ببخشڪھهدیہڪمآوࢪدم💔!
حسیـטּستاࢪھۍعࢪشبࢪینم...!
نقلاینہ:خانومزینبدستاشونࢪوگࢪفت: آوࢪدشونجلوۍخیمہآقاسیدالشهداء فࢪمود:مـטּتونمیام،شمابࢪیدازدایۍتون اجازھبگیࢪید😭💔!
مـטּاینجاوایستادم،خودزینب بیࢪوטּایستادھ،هۍمیگہخدایا،
نڪنہمـنسهمۍنداشتہباشم...💔!
اومدنگفتند :دایی!توروخدا
همهرفتندمادیگهزندهبمونیم
فرقیبراموننمیكنه!
اصلاًبگوببینیمچرا
بچههایداییحسنرفتند؟
چرامانرفتیم؟
جفتشونقهركردن..!
راهشونروگرفتندطرفِخیمه
خانمزینبتوخیمهاست،نیومدهمبادا
داداشخجالتبكشهاگهاجازهدادシ
نرسیدهبهخیمهزینبدیدصداگریهدارهمیاد
مادربینصدتاصدا،صداگریهِبچهشو
میشناسه💔🥀
هیدارهنزدیکترمیشهصداهمچین
پردهخیمهروكنارزدندمحكم،بچهان ،
قهركردن ،اومدنیهگوشهخیمه،
نشستندشروعكردنخودشونروزدن🥀🖤
مادردوتادستبیشترندارهاینرومیگرفت
اونخودشرومیزد••💔
- حالابهچمنبگیدچیشدهمنمشكلتون
روحلکنم :)
گفت:بلندشیدایندفعهخودمهمباشما
میامحسینتاحالاتوعمرمرویِمنرو
زمیننگذاشته.اماچونجونشما
درمیونهامكاندارهبگهنه،
اگرگفتنهیهرمزییادتونمیدم
تا حسین دید زینب داره با این هیبت میاد ..!
تودلخودشگفت
- دیگه نمیشه به زینب گفت نه !💔
گفتندداییجانمادرت !!💔
حسیننشستبغلشونكرد
گفت.بهجانمادرممیزارمبرید
فقطنكنید
گریهشماجگرمروآتیشزد🥀💔🖤
شمشیرحمایلكردنبچهها؎دخترشیرخدا
سرغلافبهزمینکشیدهمیشداومدن
وسطِمیدان !
#حسیـن😭💔
قولمیدماینگلهاۍزیبام
اگهبࢪטּازجلوچشمام
ازخیمهامبیࢪوטּنمیام💔!