🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_2
از من روی برگرداند و به سمتی دیگر رفت و مرا با قیافه آویزان به سمت ارغوان و نیلوفر فرستاد...
نامردها ...ضایع شدن میخندیدند.
چشم غره اساسی رفتم که نیششان بسته شد.
نیلوفر که کمی از منو ارغوان پایبند اصول دین بود گفت:
_ گفتم که دخترای چادری همه آروم و با نجابتن. کم پیش میاد چیزی بارت کنن.
برای شکلکی عجق و جق درآوردم که صدای خنده هر سه یمان بلند شد...
با شنیدن صدای خانمی که میگفت باید به سالن شماره ۲ برویم، کارت جلسه به دست به همان سمت مسیر کج کردیم ...
جلسه کنکور حتی از مدل آزمایشی اش با آن مراقبت سیبیلویش بدتر بود...
پاسخ نامه را که تحویل دادم ورقه آزمون را مچاله کردم و داخل سطل آشغال کنج سالن پرت کردم.
از در حوزه که بیرون رفتم فربد
( پسر عمویم)را دیدم ...
مثل همیشه خوشتیپ و مرتب...
جلو رفتم بعد از این که دست دادیم، دستم را مشت کردم و چندین باری به بدنه ماشینش از کوبیدم که حس کردم
دستم به کل نابود شد...
فربد خنده اش را جمع کرد و گفت:
فربد_ بابا اشکال نداره حالا ! ضریب ادبیات اونقدرام زیاد نیست. بقیه رو خوب زدی کافیه. اون دوستای عتیقت
کجان؟
با دست به ارغوان نیلوفر که با قیافه شش در چهار شان به ما نزدیک شدن اشاره زدم.
فربد_ فکر کنم وضع اونا هم از تو بدتره...!
تکیه مرا از ماشین فربد زدم و چشم چرخاندم که با دیدن حوزه پسرانه ای که با فاصله ی سه ساختمان از حوزه ما بود، نقشه هایی به سرم زد که با دیدن پسری ریشو و یقه آخوندی و تسبیح داخل دستانش پررنگتر شد...
با رسیدن ارغوان و نیلوفر نقشه مرا بازگو کردم صدای خنده هایشان بلند شد و اشکهای فربد کمی در هم شد اما توجهی نکردم و رو به نیلوفر ارغوان گفتم:
من_برم؟
ارغوان_ برو ببینم چیکار می کنی دلاور.
به حالت نمایشی سلام نظامی کوتاهی دادم و به سمت پسر به راه افتادم...
اییییف...بوی گلابش تا اینجا هم می یاید...!
شانه هایم را آماده کردند و نزدیک شدم و دام...
طعنه زدم که خودم هم دردم گرفت...
کلا من و طعنه رابطه خوبی داشتیم...!!
پسر با چشمانی گرد شده ، قدم فاصله گرفت و دستی به ته ریش مشکی و مرتبش کشید
بادی به غبغب انداختم و گفتم:
من_اوا! حاج اقا !!خجالت داره ، قباهت داره ، کراهت داره !! خیابونو با مسجد اشتباه گرفتی طعنه هم میزنی به دختر مردم برادر؟!
سرش را که بالا آورد. آن دو تیله مشکی هم رنگ شب لحظه ای دلم را لرزاند اما نادیده گرفتن اش و بعدها فهمیدم آن نگاه چه کارها به دستم خواهد داد...
پسر که نگاهش را دزدید خنده ام به هوا رفت...
"استغفرالله" زیر لب گفت...
_ خواهرم شرمنده ام ببخشید.
آنقدر سریع از جلوی چشمم دور شد نتوانستم چیزی دیگری بارش کنم ولی خوب تا همین حد هم کارم خوب بود...
به بچهها که رسیدم فهمیدم بعله...
اورژانس لازمند.
از بس خندیده بودند نفسشان بالا نمی امد.
نگاهی به فربد انداختم که به منظور سیاست به من اخم کردو گفت:
_ خانم ها بپرید بالا بریم یع بستنی بزنیم توی رگ.
بعد از زدن دزدگیر ماشین سوار شد و ما هم به تبعیت از او سوار شدیم...
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#فرازے_از_وصیت_نامہ :
#شهدا را فراموش نڪنيم، شهدا زندهاند
هر چه خواستہ ام، از شهدا و #امام_رضا(ع) گرفتہ ام
شما هم هر چه ميخواهيد، از شهدا بخواهيد.
#شهید_میثم_نظری🌷
🕊🌸سلام صبحتون شهدایی 🕊🌸
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خیلی قشنگه
بخونید حتما😍😢❤️
🌷شهید مصطفی ردانی پور🌷
عقدکنان مصطفی بود.اتاق تو در توی پذیرایی را زنانه کرده بودند و حیاط را برای مردها فرش انداخته بودند. یک مرتبه صدای بلندی که از کوچه به گوش می رسید،نگاه همه ی حاضران را به طرف در ورودی خانه برگرداند. "برای شادی روح آقا داماد صلوات!"
صدای خنده و صلوات قاطی شد و در فضای کوچه و حیاط خانه پیچید.
"برای سلامتی شهدای آینده صلوات!"
مصطفی سر به زیر و خندان در میان همراهانش و دوشادوش شهید حسین خرازی وارد خیاط خانه شد.
"صحیح و سالم بری رو مین و سالم برنگردی، صلوات بفرست!"
مهمانها هرچه سکه و نقل و شیرینی داشتند ریختند روی سر مصطفی که سرخ شده بود از خجالت.
"در راه #کربلا بی دست و بی سر ببینمت، صلوات بعدی رو بلندتر ختم کن!"
و صدای بلند صلوات اطرافیان ....
مصطفی مثل همیشه شلوار نظامی اش را پوشیده و پیراهن ساده ی شیری رنگش را روی آن انداخته بود اما با این تفاوت که آنها را اتو کرده بود.
بیشتر مهمانها از دوستان او بودند، بچه های جبهه یا همدرسان دوران طلبگی که حالامجلس را دست گرفته بودند و به اختیار خود می چرخاندند.
حاج حسین خطاب به ناصر گفت:" پاشو مجلس را گرم کن! مثلا عقدکنان رفیقمان است."
ناصر در حالیکه با عجله کیکهای داخل دهانش را قورت می داد گفت: چشم فرمانده ! آنگاه پارچ آب را برداشت و سرکشید و بلافاصله بلند شد و وسط مجلس ایستاد، بی مقدمه و با صدایی که فقط خودش معتقد بود که زیباست! شروع به خواندن کرد:
شمع و چراغ روشن کنید
بسیجی ها رو خبر کنید
امشب شبیخون داریم...
ببخشید امشب عروسی داریم...
و دست زد و بقیه هم با او دم گرفتند و دست زدند :
خمپاره بریزید سرشون
امشب عروسی داریم...
احمد گفت: ناصر ببینم کاری می کنی که عروس خانم همین امشب از آقا مصطفی تقاضای طلاق کنه یا نه؟
... سحرگاه در آستانه اذان صبح ، خواهر مصطفی سراسیمه و حیران زده از خواب پرید. بی درنگ به سوی اتاق مصطفی رفت و در زد.یقین داشت که مصطفی در آن موقع در سجاده ی #نماز_شب در انتظار اذان صبح به تلاوت قرآن مشغول است.
مصطفی آرام در را گشود و با چهره ی حیرت زده ی خواهرش مواجه شد که بریده بریده کلماتی بر زبان می راند: مصطفی... مصطفی!... به خدا قسم حضرت زهرا به همراه سیدی نورانی و بانویی دیگر در مراسم عروسی ات شرکت کردند. وقتی... وقتی خانم را شناختم عرضه داشتم: خانم جان! فدایتان شوم! قدم رنجه فرمودید! بر ما منت گذاشتید...اما شما و مراسم عروسی؟! فرمود: به مراسم ازدواج فرزندم مصطفی آمده ایم... اگر به مراسم او نیاییم به مراسم که برویم؟... و تعجب زده از خواب پریدم.
یکمرتبه مصطفی روی زمین نشست ، دستهایش را روی زمین گذاشت و شروع کرد های های گریه کردن... مرتب زیر لب می گفت: فدایشان بشوم! دعوتم را پذیرفتند.
_ کدام دعوت داداشی؟! تورو خدا به من هم بگو.
_ چون خواستم مراسم عروسی ما مورد رضایت و عنایت امام زمان(عج) قرار گیرد، دعوتنامه ای برای آن حضرت و دعوتنامه ای برای مادر بزرگوارشان #حضرت_زهرا(س) و عمه پر کرامتشان حضرت معصومه (علیهاالسلام) نوشتم. نامه اول را در چاه عریضه مسجد جمکران انداختم و نامه دوم را در ضریح #حضرت_معصومه... و اینک معلوم شد که منت گذاشته اند و دعوتم را پذیرفته اند... حال خیالم راحت شد که مجلس ما مورد رضایت مولایمان #امام_زمان (عج) واقع گشته است.
شادی ارواح طیبه #شهدا خصوصا شهید #مصطفی_ردانی پور #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
12.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای #شهادت نوجوانی که پای برهنه مقابل چشمان پدرش #شهید شد
#پیشنهاددانلود
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 مباهله؛ صحنه تمایز حق و باطل
🔻 حضرت آیتالله خامنهای(مدظله العالی): روز #مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه میآورد.
🔹️ نکتهی مهم در باب مباهله این است: «و انفسنا و انفسکم» در آن هست؛ «و نسانا و نساکم»در آن هست؛ عزیزترین انسانها را پیغمبر اکرم انتخاب میکند و به صحنه میآورد برای محاجهای که در آن باید تمایز بین حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض دید همه قرار بگیرد.
🔹 هیچ سابقه نداشته است که در راه تبلیغ دین و بیان حقیقت، پیغمبر دست عزیزان خود، فرزندان خود و دختر خود و امیرالمومنین را - که برادر و جانشین خود هست - بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنائی بودن روز مباهله به این شکل است.
🔺️ یعنی نشان دهندهی این است که بیان حقیقت، ابلاغ حقیقت، چقدر مهم است؛ میآورد به میدان با این داعیه که میگوید بیائیم مباهله کنیم؛ هر کدام بر حق بودیم، بماند، هر کدام بر خلاف حق بودیم، ریشهکن بشود با عذاب الهی.١٣٨٨/٠٩/٢٢
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷
#در_مکتب_امام_خمینی(ره)
🔺️ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیها
فرهنگْ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است. اگر فرهنگْ ناصالح شد، این جوانهایی که تربیت میشوند به این تربیتهای فرهنگ ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد میکنند. فرهنگ استعماری، جوان استعماری تحویل مملکت میدهد.
🔺صحیفه امام؛ ج3؛ ص306 | نجف؛ اواخر دی ماه 1356
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #در_مکتب_امام
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اعترافات تلخ و تکاندهنده افسر سابق آمریکا از جنایاتش در زمان اشغال عراق!
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻پوشش ۸۰ درصدی فیبرنوری کشور تا قبل از اتمام دولت سیزدهم
عیسی زارع پور، وزیر ارتباطات:
🔹اجرای طرح فیبرنوری به طور معمول امری زمان بر در کشورهای مختلف جهان بوده است،
🔹برای نمونه اجرای پروژه در اسپانیا به عنوان کشور پیشرو اروپا ۱۰ سال طول کشیده است.
🔹تلاش ما این است که پروژه فیبرنوری در ایران پیش از پایان دولت سیزدهم به پوشش ۸۰ درصدی برسد.
🔹برآوردها نشان میدهد که اجرای فیبرنوری در کشوری با وسعت عراق ۷ تا ۸ سال طول میکشد.
🔹 بنده به وزیر ارتباطات عراق گفتم که بعد از اتمام طرح فیبرنوری منازل و کسب و کارها در ایران، این آمادگی میان شرکتهای ایرانی وجود دارد که در بازه زمانی ۲تا ۳ ساله پروژه مشابهی را در عراق اجرا کنند.
#دستاوردهای_دولت_سیزدهم
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رئیس سازمان فضایی: فرآیند تصویربرداری ۳۰ درصد از سطح کشور با ماهواره خیام کامل شده است
#دستاوردهای_دولت_سیزدهم
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
36.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😱ارتش های پنهان
این قسمت «ارتش پنهان احمدی»😎
🎥بیت الفتوح مسجدی برای گمراهی
#از_دشمنان_امامت_غافل_نشو
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔بیت الفتوح فرقه احمدی در لندن و مسجد بیت الفتوح در اصفهان.
😱نماد فرقه انحرافی احمدی در اصفهان!
گزارش یکی از کاربران رسانه عصر از مسجد بیت الفتوح ⬆️ پس از انتشار کلیپ معرفی فرقه انحرافی احمدی در کانال عصر.
❇️گزارشهای مستند خود از ادیان و فرق را برای ما ارسال کنید...
#لبیک_یاخامنه_ای
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷
[📖 #تفسیر_صوتی_قرآن ]
🔺️ مقام معظم رهبری :
💢 #تلاوت را باید با #تدبّر انجام داد.
۱۴۰۲/۰۱/۰۳
هر #روز_تفسیر_یک_آیه قرآن را بشنوید
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #هر_روز_یک_آیه
🔖 #قرائتی_تفسیر
🔖 #تلاوت_تدبر_قرآن
🔖 #مهار_تورم_رشد_تولید
🔖 #ثامن #جهاد_تبیین
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─