eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
23.4هزار ویدیو
666 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻پوشش دوربین‌های انتظامی افزایش می‌یابد فرمانده کل انتظامی کشور: 🔹افزایش سطح پوشش دوربین‌های فراجا برای تامین امنیت در همه ابعاد الزامی است، رئیس جمهور با این موضوع موافق هستند و امیدواریم زودتر تامین اعتبار لازم انجام شود و بتوانیم بهتر از گذشته در همه ابعاد امنیتی با استفاده از بسترهای هوشمند حاضر شویم. 🔹طرح برخورد با بی‌حجاب‌ها با استفاده از دوربین‌های نظارتی نیز درحال اجراست و افرادی که کشف حجاب می‌کنند شناسایی می‌شوند و پیامک اول که تذکر اولیه است به آنان ارسال و در پیامک‌های دوم پیگیری قضایی و انتظامی انجام می‌شود. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥افشاگری اپوزیسیون علیه یکدیگر، براندازان به جان هم افتادند! امیر طاهری، اپوزیسیون ساکن انگلستان در مصاحبه با شبکه ایندیپندنت: 🔹اپوزیسیون ایران در اجاره دولت‌های غربی هستند؛ مخالفین جمهوری اسلامی به فکر منافع خودشان هستند و از طریق شرکت‌های مختلف به دنبال خوردن پول‌های بلوکه شده ایران هستند؛ البته خیلی‌ها هم این کار را کردند! 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻آمارها نیز «کاهش تورم» را نشان می‌دهد اما «کاهش قیمت» تصور نشود بهادری جهرمی: 🔹️زمانی که دولت حکمی در بودجه پیشنهاد می دهد روی تورم و جیب مردم حساب نمی‌کند بلکه روی واقعیت ها حساب باز می کند. 🔹️ باید بگویم آمارها هم کاهش تورم را می‌گوید اما زمانی که تورم از ۸۰ روی ۳۷ می آید به معنای کاهش قیمت نیست یعنی آمار می گوید ما سالانه میانگین ۴۶ درصد افزایش قیمت داریم. 🔹️ما هر سال قیمت تمام شده میانگین محصولاتمان ۳۷ درصد از سال قبل گران تر است، یعنی هر سال ۳۷ درصد سفره مردم کوچک تر می شود، آمارها هم همین را می گوید اما می گوییم در ابتدای دولت هر سال ۸۰ درصد سفره کوچک تر می شد. 🔹️ما می فهمیم سفره مردم دارد کوچک تر می شود زیرا مشکل اقتصادی وجود دارد. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت کارشناس اینترنشنال از ایران قوی، پیشرو و بدون عقب‌گرد افشین شاهی استاد روابط بین الملل در دانشگاه کیل لندن در مورد توافق ایران و آمریکا گفت: 🔹در بلندمدت دست ایران برای تقویت فناوری و سخت افزارهای هسته‌ای بازتر شده و جمهوری اسلامی با نگاه بسیار بلندمدت، آرام آرام در حال آماده کردن شرایط برای رسیدن به نقطه بدون بازگشت است! 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻هیچ بازرسی آنلاین در تاسیسات هسته‌ای ایران وجود ندارد/ با انتصاب بازرسان با تابعیت آمریکایی و کانادایی و برخی کشورهای دیگر موافقت نمی‌کنیم سخنگوی سازمان انرژی اتمی: 🔹بازرسان تاسیسات هسته‌ای ممکن است تابعیت کشورهای مختلف را داشته باشند البته با انتصاب بازرسان با تابعیت کشورهای هدف مانند آمریکا، کانادا و برخی کشورهای اروپایی موافقت نمی‌شود. 🔹هیچ بازرسی آنلاین در تاسیسات هسته‌ای ایران وجود ندارد فقط بر روی خروجی غنی سازی ۶۰ درصد فردو و نطنز دستگاه غنا سنج قرار دارد که پادمانی است. 🔹سوابق بازرس‌های هسته‌ای بررسی می‌شود و اگر با فردی موافق نباشیم اجازه بازرسی به او نمی‌دهیم و حتی اگر بعد از صدور مجوز ملاحظات امنیتی ایجاب کند مجوز او می‌تواند لغو شود. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 [📖 ] 🔺️ مقام معظم رهبری : 💢 را باید با انجام داد. ۱۴۰۲/۰۱/۰۳ هر قرآن را بشنوید ✋ 🔖 🔖 🔖 🔖 🔖 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 198.mp3
4.69M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز صد و نود و هشتم خطبه ۱۰۹ بند ۵
?ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و نود و هشتم ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄ 📜 5⃣ وصف چگونگی مرگ و مردن ♦️ سختی جان کندن و حسرت از دست دادن دنيا به دنياپرستان هجوم آورد. بدن ها در سختی جان کندن سُست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز می دارد و او در ميان خانواده اش افتاده با چشم خود می بيند و با گوش می شنود و با عقل درست می انديشد که عمرش را در پی چه کارهايی تباه کرده و روزگارش را چگونه سپری کرده؟ به ياد ثروت هايی که جمع کرده می افتد، همان ثروت هايی که در جمع آوری آنها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شُبهه ناک گردآورده و اکنون گناه جمع آوری آن همه بر دوش اوست که هنگام جدايی از آنها فرارسيده و برای وارثان باقيمانده است تا از آن بهره مند گردند و روزگار خود گذرانند. راحتی و خوشی آن برای ديگری وکيفر آن بر دوش اوست و او درگرو اين اموال است که دست خود را از پشيمانی می گزد، به خاطر واقعيّت هايی که هنگام مرگ مشاهده کرده است. در اين حالت از آنچه که در زندگی دنيا به آن علاقمند بود، بی اعتنا شده آرزو می کند، ای کاش آن کس که در گذشته بر ثروت او رشک می برد، اين اموال را جمع کرده بود. اما مرگ هم چنان بر اعضای بدن او چيره می شود، تا آنکه گوش او مانند زبانش از کار می افتد، پس در ميان خانواده اش افتاده نه می تواند با زبان سخن بگويد و نه با گوش بشنود، پيوسته به صورت آنان نگاه می کند و حرکات زبانشان را می نگرد، امّا صدای کلمات آنان را نمی شنود. سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا می گيرد و چشم او نيز مانند گوشش از کار می افتد و روح از بدن او خارج می شود و چون مرداری در بين خانواده خويش بر زمين می ماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند و از او دور می شوند. نه سوگواران را ياری می کند و نه خواننده ای را پاسخ می دهد. سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمين می برند و به دست عملش می سپارند و برای هميشه از ديدارش چشم می پوشند. ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۶۰ ،بخش ۳ ضرورت کنترل زبان.mp3
2.66M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 3⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 3 ) 🔹 ضرورت کنترل زبان 5⃣ نکتهٔ پنجم این سؤال است که چرا حضرت در حکمت ۶۰ نهج‌ البلاغه زبان را به "سَبُع " یعنی درنده تشبیه کرده‌اند ؟! 🔻 در دلیلش باید دانست که طبق خطبه ۱۵۳ نهج‌البلاغه، خوی سباع و درندگان دریدن و دشمنی با دیگران است. 🔻مولا علی (علیه السلام) در خطبه‌ٔ ۱۵۳ می‌فرمایند: «إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا » ؛ " درنده همّ و همتش این است که بر دیگران حمله ببرد و دشمنی کند. " 🔻همچنین در نامه‌ٔ ۳۱ خطاب به فرزند عزیزشان می‌ نویسند: « فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنیا کِلاَبٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ» ؛ " اهل دنیا سگ‌های عو عو کننده هستند و درندگان ضرر رسان. " 🔻 همچنین مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۰۸ نهج‌البلاغه ، در یک پیشگویی عجیبی نسبت به حاکمان بنی‌امیّه، آنها را درنده خطاب می‌کنند و می‌فرمایند: « وَ سَلَاطِينُهُ سِبَاعاً » ؛ "سلاطین و پادشاهان بنی‌ امیّه همه درنده هستند. " 6⃣ و نکته آخر و ششم درباره حکمت ۶۰ این است که چاره چیست؟! یعنی زبانی که اگر رهایش کنیم ، مثل یک درنده‌ عادت دارد دیگران را بگزد، راه چاره‌اش چیست؟! 🔻در حکمت ۱۲۳ ، حضرت می‌فرمایند کنترل زبان از زیاد سخن گفتن، راه چاره‌ اش است. در این حکمت می‌خوانیم: «أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ» خوش به سعادت کسی که زیاده‌ گویی را مراقبت و پرهیز می‌کند. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت زمانی که وارد حیاط شد چشمش لحظه ای به من افتاد و محو من شد که پدرش با دست گذاشتن روی شانه اش او را از دنیای خود بیرون کشید ٬لبخندی به لب اورد و به همگی سلام داد😁✋ به من که رسید زیر لبی سلامی داد و نگاهش را به آن سمت گرفت. همه زیر چشمی حرکاتش را زیر نظر داشتند و به او میخندیدند ٬اخر داماد هم انقدر دست پاچه؟ باهمه خداحافظی کردیم و سوار ماشینی شدیم که گل های سرخ و نرگس تزیینش شده بود. علی در را برایم باز کرد تا چادرم خیس نشود٬پشت فرمان نشست و لبخندی به لب داشت ٬زبان به کلام باز نمیکرد که من شروع کردم: -اهم٬علی اقا؟😍 -... -سید؟😉 -.... -علییییی☺️🙈 -جانم😍😍 هزار بار سرخ و سفید شدم و سرم را پایین انداختم چقدر لوس شده بود خخ. -کجا میخوایم بریم؟ -سوپرایزه٬او نه غافلگیری!😉 زبان به دهان گرفتم و راه افتادیم ساعت ۱ونیم بود اما هوا پاییزی و پاییزی بود٬شیشه پنجره را پایین دادم و باتمام وجود هوای سبک را بلعیدم٬نمیدانم هوای سنگین تهران چگونه انقدر سبک شده بود ٬اما سریع شیشه را بالا دادم تا عطر وجود علی را تنفس کنم که از هر هوایی مرا تر میکند.. به جاده مخصوص رسیدیم جاده ای که به مزار شهدا میرسید٬خوب اینجا را میشناسم ٬وای خدای من علی ٬علی٬علی... با ذوق دست هایم را به هم زدم و روبه علی برگشتم٬عشقم را در چشمانم ریختم و به سوی چشمان علی جاری کردم٬از خوشحالی من لبخند پررنگی به لب اورد و گفت -قابل شمارو نداره خانوم٬اوردمت خونه اصلیمون😊 راست میگفت از اینجا به علی رسیدم و از اینجا خدا را دیدم٬شهدا دوست ها و فامیل های من بودند٬همشان..‌. پیاده شدیم٬همه با لبخند نگاهمان میکردند و بعصی ها که از کنارمان رد میشدند ٬صمیمانه تبریک میگفتند٬به مزار شهدای گمنام رسیدیم ٬ناخوداگاه زانو زدم٬احساس میکردم تمام قبور دب پاشی شده و خاکی نیست و لباسم کوچک ترین خاکی نگرفت٬پس زانو زدم و گل نرگسم را با قبور شهدا نورانی کردم٬علی کنارم نشست ٬اوهم هوایی شده بود٬انگار حاجت گرفته بود که گفت -دستتون درد نکنه٬٫ شدم دلم میخواست آن لحظه بلند داد بزنم که من هم حاجتم را گرفتم ان هم چه زیبا گرفتم چه خوب..مردی کنارمان نشست و به ما تبریک گفت٬مردی با محاسن سفید و صورتی میانسال چقدر اشنا بود... روبه ما کرد و گفت -خوشبخت بشین باباجان٬به حق اقا حسین سرور و سالار شهیدان خوشبخت بشین . -ممنون پدر جان٬بادعای خیرشما -خب دخترم میخواید براتون یه مولودی بخونم؟ به علی نگاه کردم و رنگ تایید را در چشمانش دیدم٬ -ممنونم پدر جان٬حتما و شروع کرد به خواندن مولودی زیبا٬خودش دست میزد و میخواند ٬کم کم مردمی را دیدم که به سمت ما می آمدند و کنارمان مینشستند ٬جمعیتمان کم کم زیاد شد ٬به طوری که صدای دست های زیبایشان در گلزار پیچیده بود ٬خانمی مهربان شکلاتی که به همراه داشت بین همه پخش کرد٬پیرمردی روحانی گلاب بر سرمان میریخت و این جمع الهی مرا به گریه از شوق وادار میکرد.. خدارا در دل هزاران بار شکر کردم و به علی نگاه میکردم ٬با نگاهش جان میگرفتم و با وجودش نفس میکشیدم. 🍃🌺ادامه دارد.... نویسنده؛ نهال سلطانی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت کم کم جمعیت پراکنده شدند و به ما تبریک میگفتند٬به سمت ماشین رفتیم٬برای اخرین بار نگاهی به مزار انداختم و اشک در چشمانم حلقه زد٬از همه شان تشکر کردم و سوار شدم ٬باید به سمت خانه میرفتیم ٬باباحسین زنگ زد و گفت عاقد امده و منتظر است٬دل در دل نداشتم و نفسم سنگین شده بود٬اما از یک چیز مطمئن بودم٬علی مرد من بود٬مرد من..😍 به خانه رسیدیم ٬همه دم در جمع شده بودند٬بوی اسپند در مشامم میپیچید ٬گوسفندی🐏 برای قربانی جلوی پایمان بود٬نذر بابا حسین بود٬گوشتش به مستضعفان میرسید٬چقدر این مرد سخاوت داشت.. با کمک علی پیاده شدم و همه تبریک میگفتند و صلوات میفرستادند ٬زینب و مادر و مادر خودم برای روبوسی جلو امدند٬با ذوق در اغوششان گرفتم٬حتی لحظه ای اشک را در چشمان مادرم دیدم٬دست پدرم را که خواستم ببوسم کنار کشید و مرا در اغوش گرفت٬چقدر برای این اغوش دیر بود٬اما چقدر دلم برای اغوشت تنگ بود٬ انگار همه خوب شده بودند و میخندیدند٬علی فقط به من نگاه میکرد و خوشحال بود٬همیشه مواظب خوشحالی من بود این... به سمت خانه رفتیم و به اتاق عقد رسیدیم٬عاقد را که دیدم همان استرس در وجودم پیچید اما استرس شیرینی بود٬به روی صندلی نشستیم٬سریع پارچه ای سفید روی سرمان گرفته شد٬زینب قند های تزیین شده با نوار زرد را روی سرمان گرفته بود٬انگار همه مشتاق بودند و واقعا اینگونه بود٬حتی پدر و مادرم... دل در دلم نبود٬ علی قران را از رحل برداشت و به سمت هردویمان باز کرد٬سوره ای امد٬چه زیبا سوره ای بود: -مردان پاک برای زنان پاک و زنان پاک برای مردان پاک هستند.... 👌 من پاک بودم؟اری تمام سعیم را کردم که بمانم و خدا مواظبم بود و برایم خواست٬چه خواستنی.. لحظه‌ای ای نگاهمان در نگاه هم گره خورد٬عشق بود٬همین.دوباره ایه هارا میخواندم٬ارام بودم خیلی ارام.. -دوشیزه فاطمه پایدار٬ایا وکیلم شمارا به عقد دائم اقای سید علی نیایش در بیاورم با یک جلد کلام الله مجید٬یک جفت ایینه و شمعدان ۱۲ سکه تمام بهار ازادی به نیت امام غایب و ۱۲ شاخه گل نرگس در بیاورم ٬ ایا وکیلم ؟ زبان به دهان گرفتم٬ از سفارشات زینب بود٬ -عروس رفته گل بچینه.. -برای بار دوم عرض میکنم... -عروس رفته زیارت اقا .. -برای بار اخر عرض میکنم٬عروس خانم وکیلم؟ دیگر قلبم ارام میزد💖٬با وکالت شهدا این راه را امدم٬با نگاه خدا٬علی نگرانداز مکث طولانی به مت نگاه کرد که گفتم: -با اجازه پدر و مادر و با رضایت و نگاه تمامی شهدا و با ضامن اسم حصرت مهدی عج و خانم فاطمه زهرا و ۱۴معصوم٬...☺️🙈 همه صلواتی بلند فرستادند و پشت بندش دست زدند ٬نقل بود که پاشیده میشد٬دست هایم با دستی گرم شد و ان علی بود.. با تمام وجودم نگاهش کردم٬لبخند اصل اصلیه صورتمان شده بود ٬زینب که قندهارا کنار گذاشت عکاسیش📸 را شروع کرد٬از لحظه به لحظه ما عکس میگرفت٬خودم این را خواستم ٬همه یکی یکی برای تبریک میامدند و هدیه های زیبایشان را میدادند٬مادرم که امد٬باورم نمیشد٬اشک میریخت٬به جای تمامی ان سال ها در اغوشت گرفتم و فشردمش٬ -مامان.چی میشد قبلا هم اینطور بغلم میکردی.. گریه اش شدت گرفت و سرش را پایین انداخته کنار کشید٬پدرم با ان بغض مردانه به سمتم امد و مرا بوسید و دراغوش فشرد٬بغضم شکست و گریه کردم٬برای تمام این سال های نبودشان‌.. پدر و مادر علی هم مرا در اغوش گرفتند و مثل همیشه مرا دخترم صدا کردند٬زینب که دوست و خواهرم شده بود و درجریان تمام این مدت بود٬به شدت گریه کرد تا جایی که علی دست هایم را گرفت و نشستیم٬همه دیدشان از ما برداسته شده بود و پذیرایی میشدند٬که علی گفت: -گل زهرام؟😍 تمام وجودم اتش گرفت از این عشق پاک که در وجودمان جریان داست.. عاشقانه نگاهش کردم و با تمام جانم گفتم: -جانم☺️😍 با لبخند نگاهم کرد و گفت: _جانت سلامت٬دیدی از اخر مال خودم شدی٬دیدی خانومم شدی؟😇 فقط از شرم کودکانه سرم را پایین انداخته بودم که با یک جمله تیر خلاص را روانه قلبم کرد.. دارم... در چشمانش نگاه کردم و گفتم... 😍 🌺🍃ادامه دارد... نویسنده؛ نهال سلطانی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
دخترای‌مثلاباحجاب! چیکارداری‌میکنی؟ کجامیری؟ حواست‌هست؟ تویی‌که‌برای‌تشویق‌حجاب ۵کیلوآرایش‌میکنی‌وخوشگل‌میکنی بعد،یه‌ چادرخیلی‌قشنگه‌ومُدلشُ‌ببینید؟ مُدل‌چادرُببینن‌یاخودِتورو؟؟ کجاداری‌میری‌فداتشم؟ این‌حجاب‌ماست؟؟ الگوت‌کیه؟ میگفتن‌ایشون‌من‌رونمیبینن‌امامن‌ایشون‌رومیبینم! اماتوچی؟ داری‌اشتباه‌میری ؟ بره‌کی‌رفتن؟ خانواده‌بچه‌زندگی‌نداشتن؟؟ بخاطره‌ماهارفتن‌فداتشم راهتودرست‌کن... بخاطره‌شماهاهمه‌چادری‌هاازنظرمردم‌بدشدن... یه‌شخصی‌ازچراغ‌قرمزردشه‌چیزی‌نمیگن‌چون انتظاری‌ندارن،امااگه‌یه‌پلیس‌وقتی‌چراغ‌سبزنشده حرکت‌کنه‌میگن‌ببین‌ببین‌خودشون‌رعایت‌نمیکنن بعدازماانتظاردارن‌رعایت‌کنیم... ماچادریاهم‌همینیم به‌هم‌مربوطیم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
مداحی آنلاین - برای من فقط روضه علی اکبر بخوانید - استاد پناهیان.mp3
2.74M
♨️روضه ای که به درخواست شهید خوانده شد. 💔برای من فقط روضه علی اکبر(ع) بخوانید 👌بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
همیشه باهـاش شـوخی می کردم ومیگفتم: اگه شربت آوردندنخـوریا بریز دور😅 یادمه یه باربهم گفت: اینجـا شربـت شهادت پیدا نمیشه چیکارکنم؟😕 بهش گفتـم کاری نداره که خودت درست کـن بده بقیه هم بخورند! خندید و گفـت: این طوری خودم نمیشم که بقیه شهید میشن😐 شربـت شهادت یه جورایی رمز بیـن من وآقا ابوالفضل بود. یک بـاردیدم توتلگرام یه پیام از یه مخاطب اومد که مـن نمیشناختم متنش ایـن بود: ملازم!مدافع هستـــم😊 اگه کاری داشتی به این خط پیام بده. هنــوزهم شـربـت نخـوردم😃💚 🌸✨ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
‍ باور کن، دوستت دارد.. همین که بر ایستاده ای ، یعنی تو را به حضور طلبیده اند.. همین که هایت روان میشود ، یعنی نگاهت میکنند.. همین که دست میگذاری بر مزارشان ، یعنی دستت را گرفته اند.. همین که سبک میشوی از ناگفته های غمبارت ، یعنی وجودت را خوانده اند.. همین که میدهی ، یعنی تو را به قبول کرده اند.. ،شهید .. که میان این شلوغی های هنوز گوشه ی برای دیدار نگاه معنویشان داری.... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای نخستین بار. صحبت های مجید رضا رهنورد قاتل دو مدافع امنیت، در اخرین شب زندگی خود 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 کتاب انقلابی بمانید همزمان با حوزه علمیه قم منتشر شد... 🎥 معرفی کتـــاب "" "جستاری پیرامون هستی‌شناسی و ضرورت نسبت حوزه و انقلاب‌اسلامی از بیانات امامان انقلاب" 📚 مجموعه دوجلدی "" نگاهی نو به خاستگاه و هویت حوزه‌وروحانیت، نقش و جایگاه آن در انقلاب اسلامی، آسیب‌شناسی روند فعلی و راه عبور از آن، از منظر اسلام‌ناب است. ⏪ روش تهیه و خرید کتاب: 🔻 کتابـفروشی انتشارات انقلاب‌اسلامی؛ روبروی مدرسه دارالشفاء 🔻 تارنمای اینترنتی مرکز مطالعات راهبردی به نشانی زیر: 🌐 http://mmhe.ir 🔻 ارتباط با ادمین ارتباطی در ایتا به نشانی زیر: 🌐 https://eitaa.com/mmhe_ir ┈┄┅═✾••••✾═┅┄┈ 💠مرکزحـوزه‌‌وإنْقِلٰابِـــــ‌إسْـــلٰامِی 🆔 @mmhe_ir 🌐 mmhe.ir 🌀 رسانه ما باشیــد...