eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
616 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻سرکرده گروه تروریستی تندر به اعدام محکوم شد 🔹پس از اتمام رسیدگی به پرونده و انجام تحقیقات، دادگاه انقلاب تهران، جمشید شارمهد سرکرده گروه تروریستی تندر را به اتهام افساد فی‌الارض از طریق طراحی و هدایت اقدامات تروریستی به اعدام محکوم کرد. 🔹جمشید شارمهد متولد ۱۳۳۴ تبعه ایران و دارای تابعیت مضاعف آلمان و اقامت در آمریکا است. 🔹گروهک تروریستی تندر در اواسط سال ۱۳۸۲ توسط تعدادی از عناصر سلطنت‌طلب به سرکردگی فتح‌الله منوچهری و فرود فولادوند با رویکرد تئوریزه‌کردن تروریست ضددینی در انگلستان تاسیس شده است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(60).mp3
6.4M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز هشتاد وچهارم نامه ۳۱ بند ۱۶ تا ۱۷
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز هشتاد وچهارم ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به امام حسن مجتبی (علیه السلام ) 6⃣1⃣ ارزشهای اخلاقی 🔻پسرم بدان كه روزی دو قسم است، يكی آن كه تو آن را می جویی و ديگر آن كه او تو را می جويد و اگر تو به سوی آن نروی خود به سوی تو خواهد آمد، چه زشت است فروتنی به هنگام نياز و ستمكاری به هنگام بی نيازی همانا سهم تو از دنيا آن اندازه خواهد بود كه با آن سرای آخرت را اصلاح كنی، اگر برای چيزی كه از دست دادی ناراحت می شوی، پس برای هر چيزی كه به دست تو نرسيده نيز نگران باش. با آنچه در گذشته ديده يا شنيده ای، برای آنچه كه هنوز نيامده استدلال كن زيرا تحوّلات و امور زندگی همانند يكديگرند، از كسانی مباش كه اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان زيرا عاقل با اندرز و آداب پند گيرد و حيوانات با زدن. غم و اندوه را با نيروی صبر و نيكویی يقين از خود دور ساز. كسی كه ميانه روی را ترك كند از راه حق منحرف می گردد، يار و همنشين چونان خويشاوند است. دوست آن است كه در نهان آيين دوستی را رعايت كند. هوا پرستی همانند كوری است. چه بسا دور كه از نزديك نزديكتر و چه بسا نزديك كه از دور دورتر است، انسان تنها كسی است كه دوستی ندارد، كسی كه از حق تجاوز كند زندگی بر او تنگ می گردد، هر كس قدر و منزلت خويش بداند حرمتش باقی است، استوارترين وسيله ای كه می توانی به آن چنگ زنی، رشته ای است كه بين تو و خدای تو قرار دارد. كسی كه به كار تو اهتمام نمی ورزد دشمن توست. گاهی نا اميدی خود رسيدن به هدف است، آنجا كه طمع ورزی هلاكت باشد. چنان نيست كه هر عيبی آشكار و هر فرصتی دست يافتنی باشد، چه بسا كه بينا به خطا می رود و كور به مقصد رسد. بديها را به تأخير انداز زيرا هر وقت بخواهی می توانی انجام دهی. بريدن با جاهل، پيوستن به عاقل است، كسی كه از نيرنگبازی روزگار ايمن باشد به او خيانت خواهد كرد و كسی كه روزگار فانی را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد كرد. چنين نيست كه هر تير اندازی به هدف بزند، هر گاه انديشه سلطان تغيير كند، زمانه دگرگون شود. پيش از حركت از همسفر بپرس و پيش از خريدن منزل همسايه را بشناس. از سخنان بی ارزش و خنده آور بپرهيز گر چه آن را از ديگری نقل كرده باشی. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5958475298734344586.mp3
5.49M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 2⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح 2⃣ 🔹 ارزش و جایگاه والای زهد در نهج البلاغه/ آثار زهد 🔻مسأله بعدی پیرامون زهد، ارزش و جایگاه والای زهد از نگاه مولا علی(علیه السلام) است. 🔻 مولا یک بار در حکمت ۴ می فرمایند: « الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»؛ زهد سرمایه و ثروت است. 🔻در حکمت ۳۱ هم برای ایمان چهار رکن قائل هستند، که یکی از این چهار رکن صبر است و برای صبر هم چهار رکن قائل هستند که یکی از ارکان صبر را "زهد" معرفی می کنند. بنابراین زهد یکی از زیر مجموعه های ارکان ایمان به ‌شمار رفته است. 🔻 نکته دیگری که پیرامون زهد باید از نهج البلاغه آموخت؛ آثار زهد در نهج البلاغه است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) آثار متعددی برای زهد بیان فرموده اند: 1⃣ سبُک دیدن مصیبت های دنیا : 🔻 در حکمت ۳۱ می فرمایند: کسی که در دنیا زهد و بی رغبتی داشته باشد، مصیبت های دنیا را کوچک و آسان می شمارد. 2⃣ بصیرت پیدا کردن نسبت به باطن خطرناک و فریبنده دنیا: 🔻حضرت در حکمت ۳۹۱ می فرمایند:در دنیا زهد بورز، تا خداوند متعال چشم تو را به عیب ها و ایرادهای دنیا باز کند. 3⃣ کشتن هوای نفس و جلوگیری از هیجان بیجا و طغیان نفس امّاره: 🔻در بند ۲ از نامه ۳۱ میفرمایند: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ» ؛ قلبت را با موعظه احیاء کن و نفس امّاره و شهواتش را با زهد و بی رغبتی به دنیا بمیران. 🔻 از آثار زهد نکات دیگری هم هست که در قالب نشانه ها و ویژگیهای زاهدان بیان شده است. 🔰حضرت در نهج البلاغه حداقل پنج ویژگی و نشانه برای زاهدان واقعی بیان کرده اند که به ترتیب از این قرارند: 1⃣ رویگردانی از دنیا: در خطبه۱۰۳ می فرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا الصَّادِفِينَ عَنْهَا»؛ ای مردم به دنیا با همان چشمی که زاهدان به دنیا نگاه میکنند، نگاه کنید. کدام زاهدان؟ همان کسانی که روی از دنیا برگرداندند. چرا؟ چون وقتی طبق حکمت ۳۹۱ زهد به خرج دادند، چشمشان خیره به ظاهر فریبنده دنیا نیست، بلکه خدا چشم بصیرت آنها را به باطن حقیقی دنیا که پر از خطر هست روشن می کند. خوب معلوم است که آدم عاقل از خطر روی برگردان است. 2⃣ اثر یا نشانه دوم که برای زاهدان بیان میفرمایند، قلب محزون و ظاهر خندان است. در خطبه۱۱۳ میفرمایند:« إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا» اگر چه به ظاهر بخندند، قلبهایشان گریان و محزون است. 3⃣ سومین نشانه زاهدان از نگاه مولا علی(علیه السلام ) بی رغبتی به امور فانی و نابود شدنی است. 🔻در خطبه۱۹۳ معروف به خطبه متقین میفرمایند:«وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى»بی رغبتی اهل تقوا به چیزی است که بقا ندارد، دوام ندارد، جاودانگی ندارد. 4⃣ چهارمین نشانه و اثر دیگر زاهدان این است که از دنیا طلبان دوری میکنند. در همان خطبه متقین میفرمایند«بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَة». اینکه اهل تقوا گاهی از بعضی ها دوری میجویند از روی غرور و تکبر نیست، بلکه از روی بی رغبتی به دنیا طلبان و پاک ماندن است. 5⃣ نکته دیگری که مولا علی(علیه السلام) در مورد نشانه ها و ویژگیهای زاهدان بیان میفرمایند، در نامه۲۷ است ، که حضرت میفرمایند: اهل تقوا لذت زهد در دنیا را در همین دنیا می چشند. «الْمُتَّقِينَ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ»؛ " اهل تقوی به لذت زهد در دنیا در همین دنیا دست پیدا میکنند". 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت هشتاد و سوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻6. کشته سازی جبهه فتنه در حکومت اسلامی: در احتجاج آمده است که مروان بن حکم در جنگ جمل با اینکه در سپاه دشمن بود، اما به هر دو لشکر، تیراندازی می کرد و می گفت تیر به هر کدام برخورد کند پیروزی است؛ زیرا تهمت آن به هر دو طرف برمی گردد. 🔻نکته قابل تأمل اینجاست که مروان اموی در لشکر عایشه، قصد داشت با کشته سازی، علی بن ابیطالب و سپاه او را متهم سازد؛ منابع تاریخی تصریح می کنند که قاتل طلحه در جنگ جمل، مروان است. 🔻با اینکه طلحه و مروان، هر دو در یک سپاه قرار دارند، اما مروان که نفوذی بنی امیه است، برای اینکه قتل صحابه پیامبر را به گردن رهبر جامعه اسلامی و حکومت او بیندازد، اقدام به قتل نیروی خودی می کند. نظیر این ماجرا، در جریان فتنه های انقلاب اسلامی نیز اتفاق افتاد. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
1.2M
📚 💐هفتاد نکته تربیتی از حدیث شریف کساء نکات تربیتی حدیث کساء : ۴۹-شرافت دست راست و دست چپ ۵۰-دعا برای افراد خانواده نزد آن ها https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💜🌸 🌸💜 و مامان لطفا زنگ بزنین آژانس باید برم فرودگاه، الان میره … الان میره …😧😯 تند تند کفشامو پام کردم، در حالیکه چادرمو رو سرم مرتب میکردم سمت در رفتم و بازش کردم،😧  برگشتم مامانو نگاه کردم و گفتم: _خداحافظ جوابمو داد: _خدا پشت و پناهت عزیزدلم، مراقب باش، میرسی بهش ان شاالله…😊 سوار آژانس شدم، 💙عقیق ِعباس💙 رو تو دستام گرفته بودم و لمسش میکردم، بوی عباس رو میداد،😍بوی یاس ..🌸 ناخوداگاه چند تا جمله اش تو ذهنم تکرار شد 🌷“یادگاری حسین بود … 🌴به ضریح امام حسین متبرکش کرده بود… 🍀میگفت این عقیق محافظت میکنه ازت… “ گریه ام گرفت،،،، 😢 نه عباس نباید بری، بدون این عقیق نباید بری … خدایا خودت کمکم کن،😧🙏  خدایا نره، خدایا من ببینمش قبل رفتن،😢 خدایا خواهش میکنم … خدایا کمکم کن …🙏🙏 . . کرایه آژانس رو حساب کردم و دویدم سمت فرودگاه، این همه آدم اینجا بود،  تو کجایی عباس؟؟!!😨  یه لحظه سرم گیج رفت دستمو به دیواری گرفتم تا تعادلمو حفظ کنم، سریع گوشی مو دراوردم تا بهش زنگ بزنم، قطره های اشکم😢 رو صفحه گوشی می افتاد، دیگه اختیار این باران غم دست خودم نبود .. تا خواستم تماس بگیرم صدام کرد - معصومه😍 برگشتم نگاهش کردم👀  در چند قدمی ام ایستاده بود، اشکامو پاک کردم تا بتونم نگاهش کنم با نگرانی پرسید: _چیشده، چرا گریه میکنی؟؟😧 هیچی نگفتم فقط اشکام بودن که میریختن، دستمو گرفت و کمک کرد رو صندلی بشینم کنارم نشست و دستمالی رو سمتم گرفت  - نمی خوای بگی چیشده؟!😟 اشکامو پاک کردم وگفتم: _خیلی نامردی عباس، می خواستی بدون خداحافظی بری😒 سری تکون داد و با نگرانی گفت: _نه، معلومه که نه، بخدا وقتی دیدم محمد تنهایی اومده دنبالم و تو باهاش نیستی ناراحت شدم،😊😍 کمی مکث کرد و ادامه داد:  _اما خب اگه گفتم نیایی چون میترسیدم..😔 ازهمین میترسیدم .. از اینکه بیایی و مجبور شم مثل الان اشکاتو ببینم😒 تمام تلاشمو کردم تا اشکامو پاک کنم: _ببخشید، دیگه گریه نمی کنم😊 لبخندی به روم زد و گفت: ☺️ _ممنون… ممنون که انقدر خوبی نگاهش میکردم، یعنی امکان داشت دیگه نبینمش،😒 نه نمی خواستم باور کنم، انگار دلش می خواست منو از اون حال و هوا دربیاره که گفت: _باور کن دیدم با محمد نیستی، دوساعته دارم بجای ذکر گفتن یه بیت شعر رو با خودم زمزمه میکنم😅🙈 گوشه چشمم که از اشک خیس شده بود پاک کردم و با کنجکاوی پرسیدم: _چی؟!!☺️ خندید و گفت:😄😍 ”یاد باد آنڪھ ز ما وقت سفر یاد نڪرد به وداعے دل غمدیده ے ما شاد نڪرد “ .... 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💓💫💓💫💓💫💓💫💓 💜🌸 🌸💜 و لبخندی رو لبم نشست از این احساسات سرشارش😊  گفت: _ولی دیگه دل غمدیده ام شاد شد😉 لبخندم عمیق تر شد☺️🙈 اونم لبخندی زد و گفت: _آخه تو چرا انقدر خوبی؟!😍 در جواب حرفش فقط سرمو انداختم پایین که گفت: _اگه اجازه بدی رفع زحمت کنم، دوستان منتظرن☺️👈👥 به جایی اشاره کرد تازه متوجه دوستاش و محمد شدم که گوشه ای ایستاده بودن،  بلند شد ایستاد... که یاد 💙انگشترش💙 افتادم و سریع گرفتم جلوش - این دیشب اومده بود تو وسایلام😊 گرفتش و گفت: _چقدر دنبالش گشتم نگاه شیطنت باری بهم انداخت وگفت: _پس این کوچولو تو رو کشونده تا اینجا😍☺️ خندیدم که گفت: _آخ آخ یادم باشه اینو بازم جا بزارم .. معجزه میکنه ها😉 فقط به حرفاش میخندیدم، این لحظات آخر چه قدر سعی داشت خوشحالم کنه - خب معصومه جان حلالم کن، برام زیاد دعا کن، مراقب خودتم باش،یاعلی😊✋ خواست بره که یهو مردد شد و برگشت سمتم، دست انداخت پشت گردنش و پلاکی رو از گردنش دراورد و گرفت جلوم - روش” و ان یکاد” نوشته😊 خیره به 💫پلاک “وان یکاد” 💫تو دستش بودم که ادامه داد: _یه یادگاری از طرفِ من😉 اروم گرفتمش،.. باز اشک بود که سعی داشت خودشو تو جشمام جا کنه😢 لبخندی زد😊 و خداحافظی کرد …و رفت … چه ساده رفت … مگه قرارمون از همون اول رفتنش نبود… پس این همه بیقراری از کجا میومد … به رفتنش نگاه میکردم و فقط زیر لب می گفتم … “برگرد عباس …😢 برگرد …  تو باید برگردی …  باید زنده برگردی …  باید …  من تازه دارم عشق رو تجربه میکنم… اصلا مگه ما چند وقته که کنار همیم … برگرد … “😢🙏 روزها برام به سختی میگذشت،😣 همش مثل یه آدمی که منتظره کسیه چشمم به ساعت بود،👀😥 گاهی وقتا تا چند دقیقه فقط به ساعت زل میزدم،👀🕓 که شاید چند ساعت بگذره و عباس زنگ بزنه ..📞 خیلی کم زنگ میزد، وقتی هم که زنگ میزد خیلی کوتاه حرف میزد و خداحافظی میکرد،😒 انقدر دلتنگ بودم که سمیرا هم از حال و روزم میفهمید دلتنگی رو،😕 همش منو به بهونه های مختلف میبرد این ور اون ور تا حالم بهتر بشه و انقدر تو خودم نباشم، دست خودم نبود، گاهی حس میکردم زندگی ایستاده،😣  گاهی از دلتنگی انقدر خسته میشدم که فقط تنها پناهم 🌷گلزار شهدا🌷 بود و بس… تو اتاقم نشسته بودم و کتابی رو که دوست داشتم ورق میزدم،  اسمش📖 “خدا بود و دیگر هیچ نبود“  بود، دلنوشته های شهید چمران، خیلی کتاب رو دوست داشتم،  حساس ارامش میکردم وقتی می خوندمش، خیلی از عباراتشو حفظ بودم ولی بازم میخوندم و لذت میبردم از خوندنشون،😊 هر از چند گاهی نگاهم از روی نوشته های کتاب سُر می خورد  و به ساعت روی دیوار خیره میشد که شاید چند ساعت بگذره و بتونم صدای عباس رو بشنوم،😢 آه که چقدر سخت بود دوری و … کتاب رو بستم،📙 تمام تمرکزم رو از دست داده بودم،😕 اگه اینجوری پیش میرفت خودمو از بین میبردم، نباید انقدر بی تابی میکردم، بلند شدم که برم پیش مامان،به مهسا قول داده بودم که درمورد دانشگاهش با مامان صحبت کنم…😊👌 نگاهی به مهسا انداختم که خودشو با گوشیش مشغول کرده بود .. بلند شدم رفتم پیش مامان، جلوی تلویزیون نشسته بود و داشت برنج پاک میکرد،😊 کنارش نشستم و کمی درمورد مهسا باهاش صحبت کردم، مامان با چند تا از حرفای منطقی که زدم قانع شد به اینکه مهسا رشته ای رو بخونه که دوست داره،😍😊 بالاخره قبول کرد و من خوشحال از اینکه تونستم برای خواهرم کاری کنم،  بلند شدم تا برم بهش بگم.. از جلوی در اتاق محمد که رد میشدم تصمیم گرفتم به محمد هم یه سری بزنم، چند وقت بود با داداشم نتونسته بودم درست حرف بزنم از بس تو خودم بودم این چند روز،😅 در اتاقشو زدم و رفتم داخل رو تختش نشسته بود و داشت با چند تا برگه ور میرفت، نشستم کنارشو گفتم: _چیکار میکنی برادرِ من؟!!😊 .... 📚 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
مادران شهدا.mp3
27.27M
قصه‌ی مادران از زبان حاج حسین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─