اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
مخند اینگونه شیرینم به بابا
هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده علی اصغر داره می خنده، چرا ابی عبدالله می گه نخند، لب خشكیده شده
مخند اینگونه شیرینم به بابا
كه خون می ریزد از چاك لبانت
لالایی لالایی، لالایی لالایی، علی اصغرم
یاحسین😭❤️
تورو به حق خون به ناحق ریختہ علی اصغرت یه عنایتے به ما بکن
آقا جان
لحظه مرگم سرم رو در آغوشت بگیر😭
خواستہ بزرگیه
ولی دست نیافتنی نیست
خار در آغوش گل باشد معطر میشود❤️
یه مداح معروف
در خانه اش
در اخرین لحظات زنده بودنش
عطش افتاده بود به جانش
دخترش را صدا زد اما…😭
گفت بابا برام اب بیارید خیلی تشنمه
یه خانم جلوش ظاهر شد
گفت با من کاری داشتید؟؟؟؟
نگاه کرد دید این خانمو نمیشناسه
سکوت کرد
برای بار دوم دخترش رو صدا کرد کمی اب برایم بیاوربابا جان
همون خانم اومد
باز جوابی نداد
برای بار سوم که صدا زد خانم بر گشت
پیرمرد گفت خانم من که دخترم را صدا زدم😞
خانم گفت:حاجی تو یه عمر برای پسرم حسین نوکری کردی😭الان لحظه تلافی من مادره😭😭😭
میگفت خانم جرعه ای اب به من داد
میگفت تابه حال آب به این گوارایی نچشیدم:)
از زبان حاجی میگم↯
لحظه خوردن گفتم فدای لب تشنه ات یا حسین❤️
همون لحظه دیدم خانم جلو من دوزانو نشست گفت
حاجی برای من مادر روضه بخون😭
گفتم به رو چشم .شما بفرمایید روضه چه کسی بخوانم؟😔
گفت روضه عطش علی اصغرم را بخوان💔😭
گفتم بی بی جان . من روضه های زیادی برای شما خوندم. چرا روضه علی اصغر؟
صدای گریه ی مادر بلند شد😭
گفت : شب هفتم محرم همه بچه های من از تشنگی ناله سر میزدند😭
میگفتن العطش
العطش
العطش💔
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
گفت : شب هفتم محرم همه بچه های من از تشنگی ناله سر میزدند😭 میگفتن العطش العطش العطش💔
اما فقط یک نفر بود که چیزی نمیگفت😔
شیرخواره رباب علی اصغر بود که زبان نداشت😭
فقط گریه میکرد و به سینه مادرش چنگ میزد💔
از زبان رباب میگم
بخواب عزیز من😭
رو دست من گلم💔
مادر دووم بیار
آروم بگیر یکم
علی علی جان
علی علی جان❤️
میگفت رباب وقتی بچش داد دست حسین(؏)
دستاشو بالا برد🤲🏻
خدایا😭علے اصغرم بهم برگردون🤲🏻😞
منو ببخش😭
منو حلال کن پسرم
منو ببخش
شرمندتم خیلی زیاد😞
تشنه ی شیری میدونم
اما کاری ازم بر نمیاد💔
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
لای لای علی❤️
بگو تکرار کن😭
امشب تو خرابه های امام حسین حتی رقیه سه ساله هم داشت میگفت
لای لای علی
لای لای علی❤️