eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.3هزار عکس
25.8هزار ویدیو
729 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
ابلاغیه مهدی باکری به زیر دستیش قابل توجه کلیه فرماندهان و مسئولین واحدها, سلام علیکم گر چه خودتان آشنا به موارد ذیل هستید ولی چون اکثرا در نامه‌های برادران بسیجی نوشته می‌شود لازم دانستم مجددا متذکر شوم. ۱. بعد از همه نیروها غذا بگیرید, کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد ۲. در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشد ۳. در داشتن مواد غدایی, کمپوت و میوه و چای و غیره همانند بلکه کمتر از بقیه باشد ۴. در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه داشته باشید ۵. اولین کسی باشد که در اول وقت در صف مقدم و می‌باشید ۶. مراسم بزرگداشت و ترحیم و ... برای شخصیت و و غیره و فعالانه شرکت کنید. ۷. در توجیه مسائل به نیروها جهت روشن شدن نسبت به مسائل کوتاهی نکنید که عدم توجیه موجب بوجود آمدن خیلی از ابهامات و مشکلات است. فرمانده لشکر۳۱ مهدی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸 فرمانده‌ای که از شلوغی مراسم می‌ترسید ... یڪ روز بعد از پایان والفجر۸ تویوتا را روشن کرد و به سمت آبادان حرکت کردیم. حالش آشفته بود تا به حال اینگونه او را ندیده‌ بودم، یک به یک را یاد می‌کرد و برایشان می‌کرد، گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتی گفت: «بیشتر برای زمان بعداز ناراحتم» متوجه حرفش نشدم با تعجب گفتم: بعداز شهادت که ناراحتی نداره ! گفت: « برای ما داره از آنجایی که من بودم، مردم و مسئولین مرا می‌شناسند. ناراحتم و می‌ترسم از آن روزی که وقتی بشوم، شلوغ شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات ڪنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعداز شهـادتم هم ناراحتم ، من خودم را شرمنده شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست می‌دانم. با این اعتقادی که داشت، به او عنایت کرد و بعد از شهادتش، مفقود ماند و تشییع نشد. مدتها از زمان گذشت تا اینکه در سال ۱۳۷۴بهمراه هفتاد و چند تن از شهدای مازندران تشییع شد. ✍ راوی: همرزم شهید شهید سردار محمدحسن طوسی جانشین فرمانده لشکر۲۵کربلا شهادت عملیات کربلای۸ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
⚠️ ‏کوتاه میگویم چه کسی بدبخت تر از آنکه "صفحه مجازی اش " بوی ‎ و ‎ را می دهد و "زندگیش" نه! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
2.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره سوزناک حاج مهدی رسولی از 🌷🕊🌹🌷🕊🌹 هدیه محضر همه خاصا شهیدان که وآرامش امروز مامدیون بهای آن عزیزان هست وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
، غریبی دارد. خیلی از آنها، جوانانی هستند که کیلومترها دورتر از خانه و کاشانه خود در این سرزمین آرمیده اند. هویزه نبرد را به خود دیده است. مظلومیت این سرزمین یکی از غم انگیزترین خاطرات است. عصر یک روز در ایام نوروز در حیاط مسجد هویزه که یادمان تعداد زیادی از شهدای گرانقدر است قدم می‌زدم. کاروان‌های زیارتی، یکی پس از دیگری برای به آن‌جا می‌امدند و می‌رفتند. در میان همهمه زائران، سر و صدای یک نفر بیشتر از همه جلب توجه می‌کرد. به همان طرف حرکت کردم. 🌷دختر خانم نوجوانی بود که خودش را روی یکی از قبرها انداخته بود و با حالتی که هر بیننده ای را منقلب می‌کرد، داشت ضجه می‌زد و گریه می‌کرد و چیزهایی به می‌گفت که کلماتش زیاد قابل فهم نبود. عده ای از خانم‌ها دوره اش کرده بودند و سعی داشتند به او دلداری بدهند. فکر کردم حتماً از بستگان آن شهید است. خودم را کنار کشیدم و از آن جمع فاصله گرفتم. بعد از کمی قدم زدن، همان دختر خانم را دیدم که حالا آرام و با وقار، گوشه ای ایستاده و به مزار چشم دوخته است. 🌷نزدیک رفتم و سر صحبت را باز کردم. پرسیدم: آن شهید برادرت بود؟ گفت: نه، اصلاً با او آشنا نیستم. کنجکاوی‌ام بیشتر شد. جریان را از او سئوال کردم. گفت: آن شهید مرا به این‌جا دعوت کرد. حرف‌هایش عجیب بود. _قرار بود از مدرسه‌ی ما کاروانی به مناطق جنگی اعزام شود. سهمیه هر کلاس چهار نفر بود. من هم دوست داشتم به این سفر بروم. اما اسمم در قرعه نیفتاد. خیلی ناراحت شدم. دلم شکست. شب توی خواب را دیدم که با لباس رزم مقابلم ایستاده بود و لبخند می‌زد. 🌷بعد از چند لحظه به طرفم آمد. اش را درآورد و روی سرم انداخت. چفیه تمام موهایم را پوشاند. بعد چنان زیر آن را گره زد که احساس خفگی کردم. گفتم: می‌خواهی مرا بکشی؟ خندید. گفت: ما جان‌مان را فدای شما کردیم.... نترس. نمی‌میری! گفت: چرا به زیارت ما نمی‌آیی؟ فهمیدم منظورش جبهه‌های جنوب است. گفتم: قرعه به نامم نخورد. گفت: اگر دلت بخواهد می‌توانم کارت را درست کنم. خوشحال شدم. نور امید در دلم زنده شد. دیدم می‌خواهد برود. پرسیدم: سراغ شما کجا بگیرم؟ 🌷....گفت: مزار شهدای هویزه که آمدی ردیف اول، قبر هشتم. فردا صبح که به مدرسه رفتم، اعلام کردند برای کلاس ما یک سهمیه اضافه شده. سریع رفتم اسم نوشتم. قرعه به نامم افتاد! به هویزه که آمدم، فوری به سراغ شهدا رفتم. ردیف اول را پیدا کردم. شمردم تا رسیدم به قبر هشتم. گفتم شاید آن طرف که بشمارم قبر دیگری باشد. اما از سمت دیگر هم هشتمین قبر بود. روی سنگ نوشته شده بود: ". 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا ملائی زمانی راوی: حجت الاسلام مرتضوی از گروه تفحص سیره شهدا قم شمادعوت شدید https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
. 👆 شهیدی که بود و گمنام رفت و گمنام ماند... یاد باذکر https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
11.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 🌹استاد محمد مهدی ماندگاری: اگه یه عده از این بچه‌ها مدینه بودن، کسی جرأت نمی‌کرد به مادر ما سیلی بزند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷 ‍ یک روز جمعه رفتم گلستان نزدیکی های قبر که رسیدیم ، خنده ام گرفت . دیدم یکی آن جا نشسته است . با خودم گفتم این طرف از ما اهل حال تره ! سرش راپایین انداخته ، ذکر می گوید و اشک می ریزد . مرا که دید کنار را نشان داد گفت ، این جا را میبینی ؟! جای خوبی است ! خدا قسمت کنه خندیدم و به شوخی گفتم شما بشوید ، ما توی همین یک ذره جا از در می آییم . چشمانش زد و گفت دادی ! راوی : https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_350392271050375210.mp3
زمان: حجم: 796.3K
🔻چرا خاک و عکس را می بوسیم و نامشان را گرامی میداریم؟؟ علامه حسن زاده آملی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🕊سبک بالان🕊 💟فرازی از وصیت نامه شهید ✍🏻مادرم نمی خواستم این مطالب را بر روی کاغذ بیاورم ولی چه کنم که این افکارم است که بر قلم حکومت می کند. و منظور اینکه یک وقت در صف کوفیان قرار نگیرید . مادرم می دانم از جور زمانه چه می کشی ولی این را بدان خداوند مهربان هر که رابیشتر دوست داشته باشد بیشتر او را آزمایش می کند و با سختیها او را می آزماید ☝🏻 😍پس اگر آخرت را میخواهی اگر ملاقات با حضرت رسول (ص ) را میخواهی اگر دیدار حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) را میخواهی اگر حضرت رقیه را میخواهی که جانم به قربانش که بعد از واقعه چه بلایی بر سرش آمد و چه مصائبی را همراه با عمه اش کشید باید شکیبا باشی و کنی و غم روزگار را تنها به خداوندبگویی واز او یاری بجویی که خداوند با صابران است.... رضا سینایی🌹 بگیریم از شهدا شادی روح https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🖤السلام علیک یا اباعبدالله🖤 🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 💌درس از شهدا چند شبانه روز بود که آتش سنگین دشمن نگذاشته بود یک خواب راحت چند دقیقه ای کنیم. با حاج منصور داخل نشسته بودیم. به حاجی گفتم :حاجی الان چه آرزویی داری؟ حاجی همین سوال را از من پرسید. من هم آنچه در دلم بود به زبان آوردم و گفتم : "آرزو دارم 24 ساعت استراحت کنم، فقط بخوابم !" باز سوالم را از حاجی پرسیدم. حاجی با خنده گفت : "آرزوی من این است که این جنگ به نفع اسلام تمام شود، همه با هم خارج از جبهه ها تربیت و پرورش جوان ها را شروع کنیم." دهانم از جوابش باز ماند. این آرزویش هم تحقق پیدا کرد. بعد از جنگ تمام وقتش را صرف تربیت جوانانی کرد که یا از محیط جبهه و جنگ وارد شهر شده بودند، یا اینکه از جنگ چیزی نمی دانستند.❤️ بعد از جنگ سفارشش به ما این بود که این جوان هایی را که از جبهه به شهر بازگشته اند پرورش بدهیم و تربیت کنیم تا اخلاق و روحیات زمان جنگ همچنان در آنها باقی بماند.☝🏻 همیشه هم تاکیدش ادامه دادن راه شهیدان و الگو قرار دادن شهدا در زندگی بود. همیشه تاکید می کرد مراقب جوان ها باشید!!😍 🌹 مزار مطهر: گلزار شهدای شیراز 🤲🏻 بشیم مثل https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
2.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایات تکان دهنده از شهید استاد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─