eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.3هزار ویدیو
654 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز نود و یکم 🔻نامه ۱۹ تا نامه ۱۷
🌹سهم : نامه ۱۹ تا نامه ۱۷ ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به يكی از فرمانداران خود به نام عمر بن ابی سلمه ارحبی، که در فارس ایران حکومت می کرد. 🔹هشدار از بدرفتاری با مردم 🔻 پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مركز فرمانداريت از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلی تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری هستند زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان نرمی و درشتی را به هم آميز. رفتاری توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روی را در نزديك كردن يا دور نمودن رعايت كن. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به فرماندار بصره، عبدالله بن عباس، در سال ٣٦ هجری پس از جنگ جمل 🔹روش برخورد با مردم 🔻بدان كه بصره امروز جايگاه شيطان و كشتزار فتنه هاست، با مردم آن به نيكی رفتار كن و گره وحشت را از دلهای آنان بگشای، بدرفتاری تو را با قبيله «بنی تميم» و خشونت با آنها را به من گزارش دادند، همانا «بنی تميم» مردانی نيرومندند كه هرگاه دلاوری از آنها غروب كرد، سلحشور ديگری جای آن درخشيد و در نبرد در جاهليت و اسلام كسی از آنها پيشی نگرفت و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندی و قرابت و نزديكی دارند، كه صله رحم و پيوند با آنان پاداش و گسستن پيوند با آنان كيفر الهی دارد، پس مدارا كن. ای ابوالعباس! اميد است آنچه از دست و زبان تو از خوب يا بد، جاری می شود، خدا تو را بيامرزد، چرا كه من و تو در اينگونه از رفتارها شريكيم. سعی كن تا خوش بينی من نسبت به شما استوار باشد و نظرم دگرگون نشود، با درود. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه در پاسخ نامه معاويه در صحرای صفین، ماه صفر سال٣٧ هجری 1⃣افشای چهره بنی اميه و فضائل اهل بيت (علیهم السلام ) 🔻معاويه! اينكه خواستی شام را به تو واگذارم، همانا من چيزی را كه ديروز از تو باز داشتم، امروز به تو نخواهم بخشيد و اما سخن تو كه «جنگ عرب را جز اندكی، بكام خويش فرو برده است» ، آگاه باش آن كس كه بر حق بود جايگاهش بهشت و آنكه بر راه باطل بود در آتش است. اما اينكه ادعای تساوی در جنگ و نفرات جهادگر كرده ای، بدان كه رشد تو در شك به درجه كمال من در يقين نرسيده است و اهل شام بر دنيا حريص تر از اهل عراق به آخرت نيستند. 2⃣ فضائل عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) 🔻و اينكه ادّعا كردی ما همه فرزندان (عبدمناف) هستيم آری چنين است، اما جدّ شما (اميه) چونان جد ما (هاشم) و (حرب) همانند (عبدالمطلب) و (ابوسفيان) مانند (ابوطالب) نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسيران آزادشده نيست و حلال زاده همانند حرام زاده نمی باشد و آنكه بر حق است با آنكه بر باطل است را نمی توان مقايسه كرد و مؤمن چون مُفسد نخواهد بود و چه زشتند آنان كه پدران گذشته خود را در ورود به آتش پيروی كنند. از همه كه بگذريم، فضيلت نبوت در اختيار ماست كه با آن عزيزان را ذليل و خوارشدگان را بزرگ كرديم و آنگاه كه خداوند امّت عرب را فوج فوج به دين اسلام درآورد و اين امت در برابر دين يا از روی اختيار يا اجبار تسليم شد، شما خاندان ابوسفيان يا برای دنيا و يا از روی ترس در دين اسلام وارد شديد و اين هنگامی بود كه نخستين اسلام آورندگان بر همه پيشی گرفتند و مهاجران نخستين ارزش خود را باز يافتند، پس ای معاويه شيطان را از خويش بهره مند و او را بر جان خويش راه مده. با درود. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(67).mp3
6.08M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز نود و یکم : ختم نهج البلاغه، نامه ۱۹ تا نامه ۱۷
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶بعدازظهر شنبه آقامصطفی ساکش را برداشت و من کیف مدرسه‌ام را، از پدر و مادرم خداحافظی کردیم. مادرم به من گفت: «به داداشت میگم بیاد ترمینال دنبالت، شب نگه‌ات داره، صبح هم برسوندت مدرسه»🌹 🔸رفتیم ترمینال، آقامصطفی بلیت گرفت و منتظر شدیم تا اتوبوس پُر شود. لحظه‌هایی که به‌سرعت از زیر دست‌مان در می‌رفت مثل پول‌های درشتی بود که گاهی مردم از سر ناچاری توی دریا می‌ریزند. صبح باران🌧🌧 باریده بود و حالا زمین مرطوب و هوا شسته و لطیف بود. جان می‌داد برای قدم‌زدن. شانه به شانۀ هم اطراف ترمینال قدم می‌زدیم.💞 آقامصطفی از برنامه‌هایی می‌گفت که در پیش رو داشت و به من توصیه می‌کرد فعالیتم را در بسیج بیشتر کنم. هر چه زمان تنگ‌تر می‌شد، قلبم با شدت بیشتری می‌تپید. هنگام حرکت اتوبوس گفتم: «رسیدی زنگ بزن.»😍😍 🔸سرش را از شیشه بیرون آورد و برایم دست تکان ‌داد. هر چه اتوبوس دورتر می‌شد، بغضی که گلویم را می‌فشرد بزرگ‌تر می‌شد. گرمای چهره‌ام را حس می‌کردم و می‌دانستم که گونه‌هایم سرخ و تب‌دار شده‌اند. چادرم را تنگ‌تر گرفتم و بی‌آنکه به برادرم نگاه کنم که به ماشینش تکیه داده بود، در ماشین را بازکردم و نشستم ،بین راه سکوت کردم وقتی رسیدیم، برادرزاده‌هایم، حکیمه و ابوالفضل، با شور و شوق به استقبالم آمدند.😇 دوتایی تا داخل اتاق اسکورتم کردند. آن‌قدر حرف برای گفتن داشتند که تا هنگام خواب اجازه ندادند دلتنگی بر من غلبه کند، اما شب که تنها شدم، بغضم شکست و اشکم جاری شد.😭😭 🔸صبح دیرتر از روزهای قبل بیدار شدم کسل بودم ، دلم می‌خواست تا صبح قیامت بخوابم. دوباره چشم‌هایم را بستم صدای آقامصطفی توی گوشم پیچید: «زینب جون درس‌هات رو خوب بخون، مبادا اُفت کنی»☺️☺️ به‌ سرعت بلند شدم. پرده را کنار زدم پنجره را باز کردم باد خنک صبح‌گاهی صورت تب‌دارم را نوازش ‌کرد😍 و کمی از آشفتگی درونم کاست. خانم برادرم که داشت گل‌های داخل باغچه را آب می‌داد گفت:« بیا پایین، صبحونه حاضره!» بعد از صرف صبحانه برادرم مرا به مدرسه رساند.🌷🌷🌷 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 •┄┅══༻○༺══┅┄• زنگ آخر همه‌اش به ساعتم نگاه می‌کردم معلم‌مان پرسید: «عارفی چیزی شده؟ منتظر کسی هستی؟ امروز خیلی ناآرومی!»😔😔 با صدای زنگ نفهمیدم چه‌طور خودم را به خانه رساندم. یک کفشم را درآوردم و لی‌لی‌کنان رفتم داخل آشپزخانه. با دیدن مادرم پرسیدم: «مامان آقامصطفی زنگ نزد؟» در حالی‌که آن لنگۀ کفشم را درمی‌آورم، مادرم گفت: «علیک سلام، کوچولوی عاشق!»😍😍 پرسیدم: «زد؟» گفت: «بله، صبح تماس گرفت گفت: که رسیده نگران نباشیم. قراره ساعت دو دوباره تماس بگیره.» باعجله لباس‌هایم را عوض کردم. نماز خواندم و نشستم کنار تلفن. مادرم گفت: «بیا ناهار بخور، صدای تلفن تا اینجا میاد.»☎️ گفتم: «بعداً می‌خورم.» مادرم گفت: «سرد می‌شه از دهن میفته» نشستم سر سفره که تلفن زنگ خورد. قاشق را گذاشتم و دویدم سمت تلفن خواهرم بود. بعد از احوال‌پرسی مادرم را صدا زدم و تکیه کردم به دیوار و همان‌طور که ناچار به صحبت‌های مادرم گوش می‌کردم از اینکه تلفن مشغول بود، حرص می‌خوردم🤨🤨. مادرم می‌گفت: «اول گندم رو تمیز کن، بشور، بعد با آب سرد خیس کن، 24 ساعت که گذشت بریز تو یک کیسۀ نخی، مواظب باش کیسه رطوبت داشته باشه و خشک نشه، دو سه روز طول می‌کشه تا ریشه بده.» با بی‌حوصلگی گفتم: «بگو هنوز زوده برای سمنو، یک هفته به عید مونده گندم رو خیس می‌کنن.»🧐 مادرم گفت: «راست میگه زینب، حالا کو تا عید؟ این هفته که اومدی یادم بنداز بهت بگم، آخه منتظر تماس آقا مصطفاست، دلش جوش می‌زنه» مادرم به محض اینکه گوشی را گذاشت، دوباره زنگ خورد. این‌بار با شنیدن صدای آقامصطفی زدم زیر گریه😭 گفت: «منم دلم تنگ شده، ولی به بابات قول دادم کمتر بیام که از درسات عقب نمونی.»😊 گفتم: «من دیگه مدرسه نمیرم، دوست ندارم درس بخونم.» گفت: «عجب! دیگه از این حرف‌ها نشنوم!»🤓 یک ساعت با هم صحبت کردیم و قرار شد شب دوباره زنگ بزند. شب که تماس گرفت گفت: «تعطیل که شدی، میام دنبالت میارمت مشهد هم بریم پابوس امام رضا(علیه‌السلام)، هم خونۀ ما رو ببینی.»💐💐💐 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 •┄┅══༻○༺══┅┄• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 نزدیک عید نوروز 🌈🎍بود که آقامصطفی آمد چمدانم را بستم. رفتیم ترمینال که با اتوبوس بیاییم مشهد، سوار اتوبوس شدیم خیلی انتظار کشیدیم تا راه افتاد. هنوز از شهر خارج نشده بودیم که راننده فیلم هندی گذاشت؛ فیلم‌ هندی بدون ‌سانسور،🤭 آقامصطفی تذکر داد: «وسیلۀ عمومیه، لطفاً رعایت کنین!»🚫 مسافران اعتراض کردند: «آقا ما بیکاریم، الان باید چه‌کار کنیم؟» هم مسافرها مشتاق بودند و هم راننده کوتاه نمی‌آمد پیاده شدیم و برگشتیم ترمینال، قبل از سوارشدن به اتوبوس🚎 بعدی آقامصطفی با راننده صحبت کرد. قول گرفت که فیلم یا آهنگ نگذارد، اما همین که اتوبوس راه افتاد، راننده فیلم گذاشت. فکر نمی‌کرد آن‌قدر برای آقامصطفی مهم باشد که پیاده شود. وقتی پیاده شدیم، راننده با حالتی به ما نگاه کرد که انگار ما آدم فضایی هستیم🧐 همان‌طور که اگر کسی آدم فضایی ببیند هم مشتاق است بیشتر با او آشنا شود و هم می‌ترسد رفتار او زندگی‌اش را دچار تغییر کند. گمانم راننده هم همین حس را داشت. شاید تا  به حال مسافری این‌قدر سرسخت و مصمم به تورش نخورده بود. مردی شیشۀ اتوبوس را باز کرد و خطاب به ما گفت: «گُناهش گردن مُو، بیا بالا داشی!»🤓 چند نفر خندیدند، خنده‌های شیطانی‌شان آزارمان داد، اما نشنیده گرفتیم. تا آمدن اتوبوس بعدی کنار راه ایستادیم و باز همان قصه تکرار شد. چند بار اتوبوس عوض کردیم و آخرش رفتیم ته اتوبوس نشستیم که صدای آهنگ را کمتر بشنویم. حسابی خسته شدیم، ولی چون اول ازدواج‌مان💞 بود خیلی سخت نگذشت. قبل از ظهر رسیدیم مشهد، یک روز سرد و برفی❄️ از روزهای پایانی اسفند بود. آقامصطفی در جواب رانندۀ تاکسی که پرسید: «کجا تشریف می‌برید؟» گفت: «لویزان!» گفتم: «جایی که زندگی می‌کنین، چه اسم قشنگی داره!»😍 گفت: «لویزان به خرمنی میگن که کوفته شده، اما هنوز باد نکشیدن!» گفتم: «چه جالب! کوه طلایی‌ رنگ کوچکی از دانه‌های گندم و ذرات کاه حتماً خونه‌تون نزدیک کوهه!»⛰ گفت: «آره، روبه‌روی خونه‌مون کوهه می‌تونیم برای صبحونه‌مون لقمه درست کنیم و بریم بالای کوه بخوریم.» گفتم: «من عاشق کوه و طبیعتم!🏕» گفت: «پس بهت مژده بدم که قراره نزدیک خونه‌مون یک پارک بزرگ کوهستانی ساخته بشه. گفتم: «از این بهتر نمیشه!» حس خوبی داشتم، از اینکه در جوار امام هشتم، خانۀ باصفایی وجود داشت برای من و همسری که دوستم داشت.💞💞💞💞 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 •┄┅══༻○༺══┅┄• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶از تاکسی 🚕پیاده شدیم، آقامصطفی کلید انداخت و در را باز کرد. کسی منتظرمان نبود خانه خالی بود خانه‌ای نیمه‌ساز که فقط یکی از اتاق‌هایش کامل بود و بخاری داشت، نمی‌دانستم چمدانم را کجا بگذارم. یک اتاق برای شش‌نفر، نشستم آقامصطفی چای آورد.😊😊 خواهرهایش از مدرسه آمدند کمی بعد پدر و مادرش هم از سرکار برگشتند. مادرش از دیدن من تعجب کرد. فهمیدم آقامصطفی از آوردن من چیزی به او نگفته است. کمی دلخور شدم 😔، البته مادرش حق داشت بنایی‌شان طولانی شده بود و آمادگی نداشتند. شب من و آقامصطفی داخل اتاق خوابیدیم و پدر و مادر و دو تا خواهرهای آقامصطفی درون هال، معذب بودم. به آقامصطفی گفتم: «زودتر برگردیم زابل.»😕 گفت: «فردا گچ میارم و اون اتاق رو گچ می‌کنم، نگران نباش.» گفتم: «فردا صبح زود اول برویم پابوس امام رضا بعد هرکاری دوست داشتی بکن.» 🔸صبح روز بعد رفتیم حرم، باران نرم و یک‌نواخت می‌بارید و بوی بهار همه‌جا پیچیده بود.😇 صحن و سرای حرم آقا علی ‌بن‌ موسی الرضا(ع) آن‌قدر تمیز بود که دلم می‌خواست کفش‌هایم را درآورم، مبادا لکه‌ای روی سنگ‌های مرمر بیفتد. خدام قدم به قدم ایستاده بودند و با چوب پرهای رنگی دست‌شان زائرها را راهنمایی می‌کردند. از چند صحن گذشتیم و وارد روضۀ منوره شدیم. سلام دادیم آقامصطفی با صوت دلنشینش زیارت‌نامه☺️ خواند. بعد دور ضریح طواف کردیم. هنگام خروج، پشت پنجره فولاد ایستادیم و دعا کردیم به آقامصطفی گفتم: «دفعۀ قبلی که اومده بودم زیارت، از آقا همسری مهربون و مشهدی خواستم درست مثل تو، حالا به پاس این موهبت نصف مهریه‌ام رو بهت می‌بخشم.»🤓 آقامصطفی با شیطنت پرسید: «می‌دونی 250تا سکه یعنی چی؟ با پولش میشه یک خونه خرید !😉😉 گفتم : «فدای چشم پاکی و ایمانت»💞💞💞💞 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 •┄┅══༻○༺══┅┄• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔸 🔹 🌸زندگی اش شده بود . همه کارش شده بود . 🌼می گفت: "اگر یک نفر از این بچه ها را با و آشنا کنم برای من بس است." 🌺حدیث معروف پیامبر به علی علیه السلام را می خواند: 🍃"یاعلی اگر یک نفر به واسطه تو شوداز آنچه آفتاب بر آن می تابد برتر است."🍃 🌸می گفتیم: "سید، اینقدر برای بچه ها کار نکن! اینقدر و تفریح نبر! اگر مشکلی پیش بیاد پدر و مادر اینها رهایت نمی کنند." 🌼می گفت: "اشکال نداره. خیلی از این بچه ها با آمدن به اردو و تفریح شدند. ما هم توکل می کنیم بر خدا و سعی می کنیم کارمان را درست انجام بدهیم. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_6028081900965334002.mp3
882.3K
🎧 خانوم ، میخوریا !!! برخورد متفاوت حاج با 👤 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
••🦋🌸•• • دلتون‌ڪه‌گرفت . . . • تسبیح‌بردارید و ! • برای که • قضاوت‌هایۍ ڪه‌ڪردید • برای همه ی • ناخواسته‌،استغفارڪنید 🚶‍♂ . https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
هرروز پیش از بیــرون آمدن از برجک، با محسـن کارمان را تمام مــی‌کردیم؛ یکی از دعاهایش عجیب را لرزاند: مرگــی بهمون بده که هـمه حسرتش رو بخــورن... «شهید محسن‌ حججی🌱» https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ همسر : ما همسران به خاطر زخم زبان های مردم هر روز می‌شویم😭😭😭 🌿🍃🌿🍃🌿 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غوغای دهه نودی‌ها با «سلام فرمانده» کلیپی از جمعیت دهه نودی های جامانده! اگر کار فوق العاده فرهنگی داشته باشیم می توانیم جلوی نفوذ بتمن، مرد عنکبوتی و ابرقهرمانی های پوچ هالیوود و کارهای منحط ساسی مانکن و تتلو... را بگیریم! این پدیده دین سنگین مسوولین فرهنگی کشور در گذشته را در کم کاری ها و لبیک نگفتن آنها در کارهای سخیف فرهنگی شان نشان می دهد. یکی از مصادیق بارز آتش باختیار صحیح توسط آقای روحی و همکارانش صورت گرفته است. احسنت. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 *قابل توجه فرهنگیان خدوم و زحمتکش و امت حزب الله: ✅ نفوذ عوامل خارجی و منافقین داخلی در تجمعات صنفی جهت به انحراف کشیدن خواسته های قانونی . ✅ لطفا به فراخوان های شبکه های مجازی و ماهواره ها توجه نکنید و تحت تاثیر اشک تمساح خود فروخته ها قرار نگیرید ✅ این فیلم گوشه ای از فعالیت شبکه نفوذ را در اعتراضات صنفی نشان میدهد.* ✅ *لطفا جهت تحقق همه خواسته های قانونی به دولت مردمی آقای رئیسی کمک کنید.* https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نبرد حضرت علی(ع) با عمرو بن عبدود در جنگ خندق ۱۷ شوال در تقویم روز پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای به مناسبت شکست عمربن عبدود از حضرت علی(ع) در جنگ خندق می‌باشد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خودزنی پهپادی صهیونیست‌ها از ترس پهپادهای حزب‌الله 🔹کانال ۱۲ رژیم صهیونیستی مدعی شد که سامانه «گنبد آهنین» پهپاد حزب‌الله که از مرز لبنان عبور کرده بود را ساقط کرده اما لحظاتی بعد کانال ۱۳ رژیم صهیونیستی اعلام کرد، ارتش این رژیم به سمت پهپاد خودی شلیک کرده است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رونمایی از هواپیمای ترابری ایرانی سیمرغ 🔹هواپیمای ترابری سبک «سیمرغ» که توسط متخصصان سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع ساخته شده، امروز در اصفهان رونمایی شد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
احمدرضا جلالی کیست؟ 🔹اواسط اردیبهشت بود که خبری درباره تایید حکم اعدام «احمدرضا جلالی» و زمان اجرای آن منتشر شد. جلالی یکی از مهم‌ترین ماموران اطلاعاتی موساد است که توسط ایران دستگیر شده. 🔹جلالی پس از کار با وزارت دفاع، در یک سفر علمی پژوهشی به سوئد رفته و در آن‌جا ماموران موساد با او ارتباط برقرار کرده‌ و در ازای دریافت اطلاعات به او مبالغ متعدد پرداخت کرده‌اند و وعده دریافت تابعیت اروپایی را داده‌اند. او ماموریت داشته تا افرادی که به پروژه‌های خاص دسترسی داشتند را شناسایی کرده و به موساد معرفی کند. 🔹چون لازم بوده که جلالی در یک کشور امن با موساد ارتباط برقرار کند، به او اقامت موقت سوئد داده شده است. پس از بازداشت جلالی در ایران دولت سوئد با درخواست رژیم صهیونیستی، به او اقامت دائم و تابعیت سوئدی داده تا با تحت فشار قراردادنِ ایران، جلالی را از اعدام نجات دهد. 🔸احمدرضا جلالی بیش از ۵۰ ملاقات با ماموران موساد داشته و اطلاعات کامل (محل کار، تردد و منزل) دانشمندان نخبه کشور را در اختیار آنان گذاشته است. اما احمدرضا جلالی چگونه باعث ترور دانشمندان هسته‌ای ایران شد؟ 📝 اینجا بخوانید https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
کرواسی مانع جدیدِ عضویت فنلاند و سوئد در ناتو 🔹رئیس‌جمهور کرواسی: ترکیه نحوه مبارزه برای منافع ملی را نشان داد. برای من کروات‌ها در بوسنی مهم‌تر از کل مرز روسیه-فنلاند است. مخالفتِ ما با عضویت فنلاند و سوئد در ناتو توجه جامعه بین‌المللی را به معضلاتی که کروات‌های قومی در بوسنی و هرزگووین با آن مواجه هستند، معطوف می‌کند. 🔸طبق قانون ناتو عضویت کشور جدید در این پیمان نظامی، نیازمند موافقت تمام اعضاست. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وزیر نفت: بیش از ۸۰ درصد پول نفتی که می‌فروشیم را نقدی می‌گیرم و بقیه آن را با دارو کالاهای اساسی تهاتر می‌کنیم. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
درسی از محضر آیت الله ✅غرق در نعمتیم 🔹سیدحسین فاطمی نیا فرزند آیت الله فاطمی نیا می گوید: حدود ۲۰ سال است یکی از برادرانم دچار یکی از سخت‌ترین بیماری هاست، بیماری مادر نیز مدتی است شدت گرفته و وضعیت پدر نیز مشخص بود. یک شب خدمت حاج آقا گفتم چرا دچار چنین وضعیتی شدیم که رنگ صورت پدرم برافروخته شد و گفت غرق در نعمتیم؛ شرمنده خدا هستیم و هیچ طلبی هم نداریم. 🔺این شیوه برخورد با مشکلات، مرا یاد حکایت مولوی در دفتر سوم مثنوی انداخت. مولوی حکایت می کند: برای ارباب لقمان، خربزه ای به عنوان هدیه آوردند. ارباب خربزه را قطعه قطعه کرد و جز یکی، همه را به لقمان داد. لقمان آن قطعه ها را می خورد و مرتب به تحسین خربزه و شیرین بودن آن لب گشوده با اشتیاق و میل می خورد. ارباب که خوشحال شده بود، در پایان کار شروع کرد به خوردن سهم خود از خربزه. اما همین که قاچ خربزه را در دهان گذاشت، دریافت که مثل زهر تلخ است. *چون بِخُورد از تلخی اش آتش فروخت *هم زبان شد آبله، هم حلق سوخت ساعتی بی‌خود شد از تلخی آن بعد از آن گفتش که ای جان و جهان نوش چون کردی تو چندین زهر را لطف چون انگاشتی این قهر را این چه صبرست این صبوری ازچه روست یا مگر پیش تو این جانت عدوست چون نیاوردی به حیلت حجتی که مرا عذریست بس کن ساعتی گفت من از دست نعمت‌بخش تو خورده‌ام چندان که از شرمم دوتو شرمم آمد که یکی تلخ از کفت من ننوشم ای تو صاحب‌معرفت چون همه اجزام از انعام تو رسته‌اند و غرق دانه و دام تو گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد خاک صد ره بر سر اجزام باد لذت دست شکربخشت بداشت اندرین بطیخ تلخی کی گذاشت از محبت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود این حکایت در مقام طعن و اعتراض به آن دسته از انسان هایی است که در نعمت های خداوند غرق بوده اند و حتی از همان زمانی که نطفه ای بیش نبودند، احسان ولطف و توجه پروردگار در حق آنان جاری بوده و با گذشت روزگار، نعمت های خداوند بر ایشان فزونی یافته است. ولی به محض برخورد با اندک ناگواری و اندوه که به نسبت خوشی ها و لذت ها بسیار ناچیز است، لب به انکار نعمت های الهی می گشایند و به اعتراض روی می آورند و همه رحمت ها و نعمت های خداوندی را از یاد می برند. 👌راهکار:🍃🌸 "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" "ای اهل ایمان، (در کار دین) صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیّا و مراقب کار دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که فیروز و رستگار گردید." https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 💬🎞 🌐 موضوع: 🔻 واقعیت ماجرای ارز ترجیحی چیه!؟ 🍃🌀🍃 🔖 🔖 🔖 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─