eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
23.5هزار ویدیو
676 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سهم : خطبه ۲۳۶ تا خطبه ۲۳۱ ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : از هجرت و پیوستن به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) سخن می گوید: 🔹 ياد مشكلات هجرت 🔻خود را در راهی قرار دادم كه پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) رفته بود و همه جا از او پرسيدم تا به سرزمين "عرج" رسيدم. (اين جملات در يك سخن طولانی آمده است، جمله "فاطا ذكره" در همه جا از او می پرسيدم) يكی از سخنانی است كه در اوج فصاحت قرار دارد، يعنی خبر حركت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از ابتداء حركت تا پايان به من می رسيد، كه امام اين معنا را با كنايه آورده است) ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : هنگام غسل دادن پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود : 🔻پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته ای بريد كه در مرگ ديگران نبريد، با مرگ تو رشته پيامبری و فرود آمدن پيام و اخبار آسمانی گسست، مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را به شكيبایی واداشت و همه را در مصيبت تو يكسان عزادار كرد، اگر به شكيبایی امر نمی كردی و از بی تابی نهی نمی فرمودی، آنقدر اشك می ريختم تا اشكهایم تمام شود و اين درد جانكاه هميشه در من می ماند و اندوهم جاودانه می شد كه همه اينها در مصيبت تو ناچيز است. چه بايد كرد كه زندگی را دوباره نمی توان باز گرداند و مرگ را نمی شود مانع شد، پدر و مادرم فدای تو، ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن و در خاطر خود نگه دار. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : ذعلب یمانی از احمد بن قتبیه، از عبدالله بن یزید، از مالک بن دحیحه نقل کرد که در حضور امام (علیه السلام) از علت تفاوتهای میان مردم پرسیدند امام (علیه السلام) فرمود: 🔹علل تفاوتها ميان انسانها 🔻علت تفاوت های ميان مردم، گوناگونی سرشت آنان است؛ زيرا آدميان در آغاز تركيبی از خاك شور و شيرين، سخت و نرم بودند، پس آنان به ميزان نزديك بودن خاكشان با هم نزديك و به اندازه دوری آن از هم دور و متفاوتند يكی زيباروی و كم خرد، ديگری بلندقامت و كم همّت، يكی زشت روی و نيكوكار، ديگری كوتاه قامت و خوش فكر، يكی پاك سرشت و بداخلاق، ديگری خوش قلب و آشفته عقل و آن ديگر سخنوری دل آگاه است. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
🌹سهم : خطبه ۲۳۶ تا خطبه ۲۳۱ ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : هنگامی که "جعده بن حریره" خواهر زاده امام (علیه السلام) نتوانست در حضور آن حضرت سخن بگوید، فرمود: 1⃣ فصاحت و بلاغت اهل بيت(علیهم السلام) 🔻آگاه باشيد همانا زبان پاره ای از وجود انسان است، اگر آمادگی نداشته نباشد سخن نمی گويد و به هنگام آمادگی، گفتار او را مهلت نمی دهد. همانا ما اميران سخن می باشيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده و شاخه های آن بر ما سايه افكنده است. 2⃣ علل سقوط جامعه انسانی 🔻 خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگاری هستيد كه گوينده حق اندك و زبان از راستگویی عاجز و حق طلبان بی ارزشند، مردم گرفتار گناه و به سازشكاری هم داستانند، جوانشان بداخلاق و پيرانشان گناهكار و عالمشان دورو و نزديكشان سودجويند، نه خردسالانشان بزرگان را احترام می کنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را می گيرند. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : عبدالله بن زمعه از یاران امام بود و درخواست مالی داشت، در جوابش فرمود: 🔹 احتياط در مصرف بيت المال 🔻اين اموال كه می بينی نه مال من و نه از آن توست، غنيمتی گردآمده از مسلمانان است كه با شمشيرهای خود به دست آوردند، اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی وگرنه دسترنج آنان خوراك ديگران نخواهد بود. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : این سخنرانی در سرزمین "ذی قار" هنگام حرکت به سوی بصره در سال ٣٦ هجری ایراد شده 🔹ويژگيهای پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) 🔻پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) آنچه را كه به او فرموده شد آشكار كرد و پيامهای پروردگارش را رساند، او شكافهای اجتماعی را با وحدت اصلاح و فاصله ها را به هم پیوند داد، ميان خويشاوندان يگانگی برقرار كرد پس از آنكه آتش دشمنی ها و كينه های برافروخته در دلها راه يافته بود. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(74).mp3
7.49M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز نود و هشتم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۲۳۶ تا خطبه ۲۳۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨─✵─ ─✵─✨ خدا را چه دیدی! شاید آن مهری که مدت‌هاست به دنبالش می‌گردی، میان دستان آبان باشد… در همین شب های بلند پاییزی در دل همین آسمان زلال و پر نگین... در لحظه های ناب رفاقت با خدا... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• مانتوم رو پوشیدم و دستی به روسریم کشیدم . با برداشتن سوئیچ ماشین و کیفم از خونه خارج و به سمت بیمارستان راه افتادم . قرار بود مدتی توی یکی از بیمارستان های شمال مشغول کار بشم تا ببینم بعدش قراره چه اتفاقی برام بی افته . به بیمارستان که رسیدم ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم و با برداشتن کیفم به سمت سالن راه افتادم . ★★★★ بیسکویت رو توی بشقاب گذاشتم و استکان چاییم رو برداشتم ، چند قلپ ازش خوردم و به کتاب توی دستم نگاهی انداختم . یکی از همون هدایایی بود که سمیه بهم داد بود کنجکاوانه کتاب رو باز کردم و با دیدن صفحه اول به متنی که نوشته بود خیره شدم . سمیه با دست خطی خرچنگ قورباغه ای برام جمله ای نوشته بود و شمارش رو پایین درج کرده بود . لبخندی زدم و شروع کردم به خوندن . به ساعت نگاهی کردم حدودا یک ساعتی میشد که در حال کتاب خوندن بودم ، با دستم اشک هام رو پس زدم و بلند شدم و به سمت موبایلم رفتم . یه مداحی دانلود کردم و با صدای بلندی پلی کردم . لیلای منی ، مجنون توام . لیلای منی ، مجنون توام . هرشب تو حرم ، مهمون توام . من با تو باشم ، آروم میگیرم . با یادآوری اینکه اولین بار این مداحی رو توی ماشین آراد شنیده بودم هق هقم بلند شد . با صدای بلندی اسمش رو فریاد زدم . آراد لعنتی ، باهام چی کار کردی ؟! چرا اینجوری نابودم کردی ! این رسم عاشقیه ، نامرد ! خب تو غلط کردی وقتی دوسم نداشتی توی چشمام زل زدی و لبخند زدی . تحمل ندارم روزی رو ببینم که دست دختر دیگه ای توی دستته ! با گریه فریاد زدم . برو آراد ، برو که خیلی دوست دارم ، برو که بدون تو نمی تونم نفس بکشم ، خداحافظ آراد . نمی تونم تحمل کنم که کس دیگه ای کنارت باشه ، دوست دارم من و تو با هم بشیم " ما " ولی وقتی که اینقدر نامردی برو با یه من دیگه " ما " شو ... هق هقم به شدت اوج گرفت و با دستام به گلوم چنگ میزدم . خدایا خسته شدم ، خدایا خسته شدم به ولای علی خسته شدم . مقصر خودم بودم ، خودم ! وقتی می دونستم نمیشه چرا بهش دل بستم ! با دستم به قفسه سینم کوبیدم . د آخه لامصب این همه سال عاشق نشدی نتونستی دو هفته دندون رو جگر بزاری ؟! موبایل رو گوشه ای پرتاب کردم و با صدایی بلند اسم آراد رو فریاد زدم . دوست دارم نامرد ، دوست دارم . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• [ یڪ ماه بعد ] جلوی آینه ایستادم و روسریم رو به شکل لبنانی بستم . چادر مشکی رو ، روی سرم انداختم و دستی به صورتم کشیدم . لبخندی زدم و خداروشکری زیر لب زمزمه کردم . یک ماه پیش به شدت دلتنگ مردی بودم که با عشقش تنهام گذاشت و رفت اما با کمک خدای مهربونم دوباره پاشدم و از نو خودم رو ساختم . زندگی جدیدی رو شروع کردم و مستقل شدم ، این رو خیلی خوب یادگرفتم که قلب یه انسان آفریده نشده که به خاطر افراد بی لیافت بشکنه ، قلب انسان باید بار ها تکرار بشه بلکه فهمیده بشه . فهمیدم که اگر خدا بخواد میشه اگر نخواد نمیشه . باید از همون اول یاد بگرفتم که هرچیزی خدا میخواد فقط بگم چشم چون خدا بد بنده اش رو نمی خواد . توی این مدت به شدت کتاب خوندم و اطلاعاتم از نظر اعتقادی خیلی بالا رفت به حدی که متوجه شدم حجاب محدود نیست ، اتفاقا چادری ها خیلی امنیت دارند از همه نظر و اتفاقات مختلفی برام رقم خورد که باعث شد چادری بشم و از نظر اخلاقی و اعتقادی تغییر چشم گیری کنم . امروز صبح به اصرار خانواده اومدم تهران ، رفتار های بابا و مامان به طرز عجیبی تغییر کرده بود و از اون تحقیر های همیشگی هیچ خبری نبود ، حتی وقتی متوجه شدند که چادری شدم خیلی خوشحال شدند در صورتی که خودم اینجوری پیش بینی نکرده بودم . قرار بود تا چند ساعت دیگه برای داداش یکی یدونم بریم خواستگاری ... بالاخره پدر اون دختر خانوم رضایت داده بودند و مامان و بابای خودم هم به نظر کاوه احترام گذاشتند و بدون هیچ مخالفتی قبول کردند که برای پسرشون برند خواستگاری . با صدای در اتاق به خودم اومدم و چشم از آینه گرفتم . + خواهر جان افتخار می دید ؟! - کاوه خیلی جیگر شدی ها ! ‌خیلی خوشگلی ، ما شاءالله چشمت نزن . به سمتش رفتم و به صورتش نزدیک شدم . + اَخ اَخ مروا چی کار می کنی ؟! با خنده گفتم : - میخوام بهت تف بزنم کسی چشمت نزنه . با دستش به عقب هلم داد . + دختره خرافاتی برو کنار ببینم ، دقیقه نود الان میزنی موهام رو خراب می کنی . با خنده بوسه ای روی گونش کاشتم . با لحن بچه گانه ای گفتم : - داداشی . + جان داداشی . - میشه نلی خواستگالی ؟! با چهره ای مظلوم بهش نگاه کردم که با خنده و لحن بچه گانه ای گفت : + چلا ملوا خانوم ؟! خنده ی بلندی کردم . - اوخه من تولو خیلی دوس دالم نمیخوام کسی زنت بشه داداشی . به سمتم اومد و در آغوش گرفتم . + حسودی میکنی خواهر خوشگلم ؟! فکر کردی من با یه نفر دیگه ازدواج کردم تو رو فراموش میکنم ؟! هوم ؟ تو همیشه جات توی قلبم محفوظه ، همیشه مثل کوه پشتتم خوشگلم . - تو راست میگی ، بزار خرت از پل بگذره ببینم باز این ها رو میگی . وقتی اون خانومت اومد کل قلبت واس اون میشه خان داداش . با شنیدن صدای بابا از آغوش کاوه جدا شدم . × خواهر و برادری خوب خلوت کردینا ! کاوه برو ماشین رو ، روشن کن که دیر میشه ها . مروا تو هم برو ببین مامانت تموم نکرد ، دو ساعته داره آماده میکنه ، من که خسته شدم از بس منتظر بودم . فقط سریع بیاید که داره دیر میشه . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• از ماشین پیاده شدم و همراه با مامان هم قدم شدم . کاوه سبد گل و شیرینی توی دستش گرفته بود که با دیدنش خنده ریزی کردم . مامان نیشگونی از دستم گرفت . - آخ آخ مامان چی کار میکنم دستم ... + چته دختر ، چقدر میخندی ؟! - نمی دونم چرا توی مواقعی که باید جدی باشم خندم میگیره . به کاوه اشاره کردم و خنده ای سر دادم . مامان بی اعتنا به من به سمت کاوه قدم برداشت و قربون صدقش رفت. بعد از چند دقیقه منتظر موندن بالاخره پدر و مادر عروس خانوم در حیاط رو باز کردند . جلوی چادرم رو گرفتم و همراه مامان اینا وارد شدیم . سر به زیر سلام و احوال پرسی کردم و با اشاره پدر و مادرش به سمت داخل قدم برداشتیم . خونه خیلی نقلی و در عین حال بسیار شیکی داشتند. به محض اینکه وارد شدیم چشمم به سمت عکس آقا رفت . یه عکس بزرگ از آقا توی دیوار زده بود و کنارش هم عکس شهید ابراهیم هادی بود ، با دیدن این قاب لبخندی روی لبم نقش بست . بابا ، با یه یا الله وارد شد و کنار مامان نشست . من هم روی مبل دو نفره ای کنار کاوه نشستم و لبخند پهنی زدم . سعی کردم خودم رو کنترل کنم و کمتر بخندم . پدر عروس که حتی فامیلش رو هم نمی دونستم رو به بابا شروع کرد به صحبت کردن . × چه خبر آقای فرهمند ؟! خوب هستید ان شاءالله ؟ کار و بار خوبه خداروشکر ؟! بابا سرفه ای کرد و کمی صاف تر نشست . ‌= ‌الحمد الله خوبیم . کار هم هی بدک نیست ، خداروشکر خوبه . می دونستم کم کم میرن روی مباحثی که چندان علاقه ای به شنیدنشون ندارم ، برای همین نگاهم رو ازشون گرفتم و خونه رو بر انداز کردم . ربع ساعتی در حال صحبت کردن بودند که بالاخره مامان عروس خانوم گفت : × دخترم چایی ها رو بیار . به کاوه نگاهی انداختم در حال سرخ و سفید شدن بود و مدام با انگشتاش بازی می کرد . خنده ی ریزی کردم که از چشم مامان دور نموند . یه دختر خیلی ظریف با چادری سفید از آشپزخونه خارج شد . به صورتش نگاه کردم و با دیدن چهرش چشمام درشت شد . نفسم حبس شد و احساس کردم قلبم دیگه نمیزنه . نمی دونستم چی کار کنم . چندین بار آب دهنم رو با صدا قورت دادم ، نیشگونی از دستم گرفتم ولی نه بیدار بودم ، این واقعی بود خواب نبود . استرس کل وجودم رو فرا گرفت . به سمت بابا رفت و بهش چایی تعارف کرد ، نزدیک کاوه شد و سر به زیر چایی تعارف کرد . خدا خدا میکردم در برابر من هم سربه زیر باشه و چهره ام رو نبینه . بعد از کاوه به سمت من قدم برداشت ، بلند کردن سرش همانا و چشم تو چشم شدنمون همانا . هین بلندی کشید که دستش لرزید و استکان از توی سینی روی چادرم افتاد . آخ بلندی گفتم و پایین چادر رو که حسابی داغ شده بود رو از خودم دور کردم . پدر و مادرش در کسری از ثانیه بلند شدند و به سمتم اومدن ولی خودش همچنان با دهن باز بهم زل زده بود . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
در تابوت را باز ڪردند این آخرین فرصت بود ... بدن را برداشتند تا بگذارند داخـل قبـر؛ بدنم بے حس شده بود ، زانو زدم كنار قبر دو سه تا ڪار دیگر مانده بود . باید وصیتهاے محمدحسین را مو به مو انجام مے دادم. من پیراهن مشڪے اش را از تـوى كيـف درآوردم. همان ڪه محرم ها مے پوشید، يك چفیه مشڪے هم بود ، صدایم مے لرزید . به آن آقا گفتم ڪه این لباس و ایـن چـفيـه را قشنگ بڪشد روے بدنش ، خـدا خیرش بدهد توے آن قیامت ؛ پیراهن را با وسواس كشید روے تنش و چفیه را انداخت دور گردنش . جز زیبایے چیزے نبود براے دیدن و خواستن ! به آن آقا گفتم:« مے خواست براش سینه بزنم ؛ شما میتونید؟ یا بیاید بالا ، خـودم بـرم براش سینه بزنم » بغضش تركيد. دست و پایش را گم ڪرد . نمے توانست حرف بزند چند دفعه زد رو سینه محمدحسین. بهش گفتم:« نوحه هم بخونید.» برگشت نگاهم ڪرد. صورتش خیس خیس بود. نمے دانم اشک بود یا آب باران. پرسید:« چے بخونم؟» گفتم :« هرچے به زبونتون اومد. » گفت:«خودت بگو » نفسم بالا نمے آمد . انگار یڪے چنگ انداخته بود و گلویم را فشار میداد ، خیلے زور زدم تا نفس عمیق بڪشم گفتم : از حرم تا قتلگاه زينب صدا مے زد حسین دست و پا مے زد حسین ؛ زينب صدا مے زد حسین ... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ـ ـ ــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ـ •. همیشھ‌میگفت‌من‌یہ‌ࢪوز؎شھید میشم‌،یباࢪم‌ڪھ‌نوجوون‌بود؛ معلمش‌بہ‌خاطࢪباز؎گوشےاز ڪلاس‌بیࢪونش‌ڪࢪد‌گفت‌:حالا ڪھ‌منوبیࢪون‌مےڪنیدحࢪفے نیست‌!ولۍبدونیدداࢪیدشھیدِ آیندࢪوبیࢪون‌مۍڪنید🙂✌️🏼 •. ـ ـ ــ ـــ ـــ ــ»ـــ ـــ ـــ ــ ـ ـ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فکرشو‌بکن.. اگه‌شهید‌بشیم جنازمون‌پیدا‌نشہ‌گمنام‌بمونیم روی‌قبرمون‌مینویسن‌فرزندسید‌علۍ.. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
«💖»↯ 🌱 گفت:‌خجالت‌نمیکشی؟! پرسیدم:‌از‌چی؟ گفت:چادر‌سرت‌کردی! لبخند‌محوی‌زدم‌و‌گفتم‌:تو‌چی؟؟ تو‌خجالت‌نمیکشی؟ آروم‌دم‌گوشش‌گفتم: خجالت‌نمیکشی‌که‌انقدر راحت‌اشک‌امام‌زمانت‌رو درمیاری‌و‌چوب‌حراج‌ به‌قشنگیات‌میزنے😕💔 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❌✅ نماز جمعه کلیسا و جلسه‌ی خَلسه‌ نیست! 🔰حضور حجت‌الاسلام ریاست شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در برنامه خوب ثریا و پاسخ به برخی سوالات را غنیمت می‌دانیم هم از جهت اینکه یک مسئول حاکمیتی حاضر شده در این برنامه شرکت کند هم از آن جهت که مخاطبین برنامه با برخی مبانی و آرا و نظرات ایشان آشنا شدند که چه کسی، با چه اندیشه‌ای، در کجا قرار دارد. 🔸در چند نقطه از بیانات ایشان تاسف خوردم: 1⃣ اول؛ آنجا که اول با نگاه تحقیرانه به گفت: نماز جمعه که جنبش دانشجویی نیست! بعد که متوجه شد چه چیزی گفته، توجیه کرد که البته تاج سر ما هست و رسالت‌ها متفاوت است! 🔹حاج آقای قنبریان در پاسخ به این نکته وی گفت: این جنبش دانشجویی همان است که رهبری گفتند ائمه جمعه، قبل از نماز جمعه تریبون بدهند به دانشجویان و فعالان دانشجویی که به مسائل مهم انقلاب و مردم بپردازند؛ 🔺براستی ستاد نماز جمعه، چقدر به دانشجویان انقلابی و مستقل و آرمانخواه تریبون داده؟ 2⃣ دوم؛ آنجا که گفت: "امام جمعه نماینده حاکمیت است و ...!" و منظورش این بود که نماینده حاکمیت باید از جنبه اقتدار از حاکمیت دفاع کند نه مطالبات و دردهای مردم را بر سر حکومت و حاکمین فریاد کند! عمق این جمله ایشان را اصحاب تحلیل می‌فهمند یعنی چه! 3⃣ سوم؛ آنجا که گفت مردم مظلوم ما به نماز جمعه می آیند با خانواده و زن و بچه می‌آیند نباید در نماز جمعه ناراحت‌شان کنیم، ذهن‌شان را مشوش و ناراحت کنیم. نماز جمعه ذکرالله است و ...! 🔹صدتاسف خوردم که رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، نگاهش به نماز جمعه، انگار پیک‌نیک و تفریح است! یک حالت خَلسه‌ای که افراد بیایند و نماز بخوانند و بی‌تفاوت از دردها و ظلم ها و تبعیض‌ها و ناله‌های این ایام ملت از فقر و نداری و مشکلات معیشتی مردم عبور کنند! 4⃣ چهارم؛ آنجایی که عمل حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام را در "گرداندنِ مفسدان اقتصادی و آوردن آنان به نماز جمعه برای بی‌آبرو کردن‌شان" در شرایط فعلی خلاف مصلحت نظام دانست! 5⃣ پنجم؛ آنجایی که از عدالت گفتن و نقد حاکمین و امر و نهی اصحاب قدرت و ثروت را خلاف وحدت جامعه دانسته! 🔹کاّنه ایشان نمی‌دانند مردم با مفسدین اقتصادی و مدیران ناکارآمد، وحدتی ندارند و نخواهند داشت و این وحدت، شدنی نیست! 🔸نکات قابل نقد زیادی مطرح کرد که فرصت پرداختن به آنان را نداریم اما می‌خواهم بگویم عزیزان؛ ریشه مشکل ما با عزیزانی مثل آقای همین حالت خونسرد و آرام و نگاه گُل و بُلبُل است! همین تلقی کلیساگونه از نماز جمعه است! همین تیر هوایی زدن‌هایی است که به هیچ‌کس بر نخورد! ✍داود مدرسی یان ومتاسف..ضمن آنکه این نوع تفکردردستگاه امام معصوم حضرت علی علیه السلام هم بود، ونامه هاوخطبه های امیرالمومنین علیه السلام به اشعث ابن قیص، عثمان بن حنیف. عمربن ابی سلمه و...(که البته موضوع درقیاس اعمال نیست)گویای همین مطالب است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضرت علی علیه السلام خونسرد نبود! 🎙 استاد رحیم پور ازغدی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
46.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چند دقیقه تماس تصویری حجت الاسلام قنبریان در برنامه ثریا با حجت الاسلام حاج علی اکبری را کامل ببینید! 📆۱۶ آبانماه ۱۴۰۰ ⁉️ اصلا گفتمان سازی را همان سخنرانی بگیریم، خطبای معروف چند خطبه درباره عدالت خوانده اند؟! ⁉️حفظ جوانان بر ائمه جمعه واجب است، چرا فقط ۱۰٪ مردم در نماز جمعه شرکت می کنند؟! ⁉️نهی های امامین انقلاب برای کشاندن مسائلی به تریبون است که موحب اختلاف میشود نه آنچه موجب وحدت و امید مردم؟! ‼️ باستی هیلز مثل زعفرانیه سال۶۱ طرح شد! ⁉️زندانیان اقتصادی را باید نماز جمعه آورد و "مفسد اقتصادی" حکم تشهیر دارد، اگر اینها خدشه به آبروی خانواده است چرا خدا گفته؟! سازی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌺 به خانواده‌هایتان برسید. نگویید كارهاى مهمى بر دوش ماست. حالا اگر یكى، دو ساعت دیرتر رفتیم، لبخندى نزدیم، كفر كه نشده؛ آسمان كه به زمین نیامده، نه. من مى‌گویم كه ساعاتى از شبانه‌روز و اوقات فراغت را مخصوص خانواده‌هایتان قرار دهید، و زن و بچه‌تان را از محبت خودتان، از رعایت خودتان، از توجه و از عاطفه خودتان بهره‌مند كنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽نهضت امر به معروف و نهی از منکر را در دانشگاه، فیضیه قم، در جامعه و نماز جمعه سرکوب نکنید! 🎙 استاد رحیم پور ازغدی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💢 فعالیت های اجتماعی مثبت باید از قم آغاز شود ✅ سردار وحیدی، وزیر کشور: 🔹 نباید در شهر قم شاهد ناهنجارهای اجتماعی باشیم، بلکه باید فعالیت های اجتماعی مثبت از شهر قم آغاز شود. 🔹 دولت آیت الله رئیسی باور به خدمت صادقانه به مردم دارد، نه اینکه به دشمنان امید و دل ببندد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 💠 🖌| 🔥 موضوع: سناریوی چند وجهیِ سوء قصد به جان الکاظمی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ◀️گزارش‌های تایید نشده از هدف قرار گرفتن منزل الکاظمی نخست وزیر عراق دارد. 🔹 خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری فرانسه گزارش داد که نزدیکی منزل «مصطفی الکاظمی» نخست‌وزیر این کشور در منطقه سبز هدف حمله هوایی قرار گرفته است. 🔹 برخی منابع عامل این حمله را پهپاد انفجاری و برخی دیگر، موشک کاتیوشا اعلام کرده‌اند. 🔹این سوء قصد را می توان در چارچوب یک سناریوی چند وجهی تحلیل کرد. 1⃣ تلنگر به الکاظمی که تاریخ مصرف او برای جبهه عبری، غربی و عربی در حال اتمام است. 2⃣ مظلوم نمایی برای الکاظمی و کشاندن مردم به خیابان برای دفاع از الکاظمی و زمینه چینی برای نخست وزیری دولت آینده 3⃣ متهم کردن حشد الشعبی و گروه‌های مقاومت به سوء قصد به جان نخست وزیر قانونی عراق. بی بی سی در پایان خبر خود، حشد الشعبی را مسوول حمله دانسته است. 4⃣ استمرار اغتشاشات داخلی و مردم را در مقابل یکدیگر قرار دادن و بهره برداری سیاسی از آب گل آلود مانند مصر، تونس و سودان 🖇 🖇 ◀️ نشر حداڪثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🔴هیچ نمیدانم و بهتر است که ندانم! 🔹پرسش خبرنگار مجله تایم آمریکا از حضرت امام (ره): ⁉️شما زندگی خیلی منزوی‌ای داشتید؛ شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بین‌ المللی را مطالعه نکرده‌اید؛ تحصیل شما مربوط به است؛ شما در سیاست و گیر و دار یک زندگی اجتماعی درگیر نبوده‌اید. آیا این، در ذهن شما این شک را به‌وجود نمی‌آورد که ممکن‌است عواملی در این معادله باشد که شما نمی‌توانید درک کنید!؟ 🔹پاسخ حضرت امام خمینی(ره): ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی‌ای که تابه‌حال به‌واسطه آن، تمام مسائل جهان سنجیده می‌شده است را شکسته‌ایم؛ ما خود، چارچوب جدیدی ساخته‌ایم که در آن، را ملاکِ دفاع و ظلم را ملاکِ حمله گرفته‌ایم؛ ☝️از هر عادلی دفاع می‌کنیم و بر هر ظالمی می‌تازیم؛ حال شما اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت.... "آری با ضوابط شما، من هیچ نمی‌دانم و بهتر است که ندانم." 📆9 آذر 58 / صحيفه امام ج11 ص 160 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 🛑 اقتدار 🍃🌀🍃 🔸قایق باش ولـــی...؛ مـــَـــرد باش...!😉 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰یک سفر بی بازگشت به خواسته یک عزیز ❓حاضری بری؟ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔰حکمت137: 🌀💐روزی رابا صدقه دادن فرود آورید. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✅گزارش روز                             👈انصارالله در آستانه فتح بزرگ نبرد راهبردی مأرب مقطع حساسی را سپری می‌کند. انصارالله با همراهی ارتش و کمیته‌های مردمی یمن، همچنان در حال پیشروی در مأرب است. هم‌اینک فاصله خط درگیری‌ها با شهر مأرب به کمتر از 30 کیلومتر رسیده و انصارالله با ورود به دروازه‌های مأرب لحظه‌به‌لحظه به فتح کامل این شهر نزدیک‌تر می‌شود. 👈گزاره‌های خبری:  1️⃣- در قالب عملیات «بهار پیروزی»، تاکنون بیش از 4300 کیلومترمربع از مناطق تحت اشغال مأرب و شبوه آزاد شده و به کنترل انصارالله و ارتش یمن درآمده است. در روزهای گذشته ائتلاف جنبش انصارالله پس از آزادی «الجوبه» بر منطقه «العبدیه» نیز تسلط یافته است. این بدان معناست که انصارالله با آزادسازی تمام مناطق حومه، مرکز شهر مأرب را از سه جهت محاصره کرده و عرصه را بیش از هر زمان دیگری به نیروهای منصور هادی و مزدوران سعودی تنگ‌تر کرده است. 2️⃣- باوجود برتری انصارالله در نبرد مأرب، اما همچنان سرعت پیشروی کُند است و بعضاً وقفه‌های بین عملیات بیشتر می‌شود. این بدان خاطر است که انصارالله به‌طورجدی به دنبال این است که از طریق رایزنی با قبایل و طوایفی که در این استان سکونت دارند، بدون درگیری نظامی و با جلوگیری از کشتار غیرنظامیان، این شهر را فتح کند. البته مین‌گذاری جاده‌های فرعی و اصلی منتهی به مرکز مأرب توسط نیروهای وابسته به منصور هادی نیز در کندی عملیات بی‌تأثیر نیست. 3️⃣- یکی از تحولات مهم سیاسی که در روزهای گذشته باعث وحشت سعودی‌ها هم شده و مسیر آزادی کامل مأرب را هم هموارتر کرده است، اقدام بی‌سابقه شش حزب یمنی (حزب الاصلاح، کنگره عمومی، حزب بعث، حزب الرشاد، حزب ناصری و حزب سوسیالیست) در صدور بیانیه مشترک است. این احزاب که حامی منصور هادی هستند در بیانیه صادره، ضمن اذعان به «سوءمدیریت» ائتلاف سعودی در جنگ یمن، صریحاً اعلام کرده‌اند منصور هادی در اداره جنگ شکست فضاحت‌بار سیاسی، نظامی و اقتصادی خورده است! بیانیه مذکور نه‌تنها به شکست واقعی ائتلاف سعودی در مأرب و سرتاسر یمن اعتراف کرده، بلکه حیثیت سیاسی سعودی را هم از بین برده است. 👈سخن پایانی:  درگیری‌ها در مأرب و آزادی قریب‌الوقوع آن، به «مرکز ثقل» تحولات میدانی و سیاسی در یمن تبدیل شده است. مأرب که ازیک‌طرف به صنعا پایتخت یمن نزدیک است و از طرف دیگر بسیاری از منابع نفتی و گازی یمن را در خود جای داده است، «قلب اقتصادی» این کشور به شمار می‌رود. تمام توان ائتلاف سعودی با هدف جلوگیری از آزادی مأرب هم‌اکنون در این شهر متمرکز شده است. آزادی مأرب که منطقه‌ای با ابعاد حائز اهمیت ژئواستراتژیکی، ژئواکونومیکی و ژئوپلیتیکی است، ضمن تعمیق عمق استراتژیک انصارالله در یمن، باعث شکست کامل سعودی در اشغال خاک یمن و پایان نزدیک به هفت سال جنگ‌افروزی ائتلاف جنایتکار سعودی در آن خواهد شد. ✍