┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 خدای سبحان طاعت را غنيمت زيركان قرار داد آنگاه كه مردم ناتوان كوتاهی كنند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت331
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 حاكم اسلامی، پاسبان خدا در زمين اوست
📒 #نهج_البلاغه #حکمت332
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠(در توصيف مومن فرمود:) شادی مومن در چهره او، و اندوه وی در دلش پنهان است، سينه اش از هر چيزی فراخ تر، و نفس او از هر چيزی خوارتر است، برتری جویی را زشت، و رياكاری را دشمن می شمارد، اندوه او طولانی، و همت او بلند است، سكوتش فراوان، و وقت او با كار پر است، شكرگزار و شكيبا و ژرف انديش است، از كسی درخواست ندارد و نرم خو و فروتن است، نفس او از سنگ خارا سخت تر اما در دينداری از بنده خوارتر است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت333
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 اگر بنده خدا اجل و پايان كارش را می ديد، با آرزو و فريب آن دشمنی می ورزيد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت334
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 برای هر كسی در مال او دو شريك است: وارث، و حوادث.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت335
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 كسی كه چيزی از او خواسته اند تا وعده نداده آزاد است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت336
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 دعوت كننده بی عمل، چون تيرانداز بدون كمان است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت337
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
036.سهم روز سی و ششم.mp3
3.64M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی وشهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز سیوششم : از حکمت ۳۳۱ تا حکمت ۳۴۴
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 علم دو گونه است: علم فطری و علم اكتسابی، علم اكتسابی؛ اگر هماهنگ با علم فطری نباشد سودمند نخواهد بود.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت338
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 استواری رای با كسی است كه قدرت و دارایی دارد، با روی آوردن قدرت روی آورد، و با پشت كردن آن روی برتابد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت339
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠پاكدامنی زيور تهيدستی، و شكرگزاری زيور بی نيازی (ثروتمندی ) است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت340
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠روز انتقام گرفتن از ظالمان سخت تر از ستمكاری بر مظلوم است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت341
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠برترين بی نيازی و دارایی، نوميدی است از آنچه در دست مردم است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت342
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 گفتارها نگهداری می شود، و نهان ها آشكار، و هر كسی در گرو اعمال خويش است، و مردم گرفتار كمبودها و آفت هايند جز آن را كه خدا نگه دارد ؛ درخواست كنندگانشان مردم آزار، و پاسخگويان به زحمت و رنج دچارند، و آن كس كه در انديشه از همه برتر است با اندك خشنودی يا خشمی از رای خود باز گردد. و آنكس كه از همه استوارتر است از نيم نگاهی ناراحت شود يا كلمه ای او را دگرگون سازد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت343
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
💠 ای مردم از خدا بترسيد، چه بسا آرزومندی كه به آرزوی خود نرسيد، و سازنده ساختمانی كه در آن مسکن نکرد ، و گردآورنده ای كه زود آنها را گرد آورده رها خواهد نمود، شايد كه از راه باطل گرد آورده، و يا حق ديگران را باز داشته، و با حرام به هم آميخته كه گناهش بر گردن اوست، و يا سنگينی بار گناه در می گذرد ، و با پشيمانی و حسرت به نزد خدا می رود كه: «در دنيا و آخرت زيان كرده و اين است زيانكاری آشكار»
📒 #نهج_البلاغه #حکمت344
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
رمان مذهبی و بسیار زیبای #دو_مدافع با موضوع شهدای مدافع حرم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هرگونه نظر ، انتقاد و پیشنهادی رو می تونین به آیدی من و یا آیدی خانم فنودی انتقال بدین
آیدی من :
@bashohadatakarbala
آیدی خانم فنودی :
@fanoodi
#ادامه_قسمت_چهل_ششم
پیش اومده
خیلہ خوب باباتم صدا کـݧ
باشہ چشم
.بابا ؟؟؟بیا مامور گاز
بابا از اتاق اومد بیرونو گفت :مامور گاز ؟؟؟خوب تو خونہ چیکار داره؟؟
نمیدونم بابا بیاید خودتوݧ ببینید
بابا در خونہ و باز کرد و با تعجب همینطور بہ اردلاݧ نگاه میکرد
اردلاݧ بابا رو محکم بغل کرد و دستش و بوسید
بابا بعد از چند ثانیہ بہ خودش اومد و خدا رو شکر میکرد
از سرو صداے اونها ماماݧ و زهرا هم اومدݧ جلوے
ماماݧ تا اردلاݧ دید دستاشو آورد بالا و گفت یا حسیـݧ ،خدایا شکرت خدایا هزار مرتبہ شکرت بعد هم اردلاݧ و بغل کرد و دستشو گرفت
زهرا هم با دیدݧ اردلاݧ دستشو گذاشت جلوے دهنشو لیواݧ از دستش افتاد .
اردلاݧ لبخندے بهش زد ،لبشو گاز گرفت و دستشو بہ نشونہ ے شرمنده ام گذاشت رو چشماش
ماماݧ دست اردلاݧ و ول نمیکرد ،کشوندش سمت خونہ
همہ جاشو نگاه میکرد وازش میپرسید ،چیزیت نشده؟؟
اردلاݧ هم دستشو زیر آستینش قایم کرده بود و میگفت :ݧ سالم سالمم مادر مـݧ
ماماݧ از خوشحالے نمیدونست باید چیکار کنہ
اسماء مادر براے داداشت چاے بیار ،ݧ میوه بیار ،شیرینے بیار،اصـݧ همشو بیار
باشہ چشم
زهرا اومد آشپز خونہ دستاش از هیجاݧ میلرزید و لبخندے پر،رنگ رو صورتش بود چهرش هم دیگہ زرد و بے حال نبود
محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم
خدا رو شکر اونشب همہ خوشحال بودݧ
.
رفتم داخل اتاقم ،رو تختم نشستم و یہ نفس راحت کشیدم
گوشیمو برداشتم و شماره ے علے و گرفتم
الو؟؟؟
جوابشو ندادم دوست داشتم صداشو بشنوم
دوباره گفت :الو؟؟؟همسر جاݧ؟؟؟
قند تو دلم آب شد اما بازم جواب ندادم
گوشے و قطع کرد و خودش زنگ زد الو؟؟اسماء جاݧ؟؟؟
الو سلام علے
پووووفے کردو و گفت :چرا جواب نمیدے خانوم نگراݧ شدم
آخہ میخواستم صداے آقامونو گوش بدم
خندیدو گفت :دیوووونہ
جاݧ دلم کار داشتے خانوم جاݧ؟؟؟
اووهوممم علے اردلاݧ اومده
اردلاݧ؟شوخے میکنے.چہ بے خبر؟
آره والا دیوونست دیگہ
چشمتوݧ روشـݧ
مرسے همسرم .شب بیا خونہ ما
واسہ شام دیگہ؟
آره
بہ شرطے کہ خودت درست کنے
چشم
چشمت بی بلا
پس زود بیا .فعلا
فعلا .
نیم ساعت گذشت .علے با یہ شیرینے اومد خونموݧ.
بعد از شام از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد ...
.
.
.
نویسنده:
#خانوم_علے_آبادے
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#داستان_شبانہ
#عاشقانه_دو_مدافع ❤️
#قسمت_چهل_هفتم
.
.بعد از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد...
اردلاݧ تعجب زده نگاهموݧ میکردو سرشو میخاروند.
بعد هم دستشو انداخت گردݧ ماماݧ و گفت :ماماݧ جاݧ مارو اوݧ جلو ملو ها کہ راه نمیدݧ کہ ما از پشت بچہ هارو پشتیبانے میکنیم
لبخند پررنگے رو لب ماماݧ نشست ودست اردلاݧ و فشار داد.
یواشکے بہ دستش اشاره کردم وبلند گفتم:پشتیبانے دیگہ
چشماش گرد شد ،طورے کہ کسے متوجہ نشہ ، دستش و گذاشت رو دماغش،اخم کردو آروم گفت: هیس
بعد هم انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تحدید واسم تکوݧ داد.
خندیدم و بحث و عوض کردم:خوب داداش سوغاتے چے آوردے؟؟؟
دوباره چشماشو گرد کرد رو بہ علے آروم گفت :بابا ایـݧ خانومتو جمع کـݧ امشب کار دستموݧ میده ها...
زدم بہ بازوشو گفتم .چیہ دوماهہ رفتے عشق و حال و پشتیبانے وایـݧ داستانا یہ سوغاتے نیوردے؟؟؟
خندیدو گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیار
ݧ داداش بشیـݧ مـݧ میارم
رفتم داخل اتاقشو کولہ ے نظامیشو برداشتم خیلے سنگیـݧ بود از گوشہ یکے از جیب هاش یہ قسمت ازیہ پارچہ ے مشکے زده بود بیروݧ
کولہ رو گذاشتم زمیـݧ گوشہ ے پارچہ رو گرفتم و کشیدم بیروݧ
یہ پارچہ ے کلفت مشکے کہ یہ نوشتہ ے زرد روش بود
چشمامو ریز کردم و روشو خوندم
"لبیک یا زینب "کہ روے ایـݧ نوشتہ ها لکه هاے قرمز رنگے بود
پارچہ رو بہ دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجہ شدم اوݧ لکہ هاے خونہ
لرزه اے بہ تنم افتاد و پارچہ از دستم افتاد احساس خاصے بهم دست داد
نفسم تنگ شده بود
صداے قلبم و میشندیدم
نمیفهمیدیم چرا اینطورے شدم
چند دیقہ گذشت اردلاݧ اومد داخل اتاق کہ ببینہ چرا مـݧ دیر کردم.
رو زمیـݧ نشستہ بودم و بہ یہ گوشہ خیره شده بودم
متوجہ ورود اردلاݧ نشدم
اردلاݧ دستش و گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء؟؟؟
بہ خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش
چرا نشستے ؟؟مگہ قرار نبود کولہ رو بیارے؟؟؟
بلند شدم و دستپاچہ گفتم إ إ چرا الاݧ میارم.
کولہ رو برداشت و گفت :نمیخواد بیا بریم خودم میارم
کولہ رو کہ برداشت اوݧ پارچہ از روش افتاد
یہ نگاه بہ مـݧ کرد یہ نگاه بہ اوݧ پارچہ
اسماء باز دوباره فوضولے کردے ؟؟؟
سرنو انداختم پاییـݧ و با صداے آرومے گفتم:ببخشید داداش ایـݧ چیہ؟؟؟؟؟
چپ چپ نگاهم کردو کوله پشتے و گذاشت زمیـݧ آهے کشیدو گفت :
بازوبند رفیقمہ شهید شد سپرده بدم بہ خانومش
داداش وقتے گرفتم دستم یہ طورے شدم
خوب حق دارے خوݧ شهید روشہ اونم چہ شهیدے هر چے بگم ازش کم گفتم
داداش میشہ بگے؟خیلے مشتاقم بدونم درموردش
ݧ الاݧ نمیشہ مامانینا منتظرݧ باید بریم ....
نویسنده:
#خانوم_علے_آبادے
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#ادامه_قسمت_چهل_هشتم
بگو دیگہ
خیلہ خب پاره شد لباسم ول کـݧ میگم
اوݧ بازوبند واسہ یکے از رفیقام بود کہ شهید شد.
ازم خواستہ بود کہ اگہ شهید شد اوݧ بازو بندو همراه با حلقش ، برسونم بہ خانومش
وقتے شهید شد بازو بندشو تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش...
آهےکشید و گفت .انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم.
بازو بندو دادم بہ خانومش و از اینکہ نتونستم حلقشو بیارم کلے شرمندش شدم
همیـݧ دیگہ تموم شد
بے هیچ حرفے بلند شدم و رفتم کنار علے نشستم .
سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم:هیچ وقت نمیزارم برے
چقدر آدم خودخواهے بودم...
مـݧ نمیتونم مث زهرا باشم ،نمیتونم مثل خانم مصطفے باشم ،نمیتونم خودمو بزارم جاے خانوم دوست اردلاݧ،
یہ صدایےتو گوشم میگفت:نمیخواے یا نمیتونے؟؟؟
آره نمیخوام ،نمیخوام بدݧ علے و تیکہ تیکہ برام بیارݧ نمیخوام بقیہ ے عمرمو با ے قبر و یہ انگشتر زندگے کنم ،نمیخوااام
دوباره اوݧ صدا اومد سراغم:پس بقیہ چطورے میتونـݧ ؟؟؟
اوناهم نمیخواݧ اونا هم دوست ندارݧ...
اما...
اماچے؟؟؟
خودت برو دنبالش ...
با تکوݧ هاے علے از خواب بیدارشدم
اسماء ؟؟؟اسماء جاݧ رسیدیم پاشو ...
چشامو باز کردم ،هوا تاریک شده بود از اتوبوس پیاده شدیم
باد شدیدے میوزیدو چادرمو بہ بازے گرفتہ بود
لب مرز خیلے شلوغ بود ...
.
.
.
نویسنده:
#خانوم_علے_آبادے
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#داستاݧ_شبانہ
#عاشقانه_دو_مدافع ❤️
#قسمت_چهل_نهم
.
ک
.
.
.باد شدیدے میوزیدو چادرمو بہ بازے گرفتہ بود.
لب مرز خیلے شلوغ بود...
همہ از اتوبوس ها پیاده شده بودݧ و ساک بدست میرفتـݧ بہ سمت ایستگاه بازرسے
تا چشم کار میکرد آدم بود ،آدمهایے کہ بہ عشق امام حسیـݧ با پاے پیاده قصد سفر کرده بودݧ ،اونم چہ سفرے
شلوغے براشوݧ معنایے نداشت حاضر بودݧ تا صبح هم شده وایســݧ ،آدما مهربوݧ شده بودݧ و باهم خوب بودݧ
عشق ابے عبدللہ چہ کرده با دلهاشوݧ ؟؟؟
یہ گوشہ وایساده بودم و بہ آدمها و کارهاشوݧ نگا میکردم باد همچناݧ میوزید و چادرمو بالا و پاییـݧ میبرد
علے کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم :بہ چے نگاه میکنے خانومم؟؟؟
یکمے بهش نزدیک شدم با لبخند گفتم :بہ آدما ،چہ عوض شدݧ علے
علے آهے کشیدو گفت:صحبت اهل بیت کہ میاد وسط حاضرے جونتم بدے هییی روزگار ...
اردلاݧ و زهرا هم اومدݧ کنار ما وایسادݧ
اردلاݧ زد بہ شونہ ے علے و گفت:إهم ببخشید مزاحم خلوتتوݧ میشما،اما حاجے ساکاتونو نمیخواید بردارید؟؟؟؟
علے دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کولہ پشتیہ دیگہ
خوب مـݧ هم نگفتم دویستاست کہ
نکنہ انتظار دارے مـݧ برات بیارم؟؟
هہ هہ ݧ بابا شوخے کردم حواسم هست الاݧ میرم میارم
زدم بہ بازوے اردلاݧ و گفتم :داداش خیلے آقاے مارو اذیت میکنیا...
صداشو کلفت کردو گفت: پس داماد شده براے چے؟؟
دستم وگذاشتم رو کمرم و گفتم :باشہ باشہ منم میتونم خواهر شوهر خوبے باشماااااا
خیلہ خوب حالا تو هم بیاید بریم تو صف
داداش شما برید مـݧ وایمیسم باعلے میام .
چند دیقہ بعد علے اومد
از داخل ساک چفیہ ے مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش
زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد
چیہ علے ؟؟؟جرا زل زدے بہ مـݧ؟؟
اسماء چرا چشمات غم داره ؟؟؟چشماے خوشگل اسماء مـݧ چرا باید اشک داشتہ باشہ؟؟از چے نگرانے؟؟؟
بازهم از چشمام خوند،اصلا نباید در ایـݧ مواقع نگاهش میکردم.
بحثو عوض کردم ،یکےاز ساک هارو برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد.
دستم و گرفت و مانع رفتنم شد
منو نگاه کــݧ اسماء نمیخواے بگے چرا تو خودتے؟؟چرا نگرانے؟
ببیـݧ هیچکے نیست پیشموݧ
بغضم گرفت و اشکام دوباره بہ صورتم هجوم آوردݧ
نمیتونستم بهش بگم کہ میترسم یہ روزے از دستش بدم .چوݧ میدونستم یہ روزے میره.با رضایت منم میره.
یقیـݧ داشتم داره میره پیش آقا کہ ازش بخواد لیاقت نوکرے خواهرشو بهش بده.
با چفیش اشکام و پاک کردو گفت :باشہ نگو ،فقط گریہ نکـݧ میدونے کہ اشکات و دوست ندارم
بریم ...
یک ساعت تو صف وایساده بودیم...
پاسپورتهامونو تحویل دادیم و از مرز رد شدیم
دوباره سوار اتوبوس شدیم
هوا تقریبا روشـݧ شده بود.بہ جایے رسیدیم کہ همہ داشتـݧ پیاده میرفتـݧ
تموم ایـݧ مدت و سکوت کرده بودم و داشتم فکر میکردم
ازاتوبوس پیاده شدیم
بہ علے کمک کردم وکولہ پشتے و انداخت رو دوشش
هوا یکمے سرد بود
چفیہ رو ،رو گردنش سفت کردم و زیپ کاپشنشو کشیدم بالا
لبخندے زدو تشکر کرد بعد هم از جیبش یہ سربند درآوردو داد دستم .
اسماء ایـݧ سربندو برام میبندے؟؟
نگاهے بہ سربند انداختم روش نوشتہ بود:"لبیک یا زینب"
لبخندے تلخے زدم ،میدونستم ایـݧ شروع هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم.
سربندو براش بستم،ناخدا گاه آهے کشیدم کہ باعث شد علے برگرده سمتم
چیشد اسماء ؟؟؟
ابروهامو دادم بالا و گفتم هیچے بیا بریم اردلاݧ و زهرا رفتـݧ .
بعد از مدت زیادے پیاده روے رسیدیم نجف دست در دست رفتم زیارت حس خوبے داشتم
اما ایـݧ حس با رسیدݧ بہ کربلا بہ ترس تبدیل شد .
وارد حرم شدیم....
.
.
.
.
نویسنده:
#خانوم_علے_آبادے
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#تلنگر💥
🌱حق الناس #هميشه پول نيست❌
✨گاهـی دل است♥️
🍁دلی💕 که بايد #بدست می آوردیم ✨ونياورديم
🍀دلی که #شکستيم 💔و رها کرديم
✨دلهای #غمگينی که بی تـفاوت از
کنارشان گذشتيــم💥
🌿خدا از هر
✨چه بگذرد از #حق الناس نميگذرد
#رویای_عشق❤️
┄┅═✼🍃🖤🍃✼═┅┄
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
┄┅═✼🍃🖤🍃✼═┅┄
♥️
خـدا کـنـد بـهـ دلـتـــــ
مـهـر ایـن غـلام افـتـد
بـهـ رنـگــــ سـرخ #شـهـادتــــــ
درآوری مـا را...
🖤
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گره گشا خداست 👌❤️
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
13950120_SoundClip_MaheVasl_Panahian.mp3
2.45M
🦋
⁉️ماه #رجب را دریابی، به خدا رسیدی!
⁉️مگر در زندگی دیگر چه می خواهیم؟
👆 حتما بشنوید
#این_الرجبیون
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
مداحی آنلاین - کبوترم کبوتر خسته ی یک گنبد نوساز - سیدرضا نریمانی.mp3
10.36M
🔳 #شهادت_امام_هادی(ع)
🌴کبوترم ...
🌴کبوتر خسته یک گنبد نوساز آقاجانون
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #واحد
👌بسیار دلنشین
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
✍️ بیانیه گام دوم و هفت نکته
◻️ آیت الله شب زنده دار نقل میکرد: «مقام معظم رهبری در جلسه ای نسبت به اهتمام به این بیانیه تاکید کرده بودند و فرموده بودند: اگر چه من توصیه ای نسبت به آثار خودم ندارم اما در مورد بیانیه توصیه میکنم که روی آن #کار_شود چون وقت زیادی جهت نوشتن آن صرف کرده ام».
◻️ این بیانیه نقطه عطفی در تاریخ انقلاب بود چون در اوج جنگ روانی و رسانه ای دشمن و در شرایطی که دشمن شمارش معکوس فروپاشی نظام را شروع کرده بود صادر شد و همه نقشه های آنها را خنثی کرد.
◻️ در طول دوران زعامت حضرت آقا سندی به #جامعیت بیانیه گام دوم خطاب به مردم صادر نشده بود به عبارت دیگر اگر چه گزاره های این بیانیه به کرّات در فرمایشات رهبری آمده بود اما مجموعه نگاری آنها جدید بود.
◻️ برخی کلیدواژه ها مثل «جامعه پردازی»، «تقابل دوگانه جدید اسلام و استکبار» و «نظریه نظام انقلابی» از واژه های جدیدی بودند که وارد ادبیات انقلابی و سیاسی ایران شدند.
◻️ کلان دستاوردهای هفتگانه انقلاب اسلامی به خوبی در این بیانیه مورد اشاره قرار گرفته که هر کدام از آنها به تنهایی در کارآمدی یک نظام سیاسی می تواند مورد توجه قرار بگیرد.
✍محمد استوار میمندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ روحانی: خداوندا به تو پناه میبرم از
بستن دهانِ رقیبان و منتقدان!
🔺رحیم پور ازغدی به خاطر سه برابر کردن بنزین به روحانی انتقاد کرد و روحانی ورود ایشون به شورای عالی انقلاب فرهنگی رو ممنوع کرد.
🔺یک نفر هم توی یه برنامه به بعضیها گفته پامنقلی، ایشون به خودش گرفته و رئیس صدا و سیما رو به جلسه هیئت دولت راه نداده!
آقای روحانی مثل اینکه ما باید از دست شما به خدا پناه ببریم!
🌹پاسخ شهید بهشتی به شعار ناحق "مرگ بر بهشتی" توسط منافقین:
بخشش و رأفت!
🔴پاسخ حسن روحانی به شعار "#مرگ_بر_روحانى " توسط جوانان خسته از بیتدبیری اصلاحطلبان:
شکایت و تعقیب قضایی!
هر دو آخوند هستند اما؛ این کجا و آن کجا....
حدود دوهفته پیش مجموعه فرهنگی خیمه الانتظار مشهد دچار حادثه آتش سوزی شد. آثار و خدمات فرهنگی و اجتماعی این مجموعه سطح وسیعی از شهر مشهد و اطراف را پوشش می دهد. امید است با همت نیکوکاران پس از بازسازی این خدمات با قدرت بیشتر ادامه یابد.
این عمار👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤🍃
🍃
[• #تحلیل_روز •]
🎯| سلسلهجلسات تحلیلے
#انتخابات_1400 🗳
🎙| سخنران:
رجبعلی بازیاد
🌀| موضوع:
➖ واکاوی اصلاح قانونِ
انتخابات ریاست جمهوری
♻️| فایل تحلیلے
🔸️ دوستان و اطرافیان خود را به
این کانال دعوت کنید تا پاسخ پرسش
هایشان را دریافت کنند🌷
◀️ نشر حداکثری
#ثامن #روشنگری
#پرسشوپاسخ_بصیرتی
#جلسه 1⃣5⃣
🍃
🎤🍃
▪️🍃
🍃
[• #مناسبتے •]
• یک عمـــر برای دین منادی بودی🍃
آیینــــه ی صبری متمادی بودی👌
• این قوم همیشه با تو بد تا کردند◾️
با اینکه برای همه "هادی" بودی🕯
#شهادت_امام_هادی_ع_تسلیت🏴
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان_عج
◀️ نشر حداکثری
🍃
▪️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتش به اختیار:
#جزءخوانی
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء 18
قاری معتز آقایی
🍃حدود30 دقیقه باخدا
🍃💐🍃دور#دوازدهم قرآن کریم
هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام
و۷۲تن یارصدیق ایشان
ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها
، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله
مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها
✅جهت سرنگونی استکبارجهانی
✅ازبین رفتن صهیونیسم
✅ نجات قدس ازبحرتانهر
✅وظهورمنجی عالم بشریت
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا
نماهنگ جدید ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
#أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
📽 کریمی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد ....
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─