#پلاک_پنهان:
#هو_العشق🌹
#پارت_صد_و_هفت
#پلاک_پنهان
#فاطمه_امیری
ــ من میتونستم بدون اینکه باتو ازدواج کنم مراقبت باشم مثل روزای قبل،اما خودم نمیخواستم و دلم میخواست این موضوعو مطرح کنم،پس نه امنیت تو نه حرف های دایی منو مجبور به اینکار کردن،من خیلی وقت بود که میخواستم بیام و باتو حرف بزنم اما شرایطم مانعی شده بوند،اما با اون اتفاق همه چیز فرق کرد،تو دیگه از همه چیز با خبری،از زندگیم،کارم،سختیام ازهمه چیز من باخبری
عصبانیتی دیگر در صدای کمیل احساس نمی شد،اما صدایش ناراحتی خاصی داشت.
ـــ فکر میکنی برای من سخت نبود اینکه تو همسر من نباشی،فکر میکنی برام سخت نبود میخواستی با اون مرتیکه ازدواج کنی،برام خیلی سخت بود اما به خاطر اینکه اذیت نشی و کار من ،زندگی تورو بهم نریزه پا پیش نزاشتم ،من مردم باید قوی باشم اما این مرد بعضی وقت ها کم میاره
نیاز داره به کسی که آرومش کنه،باش حرف بزنه،درکش کنه و اون شخصبرای من تویی سمانه فقط تو
از سمانه فاصله گرفت و زیر لبـ زمزمه کرد:
ــ تو درمونی ،درد نشو
سمانه با ناراحتی از بی منطق بودنش ،به کمیل که بر روی مبل نشسته بود و سرش را میان دستانش گرفته بود،نگاهی انداخت ،حدس می زد آن سردرد های شدید دوباره به سراغ کمیل آمدند.
به کمیل نزدیک شد و کیف و چادرش که کنار کمیل بودند را برداشت،کمیل که فکر میکرد سمانه می خواهد برود،چشمانش را محکم برهم فشرد،اما با احساس حضورسمانه کنارش و دستی که بر شانه اش نشست ،از سمانه فاصله گرفت و سرش را بر روی پاهایش گذاشت.
سمانه دستی درون موهایش کشید و با دو دست شقیقه های کمیل را ماساژ داد،همزمان آرام زمزمه کرد:
ــ ببخشید،میدونم تند رفتم،بی منطق صحبت کردم،اما باور کن خیلی ترسیدم،کمیل الان تو تموم زندگیم شدی،من روی همه ی حرفات و کارات حساسم،حتی بعضی وقت ها حس میکنم که قراره تورو از دست بدم.
قطره اشکی از چشمان سمانه بر روی گونه کمیل نشست،کمیل چشمانش را باز کرد،چشمانش از درد سرش سرخ شده بودند،با دست اشک های سمانه را پاک کرد.
ــ گریه نکن خانومی
ــ کمیل قول بده تنهام نزاری
کمیل بوسه ای بر دستش نشاند و زمزمه کرد:
ــ جز خدا هیچ کس نمیتونه منو از تشو دور کنه،مطمئن باش سمانه
سمانه لبخندی بر لبانش نشست،و مشغول ماساژ سر کمیل شد.
به کمیل که به خواب عمیقی بر روی پاهایش رفته بود،خیره شده بود،با یادآوری یک ساعت پیش و دعوایشان و آرامش الان ،آرام خندید
از چهره ی کمیل خستگی میبارید،سمانه هم در این یک ساعت از جایش تکانی نخورد تا کمیل از خواب نپرد،چهره کمیل در خواب بسیار معصوم بود و سمانه در دل اعتراف کرد که کمیل با این قلب پاکش ماندنی نیست....
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هو_العشق🌹
#پارت_صد_و_هشت
#پلاک_پنهان
#فاطمه_امیری
ــ سمانه این پاکتای رشته رو بیار برام
سمانه سریع پاکت های رشته را برداشت و کنار دیگ بزرگ آش گذاشت.
امروز عزیز همه را برای شام دعوت کرده بود،همه به جز کمیل و محمد آمده بودند،عزیز و سمانه مشغول پخت آش بودند،بقیه خانم ها در آشپزخانه مشغول بودند.
ـــ سمانه کمیل کی میاد؟
سمانه در حالی که رشته ها را می ریخت گفت:
ــ نمیدونم عزیز حتما الان پیداش میشه
ــ بهش یه زنگ بزن،به زهره هم بگو به شوهرش زنگ بزنه زود بیان
سمانه دیگ را هم زد و چشمی گفت.
گوشی اش را برداشت و شماره کمیل را گرفت،بعد از چند بوق آزاد صدای مردانه ی کمیل در گوشش پیچید.
ــ جانم
ــ سلام کمیل،خداقوت،کجایی
ــ ممنون خانومی،سرکارم
ــ کی میای؟
سرو صدای زینب و طاها بالا گرفت و سمانه درست نمی توانست صدای کمیل را بشنود،روبه بچه ها تشر زد:
ــ آروم بگیرید ببینم کمیل چی میگه
ــ هستی خانومی؟
ــ جانم،اره هستم بچه ها شلوغ بازی میکردن صداتو نمیشنیدم،نگفتی کی میای
ــ کارم تموم شد میام
ــ کی مثلا؟
ــ یه ساعت دیگه
ــ دایی محمد پیشته؟
ــ نه
ــ خب باشه پس منتظرتیم ،زود بیا
ــ چشم خانومی ،کاری نداری
ــ نه عزیزم،خداحافظ
ــ خداحافظ
سمانه چشم غره ای به زینب و طاها رفت و به طرف عزیز رفت،آرش با دیگ های کوچک به سمت سمانه امد
.
ــ آجی،اینارو عمه سمیه داد بدم بهت
سمانه به کمکش رفت و دیگ ها رو از او گرفت و روی تخت گذاشت.
ــ چی هستن؟
ــ این پیاز اونا هم کشک و نعناع
ــ ممنون
با صدای عزیز هردو از جایشان بلند شدند
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هو_العشق🌹
#پارت_صد_و_نه
#پلاڪ_پنهاݩ
#فاطمه_امیری
ــ بچه ها بیاید هم بزنید،ان شاء الله حاجت روا بشید
آرش شروع کرد به هم زدن و آرام زیر لب زمزمه می کرد،عزیز با شوخی گفت:
ــ چیه مادر زن میخوای اینجور خالصانه داری با خدا حرف میزنی
سمانه خندید و گفت:
ــ عزیز کی بهش زن میده،تازه ترم اول دانشگاشه ها
آرش کنار کشید و با خنده گفت:
ــ اگه کسی هم بخواد به من زن بده تو نمیزاری که
ــ چیه خبریه ارش؟بگو خودم به زندایی میگم
آرش صدایش را زنانه کرد و روی صورتش زد و گفت:
ــ واه خاک به سرم لو رفتم
صدای خنده هر سه در حیاط پیچید،زهره خانم سینی به دست به حیاط امد و مهربانانه گفت:
ــ ان شاء الله خیر باشه،صدای خنده هاتون تا آشپزخونه میومد
تا سمانه میخواست لب باز کند،آرش به او چشم غره ای رفت و گفت:
ــ حرف زدی میگم کمیل طلاقت بده
ذهن سمانه به آن روز سفر کرد که وقتی این حرف را به کمیل زده بود،ناخوداگاه لبخندی زد و گفت:
ــ تو جرات داری اینو به کمیل بگو ،اگه زنده موندی در خدمتیم
***
یک ساعت گذشته بود،محمد آمد و اما کمیل پیدایش نشده بود،سمانه گوشی را کلافه کنار گذاشت و مشغول تزئین کاسه های آش شد.
ــ جواب نداد؟
ــ نه عزیز جواب نداد
ــ الان میاد مادر
سمانه لبخندی زد و با نگرانی به کارش ادامه داد،آنقدر غرق کشک و نعناع بود که از اطرافش غافل بود ،با صدای فریاد آرش به خودش آمد،با دیدن کمیل که گوش آرش را پیچانده بود ،نفس راحتی کشید.
ـــ ای کمیل ول کن گوشمو کندیش
کمیل لبخند زد و گفت:
ــ برا چی از زن من عکس میگرفتی،با چه اجازه ای؟
ــ بابا دختر عمه امه ،ول کن ،سمانه یه چیز بهش بگو
سمانه کاسه تزئین شده را در سینی گذاشت و از جایش بلند شد:
ــ کمیل ولش کن ،گوششو کندی
کمیل به چشمان سمانه نگاهی انداخت و لبخندی زد:
ــ چشم خانومی
دستش را برداشت ،آرش گوشش را مالید و گفت:
ــ ای ای کمیل از کی زن ذلیل شدی؟
ــ نگا کنید خودش داره شروع میکنه
تا کمیل میخواست به طرفش خیز بردار ،آرش تسلیم گفت:
ــ باشه بابا،شوخی بود
ــ بیاید بچه ها آش سرد شد
کمیل و سمانه کنار هم روی سفره نشستند،کمیل کاسه آش را بو کشید و گفت:
ــ کی پخته؟
آرش با دهان پر گفت:
ــ عزیز و آجی سمانه
ــ نه مادر من کاری نکردم،همه کارها رو سمانه انجام داد
کمیل چشمکی به سمانه زد و گفت:
ــ پس آشش خوردن داره
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هو_العشق🌹
#پارت_صد_و_ده
#پلاڪ_پنهاݩ
#فاطمه_امیری
همه دور هم جمع شده بودند و در هوا خنک چایی می نوشیدند،کمیل مشغول صحبت با محمد و محسن بود،سمانه با بچه ها کنار حوض نشسته بود،و به حرف هایشان گوش می داد،کمیل که نگاه خیره آرش را بر روی سمانه دید،رد نگاهش را گرفت با دیدن سمانه که با لبخند مشغول بچه ها بود،لبخند بر لبانش رنگ گرفت،اما صدای بلند تیراندازی لبخند را از لبان همه پاڪ کرد.
صدای جیغ طاها و زینب و همهمه بلند شد،سمانه ناخوداگاه نگاهش به دنبال کمیل بود، صدای محمود آقا بلند شد:
ــ همتون برید تو ،صدا نزدیکه حتما سرکوچه تیراندازی شده
عزیز زیر لب ذکر میگفت وهمراه بقیه به طرف ساختمان می رفت،محسن و یاسین بعد از اینکه بچه ها را داخل بردند همراه محمدو آقا محمود به خیابان رفتند،کمیل کفش هایش را پوشید و سریع به طرف در حیاط رفت که سمانه سریع دستانش را گرفت،کمیل از سردی دستان سمانه شوکه شد.
برگشت و دستانش سمانه را محکم در دست گرفت.
ــ کمیل کجا داری میری ?
ــ آروم باش سمانه،میرم ببینم چی شده برمیگردم
سمانه به بازویش چنگ زد و گفت:
ــ نه توروخدا،کمیل نرو جان من نرو
با صدای دوباره ی تیراندازی،کمیل سریع مادرش را صدا کرد و روبه سمانه گفت:
ــ سمانه صدا تیراندازی نزدیکه ،زود برو داخل،تا برنگشتم از اونجابیرون نمیای فهمیدی؟
سمیه خانم سریع به سمتشان آمد و نگران به هردو نگاه کرد:
ــ جانم مادر
ــ مامان سمانه رو ببر داخل
سمیه خانم بازوی سمانه را گرفت و گفت:
ــ بیا بریم عزیزم،رنگ صورتت پریده بیا بریم تو
ــ نه خاله نمیام،کمیل نرو بخدا دلم شور میزنه حس میکنم یه اتفاق بدی قرار بیفته توروخدا نرو
کمیل بوسه ای بر سرش نشاند و گفت:
ــ صلوات بفرست،چیزی نیست خانمی
و بدون اینکه فرصت اعتراضی به سمانه بدهد سریع به طرف در حیاط رفت.
سمیه خانم با چشمان اشکی ونگران عروسش را در بغل گرفت و زمزمه کرد :
ــ آروم بگیر عزیزم،برمیگرده چیزی نیست یه چندتا تیر هوایی بوده حتما ،الان همشون برمیگردن.
***
همه ی خانم ها در پذیرایی نشسته بودند،نگران بودند اما لبخند میزدند و با هم حرف میزدند تا نگرانیشان را فراموش کنند، اما مگر می شد؟
صدای زنگ خانه پشت سرهم به صدا درآمد،همه وحشت زده نگاهشان به سمت در چرخید.
#ادامه_دارد...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید🌸
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
کاری که انجام میدهید
حتی نایستید که کسی بگوید
خسته نباشید،
از همان در پشتی بیرون بروید،
چون اگر تشکر کنند تو دیگر اجرت
را گرفتهای و چیزی
برای آن دنیایت باقی نمیماند.
شهید #حسن_تهرانی_مقدم
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
•
مراسم عروسیمان را
ظهر گرفتیم که به چشم نیاید!
وحرمت داغداریِخانوادهشهدا حفظ شود
آمدیم توی اتاق که ناهار بخوریم ؛
در را بست و پشت آن ایـستاد ،
رو به من ڪرد و گفت :
می دونی که تو این لحظه
دعـای ما مستجـابه ؟
گفتم: آره ولی الان بیا ناهار بخوریم
گفـت : روزه ام !!
گفتم: تو روزِ عروسی روزه گرفتی؟
گفت: روزهی نذره ، گفتم : چه نذری؟
گفت: اینکه همونطور که خدا
منو تو عید غدیر متولد کرد
تو عید غدیر هم مـزدوج کنه ،
حالا من دعا میڪنم تو آمین بگو،
دستم را به دعا بلند ڪردم ...
گفت : خدایا
همونطور ڪه منو
در عید غدیر متولد کردی
ودر عید غدیر مزدوج کردی،
در عید غدیر هم به "شهادت" برسان.
غدیر هرسال که میآمد
منتظرِ خبــرش بودم ...
غدیر آخر که خبر شهادتش را
در سومـار برایم آوردند گفتم :
سالهاست منتظر شنیدنش بودم ...
✍🏻 راوی : همسر شهید
#شهید_حاجعلی_کسایی
#شهادت_عیدغدیر_۱۳۶۶
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
انگشت اشاره!!
مالک را گفتند:
چگونه است که تو هیچوقت،
حتی در مه آلودترین ایام هم،
راه را "گم" نمی کنی؟!!
مالک پاسخ داد:
در غبار فتنه ها،
چشم به "انگشت اشاره" علی دارم....!!
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
«شهدا همیشہآنلاین هستند
کافیه دلت رو بروزرسـانے کنی
اون موقع می بینی که در تڪ تڪ
لحظات در ڪنارت بودند هستند وخواهند بـود»
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
بیش از دو ماه از آغاز به کار دولت جدید آمریکا گذشته و به رغم آنکه «جو بایدن» در زمان رقابتهای انتخاباتی وعدههای زیادی در خصوص تغییر رویه دولت خود و دوری جستن از سیاستهای ترامپ را داده بود، اما در دو ماه گذشته چنین تغییری از سوی کاخ سفید مشاهده نشده است.
یکی از وعدههای داده شده از سوی بایدن در خصوص بازگشت به برجام و لغو تحریمهای ایران بوده، اما تا کنون این امر محقق نشده و دولت آمریکا همانند همیشه با بهانه جویی اعلام میکند که در ابتدا ایران باید به تعهدات خود در برجام عمل کند.
نکتهای که دولت جدید آمریکا به هیچ وجه به آن اشاره نمیکند این است که در ابتدا این واشنگتن بوده که با بدعهدی از عمل به تعهدات خود سرباز زده و با مشکل آفرینی مانع تحقق اهداف برجام شده است
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
حجت الاسلام ذوالنور با اشاره به بخش دیگری از فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «ایران از سال ۹۴ خیلی قویتر شده و برجام باید تغییر به نفع ایران پیدا کند»، گفت: نکته اول این است برجام باید به نفع عضوی که هزینه کرده و ضرر هم دیده و به سهم خودش نرسیده تغییر کند یعنی اگر قرار است برجام تغییر کند باید جریمهای برای طرفهای مقابل تعریف شود تا راه فرار از تعهداتشان را نداشته باشند و بر اساس وظایفشان عمل کنند.
نماینده مردم قم در پایان با تاکید بر اینکه به برجام چیزی اضافه نمیشود و برجام فقط در مورد مسائل هستهای بوده و ما هم کاملا به تعهداتمان عمل کردیم، اظهار داشت: مسائل موشکی و منطقهای هیچ کدام مرتبط با برجام نیست و در برجام هم راه پیدا نخواهد کرد؛ بنابراین اگر بخواهد مذاکرهای راجع به برجام صورت بگیرد این است که چرا طرفهای مقابل ایران به تعهداتشان عمل نکردند و آنها هم باید مانند ایران به تعهدات عمل کنند و سهم ایران را بپردازند و فقط در این زمینه میتواند مذاکرهای صورت بگیرد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آژانس» احیای برجام را به انجام اقداماتی از سوی ایران گره زد
مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در مصاحبهای که شامگاه سهشنبه منتشر شد احیای برجام را در گرو انجام اقداماتی از سوی ایران دانسته است.«رافائل گروسی»، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی روز سهشنبه احیای برجام را به شفافسازی ایران درباره آنچه به ادعای او «اورانیوم اعلامنشده» ایران است گره زده است.نشریه نیوزویک به نقل از مدیر کل آژانس اتمی نوشت ایران باید برای احیای توافق هستهای حاصلشده در سال ۲۰۱۵، درباره اورانیوم اعلامنشدهای که در سایتهایش پیدا شده شفافسازی کند.وی در مصاحبه با این نشریه گفته برای مشخص کردن مکان اورانیوم اعلامنشده ایران به «گفتوگوهای مفصل و فنی» نیاز است و این مسئله به آینده برجام، «کاملاً مرتبط» است.رافائل گروسی مدعی شده درباره اثرات اورانیوم که در سایتهای ایران یافته شده مسائلی وجود دارند که «هنوز روشن نیستند.»گروسی گفت: «لازم است ما بدانیم در آنجا چه اتفاقاتی افتاده. لازم است دقیقاً بدانیم چه نوع فعالیتهایی در آنجا جریان داشته و باید بدانیم اگر موادی وجود داشتهاند آن مواد الان کجا هستند؟»
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
امیرعبدالهیان: جنگ یمن حاکمان سعودی را به شدت گیج و مبهوت کرده است
حسین امیرعبداللهیان معتقد است که امروز مقاومت یمن پیروز و حاکمان سعودی به شدت گیج و مبهوت اند.حسین امیر عبدالهیان دستیار ویژه رئیس مجلس شورای اسلامی در امور بین الملل امروز سه شنبه در صفحه توئیتر خود نوشت: شش سال تجاوز آمریکایی - سعودی به یمن مقاوم گذشت. عادل الجبیر وزیر خارجه وقت عربستان در جده در واکنش به اعتراضم گفت: ۱۵ روزه حوثیها را نابود میکنیم؛ گفتم: جنگ راه حل نیست. منتظر آینده میمانیم، اما راه حل یمن صرفاً سیاسی است.وی افزود: امروز مقاومت یمن پیروز و حاکمان سعودی به شدت گیج و مبهوت اند.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─