گفت بابا برام اب بیارید خیلی تشنمه
یه خانم جلوش ظاهر شد
گفت با من کاری داشتید؟؟؟؟
نگاه کرد دید این خانمو نمیشناسه
سکوت کرد
برای بار دوم دخترش رو صدا کرد کمی اب برایم بیاوربابا جان
همون خانم اومد
باز جوابی نداد
برای بار سوم که صدا زد خانم بر گشت
پیرمرد گفت خانم من که دخترم را صدا زدم😞
خانم گفت:حاجی تو یه عمر برای پسرم حسین نوکری کردی😭الان لحظه تلافی من مادره😭😭😭
میگفت خانم جرعه ای اب به من داد
میگفت تابه حال آب به این گوارایی نچشیدم:)
از زبان حاجی میگم↯
لحظه خوردن گفتم فدای لب تشنه ات یا حسین❤️
همون لحظه دیدم خانم جلو من دوزانو نشست گفت
حاجی برای من مادر روضه بخون😭
گفتم به رو چشم .شما بفرمایید روضه چه کسی بخوانم؟😔
گفت روضه عطش علی اصغرم را بخوان💔😭
گفتم بی بی جان . من روضه های زیادی برای شما خوندم. چرا روضه علی اصغر؟
صدای گریه ی مادر بلند شد😭
گفت : شب هفتم محرم همه بچه های من از تشنگی ناله سر میزدند😭
میگفتن العطش
العطش
العطش💔
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
گفت : شب هفتم محرم همه بچه های من از تشنگی ناله سر میزدند😭 میگفتن العطش العطش العطش💔
اما فقط یک نفر بود که چیزی نمیگفت😔
شیرخواره رباب علی اصغر بود که زبان نداشت😭
فقط گریه میکرد و به سینه مادرش چنگ میزد💔
از زبان رباب میگم
بخواب عزیز من😭
رو دست من گلم💔
مادر دووم بیار
آروم بگیر یکم
علی علی جان
علی علی جان❤️
میگفت رباب وقتی بچش داد دست حسین(؏)
دستاشو بالا برد🤲🏻
خدایا😭علے اصغرم بهم برگردون🤲🏻😞
منو ببخش😭
منو حلال کن پسرم
منو ببخش
شرمندتم خیلی زیاد😞
تشنه ی شیری میدونم
اما کاری ازم بر نمیاد💔
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
لای لای علی❤️
بگو تکرار کن😭
امشب تو خرابه های امام حسین حتی رقیه سه ساله هم داشت میگفت
لای لای علی
لای لای علی❤️
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
دو نفر رو تو کربلا ذبح کردن اولیش همین علے اصغربود😭
تیر سه شعبه رو که زدن…
به گلوش اصابت کرد
گوش تا گوش بچه ی شش ماهه پاره شد😓
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
تیر سه شعبه رو که زدن… به گلوش اصابت کرد گوش تا گوش بچه ی شش ماهه پاره شد😓
سر شش ماهه حسین فقط به یہ تیکه پوست آویزون شده بود💔
اما دومین نفری که هنوز جون تو بدنش بود و سر بریدنش مولامون حسین بود😭
واویلتا💔
حسین مونده بود چکار کنه😭
چجور این سر رو ببره پیش رباب
چحور بدنش رو جدا ببره😭🖤
هی زیر عباش پنهان میکرد️مبادا رباب ببینه😣