eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز شصت و نهم 🔻نامه ۵۰ تا نامه ۴۸
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(44).mp3
6.38M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز شصت و نهم : ختم نهج البلاغه نامه ۵۰ تا نامه ۴۸
سهم : از نامه ۵۰ تا نامه ۴۸ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به اميران سپاه خود 1⃣ پرهيز از غرورزدگی در نعمتها 🔻از بنده خدا علی بن ابيطالب ، اميرمؤمنان ، به نيروهای مسلح و مرزداران كشور، پس از ياد خدا و درود، همانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالی به دست آورد يا نعمتی مخصوص او شد، دچار دگرگونی نشود و با آن اموال و نعمتها بيشتر به بندگان خدا نزديك و به برادرانش مهربانی بیشتری روا دارد. 2⃣ مسؤوليتهای رهبری و نظاميان 🔻آگاه باشيد حق شما بر من آن است كه جز اَسرار جنگی هيچ رازی را از شما پنهان ندارم و كاری را جز حكم شرع بدون مشورت، با شما انجام ندهم و در پرداخت حق شما كوتاهی نكرده و در وقت تعيين شده آن بپردازم و با همه شما به گونه ای مساوی رفتار كنم. پس وقتی من مسؤوليتهای يادشده را انجام دهم، بر خداست كه نعمتهای خود را بر شما ارزانی دارد و اطاعت من بر شما لازم است و نبايد از فرمان من سرپيچی كنيد و در انجام آنچه صلاح است سستی ورزيد و برای رسيدن به حق تلاش كنيد، حال اگر شما پايداری نكنيد، خوارترين افراد نزد من انسان كج رفتار است كه او را به سختی كيفر خواهم داد و هيچ راه فراری نخواهد داشت، پس دستورالعملهای ضروری را از فرماندهانتان دريافت داشته و از فرماندهان خود در آنچه كه خدا امور شما را اصلاح می كند اطاعت كنيد، با درود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به معاويه 🔹هشدار به معاويه از دنيا پرستی 🔻پس از ياد خدا و درود، همانا دنيا انسان را به خود سرگرم و از ديگر چيزها باز می دارد، دنياپرستان چيزی از دنيا به دست نمی آورند جز آن كه دری از حرص به رويشان گشوده و آتش عشق آنان تندتر می گردد، كسی كه به دنيای حرام برسد از آنچه به دست آورده راضی و بی نیاز نيست و در فكر آن است كه به دست نياورده اما سرانجام آن، جدا شدن از فراهم آورده ها و به هم ريختن بافته شده هاست، اگر از آنچه گذشته عبرت گيری، آنچه را كه باقی مانده توانی حفظ كرد. با درود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به معاويه 🔹 اندرز دادن دشمن 🔻همانا ستمگری و دروغ پردازی انسان را در دين و دنيا رسوا می كند و عيب او را نزد عيب جويان آشكار می سازد و تو می دانی آنچه كه از دست رفت باز نمی گردد گروهی باطل طلبيدند و خواستند با تفسير دروغين حكم خدا را دگرگون سازند و خدا آنان را دروغگو خواند، معاويه! از روزی بترس كه صاحبان كارهای پسنديده خوشحالند و تأسف می خورند كه چرا عملشان اندك است، آن روز كسانی كه مهار خويش در دست شيطان دادند سخت پشيمانند. تو ما را به داوری قرآن خواندی، در حالیكه خود اهل قرآن نيستی و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم، بلكه داوری قرآن را گردن نهاديم. با درود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🗣| | ⛔️ رفع حصر و سردرگمیِ رادیکال هایِ اصلاح طلب ♨️ برداشتن برخی محدودیت های میرحسین موسوی در کوچه اختر با واکنش منفی تعدادی از نیروهای رادیکال اصلاحات مواجه شد چنانچه برخی مانند آذر منصوری نوشتند " این نامش رفع حصر نیست." ⁉️ علت ناراحتی نیروهای رادیکالِ اصلاحات چیست؟ 1⃣ _ اولین علت این هست که این گروه از کلیدواژه «رفع حصر» برای تحریک و تشجیع پایگاه اجتماعی خود بهره‌های زیادی می بردند و با تندکردن فضا علیه حاکمیت، از بازار سیاست رأی و پایگاه اجتماعی می‌خریدند و این کار موجب کسادی کار این عده خواهد شد. 2⃣ _ علت دوم شکست پروژه مصدق‌سازی رادیکال ها بود. این گروه می خواستند با ایجاد تناظر میان این سران با محمد مصدق، نخست‌وزیر ایران در دوره رژیم‌پهلوی مظلوم نمایی کنند که این نقشه هم با شکست مواجه شد. 🖇 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
342-sedayeenghelab_ir.mp3
4.56M
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎙 | 💢 موضوع: آخرین اطلاعات نشست‌هایِ پشت پرده ایران و عربستان 🎤 کارشناس برنامه: دکتر فرزان شهیدی 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان عشق گمنام پارت ۷۹ **** علی:آوا منو می‌بخشی ؟ هنوزم برام قابل حضم نیست علی حافظشو بدست اورده وای خدایا قربونت برم فکر نمیکردم اینجوری جوابمو بدی .خدایا شکرد رو کردم طرف علی گفتم :علی واقعا حافظتو بدست اوردی علی اروم خندید گفت : اره آوا جون بودن که برام عزیزه اره آوا نمیدونی موقعی که مداح روضه ی حضرت زینب رو خوند چه حالی شدم ، همون موقع بود که حس کردم تمام گذشتمو یادمه . موقعی که تو بیمارستان بهت گفتم هیچ حسی بهت ندارم ،میگم ای کاش لال شده بودم نمیگفتم. موقعی که بهت گفتم گذشته رو فراموش کن ، الان میگم نه نکن چون نمیشه گذشته رو فراموش کرد . آوا منو ببخش بخدا شرمندتم . از ته دلم خدارو شکر کردم بخاطر جواب دادن خداو بی بی زینب برای خواستم . من:علی هنوزم میخوایی بری؟ علی: کجا....اها معلومه که میرم الهی قربون بی بی زینب بشم .مگه میشه نرم وقتی خودش بهم کمک کرد حافظمو بدست بیارم . علی : آوا خانم حالا پاشو که بریم خانواده منتظرن ‌ من:علی راستی مامان بابا وبقیه میدونن؟ علی:آره موقعی فهمیدن باید اونجا میبودی، اگه نمیدونستن که نمیزاشتن بیام دنبالت خانوم .😂 خندیدمو برای بار هزارم از خدا تشکر کردم . سوار ماشین شدیم راه افتادیم طرف خونه . ادامه دارد .....🥀 نویسنده: فاطمه زینب دهقان 🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان عشق گمنام پارت ۸۰ (۳سال بعد) ویدا: میگم آوا اگه بچه پسر بود اسمشو چی میخوای بزاری ؟ یه لواشک برداشتم گفتم :نمیدونم . ویدا:اممممم من خودم انتخاب میکنم . بعد هم اگه پسر شد باید بشه دوماد خودم . من:چی چیو باید بشه داماد خودت من پسرمو به دخترت نمیدم .بعد هم تو که دختر نداری ویدا جان . ویدا:از خداشم باشه خودم اسمشو انتخاب میکنم ، ودوماد خودم انتخابش میکنم . من:باشه بابا حالا اسمشو چی میخواهی بزاری؟ ویدا:امممممم سامیار قشنگه ، آروین هم قشنگه ، آرتین قشنگه، مجتبی قشنگه، مهدی قشنگه ، مصطفی قشنگه اممم ... من:جمع کن این بساطو من الان از بین این همه اسم کدومو بزارم هان . صدای از پشت سرم اومد . &:بچه منه شما میخوایین اسم بزارین .؟؟؟ علی بود من: علی تو چه اسمی میگی؟ علی لواشک رو از دستم گرفت گفت: امم دختر بود زهرا پسر هم بود علی من:هاااااان علی ،، علی که خودتی . علی خندید گفت: به دلم خورده بچه بعد از شهادت من به دنیا میاد میخوام.... نزاشتم ادامه بده گفتم :علی بار اولت که نیست داری میری سوریه ان ءاشالله میری میایی . امروز هم میریم ببینیم جنسیت بچه چیه . علی خندید بلند شد رفت داخل آشپزخانه خونه . ویدا: نکنه داداش راست بگه ؟؟ من: عه ویدا ..... خودمم نمیدونم حرفی که علی زدو دیگه کجای دلم بزارم . علی از داخل آشپزخانه گفت :ویدا زنگ بزن آرمان بگو زود بیا اینجا . ویدا: ،نه دیگه من برم . علی:همینی که من میگم بگو بیاد . ویدا:باش . **** ویدا زنگ زد آرمان ،آرمان هم اومد . علی :خب خانما چی میخوری؟ که ما دوتا براتون درست کنیم ؟ ویدا :چای خدای من امممممم من ماکارانی میخوام . من:منم لازانیا . علی :ای به چشم . علی: آرمان تو غذای خانومتو درست کن منم غذای خانمم . ارمان خندید گفت: اینقدر راه منو کشوندی که آشپزی کنم . علی :بله . ادامه دارد ......🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان عشق گمنام پارت ۸۱ من:علی خیلی خوشمزه شده .دیگه بقیه غذا هارو خودت درست کن . علی یه لبخند ملیح زدو هیچی نگفت . ویدا: آرمان چرا اینقدر تنده ؟؟؟؟؟ آرمان: چمیدونم والا ویدا: توکه میدونی من مثل تو غذا های تند نمیخورم . خندیدمو گفتم: دعوا بسته . یکم بخندیم بابا .مثل اینکه فردا قراره علی بره سوریه . بفرمایید لازانیا میل کنین . آرمان به شوخی گفت: علی سوغاتی یادت نره ها . علی دستشو گذاشت روی چشماش گفت:ای به چشم .برادر خانم ‌. آرمان: فقط من سوغاتی بالا ۳۹۰هزار تومن میخوام . ویدا:حالا اون ۹۰تومن واس چیه . ارمان: گفتم یکم باکلاس بشه . علی :😂😂😂 من: خب آقایون حالا که غذا پختین ظرف هارو هم بشورین . آرمان :ای خدا علی همش تقصیر توعه 😩😩😩😩😩😩😩 علی: بلند شو اینقدر هم ناز نیار که خانما نازتو نمیکشن . روبه ویدا گفتم :خودمون بیا بریم . اونجا بشینیم ‌‌. ویدا:بریم . علی آرمان به طرف ظرف شوی منو ویدا هم به طرف مبل ها . **** ویدا: ای عمه فداش بشه .پس پسره . داداش امشب شام مهمون توعیم ها .فردا که میری نمیشه . علی :چشم امشب شام مهمون من رستوران دشت بهشت . آرمان:چه شود . من: الان که معلوم شد بچه پسره بریم یه چند تا وسیله بخریم . علی :من میخوام بیشتر وسایل پسرم صورتی باشن .😌 ویدا: داداش تب که نداری ،پسر آخه صورتی؟؟؟؟ علی:مگه چیه؟ کی گفته پسرا از رنگ صورتی خوششون نمیاد ؟ ادامه دارد ........🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌹🍃 محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم.. شهید_محمدرضا_تورجی_زاده وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─