✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت76 ( 5 )
🔹 روش تحلیل رویدادها
🔸۶. ششمین مورد از مواردی که مایه عبرت انگیزی و عبرت آموزی هستند در نهج البلاغه، عبارت است از اینکه ما الان در خانه هایی سکونت داریم که صاحبان قبلی آن مرده اند؛ و چه بسا فردا هم ما میمیریم و دیگران ساکن میشوند.
🔻 همچنین دلبسته رفقایی هستیم که دیر یا زود، از آنها باید قطع ارتباط کنیم و از دنیا برویم.
🔻 حضرت در خطبه ۱۱۷ میفرمایند:
" عبرت بگیرید از اینکه شما در منازلی سکونت یافته اید که قبل از شما کسانی بودند و در آنها زندگی می کردند و مردند و عبرت بگیرید از اینکه از صمیمی ترین برادران دینی خودتان به زودی منقطع خواهید شد.»
🔸۷. هفتمين مورد کسانی هستند که تقوا را ضایع کردند و بلا بر سر آنها نازل شده ؛
🔻 در خطبه ۱۹۱ میخوانیم:
« وَاعتَبِروا بِمَن اَضائَها» ؛
" عبرت بگیرید از کسی که تقوا را ضایع کرده است."
🔸 ۸. هشتمین مورد، آن بلایی است که خداوند بر سر ابليس ملعون، به خاطر استکبار در سجده بر آدم(علیهالسلام) نازل کرد؛
🔻 در خطبه ۱۹۲، مولا میفرمایند :
" عبرت بگیرید از آن بلایی که از فعل خدا، بر سر ابلیس آمد. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
↩️ ادامه دارد...
🇮🇷
پرچم🇮🇷 بر زمین نمی ماند.
1⃣.بی احترامی سنگ نورد تیم ملی به پرچم مقدس جمهوری اسلامی توسط اپوزسیون داخلی و خارجی برجسته شد. هرچند این عضو تیم ملی عذرخواهی کردند. ولی رفتارها با هر انگیزه ای بازتاب خودش را دارد و خوراک خوبی برای دشمنان در کمین نشسته می شود.
2⃣. مقارن با این بی احترامی، در حضور رئیس جمهور محترم ج ا.ا. در زیمباوه سرود سلام فرمانده توسط دختران آفریقائی اجرا می شود. و پرچم یا مهدی و جمهوری اسلامی برافراشته می شود. حرکتی که باعث غرور ایرانیان و دلداده گان به ج.ا.ا. شد.
3⃣. مانند همیشه برخی رسانه ها و روزنامه های داخلی که در نشر موفقیت های نظام اسلامی بخل می ورزند، این موفقیت را بایکوت کردند ولی بی احترامی به پرچم را برجسته کردند
4⃣. خداوند متعال وعده داده است که پرچم حق بر زمین نخواهد ماند. اگر کسانی به هر انگیزه ای پرچم حق را رها کنند، دیگرانی هستند که پرچم را برافرازند.
قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ
ﺑﮕﻮ : ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺘﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﻭ ﺗﺠﺎﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﻲ ﺭﻭﻧﻘﻲ ﻭ ﻛﺴﺎﺩﻱ ﺍﺵ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ ، ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﺶ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺗﺮﻧﺪ ، ﭘﺲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻋﺬﺍﺑﺶ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻭﻩ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ .(توبه،۲۴)
✍ موسی_سلیمانی
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 #پرچم_ایران
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
🖇 #روشنگری #ثامن
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️بعضیها با انتقاد میخواهد انتقام بگیرند
در ظاهر لحن انتقاد اما به قصد تضعیف جمهوری اسلامی...
#همدلی
#انقلابیگری
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
42.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حضور حافظان امنیت اجتماعی، مایه آرامش و دلگرمی مردم میباشد.
🔹حافظان امنیت بدون واهمه از هیاهوی هنجارشکنان در حال تذکر و نهی از منکر و ثبت هویت مرتکبین و مجرمین کشف حجاب می باشند.
🔹شناسایی کامل مرتکبین کشف حجاب و ثبت فعالیت مجرمانه آنها توسط نهادهای مربوطه؛ مجازات قطعی در انتظار مجرمین و هنجارشکنان است.
🔰الگو بگیریم...
نسبت به هنجارشکنی ها بی تفاوت نباشیم.
📣شما هم انتشار دهید...
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر #نکته
🔻حجاب 120 سال پیش انگلیسیهارو ببینید
اینها افرادی هستن که برای اولین بار دوربین فلیمبرداری را در سال 1901 در منچستر انگلیس مشاهده میکنند.
♦️ به حجاب خانمها دقت کنید! و ببینید چطور بعد ۱۲۰ سال بنیان خانواده در انگلیس از هم پاشیده شده است.
🔹یک روز حجابشون عقب رفت
🔹یک روز حجابشون کنار رفت
🔹یک روز لباسهاشون کوتاه شد
پله پله بهجایی رسیدن که دیگه بحث پوشش دیگه مطرح نیست، کار به ازدواج همجنسها و ازدواج انسان با حیوانات رسیده. انتها نداره این موضوع،
این مسیر ادامه پیدا کرد که کانون خانواده در غرب نابود شده تقریباً و خود تمدن غرب هم از بین میره
♦️مسیر اشتباه غرب رو نباید تکرار کرد...
📣شما هم انتشار دهید...
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❌یکی از مجازات های سلبریتی ها، محرومیت از فضای مجازی است
و این حکم هم اجرا شد
#آزاده_صمدی ۶ ماه از استفاده ی از #فضای_مجازی محروم شد...
ایشون رو به خاطر #کشف_حجاب محروم کردند.
یکی هست به هر دلیلی کشف حجاب میکنه، بحثش جداست.
یکی مثل اینها این کار رو میکنن و میرن تیتر یک سعودی اینترنشنال میشن تا آرامش رو از مملکت بگیرن و کمک کنن به وطن فروشی که میخواد براندازی کند...
اینها مسئله ی روسری نداشتن رو "آزادی" نمیبینن، یه مسئله ی سیاسی می بینن...
نباید بگذاریم به هر بهانه ای آرامش رو از ایرانی بگیرن ...
آقای قاضی ممنون لطفا بعدی هاشون رو هم از فضای مجازی محروم کنین...
📣شما هم انتشار دهید...
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستگیری هالیوودی یک کیف قاپ زیر ۱۰ ثانیه توسط پلیس
🔹دستگیری سارق موبایل سابقه دار توسط گروه تجسس کلانتری ۱۵ سناباد مشهد
📣شما هم انتشار دهید...
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار رادان: باز دزدانِ لباس پلیس بهشدت برخورد میکنیم
ما با ماموری که بخواهد با رفتار و اعمالش کل مجموعۀ پلیس و شهدای آن را زیر سوال ببرد و چهرۀ همکاران ما را بد جلوه بدهد نه یاریم و نه همراه.
حتما سازمان را از وجود احتمالی چنین افرادی پاک میکنیم. من به این افراد میگویم دزدِ لباس پلیس.
📣شما هم انتشار دهید...
#لبیک_یاخامنه_ای
👌#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: #دو_مدافع
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_3
****
با صدای علی به خودم امدم.
علی_بهار بانو؟بهار خانوم ؟
من_ جانم؟
علی_وروجکمون بستنی میخواد.
از جایم بلند میشوم و چادرم را مرتب می کنم علی دست دراز میکند و جلوی روسریم را درست میکند.
لبخند میزنم.
کیف ایلیا را برمیدارم و هم قدم با علی و در حالی که هر دو دست های ایلیا را گرفتهایم، قسمت بستنی فروشی اول پارک می رویم.
****
تمام تابستان را با ارغوان و نیلو ول چرخیده ایم...
یا خواب بودیم یا دور دور دم غروب یا خرید یا شام و ناهار مهمان فربد...
فقط اخر تابستان بخاطر فعالیت زیادمان و خستگی حاصل از ان ،مسافرت چهار نفره ی کوتاهی با نیلو و ارغوان و باده( خواهرکوچکترم) رفتیم که عالی بود...
شمال بودو دریا و ما دریا ندیده ها...
دقیقا فردای ان روزی که از رامسر برگشتیم شد روز امدن جواب کنکور.
دور لبتاب ارغوان جمع شده بودیم و خود ارغوان هم برای دیدن جواب پیش قدم شد...
باورمان نمی شد...
هر سه تایمان دانشگاه تهران قبول شده بودیم...
من و نیلو گرافیک،رشته ای که عاشقش بودیم و ارغوان هم هوشبری...
هر سه خوشحال از رسیدن به چیزی که خواسته بودیم ، به قول ارغوان تیپ های خفن زده بودیم و برای دادن شیرینی به فربد که کل نمره ریاضیمان را به او مدیون بودیم ، از خانه بیرون زدیم .
****
پارچ شیشه ای رنگی رنگی محبوبم را با دوغ پر کردم و روی میز گذاشتم .
من_ علی...ایلیا... ناهار حاضره.
صدای "الله الکبر"علی نشان میداد هنوز مشغول نماز است ...
برنج را داخل دیس ریختم و خورشت قیمه خوش عطرم را هم داخل بشقاب ریختم و کنارش هم از سیب زمینی های سرخ کرده محبوب علی ریختم .
راه اتاق ایلیا را در پیش گرفتم که با دیدنش در جایم متوقف شدم ...
به چهار چوب در تکیه دادم .
ایلیا کنار علی سجده کرده بود کلمات نامفهومی به منظور خواندن نماز میگفت...
علی بهترین همسر دنیا و ایلیا هم ثمره عشق ما بود.
****
موهای لخت و بلندم را دمب اسبی بستم و رژ صورتی ام را پرنگ تر کردم.
با ان مانتو کوتاه و تنگ ارغوانی ، شلوار کتان جذب مشکی و مقنعه مشکی که کلا یک سوم سرم را هم نمی پوشاند و کیف و کالجهای ست چرم مشکی، عالی شده بودم .
هر چند خوب میدانستم حراست گیر میدهد اما من و ارغوان پرو تر از این حرف ها بودیم...
در این میان فقط نیلوفر ساز مخالف میزد...
با ان مانتوی بلند ساده و موهایی که به هوای کم بیرون ماندن از مقنعه هوایی بسته شده بود بین من و ارغوان با ان تیپهای مفصل کمی مضحک بود...
اما کمی بدتر فهمیدیم اشتباه کرده بودم...
تیپ نیلوفر مضحک نبود بلکه تیپ منو ارغوان چند درجه پایین تر از مضحک بود ...
رژ لبم را داخل کیفم انداختم و تک زنگی به فربد زدم که بیاید به دنبالمان ...
ارغوان درحالی که ریمل را روی مژه های بلند و فرش خالی میکرد گفت:
ارغوان_ بد نباشه هی مزاحم فربد میشیم...!
من_ به ماچه !خودش زنگ زد گفت روز اول می خوام خودم منم گفتم ارغوانی رو همراهمن گفت فردا سرم !حالا هم
" یا الله"! زود باشید که فربد زود میرسه.
آن روز بیشتر کلاس ها تشکیل نشدند و ما بیشتر مشغول لودگی و دوست یابی بودیم و در همان روز اول هم یک اکیپ گسترده ۱۸ نفره تشکیل دادیم ده نفر دختر و بقیه پسر بودند...
یک ماهی از دانشگاه میگذشت و فردا بود قرار بود تصاویری از سوژه های انتخابیمان به دانشگاه ببریم.
من_ نیلو تو میگی چیکار کنیم؟
نیلوفر_ به خدا منم موندم!
من_ ببین این استاده که هوا مذهبی میزنه... آمارش که میگه خانواده شهید و از این بحثاست
من_آقا بیا بریم بهشت زهرای خودمون مزار شهدا یه چهار تا عکس ردیف میگیریم نمره ام میده بهمون حل دیگه!
نیلو_ عکسامون باید عالی باشه که جای حرف نذاره. خیلی اذیت می کنیم نمره نمیده بدبخت میشیم.
من_ تو به حرف من گوش کن بیسته رو شاخته!
و به این ترتیب برنامه چیدیم تا غروب به بهشت زهرا برویم و کار عکس ها را تمام کنیم.
رانندگی تا بهشت زهرا...؟ حوصله اش را نداشتم.
بعد ناهار آماده شدیم آژانس گرفتیم و تا بهشت زهرا رفتیم.
به مزار شهدا که رسیدیم، حس کردم کمی بدنم مور مور شد...
این روزها زیاد روی در و دیوار اعلامیه شهدای غواص را میدیدیم...
چندتا عکس محشر گرفتیم چه گرمای تیز آفتاب نگذاشت بیشتر از این به کارمان ادامه دهیم...
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋 ‹ ﷽ ›
#رمان_دو_مدافع🕊
#پارت_4
سایه ای پیدا کردیم و نشستیم.
دستی به لبه مقنعه ام که به طور مسخره ای جلو کشیده بود کشیدم و رو به نیلوفر گفتم:
من_نیلو؟ اینجا بالای چند صد تا شهیده!! اینا واسه چی رفتن؟
نیلوفر نفس عمیقی کشید و خیره به مزار روبرویمان گفت:
نیلوفر_بنظر من اگه اونا الان میدونستن الان مردم اینقدر بی خیال و بی بندو بار میشن هیچوقت نمیرفتن یا نمیدونم شاید بازم میرفتن ...! بهار میدونی؟ اونا رفتن تا اولا ناموساشون به خطر نیوفتن و دوما کشورشون نیوفته دست بیگانه ها
پیر جوون بچه همه رفتن تا امروز ما با ارامش زندگی کنیم ... بهار بانو خیلی سخته اونا زن و بچه داشتن ،مادر و پدر داشتن و کلی چیز که میتونستند بمونن و ازش لذت ببرن و زندگی راحتی داشته باشن اما از جونشون مایه گذاشتن تا ما امروز راحت باشیم.
هنوز گردو غبار جنگ روی طاقچه خیلی ها نشسته... میگی سهمیه و این بحثا ولی بهار تو حاضر بودی یه سهمیه ی ناچیزی واسه دانشگات بدن و یه حقوق نا چیز تر و بسلامت درصورتی که مردن و زنده شدن پدرتو هر روز تو خونه به چشم میبینی ؟؟
نگاهی به نیلوفر غرق در حس انداختم و زدم زیر خنده...
من_دیوونه ! قیافشو ! چجورم رفته توی حس!
تکان کوچکی خورد و از جایش بلند شد .
نیلو_بریم یهدو سه تا عکس دیگم بگیریم برگردیم. هوا داره تاریک میشه.
از بهشت زهرا که بگشتیم فکرم مشغول حرف های نیلوفر بود ، خودم را قانع میکردم اما باز هم باور ها اعتقاداتی که از بچه گی داشتم ،غالب باور های تازه و نوپایم میشد ...
استاد که عکس ها را دید خوشش امد ...
میگفت من و نیلوفر پتانسیل عکاسی مذهبی را داریم !
هہ چه حرف ها !
حرف های استاد را با خودم دوره میکردم که صدای ارغوان چرت فکریم را پاره کرد...
ارغوان _ خنگول خان ما الان دقیقا از کجا فضای معنوی و کتاب مذهبی گیر بیاریم ؟؟؟
من پدرم روحانی بود یا پدر جدم که توی خونمون کلکسیون کتاب مذهبی داشته باشیم ؟
هندونه خوری پای لرزشم بشین بهار خانم!
من_ ارغوان خانوم من هیچکدوم از فامیلا عابد و زابد نبودن ولی پروژمه دیگه !!
میشه اینقدر غر نزنی ؟ اصلا تو نمیخواد واسه عکس بیای! منو نیلو میریم.
بابا یک هفته وقت داریم دیگه !!
خدا نمیکرد من تنها باشم و از ارغوان چیزی بخواهم ...!
انقدر غرغر میکرد که خودم با احترام حرفم را پس بگیرم و یک غلط کردم هم بزنم تنگش !
از دانشگاه که برگشتم با دیدن میز گرد سه نفره مامان و باده و بارین ،من هم به انها اضافه شدم و مشغول حرف زدن شدیم .
امشب به خانه مادر شوهر بارین دعوت شده بودیم و بحث درمورد برادر شوهر از دماغ فیل افتاده او بود.
"ایش ایش پسره ی پودر خورده هیکل گولدونی !!"
از پسر هایی که با پول پدرشان خوش بودند تازه ادعا هم داشتند و فکر میکردند میتوانند دنیا را هم با پول پدرشان بخرند بیزار بودم !
کت و شلوار خوش دخت صورتی رنگی انتخاب کردم و اماده شدم.
ارایش ملایم هماهنگ با تناژ لباسم انجام دادم و موهایم را ساده بالای سرم بستم .
به چهره جذاب دختر داخل ایینه لبخند زدم و با صدای مامان، همراه باده از خانه خارج شدیم.
از جو عمارت خانواده انوش(خانواده شوهر خواهرم بارین ) خوشم نمیامد !
من و باده مجبور بودیم بنشینیم جلوی پسر فیس و افاده ای خاندان انوش و این مرا که نه اما باده را کمی معذب میکرد .
✍به قلم بهار بانو سردار
#ادامہ_دارد...
🦋
✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─