eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
24.1هزار ویدیو
705 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 [📖 ] 🔺️ مقام معظم رهبری : 💢 را باید با انجام داد. ۱۴۰۲/۰۱/۰۳ هر قرآن را بشنوید ✋ 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 261.mp3
2.83M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز دویست و شصت ویکم خطبه 4
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰روز. سهم روز دویست و شصت و یکم ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 : ( گفته شده که پس از فتح بصره در سال ۳۶ هجری و کشته شدن طلحه و زبیر ایراد فرمود.) 1⃣ ويژگیهای اهل بيت(علیهم السلام) ♦️شما مردم به وسيله ما از تاريکی های جهالت نجات يافته و هدايت شديد و به کمک ما به اوج ترقّی رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد. کر است گوشی که بانگِ بلندِ پندها را نشنود و آن کس را که فرياد بلند، کر کند، آوای نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد کرد؟ قلبی که از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد. من همواره منتظر سرانجام حيله گری شما مردم بصره بودم و نشانه های فريب خوردگی را در شما می نگريستم. تظاهر به دين داری شما پرده ای ميان ما کشيد ولی من با صفای باطن درون شما را می خواندم. 2⃣ ویژگی های امام علی علیه السلام ♦️من برای واداشتن شما به راه های حق، که در ميان جادّه های گمراه کننده بود، به پاخاستم در حالیکه سرگردان بوديد و راهنمايی نداشتيد. تشنه کام هرچه زمين را می کنديد قطره آبی نمی يافتيد، امروز زبانِ بسته را به سخن می آورم. دُور باد رأیِ کسی که با من مخالفت کند. از روزی که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شک و ترديد نکردم، کناره گيری من چونان حضرت موسی(علیه السلام) برابر ساحران است که بر خويش بيمناک نبود، ترس او برای اين بود که مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهی حقّ و باطل قرار داريم، آن کس که به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمی ماند. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۱۰۱ روش برطرف کردن نیازهای مردم.mp3
1.72M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح 🔹 روش بر طرف كردن نيازهاى مردم 💠 برآوردن نيازهاى مردم پايدار نيست مگر به سه چيز ؛ كوچك شمردن آن تا خود بزرگ نمايد، پنهان داشتن آن تا خود آشكار شود و شتاب در بر آوردن آن تا گوارا باشد. ⚜ امیرالمؤمنین (عليه‌السلام)، در حکمت ۱٠۱ نهج‌البلاغه، سه شرط برای ادای شایسته نیازهای مردم و برآوردن حاجات شان، مطرح می‌کنند: 1⃣ اول اینکه " کاری را که برای مردم انجام دادی، خودت کوچک بشماری تا خود بزرگ بشود "؛ 🔻 در خطبه ۱۹۳ نهج‌البلاغه، که معروف است به خطبه متّقین، در بند سوم اینگونه می‌خوانیم: " از اعمال اندک خود خشنود نیستند و اعمال زیاد خود را بسیار نمی شمارند. " 2⃣ شرط دوم در حکمت ۱۰۱ این است که " پنهانش داری تا خود آشکار شود " ؛ 🔻 ما در حکمت ۲۸ نهج‌ البلاغه خواندیم که: « اَفضَلُ الزُّهد اِخفاءُ الزُّهد » ؛ " برترین زهد، پنهان داشتن زهد است. " 🔻 بنابراین کاری هم که برای مردم می‌کنیم، بهتر است که پنهانی انجام دهیم. 3⃣ و شرط سوم هم که نیاز به توضیح ندارد، شتاب در برآوردن حاجت مردم است تا گوارا و شیرین باشد. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 رو برگرداندم سمت در. بهامین _بهار بانو؟ نمیای شام بخوری؟ من _بهامین؟میای تو؟ انگار فهمیده بود چقدر آشوبم... داخل شد و در را پشت سرش بست. کنارم روی تخت نشست و مثل همیشه برای آرام کردنم، مشغول بازی با موهای بلندم شد. من_ داداشی؟ یه چیز بگم؟ بهامین_بهار چته؟ از غروب که اومدی انگار اینچا نیستی. من_ سید گفت اگه من راضیم می خوان واسه امر خیر مزاحم شن! و نگاهم را از چشمهای گرد شده بهامین گرفتم و مشغول بازی کردن با محلفه تختم شدم. اشکال نامفهوم میکشیدم و منتظر بودم که حرفی بزند اما انگار قصد داشت با این سکوتش دیوانه ام کند... چند دقیقه ای که گذشت بالاخره به حرف آمد. بهامین _بهار؟ سرتو بگیر بالا. سرم پایین تر رفت. خجالت میکشیدم... بهامین_ باتوام! و دستش که زیر چانه ام قرار گرفت، مجبور شدم سرم را بالا ببرم. خیره خیره نگاهم کردم و گفت: بهامین_ غروب که رفتم کارخونه که به بابا سر بزنم فربدو دیدم. اونم دقیقا همینو گفت. منتهی گفت اگه من راضیم از زیر زبونت بکشم ببینم حست چیه که با مادر جون پا پیش بزارن. خجالتم دو برابر شد... یعنی فربد هم...؟ ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 بهامین_ بهار من و تو با هم تعارف نداریم، خجالت الکیم معنا نداره. به این حرفیم که می‌زنم خوب فکر کن. بهار خودت فکر می کنی با فربد خوشبختی یا علی؟ سبک سنگین کن همه چیو جوابمو بده خوب؟ الانم بچه ها بیرون شام منتظرن. لباس بپوش بیا شام. من_ کی بیرونه؟ بهامین بارین و شوهرش و فربد. من_ من نمیام. بهامین_ فرار نکن، مثل آدم بالغ و عاقل فکر کن جوابمو بده. و بلند شد و از اتاق بیرون رفت. آن شب هم با نگاه‌های سنگین فربد گذشت... چه روزی برای امتحانات ترم وقت داشتیم و در این مدت می‌توانستم خوب فکر کنم. معیار من شاید قبلاً کسی شبیه فربد بود اما الان... فربد قیافه و تیپ و سرمایه و اخلاق خوب دارد درست اما اعتقادات... من میتوانم با کسی که نماز نمی خواند، شاید گاهی لب به نوشیدنی های حرام بزند و مهمتر از همه با عقاید و حجاب و مخالف است خوشبخت شوم...؟! علی... با آن متانت و سادگی... علی... انتخاب من از قبل مشخص بود...! چرا فکر می کنم؟! اولین و آخرین انتخاب من، چند ماهی می‌شود که علی شده و بس... جوابم را که بهآمین گفتم، گفت باید تحقیق کند و بعد نظرش را بگوید. در این مدت ریحانه با تماس‌های مکرر دیوانه ام کرده بود و در این میان، فقط یک تماس کوتاه و بی جواب علی بود که دلم را گرم می کرد... تحقیقی که به آمین ازش حرف میزد سه روزی طول کشید... اولین امتحان ترم را که دادم، می خواستم برگردم خانه که روبروی دانشگاه بهامین را دیدم. ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─