eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
23.5هزار ویدیو
676 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سازمان تروریستی «سنتکام» مدعی شده ۱۱ فروند شناور نظامی ایران به کشتی‌های نظامی آمریکایی نزدیک شده‌اند و برای آنها ایجاد مزاحمت کرده‌اند. تروریست های آمریکایی‌ همچنین مدعی شدند چندین بار به شناورهای ایرانی اخطار داده‌اند که بعد از گذشت حدود یک ساعت به این تماس‌ها پاسخ داده و از ناو جنگی دور شده‌اند. این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
⭕️ خبر تعطیلی مدارس و دانشگاه ها و ادارات 10 استان تا آخر اردیبهشت ماه تصویب و قطعی شد؟ روحانی در جلسه دستور داد استان‌هایی که وضعیت سفید دارند میتوانند از اول اردیبهشت فعالیت آموزشی خود را شروع کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سناریوهای آمریکا در عراق برای کنترل این کشور و آغاز یک‌ بحران‌ منطقه‌ای
💢 روزه‌داری تأثیری در ابتلا به "کرونا" ندارد ✔️ حجت‌الاسلام محمدحسین فلاح‌زاده، عضو دفتر استفتائات رهبر معظّم انقلاب و رئیس مرکز موضوع‌شناسی احکام فقهی: 🔹 در جلسات متعددی که با پزشکان فوق تخصص داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که روزه سیستم دفاعی بدن را تقویت می‌کند و افراد سالم به بهانه ترس و بدون احتمال عقلائی نمی‌توانند روزه نگیرند. 🔹 در افرادی که سن بالا و یا بیماری‌های زمینه‌ای دارند، احتمال ابتلاء به کرونا وجود دارد که می‌توانند با مراجعه به پزشک متخصص از این امر اطمینان یابند. علاوه بر آن مؤمنان می‌توانند با کم کردن تردد و ماندن در منزل، احتمال ابتلای خود به این ویروس را تا حد قابل توجهی کاهش بدهند. 🔹 منظور از احتمال عقلائی یعنی احتمالی که عقلای جامعه به آن اذعان کنند که تا به اینجا، عقلای دانش پزشکی چنین احتمالی را در افراد سالم مقبول ندانسته‌اند. / اجتهاد
📌و اما باز هم دستاورد جدیدی از بچه های سپاه 🔻سردار سرلشکر حسین سلامی روز چهارشنبه در حاشیه رونمایی رونمایی سامانه هوشمند صد درصد ایرانی تشخیص لحظه‌ای کرونا توسط بسیجیان دانشمند گفت: این دستاورد یک پدیده علمی و فناوری نوظهور و منحصر به فردی است که بعد از شیوع کرونا در کشور توسط بسیجیان دانشمند و با اخلاص این پدیده توسعه پیدا کرد. 🔹وی افزود: اساس آن این است که با استفاده از ایجاد میدان مغناطیسی یعنی استفاده از ویروس دوقطبی که داخل این دستگاه تعبیه می‌شود، هر نقطه ای از محیط تا شعاع صدمتر که آلوده باشد آنتن این دستگاه در مقابل آن قرار می‌گیرد و در عرض ۵ ثانیه موفق می شود که نقطه آلوده را کشف کند. 🔹فرمانده کل سپاه گفت: این دستگاه نیاز به خون‌گیری ندارد و از راه دور انجام و هوشمندانه عمل می‌کند یعنی برای غربالگیری انبوه استفاده می‌شود و سطوح آلوده و افرادی را که آلوده هستند را کاملا تشخیص می‌دهد و در عین حال برای ضدعفونی‌های هوشمند هم پاسخ می‌دهد که بی‌جهت نقاط غیرآلوده ضدعفونی نشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 رونمایی از دستاورد جدید سپاه پاسداران در زمینه مقابله با کرونا 💠فرمانده کل سپاه: 🔹 این دستگاه هر نقطه ای از محیط تا شعاع ۱۰۰ متر که آلوده باشد، شناسایی می کند.
رمان مذهبی و بسیار زیبای ناحله با موضوع شهدای مدافع حرم 👇👇👇👇👇👇👇👇
ناحله🌺 کلاس امروز تموم شده بود داشتم وسایلامو جمع میکردم که اومد کنارم ایستاد. +خوبی؟ با لبخند گفتم _مرسی تو خوبی؟ +بدک نیستم راستشو بخوای اومدم یه اعترافی کنم لبخندم پررنگ تر شد _اعتراف؟به چی؟ +میشه تو حیاط حرف بزنیم؟ _چرا که نمیشه بریم کیفم رو انداختم رو دوشم و رفتم سمت در .اونم پشت سرم با کوله ی تو دستش حرکت کرد . سعی کردم باهاش هم قدم بشم _خب؟ +ببین شخصیتت خیلی واسم جالبه چجوری بگم یعنی اصلا با اون چیزی که فکرشو میکردم هیچ شباهتی نداری _خب راجع به من چی فکر میکردی؟ +فکر میکردم چون که چادر میپوشی حتما خیلی عقب افتاده ای . یا چه میدونم مثلا حس میکردم از این کند ذهنا باشی خندیدم و _یعنی چی؟ +یعنی از این بچه چادریایی که تو همه چی عقبن تو شخصیت تو ظاهر تو درس و خیلی چیزای دیگه رفتیم سمت حیاط _به به ببین چیا میشنوم چرا هرکی چادر میپوشه عقب افتادس؟ +فقط چادر که نه اخه میدونی تو بچه شهیدی! نگاش کردم که ادامه داد +نه ببین شاید منظورمو بد متوجه شدی . منظورم اینه که تو کلا فرق میکنی خیلی روشن فکری مطالعت خیلی زیاده . _از کجا میدونی؟ +اخه تو بحثت با صادقی متوجه شدم حالا جدی بدون سهمیه اومدی؟ _اره . +چرا؟ _چون مامانم اجازه نمیداد میگفت بابات راضی نیست که به سهمیه دلت خوش باشه و درس نخونی برای همین اصلا اجازه نداد حتی اسمشم بیارم ... +اها. _یعنی یه سهمیه باعث شده بود روز اول دانشگاه بهم بپری ؟ +من ازت عذر میخوام بابت حرفام.. _نه منظورم این نبود . منظورم اینه که از سهمیه یه هیولا ساختین مگه چیه که انقدر گندش کردین؟ +نمیدونم اخه اونایی که سهمیه دارن جای ماها رو میگیرن که تلاش کردیم واسه قبولی اونا بدون هیچ تلاشی میان جای من و امثال من میشنن _ای وایِ من نگو تو رو خدا این حرفارو. +چیشد؟ _ببین تو بدون هیچ اطلاعاتی چجوری میتوتی قضاوت کنی؟ +بیا بشینیم روی این نیمکت _باشه نگام کرد که ادامه دادم _اصلا میدونی سهمیه ی کنکور چیه؟ +فکر میکنم بدونم _اخه نه عزیز دل من اصلا همچین چیزی که فکرشو میکنی نیست سهمیه ی کنکور رو یه ارگانی مثل بنیاد شهید یا بنیاد ایثارگران یا جانبازان میاد پول میده میخره که مثلا واسه هر رشته چند تا صندلی اضافه کنن به ظرفیت اون رشته تو فلان دانشگاه. اصلا اینجوری نیست که بچه های شهدا و جانبازا بیان جای کسی رو اشغال کنن ‌ بنیاد به اونا پول میده که مثلا چندتا صندلی به ظرفیت اضافه کنن که بچه های شهدا یا جانبازایی که تواناییشو دارن و تلاش میکنن براشون یه امتیازی باشه که بتونن جای خوبی قبول شن. +واقعا؟ _اره واقعا . +من اینا رو نمیدونستم _اره عزیزم میدونم این حرفا همیشه دهن به دهن میچرخه ومیرسه به گوش یه عده مثل تو ‌ فقط خواستن یه حرفی زده باشن. من حتی از سهمیه مدرسه ی شاهد هم استفاده نکردم شرمنده سرش رو انداخت پایین +من عذر میخوام ازت شرمندتم به خدا ببخش منو . _نه قربونت این چه حرفیه . +وقتت رو گرفتم ببخشید . فقط خواستم بگم ازت خیلی خوشم اومده _مرسی عزیزم منم دوستت دارم . +میتونم شمارتو داشته باشم؟ _اره چرا که نه ... شمارمو گفتم که سیو کرد . +راستی کتاب باباتو از کجا میتونم بخرم؟اسمش چی بود ؟؟ حاله؟ خندیدمو _نه ناحله ! +ناحله... چه اسم جالبی. معنیش چیه؟ _معنیشو دیگه نمیتونم بگم شرمنده باید خودت کتابو بخونی تا بفهمی! خندید و چیزی نگفت . زیپ کیفمو باز کردم و کتابو از توش در اوردم ‌و سمتش گرفتم _بفرمایید .اینم کتاب.مال تو ! کتابو گرفت تو دستشو به جلدش دست کشید . +وای چقد طرح جلدش قشنگه _چشمات قشنگه اینو به عنوان هدیه از یه دوست قبول کن. معذب خندیدو تشکر کرد از جاش بلند شد که منم باهاش ایستادم +مزاحمت شدم عذر میخوام _این چه حرفیه نازنین جان.مراحمی +قربونت . بازم مرسی بابت کتاب . _خواهش میکنم. +با اجازه دیگه پس من برم _خداحافظ عزیزم +خدانگهدار... حس خیلی خوبی داشتم انقدر خوب که دلم میخواست پرواز کنم.اینکه تونسته بودم با رفتارم بهشون بفهمونم همه یه شکل نیستن و قضاوت عجولانه عیبه خودش کلی بود. حس خوبمو از بابا داشتم . از آدمی که هیچی ازش یادم نمیاد و فقط با خوندن چندین باره ی خاطراتش روزی هزار باز عاشقش شدم. دلم واسه بابا تنگ شده بود . از پنجشنبه ی پیش که رفته بودیم پیشش سه روز میگذشت ولی امروز عجیب تر دلم واسش تنگ شده بود. دلم میخواست برم بهش سر بزنم به یه بابا با یه مزار خاکی .... این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
ناحله🌺 دم ارامگاه چندتا شاخه گل رز خریدم بابا سنگ مزار که نداشت واسش گلاب ببرم ... چندتا قدم رفتم جلو که متوجه شدم یکی کنار مزار با نشسته . پشت به من بود چهرش رو ندیدم ولی به نظر امیرعلی نمیرسید . بعد از یکم مکث رفتم جلو بدون اینکه بهش نگاه کنم نشستم اون سمت مزار و واسه بابا فاتحه خوندم . سرمو اوردم بالا که قیافه ی محمد حسام رو به رو شدم . یه هندز فری تو گوشش بود و یه دستش جلوی صورتش. انگار متوجه حضور من نشده بود بی توجه بهش کنار بابا نشستم و پارچه ی رو مزار رو مرتب کردم چشمم به سه تا ظرف زیارت عاشورا و ختم صلوات و جزء قرانی که هر دفعه پنجشنبه ها با مامان پُرِش میکردیم افتاد. خالی شده بود عجیب بود . تو سه روز مگه امکان داره این همه ادم بیان سر مزار بابا . تو فکر بودم که صدای سلام شنیدم سرمو اوردم بالا محمد حسام بود _سلام صورتش قرمز شده بود . منتظر جواب سلام نمونده بود و رفت با فاصله از مزار بابا نشست . رفتارش از اولین روز عوض شده بود .انگار میخواست یکاری کنه متوجه بشم که بد حرف زدم یا شاید به قول مامان منتظر عذرخواهی من بود . شاخه های گل روگذاشتم رو مزار بابا . عجیب بود این وقت روز این اینجا چیکار میکرد .اونم تنها . چرا گذرش به من افتاده بود . اصلا چرا پس تا به حال این طرفا ندیده بودمش .. خیلی عجیب بود . سرش به سمت گوشیش خم شده بود . انگار داشت یه چیزی میخوند . موهای بلند و لختی داشت .محاسن صورتش هم جذاب ترش کرده بود. یه شلوار مشکی کتان با یه پیراهن خاکستری و سوییشرت خاکستری تنش بود . به خاطر من پاشده بود رفته بود اون سمت . اخی چه بچه ی خوبی الکی مثلا . تو دلم به خودم خندیدم و به لحن عمه ریحانه یه استغفرالله گفتم . مشغول خوندن زیارت عاشورا بودم که یهو با شنیدن یه صدایی سرمو اوردم بالا ‌. (من غلام نوکراتم عاشق کربلاتم تا اخرش باهاتم ..... تو همونی که میخوامی دلیل گریه هامی تا آخرش باهامی ...) سه چهار تا پسر مذهبی می اومدن سمت مزار بابا. مداحی معروف محمد حسین پویانفر تو گوشی یکی از اونا پلی شده بود و تو دست یکی دیگشون یه کیک تولد بود . با تعجب نگاه میکردم که رفتن سمت محمد حسام . محمد حسام با بهت نگاشون میکرد که یکیشون گفت : _تولدت مبارککک پسررر محمد حسام از جاش بلند شد هنوز تو بهت بود . بغلشون کرد و به ترتیب بوسیدشون داشتم نگاشون میکردم که حس کردم چشمای محمدحسام اشکالود شد. دوتا دستشو گرفت رو صورتشو بعد از چندثانیه دستشو کشید رو صورتش. گریش گرفته بود ؟ تو دلم پوفی کشیدم و خندیدم . چقد باحال بودن خوش به حالشون . به محمدحسام غبطه خوردم بابت داشتن دوستای خوب . تو دلم حساب کردم امروز چندمه ‌ . اومممم ۱۹ آبان .... پس آبانیه . عجب ... رو کیکش شمع ۲ و ۳ بود ۲۳ سالش شده بود . چقدر همه چیز عجیب بود . چه صحنه های جالبی دیده بودم امروز. چهارنفری دور محمد حسام رو گرفته بودن و یه چیزایی میگفتن و میخندیدن که یه دفعه یکی دستشو کرد تو کیک که محمد حسام داد زد _نههه نههه اقااا جان عزیزت .... نذاشت حرفش تموم شه خامه ی تو دستشو زد به صورت محمد حسام و بقیه شروع کردن به خندیدن . محمد حسام زد تو پیشونیشو و به من پشت کرد احتمالا از وجود من خجالت کشیده بود . بهش دستمال دادن تا صورتشو پاک کنه . دم گوش یکیشون یه چیزی گفت که برگشت سمت من و با تعجب نگام کرد بقیه هم به ترتیب انگار گرفته بودن ماجرا چیه و برگشتن سمت من. سرمو انداختم پایین که انگار الکی مثلا حواسم نیست . ولی خندم گرفته بود با این وجود سعی کردم غرور خودمو حفظ کنم. بعد از چند دقیقه با محمد حسام نزدیک مزار بابا ایستادن انگار منتظر بودن من برم بیان فاتحه بخونن ولی من خجالت میکشیدم تو این شرایط از جام تکون بخورم. خودمو مشغول به زیارت عاشورا نشون دادم که دونه دونه اومدن سر مزار و فاتحه خوندن و بعدش سلام کردن. پاشدم و ایستادم و جواب همشون رو با یه سلام دادم . نمیدونستم باید چه واکنشی نشون بدم‌ قطعا اگه میدونستم اینجوری شر میشه زودتر پا میشدم میرفتم ولی دلمو دادم به دل بابا و سعی کردم ارامش خودمو حفظ کنم. چشممو دوخته بودم به زمین که چشمم به هیچکدومشون نیافته . چندثانیه که گذشت محمد حسام گفت: ببخشید کیک و تعارف نمیکنم یخورده کثیف کاری شده ... سعی کردم خودمو کنترل کنم و نخندم جدی گفتم _نه خواهش میکنم. +با اجازتون یاعلی ... اینو گفت و مثل دفعه ی قبل منتظر جواب نموند و رفت . دوستاشم کیک به دست پشت سرش رفتن‌. منتظر شدم رد شن تا بتونم با خیال راحت برم. یکم موندم و بعد از تموم کردن زیارت عاشورا برگشتم ... و به این فکر کردم که یه بابا با یه مزار خاکی .... چه کارایی که از دستش بر نمیاد و تو دلم کلی بهش افتخار کردم‌.. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
ناحله🌺 بارون شدیدی میزد . با لباس بیرون رو تخت نشسته بودم. چهلمین روزِ نبودش بود . نبودنش از نبودن هوا سخت تر بود انگار با هر نفسی که میکشیدم تا مغز استخونم تیر میکشید از محمد یاد گرفته بودم راضی باشم به رضای خدا ... ولی همه میدونستن من چقدر عاشق محمد بودم همه اینو میدونستن که بدون محمد حتی نفس نمیتونم بکشم بابا بیشتر اوقات سکوت میکرد مامان هم که اصلا اروم نمیشد . علی و محسن هم امروز مزارشو همونجوری که خودش میخواست درست کردن ... یه شبکه های تقریبا لوزی شکل سبز رنگ اطراف مزارش به ارتفاع ۴۰ سانت کشیدن و خاکِ رو مزارش رو سفت کردن و روی خاک پرچم مشکی یا فاطمه الزهرا زدن . وصیتنامش رو هم رویه ورقه ی فلزی طرح گل چاپ کرده بودن و به شبکه ی بلند سبزرنگ چند متری بالای سر محمد متصل کرده بودن . چقدر بهش میومد بی نام و نشون بودن ... ارزوش براورده شده بود رو مزارش هیچ اسمی ازش نزدیم ولی یه بنر با عکس و نشونیش و وصیت نامش کنار مزارش زده بودن ... دلم طاقت نیاورد تو این بارون تنهاش بزارم . چادرم رو گرفتم و رفتم بیرون بابا اینا خواب بودن حالا این وقت شب تا گلزار شهدا چجوری میرفتم . رفتم سر خیابون و منتظر موندم. یه دربست گرفتم و رفتم تا گلزار . چقدر دلم برای خلوت باهاش تنگ شده بود... کل مسیرو تا بهش برسم دوییدم . روبه روی عکسی که بنر شده بود ایستادم چقد قشنگ شده بود. سه تا عکسشو تو قابای مختلف رو بنر زده بودن بالای بنر هم نوشته شده بود "وصیت شهید پاسدار مهندس محمد(مرتضی) دهقان فرد به همسرش" پایین تر از اون نوشته بود (دوست دارم اگر شهید شدم پیکری نداشته باشم از ادب به دور است که در پیشگاه سیدالشهدا با تنی سالم و کفن پوش محشور شوم اما اگر پیکرم برگشت دوست دارم سنگ قبری برایم نگذارند برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بی بی فاطمه ی زهرا بی نشان باشند .. تاریخ شهادت :۹۶/۸/۲۳ محل شهادت: دیرالزور ،البوکمال) چشم از بنری که از صبح صدبار از اول خونده بودمش برداشتم. رفتم کنار مزارش نشستم _داره بارون میزنه محمد دلم بیشتر واست تنگ شده . راستی امشب شب جمعست خودت میگفتی اگه شب جمعه شهدارو یاد کنی پیش ارباب یادت میکنن ... وقتی بم گفتن چجوری شهید شدی به شجاعت و شهامتت ایمان اوردم . برا شناسایی عملیات رفتی تو رو با قناسه ی دور زن ۲۳ میل زدنت ... تو رو با تیری که علیه هواپیما به کار میبرن زدنت ... میتونم بهت نگم مرتضی؟ حس میکنم دیگه نمیشناسمت . وقتی به خودم میام خجالت میکشم ازت... از اینکه کنار یه مرد با این شهامت زندگی کردم و نفهمیدم چقدر بزرگه ...! انقدر حرف زدم و از دلتنگیام گفتم و گریه کردم که وقتی به خودم اومدم ساعت ۲ نیمه شب شده بود ..... نمیشد یاد روزایی نیافتاد که با اون گذشت . نمیشد از یه خیابون رد شد و یادش نیافتاد ... نمیشد یه اسم بشنوم و یادش نیوفتم .... نمیشد یه غذا ببینم و یادش نکنم .... آدمی که هیچ وقت جز با جان جوابمو نداد.. ادمی که تو دریای محبتش غرق بودم ... ادمی که تو دریای دلم غرق شده بود .... انقدر نبود که همه ی ذره ذره ی وجودم خواستنشو فریاد میزد ... این فراغ هر چقدر تلخ و دلگیر بود اما دلم خوش بود به وصال بعدش ... به وصالی که حضرت زینب واسطش بود ... گوشیمو باز کردمو اهنگی که تو این چند روز با هر کلمش هزاربار اشک ریختم رو پخش کردم اهنگی که باهاش کلیپ روز وداع با پیکرش رو میکس کرده بودن (صدات میکردم جوابمو دادی با نگات صدات میکردم .... میگفتی جونم بشه فدات ...دورت بگردم) با خواننده زمزمه کردم (با بی کسی هام نگفتی باید چیکار کنم ... خوابیدی آروم ... تو رو نباید بیدار کنم دورت بگردم خدا به همرات تنهایی رفتی رسیدی آخر به رویات خدا به همرات یه بار دیگه خدا رو دیدم تو چشمات) حالت چشماش از یادم نمیرفت ..‌ مژه های بلند پلکاشو یه جوری رو هم فشرده بود که انگار از درد خلاص شده ... (خدا به همرات ... نمیشه باشه دوباره دستام تو دستات میریزه اشکام بگو بیارم واسه یه لحظه کیو جات؟ خدا به همرات ....!!!) ____ اهنگ رو قطع کردم کتابو بستم و رفتم تو هال پیش مامان. رو مبل کنارش نشستم مشغول ور رفتن با گوشیش بود _چیکار میکنی مامان؟ دارم با یه دختری حرف میزنم +با یه دختر؟کیه؟ _نمیدونم خودمم ولی حرفاش جالبه بیا بخون ... گوشیو سمتم دراز کرد . ازش گرفتم و پیامارو از اول با دقت خوندم ... مشغول تایپ کردن بود که خوندنم تموم شد . این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
حضرت آقا به سید حسن نصرالله گفتن. .. که هرموقع دلت گرفت... دنیا بهت سخت فشار آورد. ..، برو یه اتاق خالی گیر بیار...بشین نماز بخون. .بزن زیر گریه ... حرف بزن با صاحبت. .. مشکلت حل میشه :) توی این روز ها خیلی میتونه این دورکعت کمک حالمون باشه... راوی حاج حسین یکتا این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
گفتم : دارم‌ازاسترس‌می‌میرم گفت‌ : یہ‌ذڪربهت‌میگم‌هربارگیرڪردے‌بگو .. من‌خیلی‌قبولش‌دارم گره‌ے‌ڪارِ‌منم‌همین‌بازڪرد ... (آخہ‌خودشم‌ بہ‌سختـی‌اجازه‌ے‌خروج‌گرفت) گفتم : باشہ‌داداش‌بگو . گفت : تسبیح‌دارے ؟ گفتم : آره گفت : بگو حتمـا‌سہ‌سـالہ‌‌ے‌ارباب‌نظرمی‌ڪنہ منتظرتم ...! قطع‌ڪردم‌ چشمموبستم‌‌شروع‌ڪردم ۱۰تا‌نگفتم‌ڪہ‌‌یهوگفت : این‌پنج‌نفـرآخرین‌لیستہ بقیہ‌اش‌فـردا ... توجہ‌نڪردم‌همینجور‌ذڪرمی‌گفتم ڪہ‌یهواسمم‌روخوندن ... بغضم‌ترڪیدباگریہ‌گرفتم‌رفتم‌سمت‌خونہ حاضر‌شم ... وقتی حسین رودیدم‌گفتم درست‌شد ... اشڪ‌توچشمش‌حلقہ‌زد‌ گفت : الهی‌بالرقیہ‌سلام‌الله‌علیها شهید این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
خواستیم با حرفهایمان ، راه را ادامه دهیم اما راه رفتنےست نه گفتنی.... این زندان دنیا این بےشمارمان آخر مےکند پای رفتن را پـــ🕊ـــر گشودنم آرزوست و چه خوش گفت سیدشهیدان اهل قلم شهیدآوینی: هیچ شنیده ای که مرغی اسیر قفس را هم بر دارد و با خود ببرد؟ یاران! پای در راه نهیم که این راه رفتنےست و نه گفتنی نشر حداکثری با شما 📜 @aynaammar_gam2
سيدمحمود رضوی: لطفاً خروج را صرفاً از سامانه‌های اکران‌ـ‌آنلاین و با پرداخت هزینه ببینید و به دیگران هم همین توصیه را بکنید تا به یک فرهنگ تبدیل شود.
046.mp3
3M
الحمدلله برای رفع بلا وبیماری منحوس کرونا وانشاالله خروج کلی استکبارازمنطقه ونابودیش بخوانیم 🙏👂کمتر از10دقیقه با کلام خدا9 🎁🍃هدیه به پیامبرص ائمه اطهارعلیهم السلام ودخت گرامیشان، امام وشهید ویاران وشهدای این روزها وشهدای صدراسلام تاکنون وشفای شیمیایی های جنگ تحمیلی،سلامتی امام زمان عج،تعجیل درفرج وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی وانشاالله مجلسی انقلابی 🍃🌼🍃حزب 2جزء12 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2
سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره هود- آیه ۴۳ قَالَ سََاوِى إِلَى‏ جَبَلٍ یَعْصِمُنِى مِنَ الْمَآءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ ترجمه (پسر نوح) گفت: به زودى به کوهى پناه مى‏ برم تا مرا از آب حفظ کند. (نوح) گفت: امروز جز (براى افراد مؤمن) و کسانى که مورد رحم قرار گرفته‏ اند، هیچ حافظ (و پناهگاهى) در مقابل قهر الهى نیست. (در این هنگام) موجى میان آن دو جدایى انداخت و او (پسر نوح) غرق گردید. امام صادق‏ (ع) فرمودند: در ماجراى حضرت نوح‏ (ع)، به جز خانه‏ خدا کعبه، آب تمام دنیا را فراگرفت. پیام ها ۱- در خطرات و مشکلات، موحّد به خدا و مشرک به کوه پناه مى‏ برد. تکیه به شرق، غرب، مال و مقام، شرک است. «ساوى الى جبل» ۲- اگر قهر خداوند فرا رسد، کوه ‏هاى مستحکم و استوار نمى‏ توانند در مقابل آب نرم و روان، سبب نجات باشند. «جبل یعصمنى من الماء قال لاعاصم الیوم من امراللّه» ۳- آب که مایه‏ حیات همه‏ جانداران است، به امر الهى مایه‏ هلاک و عذاب مى ‏شود. «لاعاصم الیوم من امراللّه» ۴- حوادث طبیعى تصادف نیست، فرمان حکیمانه‏ خداوند است.«امراللّه» ۵ - از قهر خدا تنها باید به خدا پناه برد. «لاعاصم الیوم... الاّ من رحم» ۶- نتیجه‏ «مع الکافرین» بودن، «مِن المغرقین» شدن است. ۷- در کیفر الهى، روابط خانوادگى و خویشاوندى تأثیرى ندارد. پسرِ ناخلف پیامبر خدا در مقابل پدر غرق مى‏ شود و پدر باید تسلیم باشد. «حال بینهما الموج و کان من المغرقین» ۸ - گرچه خداوند رحیم است، امّا حکیم نیز هست. گاهى از رحمت، سینه‏ مادر را قبل از تولّد فرزند پر از شیر مى ‏کند و گاهى از حکمت، فرزند را در برابر چشم پدر هلاک مى‏ سازد.«من المغرقین » منبع: پایگاه درس هایی از قرآن این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قرار هروز "فدائیان رهبر" هرروز یک صلوات نذر سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی(روحی فداه)🌹 🍃👌فقط 5 ثانیه (💠)اللّهُمَّ ✨(♥️)صَلِّ ✨✨(💠)عَلَی ✨✨✨(♥️)مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(💠)وَ آلِ ✨✨✨✨✨(♥️) مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(💠)وَ عَجِّلْ ✨✨✨(♥️)فَرَجَهُمْ ✨✨(💠)وَ اَهْلِکْ ✨(♥️)اَعْدَائَهُمْ (💠)اَجْمَعِین این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای هفتم صحیفه سجادیه با صدای حاج محمود کریمی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
Samavati-Salavat-shabaniyah.mp3
13.69M
🌺🤲 🤲 ♦️صلوات شعبانیه با صدای حاج مهدی سماواتی 🔶این صلوات در وقت زوال ظهر ماه شعبان وارد شده است. 🤲