🕊 اباصالحالتماسدعا 🕊
#السلامعلیکیااباصالح🖐
@az_shohada_ta_karbala
رهبر معظم انقلاب :
#شهادت فضل خـــداست
به هر فردے ڪه بخواهد میدهد
شهادت، گل خوشبـو و معطرے است ڪه جز دست برگزیدگان خداوند
در میان انسانها ، به آن
نمی رسد ... 🌸
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
بـهـش مـیـگـمـ
خـدا مـنـتـظـرتـہ
اذان گـفـتـنـا...❤️😍
مـیـگہ حـالا وقـت هـسـت😒
اون وقـت گـوشـیـش ڪـہ زنـگ میےزنــہ بـا سـر مےره تـو صـفـحـہ گـوشـے
مـیـگـم چـتـہ...؟؟
مـیـگـہ یہ وقـت قـطـع مے کـنـہ
بـیـچـاره نـمے دونـسـت شـایـد دودقـیـقـہ دیـگـہ دارن الـرحـمـن اش رو مي خـونـن😔
@az_shohada_ta_karbala
1_632814127.mp3
14.6M
مداحی✨🕊
سید رضا نریمانی
هوای دل ما کاش باتو بارونی باشه😭
لحظهی دیدنت با صورت خونی باشه🕊🥀
دل من گم شده، بیا تو پیدا کن
منو برا فدا، شدن مهیا کن❤️
اگه آدم بشم، برای تو ارباب
یه جوری جون میدم، فقط تماشا کن😍
@az_shohada_ta_karbala
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت88 بعد تمام شدن کلاس رفتیم س
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق
#ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿
#پارت89
خداحافظی کردیم و ازاتاق اومدیم بیرون
از دانشگاه زدیم بیرون سوار ماشین شدیمو راهی خونه شدیم
خیلی خوشحال بودم
اینقدر خوشحال که رفتم توی اتاق و مشغول فکر کردن به اینکه چطور استقبال شهید بریم که در
خور مقام وشخصیتش باشه
اینقدر فکر کردم که زمان از دستم دررفت و هوا تاریک شد
با شنیدن صدای اذان بلند شدمو رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاق
سجاده مو پهن کردم نمازمو خوندم بعد نماز زیارت عاشورا خوندم
نشستم کنار سجاده مشغول تسبیح زدن شدم که یه دفعه یادم اومد که چیکار کنیم
بلند شدمو رفتم سمت گوشیم شماره هاشمی رو گرفتم که جواب نداد
گوشیمو گذاشتم کنار و سجادمو جمع کردم رفتم ازاتاق بیرون
امیر و ساراروی مبل نشسته بودن
- چطورین مرغ عشقا
سارا: اه نپوسیدی توی اتاق
- نخیر
سارا: حالا این همه تو اتاق بودی چیزی به فکرت رسید
- اره
سارا: چی؟
- بعدا بهت میگم ،الان فعلا گشنمه
همین لحظه در خونه باز شد و بابا وارد اتاق شد
رفتم نزدیکش
- سلام بابا جون ،خسته نباشی
بابا انگار عصبانی بود آروم جواب سلاممو داد و از کنارم رد شد
رفتم سمت آشپز خونه
- مامان گشنمه غذا آماده نشد؟
مامان: چرا آماده است! ظرفارو بزاررو میز
- ساراااا دل بکن از شوهر جان ،بیا میزو آماده کن
مامان: من به تو میگم تو به سارا میگی؟
- عع مامان خسته ام اذیت نکن
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
سال روز عروج ملکوتی امام خمینی را به شما عزیزان تسلیت عرض می کنیم 🏴😭
بزرگواران کلیک کنید 👇
https://digipostal.ir/c74cnf3
«🌸💕»↯
#خاطره🎞
وقتۍازسفرکربلابرگشت،مادر پرسیدهبودچہچیزیازامام حسین؏ خواستی؟! مجیدگفته بودیکنگاهبہگنبدحضرت ابوالفضل؏ کردمویہنگاهبہگنبد امامحسین؏ ♥وگفتم:
آدممکنید(:💔🖐🏻
🖇🌙•| #شهیدمجیدقربانخانۍ
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
•.
براےشهادتورفتنتلاشنڪنید
براےرضاےخداڪارڪنیدوبگویید:
خداوندا نہبراےبهشــت🦋
ونہبراےشهادت...
اگرتومارادرجهنمتبیندازے
ولےازماراضےباشے
براےماڪافےست
شهیدعلےچیتسازیان
عاشقفقطبراےرضایٺمعشوق
زندگےمیڪند 🕊
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
ازآیتاللهبھجتپرسیدند↓
برایزیادشدنمحبت،نسبتبه
امامزمان"؏ـج"چهکنیم؟!
ایشونفرمودند :
﴿گناهنکنیدونمازاولوقتبخوانید﴾ :)🖐🏿🌿'
.
#ادیتمنتظرانہ✨🙃
-
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@az_shohada_ta_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
میگمکربلا
میگنکہراههابستہست...
میگمامامرضا
میگنرواقابستہست💔!'
واینجامنماندمو
کوهےسربهفلککشیدهیدلتنگی🙂🖐🏼
#محتاجزیارت_حرم...🤍(:
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷 #جانممۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_43 مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق
#ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿
#پارت90
دور میزنشسته بودیم و مشغول غذا خوردن شدیم
بابا: آیه تو کسیو میخوای؟
غذاپرید تو گلوم ،امیرم محکم میزد به پشتم که با دست بهش اشاره کردم کافیه
یه لیوان آب خوردم و چیزی نگفتم
بابا: نشنیدی چی گفتم
مامان: احمد آقا بزار بعداًصحبت کنیم
بابا: بعداً ،تو میدونی وقتی پسر حاجی اومده میگه دخترت یکی و میخواست واسه چی گفتین من بیام خواستگاریش، دلم می خواست زمین
دهن باز کنه برم داخل
- بابا جان پسر حاج مصطفی بد متوجه شده
بابا: خب تو چی گفتی بهش شاید من متوجه بشم
-بابا جان من اصلا نمیخوام ازدواج کنم ،نه با این پسر نه باهیچ کس دیگه ای
بابا: مگه دسته خودته ،آبروی چندین چند ساله مو به خاطر یه حرف احمقانه تو به باد رفت
مامان: احمد آقا ،حالا که طوری نشده اومدن خواستگاری جواب منفی شنیدن آسمون که به زمین نیومده
بابا نگاهی به من کرد
بابا: آیه ازالان اولین خواستگاری که اومد داخل این خونه مورد تایید من بود باهاش ازدواج میکنی
- اما بابا...
بابا: کافیه دیگه چیزی نمیخوام بشنوم
بغض داشت خفم میکرد،بلند شدمو رفتم سمت اتاقم
درو بستمو روی تختم دراز کشیدم و شروع کردم به گریه کردن
صدای زنگ گوشیمو شنیدم
نگاه کردم هاشمی بود
اصلا نمیتونستم تو این شرایط باهاش صحبت کنم
گوشیمو خاموش کردم و پرت کردم روی میز
صبح زود بیدار شدمو دست و صورتمو شستم و لباسامو پوشیدم بدون اینکه سمت آشپز خونه برم
از خونه زدم بیرون رفتم سمت دانشگاه
کلاسم نزدیک ظهر شروع میشد ولی به خاطرتدارک مراسم باید زودتر میرفتم تا کارارو شروع کنیم
بعد از مدتی که به دانشگاه رسیدم اول تو محوطه نگاه کردم دیدم ماشین هاشمی نیست متوجه شدم هنوز نیومده
رفتم یه گوشه نشستم و مشغول کتاب خوندن شدم
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
دوستان پارت های رمان ناحله کپی نمیشه هر کار میکنم ان شالله فردا همه باهم میفرستم
•🖤🍂•
رفتےتووحماسہےسرخحسینےاٺ
تـانـهضتامـامزمـان،بـرقـرارمـانـد
#السلامعلیڪیاروحالله 🥀
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
🌷🕊
ـ ـ ـ
#شهیدعبـاسبابایے |👤
چہ زٻبا فرمودند کــــہ
ـ ـ ـ
نمیخواهد شما
خۅدتان را فَدا ڪنید
براے این اِنقــلابــــــــــ |✋🏼
انقـلابـــــ ؛ راه خودۺ
را میــــــرود⬳[🇮🇷]•
شُما خودتان را ،
اصـلاح ڪنید•🌿
ــــــــــــــــ
#اصلاحشیم رُفقا(:یـۅقت دیرنـشه️❗️
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
.
📻📌"↯
•🌻| #ڪلامشـہید:
.
میگفٺ:
←ماانتظارامامزمان(عج)رانمیکشیم
اوانتظارمارامیکشد…!
ووقٺیخودمانرااصلاحکنیم
بعدازساعاتۍظهورمیکند(:🌸
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
*سلامـ آقا جان !* 🤍
قرنها گذشت و اصلِ دعایمـ نگشتہاۍ..😔
#اللہـم_عجـل_لولیـڪ_الفرجـــ 🤲🏻
🍃♥️ رائحة الحیاة ♥️🍃
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌻🌿ـ ـ ـ ـ ـ
از عـــالمے پرســـــیدند:💌
بـــراے خوبـــ بـــــودن، ڪـدام روز بهـــتر استـــ؟
عالـــم فـــرمود:💌
یڪــ روز قـــبل از مرگــــ
گفـــــتند:
ولے مرگـــ را هیچڪـس نمــیداند
عالـــم فـــــرمود: 💌
پـــس هـــر روز زنـدگے
را روزِ آخـــر فـــــڪر ڪــن و خوبــــ باش
شایــد فـــردایے نباشــد...
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌻🌿ـ ـ ـ ـ ـ
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
💔✨
جز کوی تو دل را نبوَد منزلِ دیگر
گیرم که بوَد کویِ دگر
کو دلِ دیگر..؟!
.
#شرحدل
#عشقاولوآخرمن
.
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت90 دور میزنشسته بودیم و مشغو
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق
#ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿
#پارت91
یه دفعه دیدم یکی جلوم ایستاده
سرمو بالا کردم دیدم هاشمیه
بلند شدم
- سلام
هاشمی: سلام صبح بخیر،شرمنده دیشب تماس گرفتین جایی بودم نمیتونستم جوابتونو
بدم ،وقتی هم که من تماس گرفتم شما جواب ندادین
- تو شرایطی نبودم که بتونم صحبت کنم
هاشمی یه لبخندی زد : من فکر کردم دارین تلافی می کنین
با حرفش لبخندی زدمو گفتم : من یه ایده به ذهنم رسید
هاشمی: خوبه ،اگه میشه بریم دفتربسیج صحبت کنیم
- باشه
وارد دفتر شدیم هاشمی در و باز گذاشت و رفت پشت میز نشست
منم رفتم روی صندلی روبه روی میزش نشستم
هاشمی: بفرمایید میشنوم
- به نظر من یه گوشه از حیاط و مثل دوره جنگ درست کنیم
دورتا دورو یه سنگر درست کنیم
در کل دلم میخواد طوری باشه که حال و هوای جبهه و جنگ داشته باشه ودعوت نامه هم از طرف شهید واسه کل بچه های دانشگاه درست کنیم
هاشمی: خیلی خوبه ،ولی چون زمان کمه مجبوریم از همین امروز شروع کنیم به چند نفرازبچه ها هم میسپرم که بیان کمک
- خیلی خوبه
هاشمی: فقط یه چیزی
- بفرمایید
هاشمی:زحمت دعوت نامه ها با شما
-چشم
هاشمی: خیلی ممنون
ازاتاق که بیرون اومدم رفتم سمت اتاق بسیج خودمون پشت سیستم نشستم شروع کردم به نوشتن دعوت نامه
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊