅فدک ارثیه نبود، بلکه نحله و هدیه پیامبر اکرم به دخترش زهرا بود، آن گاه که آیه مبارکه ( وآت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبیل ولا تبذر تبذیراً ) . «به خویشاوند نزدیک حقشان را بده و به مستمند زمین گیر و در راه مانده نیز و هرگز اسراف کار مباش.» نازل شد پیامبر گرامى فدک را که جزء انفال بود، به دخترش زهرا بخشید و سالها در اختیار زهرا بود و کارگران او در آنجا کار مى کردند
بعداً به خاطر یک حدیث مجعول، «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» از دست زهرا گرفتند و در زمان عثمان از آن مروان و بعدها هم از آن آل مروان شد.
✅اگر در فقه شیعه آمده که زن از عقار و زمین ارث نمى برد، مراد زوجه و همسر است، و زهرا دختر پیامبر بود، دختران و پسران، همگى یکسان از همه چیز ارث مى برند: (یوصیکم الله فى أولادکم للذکر مثل حظ الأُنثیین )
✅اينكه رواياتي به اين مضمون در كتب حديثي ما وجود دارد بايد گفت درست است. اما بين اين دو دسته از روايات تفاوتي هست. توجه كنيد كه فرق است بين اينكه انبياء براي مردم چه ارثي به جا گذاشتند و بين اينكه از اموال خودشان چه ارثي براي وارثانشان به جا گذاشتند.
يك وقت انبياء را به عنوان شخصيت حقوقيشان را در نظر ميگيريم، در اين صورت انبياء در مقابل امت مطرح ميشوند. اينجا ميتوان سؤال كرد كه پيغمبر براي امتش چه ارثي ميگذارد؟ كه در جواب ميفرمايد: پيغمبر براي امتش مالي به ارث نميگذارد؛ بلكه علم، معرفت و دين را براي آنها به ارث ميگذارد. اما وقتي شخص حقيقي پيغمبر به عنوان محمد بن عبدالله (ص) مطرح است، سؤال ميشود براي زن و بچهاش چه ارثي گذاشته است. اين دو، دو مسأله جدا هستند.
@ayeha313
🔴سه عمل در دنیاکه مانع از عذاب قبر می شوند!
✳️آخرین پیامبر خدا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) فرمود:
1⃣هنگامى که بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود:
تلاوت قرآنش در دنیا مانع عذاب مى گردد.
2⃣چنانچه از مقابل وارد شود:
صدقه و کارهاى نیک مانع آن مى باشد.
3⃣چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد: رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت.
🔰منبع:
«مسکّن الفؤادشهید ثانى،ص ۵۰»
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
نوشتم: حالا چه غلطی بکنم؟! همه منتظرن! چرا همتون لالمونی گرفتین! نوشت: بگو عقلانی بحث کنه! به اس
#حجره_پریا
قسمت 14
ینی قیامت شدا... همه ریختن وسط... حتی از شوها و جلسات و مهمونیهای کازینوی استانبول هم خرتوخر تر شد... اینا همه داشتن جواب حرف های اون دختره را میدادن و اون دختره و من...
نمیدونم چطور براتون بگم... تا خودت دلت یه جوری قیلنج نرفته باشه نمیدونی چی دارم میگم؟
من که فقط برمیگشتم و میخوندم و مطالبی که برام نوشته بود مرور میکردم و تو دل خودم تحسینش میکردم... کاری که حتی واسه مامانمم نکرده بودم... چون کلا چیز قابل تحسینی جز خودم در زندگی سگیم سراغ نداشتم...
من ... که در افق محو...
اساتید... که جسارت نباشه... در حال تیکه پاره کردن کانال...
اون دختره... اما خیلی آروم...
میشه گوشیمو برام بیارین تا بهتون نشون بدم چه گذشت؟!»
گفتم آره... به بچه هایی که تخلیش کرده بودن گفتم وسایلشو بیارین... وسایل که نداشت... وقتی برامون آوردن، دیدم که فقط گوشیش باهاش هست و کیف پولش و پاسپورتش و... یه مشت خرت و پرت دیگه!
گفتم: پسر پس کو چمدونت؟!
خندید و گفت: ااااای حاجیییی! نگفتم تا حالا جای من نبودی! من همینجوری اومدم ایران!
گوشیش را روشن کرد... آورد صفحه و صحنه اون شب... ینی شب چهاردهم... یه اسکرین شات هم ازش گرفته بود... بذارین از رو براتون بخونم و چیزی از خودم اضافه نکنم:
«استاد: شر و ور میگی! تو هیچی از خودتون ینی شیعه نمیتونی دفاع کنی! کاش میشد آتا هیچوقت خودشو به درد سر تو نندازه!
دختره: چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری ........ چو آهوی منی ای جان ز شیر نر چه غم داری
استاد: نمیدونم به چی فکر میکنی و آتا درگیر چیت شده؟! اما حرفات درباره شر و وجود خدا دلایل قابل قبولی نداشت!
دختره: چو مه روی تو من باشم ز سال و مه چه اندیشی ........ چو شور و شوق من هستت ز شور و شر چه غم داری
مستانه: اینا به کنار... نمیدونم چرا داری شعر میخونی برامون هنوز ابهام داره... تو دلایلت خیلی الکیه... آتا داره سر به سرت میذاره بدبخت!
دختره: چو من با تو چنین گرمم چه آه سرد میآری ....... چو بر بام فلک رفتی ز خشک و تر چه غم داری
حریف: آتا چرا لالمونی گرفتی؟! نمیخوای یه چیزی بگی؟!
دختره: خوش آوازی من دیده دواسازی من دیده ........ رسن بازی من دیده از این چنبر چه غم داره
من: راس میگه... اعتماد به سقفش کشت منو... خانمی میشه یه لحظه بیایی پی وی؟!
دختره: ایا یوسف ز دست تو کی بگریزد ز شست تو ...... همه مصرند مست تو ز کور و کر چه غم داری
الا آتا ز دست تو چه بگریزم زچنگ تو ..... همه ملحد ز چنگ تو ز دست تو چه بگریزم؟!
من: بیا دیگه! خواهش میکنم...
استاد: آتا واقعا برات متاسفم... گند زدی...
مستانه: لیاقتت هم همینه... برو پی ویش... برو تا هدایتت کنه... اصلا میخوای امشب هم دعای کمیل بخون... از فردا ریش هم بذار...
من: خفه... خانمی لطفا ... یه دقیقه... فقط یه دقیقه از انسداد خارجم کن و بهم گوش بده و برو...
و .........»
همینجوری که داشتم اسکرین شاتای عطا را میخوندم، زیر چشم بهش نگاه میکردم... به زمین چشم دوخته بود... حال علوی را درک میکردم... احساس منم نسبت به عطا مثل احساس علوی شده بود... ینی میگفتم عطا کم آورده و...
اون شب گذشت و بالاخره صبح شد...
نماز صبحمو خوندم از خونه امن زدم بیرون...بین الطلوعین قشنگی داره قم... خیلی باحاله... اول رفتم سراغ گوشیم و یه اس ام اس به خانمم زدم... خواب بود و جوابم نداد... بیخیال شدم و همینجور راه میرفتم...
یاد دوران نامزدی خودمون افتاده بودم و بیقراری عطا هم برام جالب بود و خاطرات خودمو یادم میاورد...
علوی زنگ زد... گوشیو برداشتم و گفت: «سلام حاجی... شنیدم ترکوندی دیشب... از رفیق ما چه خبر؟!»
به علوی گفتم: «سلام رفیق! جات خالی... الان یه کم خرابم... بذار چند دقیقه ای قدم میزنم و میام... تو کجایی؟»
گفت: «خونه امن... پاشو بیا که برات صبحونه گرفتم...»
بعد نیم ساعت که برگشتم، با هم مفصل حرف زدیم...
آماده شدم که برم همایش... برخلاف ظاهرم که ژولیده و به هم ریخته به نظر میرسیدم، اما اصلا خوابم نمیومد... رسیدم به سالن... جالب بود... برخلاف دیروز که جزو اولین نفرها بودم، اما اون روز، خیلیا زودتر از من اومده بودن... حتی معاون وزیر هم مونده بود قم و دوباره اومد.... دو تا وزیر هم دوباره شرکت کردن...
دورم جمع شدن... من که همش عطا جلوی چشمم بود، خیلی از حرفاشون را نمیشنیدم و فقط میگفتم: خواهش میکنم... لطف دارین ... چشم... مخلصم.... التماس دعا...
چون خیلی ربطی به اصل پرونده نداره، دیگه نمیگم اون روز از صبح چی شد... اما خیلی مفیدتر از دیروز بود... و همه دنبال راهکار بودند و راهکار ارائه میدادن...
تا من رفتم بالا... مجری که دیروز غش کرده بود پشت بلندگو گفت: آقا اگر امروز هم میخوای مانور بدین، اشکال نداره... من که آب قندم بغل دستمه و قصد غش کردن هم ندارم!