eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر افشین علا در نکوهش رابطه امارات و رژیم غاصب اسرائیل که مورد تقدیر رهبر معظم انقلاب قرار گرفت👇👇 به حاکمان عرب شیری که برازنده فخر است و مباهات سید حسن است آیا یا شیخ امارات؟ این داده چو قواده به عشرتکده، رونق آن گشته ولی قائد احرار به شامات آن پخته سخن گوید با تکیه به قرآن این خام ولی چون شتران، حامل تورات آن لرزه درافکنده به ارکان تل آویو این با تن لرزان شده پنهان به عمارات ای شیخ! کنی تکیه به قومی که خداوند از دوستی‌اش کرده تو را نهی به آیات؟ این نهی، ندیدی و نخواندی تو به قرآن؟ یا خوانده‌ای از وحی، فقط لفظ و عبارات؟ هش دار و بپرهیز، از این غده ی بدخیم جز ننگ چه بخشید مناخیم به سادات؟ سید حسن از چیست که بی سلطنت و کاخ خورشید عرب گشته و حکام چو ذرات زیر قدمش له شده است ارتش صهیون با آن همه جنگنده و آلات و مهمات آیا نکنی شرم ز لبنان و فلسطین؟ آیا نشنیدی تو ز آیات و روایات؟ ایران چه بدی کرد به اعراب و به اسلام؟ کز کینه او کور شدی، کور به کرات! بحرین و عراق و یمن و شام چرا سوخت؟ در آتش بدخواهی‌ات ای شیخک بدذات! آیا نرهاندند نوامیس عرب را سید حسن و قاسم و یاران ز بلیات؟ خنجر زدی از پشت به اعراب و نشستی با مرتکب آن همه کشتار و جنایات با قاتل کودک کش صبرا و شتیلا با جانی نفرین شده در ارض و سماوات یکباره عقال از سر بی عقل بیفکن خو کن چو جهودان به عرق چین و کراوات بیهوده مکش فیل دبی را به رخ ای شاه! وقتی که ز سرباز یمن هم شده‌ای مات حیثیت خود دادی چون با ثمن بخس حقانیت فارس شد از خبث تو اثبات شاهان عرب، طایفه ی لوط و ثمودند هم بنده ی عزی و منات و هبل و لات خون عرب است آیا ای مردنمایان! این ننگ که بر دامن تان مانده ز عادات؟ هم قدس ز کف داده و هم مکه و یثرب جز غرب ندارید دگر قبله حاجات در عقد تل آویو در آیید از این پس بودید چو یک عمر، عیالات ایالات ای قوم عرب! غیرت اجدادی تان کو؟ بودند نیاکان شما اهل فتوحات تکرار مبادا شود اندوه فلسطین تا چند برد غرب، از این منطقه، سوغات؟ دزد است در این قافله، تا چند تغافل؟ موش است در این مزرعه، تا چند مماشات؟ تند است چرا این همه توفان تجاوز؟ کند است چرا این همه شمشیر مجازات؟ خواند همه را قدس به یاری، ز چه خوابید؟ اقلیم عرب گشته چرا خانه ی اموات؟ با این همه، ای غرب! بپرهیز که دارد این بادیه، بس خار مغیلان و نخیلات دل خوش مکن ای خصم به ویرانی بیروت مکرون! مکن از مکر، گذر سوی خرابات لبنان نکند روی خود از پارس به پاریس چون دیده از او خیر فراوان، ز تو آفات سوزنده قانا شده دلسوز شهیدان! غارتگر شبعا شده همدرد جراحات! ای ننگ به هر کس که شود خام تو ای خصم ای وای به شیخی که کند با تو ملاقات قوم عرب و اهل خلیج کهن فارس هیهات که ذلت بپذیرد ز تو، هیهات آینده از آن یمن و غزه و قدس است ای غرب به هش باش! رسد روز مکافات... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
449.2K
🎙🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📢 رزمایش بصیرتی طرح ثامن 👤 : استاد سیدرضا موسوی 📝 : فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی با رویکرد امیدآفرینی و ارائه راهکارها ✅ (1) 📆 تاریخ برگزاری: 1399/05/28 📌 مرحله قرارگاه هدایت و روشنگری سپاه امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃 🎙🍃
315.2K
🎙🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📢 رزمایش بصیرتی طرح ثامن 👤 : استاد سیدرضا موسوی 📝 : فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی با رویکرد امیدآفرینی و ارائه راهکارها ✅ (2) 📆 تاریخ برگزاری: 1399/05/28 📌 مرحله قرارگاه هدایت و روشنگری سپاه امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃 🎙🍃
472.7K
🎙🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📢 رزمایش بصیرتی طرح ثامن 👤 : استاد سیدرضا موسوی 📝 : فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی با رویکرد امیدآفرینی و ارائه راهکارها ✅ (3) 📆 تاریخ برگزاری: 1399/05/28 📌 مرحله قرارگاه هدایت و روشنگری سپاه امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃 🎙🍃
259.4K
🎙🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📢 رزمایش بصیرتی طرح ثامن 👤 : استاد سیدرضا موسوی 📝 : فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی با رویکرد امیدآفرینی و ارائه راهکارها ✅ (4) 📆 تاریخ برگزاری: 1399/05/28 📌 مرحله قرارگاه هدایت و روشنگری سپاه امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃 🎙🍃
559.9K
🎙🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📢 رزمایش بصیرتی طرح ثامن 👤 : استاد سیدرضا موسوی 📝 : فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی با رویکرد امیدآفرینی و ارائه راهکارها ☑️ (1) 📆 تاریخ برگزاری: 1399/05/28 📌 مرحله قرارگاه هدایت و روشنگری سپاه امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃 🎙🍃
412.8K
🎙🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📢 رزمایش بصیرتی طرح ثامن 👤 : استاد سیدرضا موسوی 📝 : فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی با رویکرد امیدآفرینی و ارائه راهکارها ☑️ (2) 📆 تاریخ برگزاری: 1399/05/28 📌 مرحله قرارگاه هدایت و روشنگری سپاه امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃 🎙🍃
573.3K
🎙🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📢 رزمایش بصیرتی طرح ثامن 👤 : استاد سیدرضا موسوی 📝 : فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی با رویکرد امیدآفرینی و ارائه راهکارها ☑️ (3) 📆 تاریخ برگزاری: 1399/05/28 📌 مرحله قرارگاه هدایت و روشنگری سپاه امام رضا(ع) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃 🎙🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩حسینیه شهیدحججی 🏴دوم محرم 🎙حجه الاسلام والمسلمین یاسینی پارسا ✅درس های عاشورا ✅ چه میشودکه خواص ازولایت منحرف می شوند؟ ✅چراحر،حرشد؟ ✅یکی ازروش های تربیت فرزندان درسیره فاطمی ✅نقش ادب درتعیین مسیر ✅شیخ حرعاملی وچرایی نسبت ایشان باحر ✅شباهت روش امیرالمومنین با۵پیامبر ✅شباهت شیوه برخوردباخواص(مسئولین) درجامعه توسط امام خامنه ای مدظله العالی با امیرالمومنین علیه السلام یاچرادربعضی مواقع آقااقدامی نمی کنند؟ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمان مذهبی و بسیار زیبای
🌟🌟🌟🌟 📕 💠قسمت هفتاد ویکم💠 ✍️ خنده ای عصبی کردم وگفتم:آره این خصوصیتتون رو که خوب میدونم !!خودتون همزمان با صدتا دختر هستید و هزارتا کثافت کاری میکنید ولی وقت تشکیل زندگی که میشه دنبال یک دختر آفتاب مهتاب ندیده میگردید. واقعا چقدر شما مردها حال به هم زنید!! او خیلی بهش برخورد. با ناراحتی و غرور در چشمهام نگاه کرد و خیلی شمرده گفت:من چندساله دستم به تن هیچ زنی نخورده! میتونی اینو از دخترهایی که با دیدن من و تو، غش وضعف میکنن بپرسی. . قبلنها هم هر غلطی کردم از روی جوونیم بوده. . ببین عسل خانوم. . من اگه اهل این صحبتها بودم واسه یکبار هم که شده چنین درخواستی ازت میکردم. . بعد انگشت سبابه اش رو مقابل صورتم آورد وگفت :پس بی انصاف نباش و قضاوت نکن!! نسیم از اون سمت بلند صدازد:وااای چقدر حرف دارید شما دوتا. . خب بیاین اینجا بشینید ما هم بشنویم!! کامران با صورتش ادای نسیم و در آورد و رو به من گفت:خیلی رومخه این دوستت!!! نتونستم جلوی خندمو بگیرم. خودش هم خندید. یک خنده ی عاشقونه ومعصوم. با شنیدن جمله ی آخرش نمیدونستم باید چی بگم. خوب منصفانه ش این بود که او در این مدت واقعا از من درخواست نابجایی نداشت. ولی من بازهم باورم نمیشد که او احساسش واقعی باشه. شاید اگر عاشق حاج مهدوی نبودم حرفهاش امیدوارم میکرد و باورم میشد ولی الان واقعا باورش سخت بود و حتی خوشحالم نکرد. در شرایط فعلی فقط میخواستم اونها هرچه سریعتر منزلم رو ترک کنند. و این خواسته با کل کل کردن و کشدار کردن بحث اتفاق نمی افتاد. با التماس وملاطفت گفتم:کامران به من اجازه بده به حرفهات فکر کنم. بعد باهم حرف میزنیم. فقط تو روخدا دست این دوتا رو بگیر از اینجا ببر. من واقعا نمیتونم تحملشون کنم. کامران لبخند پیروزمندانه ای به لب زد و گفت:_ممنونم که حرفهامو شنیدی عزیزم. بعد نیم نگاهی به اونها انداخت و گفت:ببخشید واقعا که مجبور شدی تحملمون کنی. الان میریم. داشت از آشپزخونه خارج میشد که دوباره با حالتی معذب به سمتم برگشت و درحالیکه دستش رو توی جیبش میکرد گفت:اممم . . من میدونم که مدتیه کارت رو از دست دادی و وضعیت خوبی نداری. . اممم یعنی تو راه مسعود بهم گفت. ! . راستش . . دلم میخواد اینو ازم قبول کنی. من از شدت شرمندگی وا رفتم . داشتم همینطوری به دستش نگاه میکردم که تراول های تاخورده رو زیر سبد نونی که روی میز بود قایم کرد و با شرمندگی گفت:ببخشید. . امیدوارم اینو ازم قبول کنی! با دلخوری پول رو از زیر سبدنون برداشتم و گفتم اینو بزار تو جیبیت! من احتیاجی ندارم. . او خودش رو عقب کشید وبا التماس نگاهم کرد. _عسل خواهش میکنم قبول کن. . به عنوان قرض بغضم گرفت. با صدای آهسته گفتم:کامران خواهش میکنم پسش بگیر. شایدمن نتونم بهت برگردونم. او با لبخند مهربونی گفت:فدای سرت عزیز دلم. نگران کارت هم نباش. خودم برات پیدا میکنم. تو فقط از این به بعد بخند! بعد نگاه عاشقونه ای به سرتا پام انداخت وگفت:خیلی لاغر شدی. . بیشتر مراقب خودت باش. نگاهش تنم رو لرزوند. چشمم رو پایین انداختم. کی میدونست واقعا در سرکامران چی میگذره؟ اگه او برای انتقام از من با نسیم و مسعود هم پیمان شده باشه چی؟ نگاه عاشقونه ش رو باور کنم یا تنوع طلبی این سالیانش رو؟! اصلا به من چه؟!! من که عشقی بهتر و والاتر از او دارم. حتما خدا داره امتحانم میکنه. میخواد بدونه چقدر دلم با حاج مهدویه. نسیم دوباره مزه پرونی کرد:اگه از آشپزخونه بیرون نمیاید ما بیایم! کامران داشت از آشپزخونه بیرون میرفت که آیفون زنگ خورد. سراسیمه و ناامید دستم رو مقابل دهانم گذاشتم. نسیم از اون ور صدا زد : منتظر کسی بودی. ؟ خدایا حالا باید چیکار میکردم؟ کامران سرجاش ایستاد و پرسید:مهمون براتون اومد؟ با هول و ولا به سمت پذیرایی رفتم و رو به نسیم گفتم:یکی از دوستان قدیمیم قرار بود بیاد اینجا. حالا چیکار کنم؟ مسعود با بی تفاوتی گفت:خب این کجاش بده؟ چرا اینقدر مضطربی؟ نسیم با لحنی موزیانه گفت:بیخود نبود که از اومدنمون خوشحال نشدی!منتظر از ما بهترون بودی! حیف که وقت بحث کردن با او رو نداشتم وگرنه میدونستم باید چطوری جواب گوشه وکنایه هاش رو بدم. از جا بلند شد و در حالیکه به سمت آیفون میرفت گفت:خب بابا در رو باز کن بنده خدا پشت در مونده تو این گرما!!!! مسعود پرسید:حالا مهمونت خانومه یا آقا؟ کامران کتش رو از روی مبل برداشت و هیچ چیز نگفت. نسیم با بدجنسی آیفون رو برداشت و خطاب به مسعود گفت:الان معلوم میشه عزیزم!! نویسنده: ف-مقیمی این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2