📛مادر دهه هشتادی با چهار فرزند که لقب جوانترین مادر ایرانی برازندهاش است. مقدمه چینی نیاز نیست. همین چند جمله کافیست برای ورود به دنیای جذاب یک سوژه ناب و خانواده شش نفره که با روایتهای شنیدنی زندگیشان در هفته ازدواج معادلات ذهنی و کلیشههای شکل گرفته ما را از ازدواج بر هم میزنند. از سن ازدواج و سبک عروسی گرفته تا جهیزیه گرفتن و بچه دار شدن و مدیریت خانه. جوانترین مادر ایرانی در ۲۱ سالگی صاحب ۴ فرزند است و تازه دانشجوی رشته حقوق هم هست. سه دختر و یک پسر. البته این همه ماجرا نیست. خانواده متفاوت ما نوبرانه زیاد دارند.
راستش ذوق زده هستیم برای تماشای هیاهوی شیرین خانه جوانترین مادر پرفرزند ایرانی، اما ما تهران بودیم و آنها زاهدان. اینجا بود که دنیای مجازی به کارمان آمد و با تماس تصویری شریک شدیم با حال خوب اهل این خانه.
بعدازظهر گرم یکی از روزهای تیرماه است و مادر روفروشی کوچکی انداخته در حیاط با صفای خانه، زیر درختی پر از گل. بچهها دورش حلقه زدهاند و صدای خندههایشان حیاط را پر کرده است. شیطنتهای بچه آخر که انگار هفت هشت ماهه هست، بازی مادر و سه بچه بزرگتر را بر هم می زند. قرار شد ما تماس تصویری را قطع کنیم تا مرد خانواده دست به کار شود و مادر و بچهها میزبان اولین تصویر گزارش ما در حیاط خانه شوند.
این روزها که بسیاری از زوجهای جوان منتظرند تا همه امکانات چفت هم شود و چند سال بعد از ازدواج تازه به فکر بچهدار شدن می افتند، شنیدن ماجرای زندگی «فاطمه شریف زاده»؛ جوانترین مادر ایرانی خالی از لطف نیست.

*وقتی خبر خواستگاری از دختر ۱۳ ساله مثل بمب در فامیل صدا کرد
میپرسم چند سالگی ازدواج کردی که حالا در ۲۱ سالگی، ۴ بچه قد و نیم قد داری؟! چند سالگی بچه دار شدی که حالا دختر بزرگت ۶ ساله است! همین سؤال کافی بود تا ماجرای ازدواجش را روی دایره بریزد و قبل از هر چیزی از خواستگاری جنجالیاش بگوید؛ «۱۳ ساله بودم که یکی از اقوام مرا برای پسرش از پدرم خواستگاری کرد. خبر خواستگاری از من مثل بمب در فامیل صدا کرد. هر کسی یک حرفی میزد. لپ کلام همه اما یک حرف بود و من آن روزها مرتب واژه کودک همسری را میشنیدم.»

*انگ کودک همسری به پدری که دکترای حقوق دارد
«به پدرم میگفتند از شما بعید است در این سن دخترتان خواستگار به خانه راه بدهید.» چرا فکر میکردند از پدر شما بعید است؟ این سؤال را از جوانترین مادر میپرسیم و راستش ما هم غافلگیر میشویم وقتی میگوید؛ «پدر من دکترای حقوق دارد و استاد دانشگاه است. همه فکر میکنند موافقت با ازدواج دختر در سن پایین برای آن خانوادههایی است که پدر و مادر سواد درست و حسابی ندارد و یا سطح فرهنگی خانواده پایین است. اما پدر و مادر من هر دو تحصیلات عالیه دارند. آنها تحقیق نکرده نه نگفتند. پدرم کلی در مورد خواستگار من پرس و جو کرد. همسرم آن زمان طلبه بود، یعنی شغلش طلبگی بود. نه ماشین و خانه داشت و نه شغلی. اما پدرم در او تعهد، مسئولیت پذیری، ایمان و تقوا دید و مطمئن بود که میتواند من را خوشبخت کند. پدر و مادرم موافقت خودشان را اعلام کردند و من را هم در جریان گذاشتند.»

*بله گفتن عروس و یک جنجال فامیلی
دختر بچه ۱۳ ساله چه تصویری از زندگی مشترک، ازدواج و خانه داری در ذهنش است؟ ما هم سؤالهایمان را بی تعارف از او که حالا مادر ۴ فرزند است میپرسیم و «فاطمه شریف زاده» از خودش میگوید: «من فرزند بزرگ خانه بودم. حس مسئولیت پذیریام از دخترهای هم سن و سال خودم در فامیل بیشتر بود. مادرم مهارتهای خانه داری را از بچگی به من یاد داده بود. می دانید آن موقع من در مقایسه با دخترهای نوجوان فامیلمان از سنم بزرگتر بودم. بیشتر از سنم میفهمیدم. بعضی از دخترهای فامیل ما آن زمان هنوز عروسک بازی میکردند و یک عروسک همیشه همراهشان بود. اما من اینطوری نبودم. پدرم با توجه به همه این شرایط بود که اجازه داد خواستگار به خانه بیاید و من را در جریان گذاشت. من هم موافقت کردم و دوباره بعد از موافقت من یک جنجال دیگر در فامیل راه افتاد. همه مخالف بودند. همه به اتفاق، به پدر و مادرم فشار آوردند که مگر زمان قدیم است که دخترها را ۱۳ سالگی شوهر میدادند؟ با زندگی دخترت این کار را نکن. خلاصه همه هر کاری که از دستشان بر میآمد انجام دادند که این وصلت سر نگیرد. من درسم خیلی خوب بود. فامیل میگفتند دختر تو استعداد دارد حیف است، بگذار درسش را بخواند. من گفتم به هر قیمتی که شده درسم را ادامه میدهم و پدرم هم از من پشتیبانی کرد. خلاصه بله را گفتیم و مقدمات ازدواج یکی یکی فراهم شد.»

*یا علی گفتیم و عشق آغاز شد!
هر چه بیشتر پیش میرویم این گفت و گو شنیدنیتر میشود و ما مشتاق فصل به فصل این زندگی مشترک هستیم. فاطمه میگوید: «زندگی ما در سادهترین شکل آغاز شد. پدرم آنقدر تمکن مالی داشت که جهیزیه سنگین برای من تهیه کند. مث
ل همین جهیزیههای کمرشکنی که این روزها مد شده است و وسایل برقی ریز و درشتی که خیلی هاشان در کابینتهای آشپزخانه خاک میخورد جزیی از آن شده است، یخچال ساید بای ساید و ماشین ظرف شویی و .... پدرم برای اینکه افراد کم بضاعت فامیل، خرید جهیزیه سنگین برایشان رسم نشود جهیزیه ساده برای من گرفت. اول ازدواج وسیلههای سنگین زندگی من و همسرم چند قلم بیشتر نبود: تلویزیون، دو فرش شش متری، یک یخچال معمولی، گاز، لباسشویی، جارو برقی و یک سری خرده ریز. ما ماشین نداشتیم. ماشین عروسیمان ماشین بردار همسرم بود. دو حلقه ازدواج خیلی سبک گرفتیم، زندگی ما در زاهدان آغاز شد، داخل دو اتاق خانه پدرم،»

* سنت شکنی در فامیل تجملاتی با عروسی ساده/شروع زندگی در دو اتاق خانه پدری
این روزها دغدغههای شروع زندگی مشترک یکی دوتا نیست. مشکل مسکن که حل میشود و جهیزیه عروس خانم جفت و جور میشود، یکی یکی دغدغهها و نیازهای کاذب رو میشود. آتلیه کجا را انتخاب کنیم؟ فیلمبرداری از مراسم دو دوربینه باشد یا سه دوربینه؟ آلبوم دیجیتال، کلیپ قبل از مراسم! کار به جایی رسیده که بسیاری از زوجها خودشان را زیر بار قرض و بدهکاری میبرند و برای کلیپ مثلاً فرمالیته قبل از عرو سی به خارج از کشور هم میروند! در میان همه این نیازهای کاذب و غیرضروری که شروع زندگی مشترک را با کلی اما و اگر همراه میکند، زوج گزارش ما برگشتند به همان سنتهای زیبا و ساده و باصفای قدیمی. حس خوب جوانترین مادر ایرانی ما را به وجد میآورد وقتی خنده را هم چاشنی همه روایتهایش میکند؛ «زمان ازدواج من ۱۴ ساله شده بودم. همسرم هم آن زمان طلبه بود و شاغل نبودند. برای اینکه به ایشان هم فشاری وارد نشود در سادهترین سالن شهر زاهدان مراسم گرفتیم و فقط یک مدل غذا دادیم. برای صرفه جویی در هزینهها آتلیه نرفتیم و عکاس هم از بیرون نیاوردیم. عکسهای عروسی ما همان عکسهای سادهای هست که دوستان گرفتند و همانها را چاپ کردیم و داخل آلبوم گذاشتیم. آن زمان همه از این مدل عروسی گرفتن تعجب کرده بودند. چون متاسفانه پایه رسم و رسوم فامیل ما بر چشم و هم چشمی و تجمل گرایی هست و خانواده ما سنت شکنی کرد. ولی به فضل خدا ما با توکل به خدا و ساده گرفتن، الان صاحب همه چیز شدیم و با شوق و ذوق دوتایی رفتیم و بعداز چند سال با پول خودمون مبل و فرش و.. تهیه کردیم.»

*وقتی مرا به بهانه تأهل با بی احترامی از مدرسه اخراج کردند/ ضرورت اصلاح یک فرهنگ اشتباه
وقتی هم انگیزه باشد و هم توکل، مسیر با همه سختیها برایت هموار میشود. فقط کافیست بخواهی. روایتهای زندگی عروس ۱۴ ساله دهه هشتادی مصداقی است بر این جمله تکراری اما طلایی خواستن توانستن است؛ «همسرم طلبه قم بود و ما چند ماه بعد از ازدواج از زاهدان به قم رفتیم و فرزند اول من در ۱۵ سالگی به دنیا آمد. در شهر قم تنهای تنها بودم اما همزمان با به دنیا آمدن فرزند اول درسم را شروع کردم. آن زمان امکان تحصیل در مدرسه شبانه برای متأهلها نبود و مجبور شدم از متأهل بودنم به مدرسه حرفی نزنم و مثل دانش آموزان معمولی ثبت نام کنم. علاقه زیاد من به درس باعث شده بود تا با وجود زندگی مشترک و داشتن فرزند، یکی از بهترین شاگردان کلاس باشم. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه یکی از همسایهها که دخترش در مدرسه ما بود موضوع متأهل بودنم را به مدیر مدرسه گفته بود و کلی هم اعتراض کرده بود. هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم. مدیر مدرسه وارد کلاس ما شد. مرا بیرون آورد و طوری که انگار جرم بزرگی مرتکب شدم سرم داد کشید که چرا نگفتی متأهل هستی و از مدرسه اخراجم کرد. این در حالی بود که من در مدرسه فقط به درس خواندن فکر میکردم. در حالی که بعضی از دختران کلاس ما از ارتباطشان با پسران نامحرم میگفتند. امیدوارم این رویه اشتباه در مدارس اصلاح شود. من دلم شکست اما ناامید نشدم. مدیر مدرسهام در زاهدان ارتباط خوبی با من داشت. قبول کرد که در مدرسه زاهدان ثبت نام کنم. کتابها را بخوانم و موقع امتحان به زاهدان بروم و حضوری در امتحانات شرکت کنم. خلاصه من با یک بچه یک ساله و با بچهای در شکم برای ادامه تحصیل مسافت زیاد قم – زاهدان را با اتوبوس طی میکردم تا فقط بتوانم درسم را ادامه دهم. با وجود داشتن دو فرزند دیپلم را گرفتم. وقتی دیپلم گرفتم بچه سومم را باردار شدم و تصمیم گرفتم برای کنکور درس بخوانم. علاقه من درس خواندن در رشته حقوق بود.»

*از کنایه باران تا ماشالله گفتنهای زیرزبان!
مدیریت سه فرزند قد و نیم قد توسط مادر دهه هشتادی داستانها داشت. اهل فامیل هر بار میدیدنش از خجالتش در میآمدند و کنایه بارانش میکردند و میگفتند اصلاً آشپزی بلدی! بچههایت مریض میشوند چه کار میکنی؟ اما وقتی میفهمیدند فاطمه خانم ۱۹ ساله در کنار همه این دل مشغولیها با سه بچه، در حال درس خواندن برای کنکور است چشمهایشان گرد میشد و زیر زبان میگفتند
📛سلام....
نقد روز،،،،
گزارشی، از شبکه خبر، می دیدم... به این معنا... روغن موتور اتومبیل ها کمیاب شده،،، عرضه نیست،،، قیمت ها بالاتر از نرخ های درج شده روی کالا است و تولید کننده تولید را بی جهت کاهش داده و عرضه کنند ه قفل بر انبارهایش زده و موجودی را عرضه نمی کند... خوب تولید کننده... عرضه کننده... دلال... مدیران و مسولین... هیچ کدام... کک شان نمی گزد و هیچ دلهره و استرسی ندارند... مانند ماست هم را نگاه می کنند و لبخند ملیح برای هم کادو می کنند.. وقتی خبرنگار شبکه خبر پیگیری می کند هیچکدومشون دلیلی منطقی ندارند... مانند نور خورشید پیداست تمام این پدر سوخته بازی ها بالا بردن قیمت های این مواد مصرفی رانندگان است... آقای مسول... آقای دکتر و مهندس... حتما برای تو و امثالهم فرقی نمی کند چه اتفاقی درحال رخ دادن است،،، اما لامصب بی دین و بی خیال این قشر ضعیف و مسافر کش ها و ۸۰ درصد مردم کشور هستند زیر این ادا و اطوار شما له می شوند... حل این مشکل را از یک کودک دبستانی بپرسید راهنمایی تان می کند... اما اندازه تریلی نام و پسوندهای مهندس و دکتر شما را چه کنیم.... لا مروت این همه شغل های الکی و چرت دولتی برای عزیزان دل زمان دولت به اصطلاح سازندگی عشق استخر فرح در آورده!!! حالا شما یک تیم دو یا سه نفر را در کارخانه های تولید کننده بزرگ مستقر کنید تا مانند چشم عقاب روند تولید ات و عرضه آنها را نظارت کنند اگر تولید را پایین آوردن آنها در میدان حضور داشته باشند و اگر تولیدات را بی جهت صادر یا انبار کردن آنها متوجه شوند... هر چند همین ها هم به مرور زمان با گرفتن چند سکه و... نمک گیر کارخانه دار میشوند چشم شان بر روی خلاف بسته میشود... اما اگر انتخاب این افراد درست انجام شود و چرخشی باشند خلاف شان کمتر می شود اینها بعنوان ناظرین حکومت میتوانند بدون هیچگونه دخالت در امور کاری تولید کننده گان ،،،، آمار تولیدات و نوع عرضه را نظارت کنند... البته همین ناظرین میتوانند مشکلات ناخواسته تولید کننده گان را پیگیری، و حل فصل کنند.... خلاصه عرض کنم... آیا صدای شکستن استخوانهای مردم را زیر بار گرانی هایی که ربطی به جراحی اقتصادی، درست دولت را ندارد نمی شنوید... آنقدر بی تفاوت و خنثی میشوید تا موضوع تبدیل به بحران ملی شود بعد بگردید دنبال مقصر و ومقصران... اگر دلسوز مردم هستید از قبل اجازه ندهید این مرض ها را که بعضی تولید کننده گان برای بی اعتبار کردن این دولت انقلابی طراحی می کنند اجرا شود....
سیدمجتبی مستوری @az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
https://chat.whatsapp.com/Iv6Ef0QLo6T3CLVDNq65MO
📛واقعا حیف از محققی مثل جعفریان که با محمد قوچانی و اکبر منتجبی، بُر خورد و اینجور تو فضای سیاسی سبکسرانه وارد شد.
من از ماه ها قبل در جریان اختلاف و نامه نگاری های بغداد با تهران سر این جریان بودم.
چرا بیخود لگد به رابطه ایران و عراق میزنید؟؟
یک ذره تحقیق کن مرد حسابی.
عراقی ها با گرفتن مدرک دکتری، پایه حقوقشون بسیار بالا میره. پایین آمدن ارزش پول ما باعث شده یه عالمه از کارمندان دولت عراق، بیان ایران و مدرک های کیلویی بگیرن.
اهل پول خرج کردن هم هستن و نه کلاس شرکت میکنند نه رساله رو خودشون مینویسند. کل داستان رو با پول حل میکنند.
چرخه مالی عظیمی تو همین قم و خصوصا دانشگاه ادیان و مذاهب آقای نواب به راه افتاده.
بارها دولت عراق اعتراض کرده ولی وزارت علوم ما تدبیری برای این موضوع نداشته.
تو همین عراق استادی حق نداره بیش از سه رساله همزمان راهنما باشه
بعد استادی هست در ایران که 25 رساله رو در دست داره
خب این هتک حرمت علم است.. @az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.c
📛سلبریتی یک رسانه است و نیاز به وضع مقررات دارد
🎤مجید سلیمانی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران:
🔸#سلبریتی را به عنوان یک شخص نمیفهمم. سلبریتی، یک رسانه جدید است. ما برای رسانههای جمعی و مطبوعات و ... قوانینی تعیین کردهایم. در مورد سلبریتیها نیز باید به همین سمت برویم.
🔸در جهان، کنترل سلبریتیها بر عهده شرکتهای فراملی است. یعنی سلبریتیها وارد قرارداد با شرکتها میشوند و کلیه رفتارها و مواضعشان براساس یک رویکرد تجاری تعیین میشود. در ایران هم این کنترل صورت میگیرد اما نه از داخل کشور! یعنی سلبریتیها به علت تعهدات یا زندگی در غرب مجبورند قواعدی را رعایت کنند، اما اینها قواعد ما نیستند.
@az_an10230
@az_an10231
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
📛متن یک شبهه:👇📛
مذهب چيست
پاسخش را نمی دانم!
اما سخن بزرگان را با هم بخوانیم
يک فيلسوف تابحال هرگز يک روحانی را نکشته است، درحاليکه روحانيون ، فلاسفهٔ زيادی را کشته اند!
"دنيس ديروت"
وقتی که مردم بيشتر آگاه می شوند ، کمتر به
خلاصه شده.....
✳️پاسخ شبهه:👇
1️⃣ جملات فوق اگر واقعی و منصفانه بیان شده باشد، مخاطبش قطعاً روحانیت مسیحی است نه روحانیت مسلمان. این مطلب از گویندگان جملات فوق مشخص می شود.
2️⃣ از لحاظ علمی، اصطلاح دین و مذهب با هم تفاوتهایی دارند. نویسنده شبهه اگر واقعاً نمی داند یا مذهب چیست باید به کتابهای علمی مراجعه کند تا به حقیقت دست یابد نه به قضاوتهای منفی درباره دین.‼️
3️⃣ در اسلام نه تنها روحانیون هیچ فیلسوفی را نکشته اند بلکه اساساً تمام فیلسوفان مسلمان، خود روحانی و عالم دین نیز بوده اند. از کندی و فارابی و خواجه نصیر گرفته تا ابن سینا و ملاصدرا و علامه طباطبایی و امام خمینی.
👈در مقابل فیلسوفان بی دین و پوچ گرایی بوده اند که افکارشان افراد زیادی را به خودکشی واداشته است.
و یا فیلسوفانی که استدلالهایشان، توجیهی برای جنایتهای قدرتمندان شده است.
4️⃣ اگر آموزه های دینی با تعالیم عقل و علم در تناقض باشد، هر عاقلی، عقل را بر دینِ ضدِ عقل ترجیح می دهد. شاید ادیان دیگر تعالیم عقل ستیز داشته باشند اما دین اسلام و مذهب تشیّع هیچ گزاره عقل ستیزی ندارد؛ هر چند برخی تعالیم دینی را نمی توان با عقل صِرف درک کرد.
5️⃣ روحانیون مسلمان، هم نسبت به برهنگی و فساد و فحشاء که ویران کننده جوامع بشری است حساس هستند و هر نسبت به فقر و فلاکت، لذا طبق دستور پروردگارشان، پرداخت خمس و زکات و صدقات واجب و مستحب دیگر بر خود لازم می دانند.
6️⃣ دین اسلام، نه تنها عوام را ساکت نگه نداشته است بلکه همواره در دوره های مختلف مخصوصاً در دوران معاصر، مسلمانان را علیه ظلم و استکبار و وابستگی و طاغوت به قیام واداشته است. مسلمانان طبق تعلیمات قرآن نه ظلم می کنند و نه زیر بار ظلم می روند. دین اسلام، ساکتان در مقابل ظلم را شریک در ظلم ظالم می داند.
7️⃣ اگر صادق هدایت چنین سخنی گفته باشد، به او می گوییم جهل مطلق، هزاران برابر بهتر از مطالعه ای است که سرانجام کار ما را به پوچی و خودکشی بکشاند.❗️
📌اسلام دین عقلانیت است. در جایجای قرآن، مردم به تدبرّ و تفکر و تعقل در باورهای دینی و مخلوقات و پدیده ها دعوت شده اند. در اسلام گفته شده که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. در اسلام طلب علم بر هر زن و مرد واجب دانسته شده است.
@az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
https://chat.whatsapp.com/Iv6Ef0QLo6T3CLVDNq65MO
https://chat.whatsapp.com/LXmEIkZPBBPIUqzX2AOP90
📛داستانک
📛شنبه شب ۱۲ تیر ۱۳۶۱، در بعلبک لبنان، جلسه محرمانه و مهمی برگزار شد.
در آن جلسه، علاوه بر عباس عبدی به عنوان میزبان، سیدمحسن موسوی کاردار سفارت ایران در بیروت، احمد متوسلیان فرمانده قوای محمد رسول الله (ص)، منصور کوچک محسنی جانشین حاج احمد، حجت الاسلام سیدعباس موسوی (بعدها دبیرکل حزب الله لبنان شد که توسط تروریستهای اسرائیلی همراه خانواده اش به شهادت رسید)، سیدحسین موسوی (ابوهشام، رئیس سازمان امل اسلامی)، شیخ صبحی طفیلی (بعدها دبیرکل حزب الله شد ولی از آن جدا گشت و درحال حاضر با گرایش شدید به عربستان، دشمن سرسخت حزب الله و ایران است)، حضور داشتند.
غالبا جلسات حاج احمد در لبنان، در خانه امنی که سپاه در بعلبک تهیه کرده بود، حوزه علمیه کنار خانه سیدعباس موسوی و یا دفتر ابوهشام برگزار می شد.
آن شب عباس عبدی ترجیح داد جلسه یِ خداحافظی حاج احمد با سران مقاومت لبنان و معرفی کوچک محسنی به جای خود ، در خانه ای که عباس عبدی به عنوان محل کار برای خود در بعلبک تهیه کرده بود، برگزار شود تا از امنیت آن مطمئن باشند.
جدا از آقای (...) که به عنوان مترجم همراه حاج احمد از پادگان زبدانی به بعلبک آمده بود، یک جوان شیعه لبنانی که همواره به عنوان مترجم ویژه همراه سیدمحسن موسوی بود، حضور داشت.
آن جوان لبنانی، در تمام جلسات بسیار محرمانه ای که حاج احمد و موسوی با سران مقاومت لبنان داشتند، حضور فعال داشت.
او از سوی مسئولین امنیتی سفارت ایران در بیروت گزینش و استخدام و برای حضور در جلسات محرمانه، صددرصد تایید شده بود.
عباس عبدی از دانشجویان خط امام بود که لانه جاسوسی سفارت آمریکا در تهران را آبان ۱۳۵۸ فتح کردند. او در تشکیلات "اطلاعات نخست وزیری" که دوستان و بچه محل های قدیمش "خسرو تهرانی" و "سعید حجاریان" مسئولیت آن را برعهده داشتند، کار می کرد.
آن زمان هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود و وظایف و ماموریت های آن را واحد اطلاعات نخست وزیری انجام می داد.
عبدی در بخش اطلاعات خارجی به عنوان کارشناس نهضت های آزادیبخش مشغول به کار شد؛ سپس با همان عنوان راهی لبنان شد و مسئولیت امنیتی سفارت ایران در بیروت را برعهده گرفت.
آن زمان مسئول واحد نهضت های آزادیبخش "سید مهدی هاشمی" (برادر داماد آیت الله منتظری که بعدها به جرائم مختلف از جمله قتل و ... اعدام شد) بود.
پس از پایان جلسه با لبنانی ها، همه افراد به اتاق بغلی رفتند و در جمع دیگر ایرانی ها از جمله محمدابراهیم همت، سیدرضا دستواره، علی موحد دانش، کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی و ... شام خوردند.
در بین شام، سیدمحسن موسوی به حاج احمد گفت:
- حالا که مسئولیتت را تحویل آقای کوچک محسنی سپرده ای و تا پرواز هواپیمای دمشق به تهران دو سه روزی فرصت هست، یک سر بیا باهم برویم بیروت وضعیت را بررسی کن.
همه با این پیشنهاد عجیب مخالفت کردند.
کوچک محسنی به شوخی ولی جدی گفت:
- حاج احمد، شما از الان هیچ مسئولیتی ندارید، اگر قرار باشد کسی برود بیروت وضعیت را بررسی کند، من باید بروم.
بقیه هم اصرار کردند بجای حاج احمد بروند.
لبنانی ها گفتند مسیر بیروت خیلی ناامن است و رفتن به آنجا ریسک بزرگی است.
مترجم همراه سیدمحسن موسوی گفت که جاده کاملا امن است و من هر روز دارم می روم بیروت و می آیم. اصرار بسیاری کرد که فردا حاج احمد با آنها به بیروت برود.
مترجم نگفت که چون خودش لبنانی است، به راحتی در جاده بیروت تردد می کند و برایش امن است، نه یک سردار ایرانی آن هم حاج احمد متوسلیان فرمانده قوای ایرانی در سوریه و لبنان!
و سرانجام روز یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۶۱ حاج احمد متوسلیان همراه سیدمحسن موسوی، تقی رستگار و کاظم اخوان از دمشق عازم بعلبک و بیروت شدند و ...
آن روز عباس عبدی مسئول امنیتی سفارت ایران در بیروت، در دمشق ماند و به بیروت نرفت.
مترجم لبنانی هم که همواره با موسوی بود، باوجودی که صبح زود همراه او به پادگان زبدانی رفته بود، همراه آنها به لبنان نرفت.
از آن روز به بعد، وقتی مسئولین حفاظتی با همه افراد مرتبط برای بررسی پرونده صحبت کردند، در کمال تعجب هیچ خبری از آن مترجم نشد و دیگر کسی او را ندید!
آقای عباس عبدی هم تا امروز به بهانه اینکه:
"۳۶ سال گذشته و چیزی از آن وقایع را به یاد نمی آورم" در این باره چیزی نگفته و از صحبت کردن طفره می رود!
حتی نمی گوید:
"چرا حاج احمد با پاسپورت سبز دیپلماتیک او رفت و اسیر شد؟!مگر چقدر شباهت بین چهره عباس عبدی و حاج احمد بوده است؟!
دی ماه ۱۳۹۶
📚کمین جولای ۸۲، ناگفته ای از گروگانگیری احمد متوسلیان، حمید داودآبادی
@az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
https://chat.whatsapp.com/Iv6Ef0QLo6T3CLVDNq65MO
📛جنگ نرم
📛✍️بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد:
❌حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما...
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان
در این اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان فرار نمیکردند.
بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
❌در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحويل نميشد
❌هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
❌هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
❎اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
📛در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
📛تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است،
✅چرا که با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می رفت.
✅با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
✅با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد هم گروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
📛این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.📛
✳️نتيجه:
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
🔥دلار گران شده ...
🔥طلا گران شده ...
🔥کار نیست ...
🔥مدرسه ای آتش گرفت ...
🔥زورگیری در ملاءعام...
🔥این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
⁉️شما چطور فکر میکنید؟ ...
💥ما ایرانیها دزدیم! ...
💥ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است.
💥ما ایرانیها هیچی نیستیم!
💥ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم!
💥ما هیچ پیشرفتی نکردیم!
💥ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
💥ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
💥ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم!
⁉️در همین محیط های مجازی چقدر با دلیل و بی دلیل به خودمان بد می گوییم و لذت می بریم.
❌به خودمان فحش می دهیم و کیف می کنیم و می خندیم.
اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را !
بزرگان علمی، هنری، ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند این ها نقشه است.
❎این همان جنگ نرم است.
❎این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
❎این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
❎این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور
✳️بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، احترام بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
📛با انتشار این مطلب در حفظ و ارتقاء سطح بهداشت روانی جامعه سهیم باشيم. @az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
https://chat.whatsapp.com/Iv6Ef0QLo6T3CLVDNq65MO
📛جنگ نرم
سوادرسانه
با
📛حاضرجوابگراها 📛
آشنا شوید!
👈🏼 تا وقتی واکسن وارد نمیشد یه عده میگفتن:
➖ همه دنیا دارن واکسن میزنن، اونوقت ما اینجا گیر این آخوندا افتادیم که به فکر مردم نیستن...! 😞
[حالا بماند که تنها درصدی ناچیزی از مردم جهان تا حالا واکسن زدن]
👈🏼 بعد که در چند نوبت، واکسن وارد کشور شد:
➖ شدیم موش آزمایشگاهی کشورهای دیگه! 😕
[حالا بماند که یه روزی هشتگ واکسن بخرید میزدن]
ــــــــــــــــــــــــ
📛 این 👆🏼 فقط یه مثال بود اما این دست از واکنشها، به صورت گسترده در موضوعات گوناگون به کار گرفته میشه که هیچوقت تمومی نداره، چون بر پایه استدلال نیست.
👈🏼 بلکه صرفا حاضرجوابی محض و بدون پشتوانه فکری در برابر اتفاقات و رخدادهای اجتماعی است.
🔹 در واقع افرادی که واکنشهاشون به این شکله، هیچگاه راضی نمیشن و همیشه در تلاش هستند تا اتفاقات و تصمیمات گرفته شده در کشور رو محکوم کنن یا ایرادی بگیرن.
👈🏼 خواه اون اتفاق خوب باشه یا بد...!
🔹 ایراد گرفتن در این نوع واکنشها یه «اصل» محسوب میشه.
📛 یا ایرادی پیدا میشه یا ایرادی ساخته میشه! 🙃
📛 درصد بالایی از حرفهای رد و بدل شده بین افراد به ویژه در فضای مجازی، از این نوع هستن.
🔹 واکنشهایی که در نگاه اول و وقتی به تنهایی اونارو بررسی کنیم، «شاید» درست به نظر برسن...
👈🏼 اما وقتی مجموعهای از این واکنشها رو کنار هم بذاریم، متوجه میشیم که این مجموعه، سمت و سوی مشخصی نداره و مملو از تناقض است.
@az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
https://chat.whatsapp.com/Iv6Ef0QLo6T3CLVDNq65MO
📛یادتان هست ۲ماه پیش اصلاحطلبان، ترور یک افسر ساده سپاه را که با پراید جابجا میشد، نشانه «حفره امنیتی» ایران میدانستند و خیلی از شما هم حرفشان را تکرار میکردید؟ خوب براساس حرف خودتان ترور نخست وزیر مهمترین متحد آمریکا در شرق آسیا باید یک «ابرسیاهچاله امنیتی» در ژاپن و آمریکا باشد
@az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
https://chat.whatsapp.com/Iv6Ef0QLo6T3CLVDNq65MO
📛جنگ نرم
📛شش قاعده کلی در نظریه سواد رسانه ای شناختی #پاتر
🔹1️⃣ #مسئولیت : مسئولیت ارتقا و پیشبرد سواد رسانه ای در خود فرد نهفته است و تا زمانی که شخص مسئولیت میزان سواد خودش را نپذیرد، انگیزهای برای تغییر وجود نخواهد داشت.
🔸2️⃣ #تأثیرات : افراد باید نسبت به حوزه تأثیرات رسانهها اعم از مثبت و منفی حساس باشند.
🔹3️⃣ #تفسیر: انسان موجودی تفسیرگر هست و باید بر فعالیت ساخت معنا مسلط بوده بر آن کنترل داشته باشد.
🔸4️⃣ #اهمیت_معنا : این قاعده به اهمیت معنای به اشتراک گذاشته شده اشاره کرده می گوید؛ افراد باید تعداد قابل توجهی تفسیر خارج از ذهن خودشان را فرا بگیرد به طوری که بتوانند سایر افراد را درک کرده و از نمادهای رایج جهت برقراری ارتباط با آنها استفاده کنند.
🔹5️⃣ #قدرت : بر طبق پنجمین قاعده یا قاعده کلی قدرت، دانش قدرت است. چنانچه افراد بخواهند بر ساخت معنیشان کنترل و تسلط داشته باشند نیازمند انواع خاصی از دانش هستند بدون این دانش آنها توانایی ایجاد تغییرات اساسی در جهت مثبت را نخواهند داشت. افراد لازم است بدانند چه ساختارهای دانشی به آنها بسیار کمک میکند و چگونه باید از آن ساختارهای دانش استفاده نمود.
🔸6️⃣ #هدف : هدف سواد رسانه ای تجهیز افراد جهت انتقال کنترل از سوی رسانهها به سمت خودشان است. سواد رسانهای قدرت و اختیار را به فرد میدهد و بیان می دارد که اگر افراد نتوانند به ساخت معنا کنترل داشته باشند، رسانه ها این کار را انجام خواهند داد.
@az_an10231👈ایتا
@az_an10230 👈تلگرام
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/CdejS9Lh8vM7mwIE79ryoW
https://chat.whatsapp.com/E5q3APj54zxLoTK5oGmlnH
https://chat.whatsapp.com/Iv6Ef0QLo6T3CLVDNq65MO