10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽🍃👌دعای عهد ....
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید:
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه مرتبه)🌼
🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار میدهی _ قرار بده!🌜🍃
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🔰بهجتالدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعملهای عبادی مورد توصیه حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره)
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
✅ ختم #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز
🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون
🔷 سهم روز بیست و دوم
🔻حکمت ۱۹۱ تا حکمت ۱۹۹
🌹 سهم #بیست_ودوم : از حکمت ۱۹۱ تا ۱۹۹ #نهج_البلاغه
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت191 : همانا انسان در دنيا تخته نشان تيرهای مرگ است، ثروتی كه دستخوش تاراج مصيبتهاست، با هر جرعه نوشيدنی اندوهی گلوگیر و در هر لقمه ای استخوان شکسته ای قرار دارد و بنده نعمتی به دست نياورد جز آنكه نعمتی از دست بدهد و روزی به عمرش افزوده نمی گردد جز با كم شدن روزی ديگر، پس ما ياران مرگيم و جانهای ما هدف نابودی ها، پس چگونه به ماندن جاودانه اميدوار باشيم؟در حالی كه گذشت شب و روز بنایی را بالا نبرده ،جز آن كه آن را ويران كرده، و به اطراف پراكند.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت192 : ای فرزند آدم! آنچه را كه بيش از نياز خود فراهم كنی ، برای ديگران اندوخته ای.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت193 : دلها را روی آوردن و پشت كردنی است، پس دلها را آنگاه به كار واداريد كه خواهشی دارند و روی آوردنی، زيرا اگر دل را به اجبار به كاری واداری كور می گردد.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت194 : چون خشم گيرم، كی آن را فرونشانم؟ در آن زمان كه قدرت انتقام ندارم؟ كه به من بگويند، (اگر صبر كنی بهتر است.) يا آنگاه كه قدرت انتقام دارم؟ كه به من بگويند: (اگر عفو كنی خوب است.)
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت195: (در سر راه از كنار مزبله ای عبور می كرد) و درود خدا بر او فرمود: اين همان است كه بخيلان به آن بخل می ورزند.
(و در روايت ديگري نقل شد كه) اين چيزی است كه ديروز بر سر آن رقابت می كرديد.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت196 : مالی كه نابودی آن تو را پند می دهد، از دست نرفته است.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت197 : اين دلها همانند تن ها خسته می شوند، برای نشاط آن به سخنان تازه حكيمانه روی بياوريد.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت198 : (وقتی شنيد كه خوارج می گويند، حكومت فقط از آن خداست)فرمود: سخن حقی است كه از آن اراده باطل دارند.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
📒 #حکمت199 : (در تعريف جمع اوباش، فرمود) آنان چون گرد هم آيند پيروز شوند، و چون پراكنده شوند سود دهند (از امام پرسيدند چون اوباش گرد هم آيند زيان رسانند را دانستيم، اما چه سودی در پراكندگی آنان است فرمود:) صاحبان كسب و كار، و پيشه وران به كارهای خود باز می گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند، بنا به ساختن ساختمان، و بافنده به كارگاه بافندگی، و نانوا به نانوایی روی می آورد.
═─═ঊঈঊ🌿🌸🌿ঈঊঈ═─═
1_1145674643.mp3
2.63M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون
🔷 سهم روز بیست و دوم ختم نهج البلاغه از حکمت ۱۹۱ تا حکمت ۱۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادعالی
❌📛⛔️دوری از شیطان
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمانی_از_عاشقانه_های_شهدا
#علمدار_عشق
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
بسم رب العشق
#قسمت_شصت_وهفتم -
😍 #علمدار عشق 😍#
#راوی نرگس سادات#
با استرس از خواب پریدم به ساعت تو اتاق نگاه کردم
یه ربع مونده به اذان صبح
از خوابی که دیده بودم
استرس داشتم
رفتم سمت مرتضی منتظر موندم
سجده آخر نمازش بره
- 😭😭😭😭مرتضی
+ جانم چرا گریه میکنی خانمم
- ببخشید منو
خیلی بد رفتار کردم
+ نه جانم
من بهت حق میدم
سرم کشید تو آغوشش
+ چی شده ساداتم
چرا بهم ریختی
- مرتضی 😭😭😭
یه خواب دیدم
+ چه خوابی
- خواب دیدم
تو یه صف طولانی وایستادم
نفری یه دونه هم پرونده دستمون بود
یه آقای خیلی نورانی نشسته بود
پرونده ها نگاه میکرد
بعدش امضا میزد
اما من نه تنها به آقا نزدیک نمیشدم
بلکه هی دور میشدم
یهو یه نفر گفت
خانم حضرت زینب داره با یارانش میاد
مرتضی😭😭😭
توام تو جمع یاران خانم بودی
اما
یه دستت نبود
اومدی سمتم گفتی
صبرکن میرسی اول صف
بعدش رفتی
اما اون آقای نورانی انگار ازمن ناراحت بود
+ ان شاالله خیره
فردا صبح برو پیش استاد احدی
تعبیر خوابت بپرس
- حتما
+ پاشو نماز بخونیم
نویسنده بانو ....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
بسم رب العشق
#قسمت_شصت_وهشت -
😍 #علمدار عشق 😍#
ساعت ۷ صبح بود از خواب پاشدم مرتضی نبود
چادر و روسریمو سر کردم رفت تو پذیرایی
- سلام مادرجون
مادر: سلام عروس گلم
صبحت بخیر
- ممنون
مادر مرتضی کجاست ؟
مادر: رفته دعای ندبه دخترم
گفت بیدارشدی بری پیش
حاج آقا احدی حتما
- آره دارم میرم همون جا
مادر: بیا سوئیچ گذاشته بدم بهت
ماشین روشن کردم تا گرم بشه
شماره استاد احدی گرفتم
استاد: الو بفرمایید
- سلام استاد
استاد: سلام دخترم خوبی؟
پدر خوبن؟
آقامرتضی خوبن؟
- همه خوبن سلام میرسونن
خدمتون
استاد شرمنده مزاحمتون شدم
استاد : مراحمی
کاری داشتی؟
،- بله استاد یه خواب دیدم
میخاستم بیام پیشتون
استاد : بیا چهار انبیا
من جلسم یه نیم ساعت طول میکشه
باید منتظر بمونی
- اشکال نداره
میرسم خدمتون
استاد: یاعلی
جلسه استاد تموم شد
- سلام استاد
استاد: سلام دخترم
چی شده
انگار خیلی ملتهبی
،-استاد یه خواب دیدم
شروع کردم به تعریف
وقتی حرفم تموم شد
استاد گفت
ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس، شهدا را چیدند
دورشدنت برای اینکه گفتی بین منو سوریه باید یه دونه انتخاب کنی
آقاهم به احتمال زیاد آقاسیدالشهدا بوده
با حال آشفته ای رفتم سمت خونه مرتضی اینا
تمام راه گریه میکردم
خدایا
چرا معرفتم انقدر نصبت به اهل بیت پایین بود
خود مرتضی در باز کرد
+ نرگس از پس گریه کردی
چشمات قرمز شده
استاد احدی چی گفتن
- مرتضی😭😭😭
+ جانم
- برو برو
من راضیم
برو مدافع عمه جانم شو
فقط باید قبلش منو ببری
حرم خانم حضرت معصومه
+ به روی چشم
نوکرتم نرگس
فرداشب عروسی زهراست
علی شوهرش ۲۰ روز بعداز عروسیشون اعزام میشه سوریه
عروسیشون به خیر خوشی تموم شد
تو ماشین نشسته بودیم به سمت قم در حرکتیم
رسیدیم قم
وارد صحن شدیم
من رفتم قسمت خواهران زیارت
- یا حضرت معصومه
خانم جان
صبر و قراربود
که دوری همسرمو
تمام زندگیم تحمل کنم
خانم جان شما را به جان برادرتون
امام رضا قسم میدم
مراقب مرتضی من باشید
😭😭😭😭😭😭
نویسنده بانو.....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
بسم رب العشق
#قسمت_شصت_ونهم
😍 #علمدار عشق 😍#
هیچکس نپرسید چطوری آروم شد
نمیخاستم کسی بدونه
ماجرای رضایت دادن من شد یه راز بین منو مرتضی
تو کاروانی که اعزام بودن
علی آقاو سید هادی و مرتضی باهم میرن
خیلی از بچه های پایگاهشون میرفتن
برای همین مرتضی و علی آقا خاستن همین جا تو خونه خداحافظی کنیم
مرتضی ازهمه خداحافظی کرد
اومد سمتم دستم گرفت
گفت : بااجازتون میخام نرگس سادات سربندمو ببندد برای همین بریم تو اتاق
تو اتاق مرتضی بودیم
اومد سمتم گفت : ساداتم بشین به حرفهام گوش بده
- 😭😭😭بگو عزیزم
+ نرگس اینطوری رضایت دادی ؟
- رضایت دادم
اما حق دارم گریه کنم
مرتضی داره تمام زندگیم
میره به جنگ حرمله
شاید شهید بشه
+ عزیزم من فدات بشم
نرگس ببین دوست دارم
وقتی رفتم مثل یه شیرزن رفتار کنی
دوست ندارم گریه کنی
نرگس
اگه من شهید شدم
جوانی
دوباره ازدواج کن
- نگوووووو
نگووووو
مرتضی
😭😭😭😭😭😭
+ زشته جیغ نزن
- اگه میخای گریه نکنم
جیغ نزنم
حرف ازشهادت نزن
+چشم
اما نرگس ببین بقول خودت
جنگه
بذار حرفهام بگم
- 😭😭😭😭😭😭
نویسنده بانو....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─