eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
341 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
تو هم با چادرت،سرباز زینبی 🧚‍♂ 『⚘@khademenn⚘』
••⚠️🚫 [ ] مَجـــــازۍ، مُجازیـــــم؟🤓 یه سِریَم هستند ... طرف مذهبی، مومن، معتقد ...‌📿 بعد توی {شبکه هاې مجازې} میاد یه عکس میذاره به ظاهر مذهبی ...❌ تو گروه های مختلط چت میکنه به راحتی استیکر و قلب و ...🚫 خب آخه تفاوتش چیه؟!🤨🙊 『⚘@khademenn⚘』
در این کوچه های بن بست🥀 پرواز ممکن نیست🕊 باید چگونه زیستن را بیاموزی❤️ از آنان که گمنام رفتند...✨ 『⚘@khademenn⚘』
اگر دخترے🧕🏻 عکس خودشو پروفایلش نمیشه دلیل نمیشه که زشته یا تیپ درست و حسابی نداره💛 شاید یه چیزے داره ڪه خیلیا ندارن... مـــــثــــــل حــــــــیـــــــــــــا 『⚘@khademenn⚘』
‌∞♥∞ ⚠️ یڪ نـ👁ـگاه به نامـحرم میتواند سالها را بسـ🔥ـوزاند و یڪ نـگاه نڪردن میتواند برتر از سالها عــبادت باشد.. فقط یک نگاه را برگردان چـشمت را ببند با خــدا کُن💴 چڪهای💶 خـدا ســرِ وقت پاس میشود. ⛔️ 『⚘@khademenn⚘』
فقط دخترا میدونن ☺️ حس خوب اینکه چندسالی زودتر ... میتونن دعوتنـــــ💌ـــــــامه اختصاصی داشته باشن 😎 برای مهمونی خدا🌙😍 🆔『⚘@khademenn⚘』
🌸 بسمـ رب الشـهدا مهمـان‌امروزما 🌷 🌷 ولادت: ۱۳۷۱ شهادت: ۱۰/۰۲/۱۳۸۷ مکان شهادت: بیمارستان عامل شهادت: جراحات ناشی از انفجار بمب توسط گروهک تروریستی تندر در حسینیه سیدالشهدای (ع) شیراز(وابسته به انجمن پادشاهی) 💔👇 خاطره ای از مادر شهیده؛ ✍خسته از مدرسه بر می گشت، وقتی می گفتم خسته نباشی، دستانم رو می بوسید و در آغوشم می گرفت، می گفت: مامان خیلی دوستت دارم، شما از صبح تا حالا زحمت کشیدید، من که کاری نکردم. از حالا به بعد نوبت منه، شما برید استراحت کنید . ✨ اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ ✨ 🆔 『⚘@khademenn⚘』
°🌿 خادم‌الشهدابودن فقط‌یہ‌لباس‌وآرم‌خادمۍنیست‌دوست‌عزیز یہ‌مسئولیت‌سنگینہ‌ڪہ‌خیلےجاها ...!! 『⚘@khademenn⚘』
#چادرے🦋✨ وقتی گَرد غفلت روی چادرها بنشیند عقب تر میروند👱‍♀ موها خودنمایی میکنند🤳 ناخن ها رنگی میشوند💅 انگشتر ها جلوه میکنند💍 ساق ها کنار میروند👠 وچه زخمی بر دل بانوان‌زهرایی😔 مینشیند!!! 『⚘@khademenn⚘』
[ عکس ] مطلقا‌ً یکےازدلایلےکہ‌شهید‌نمیشیم‌اینہ -توهرکاری ‌واکنش‌همہ‌رو‌درنظر‌مےگیریم اِلا‌واکنش‌خدا.(:! حواسمون‌باشه‌رفیق😉 #سنگࢪےازشھدا #برادرم🌸 『⚘@khademenn⚘』
🌸🍃 یه جوری زندگی کن که عاشقت بشه ، نه مردم ...😊 . . 🆔 @khademenn
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسم‌ࢪبّ‌شھـــــدا🌷 #جانم‌مۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_16 در کنار جسم خونین شهاب زانو زد، شوڪه شده بو
🌷 🍂 💜 در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند . با صدای گریه ی زنی سرش را بلند کرد با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب راخبر کردند . با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل،مریم همراه پدرومادرش به سمت اتاق امدند. مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد . ـــ تو اینجا چیکار میکنی؟ مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت: ـــ همش تقصیر من بود. مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان امد . ـــ همش تقصیر من بود . مریم دست های مهیا رو گرفت.: ـــ تو میدونی شهاب چش شده ?? حرف بزن . جواب مریم جز گریه های مهیا نبود . مادر شهاب به سمتش امد: ـــ دخترم توروخدا بگو چی شده؟ شهابم حالش چطوره؟ پدر شهاب جلو امد : ــ حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست. مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت .مهیا با گریه همه چیزرا تعریف کرد.نفس عمیقی کشید و روبه مریم که اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت: ـــ باور کن من نمی خواستم اینطور بشه. اون موقع ترسیده بودم فقط میخواستم یکی کمک کنه . مریم دستانش را فشار داد: ـــ میدونم عزیزم میدونم. در اتاق عمل باز شد. همه جز مهیا به سمت اتاق عمل حمله کردند... فردا قسمت بعدی را میگزارم🌷 『⚘@khademenn⚘』
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
#رمان‌عاشقانہ‌مذهبے🦋 #مقتدابھ‌شهدا🌹 #پارت_19 – بله؟ – ببین حاج آقا چکارت داره؟ آقاسید روی جانماز نخ
🦋 🌹 تازه فهمیدم آن خانم مادر آقاسید بوده! تمام راه از مدرسه تا خانه را به آقاسید فکر میکردم. نمیخواستم خودم را گول بزنم؛ سید آدم بدی نبود. درواقع دوستش داشتم، اما این علاقه را جدی نمیگرفتم. باورم نمیشد دوطرفه باشد. فقط از یک چیز عصبانی بودم؛ اینکه آقاسید در مدرسه و از خودم خواستگاری کرده و سنم را نادیده گرفته بود. باخودم میگفتم: پسره نادون! الان برم به بابام بگم تو مدرسه ازم خواستگاری کردن؟! اونم کی؟ امام جماعت مدرسه؟ اصلا برای چی یه طلبه کم سن و سال فرستادن؟ باید یه پیرمرد میفرستادن که متاهل باشه! اصلا نکنه زن داره؟ … با این حال هربار به خودم نهیب میزدم که اگر قصد دیگری غیر از ازدواج رسمی داشت که مادرش را نمی فرستاد! دوستش داشتم… لعنت به این احساس… ناخودآگاه گریه ام گرفت. به عکس شهید تورجی زاده که به دیوار اتاقم زده بودم نگاه کردم و گفتم: آقا محمدرضا! شما خودت منو آوردی تو این راه… خودت چادریم کردی… حالا هم سید رو سر راه من گذاشتی. آخه یعنی چی؟ من با این سن کم؟ مامان بابام چی میگن؟ مردم چی میگن؟ نکنه دروغ میگه؟ چکار کنم؟ این خیلی احمقانه ست… خوابم برد. قضیه را به هیچکس نگفتم. تصمیم گرفتم تمامش کنم. فردای آن روز نماز جماعت نرفتم؛ زنگ که خورد رفتم پایین که نمازم را بخوانم. دیدم آقاسید هنوز در نمازخانه است. بی توجه به او سجاده را پهن کردم و دستهایم را بالا بردم: الله اکبر… 🌷داستان های نازخاتون🌷 『⚘@khademenn⚘』
••🌻💛''↯ ڪوه‌اسټ‌و‌دلش‌بہ‌وسـ؏ـت‌دامنھ‌ایست، آینہ‌ایست‌ایـטּمࢪدڪہ‌نور‌از‌نفسش‌مےبارد🙊🙃 •‌‌ 😍 『⚘@khademenn⚘』
♥️🍃 |🥀|⇠ شهید‌شدن‌اتفاقے‌نیسٺ اینطۅ‌ࢪنیست‌ڪہ‌بگویے؛ گلوله‌ا؎خۅࢪد‌و‌مُرد شهیدࢪضایٺ‌نامہ‌داࢪد... و‌ࢪضایٺ‌نامہ‌اش‌ࢪا‌اۅلـ¹ حسین‌و‌علمدارشـ امضا‌میڪنند و‌بعد‌مُهر‌زهرامیخوࢪد.. •‌‌ 🌷 『⚘@khademenn⚘』
↯☺️💖 +میگما شماچرا تو این گرما و سرما چادرمیپوشید‌:)♥️!؟ -تو چرا ماسڪ میزنی؟!😷🍭 +خٻ!من برای حفظ سلامتی خودم و دیگران ماسڪ میزنم تا بیمارنشم و به دیگران هم منتقݪ نڪنم⛅️💕؛) -منم مثݪ توام:)🌻✨ +چطور؟؟! -منم چادر میپوشم تا از خودم دربرابر بیمارے شهوت بعضی مردان مراقبت ڪنم💛 چادرمیپوشم تا از زندگی دیگران هم مراقبت کنم که مبادا ساختمان زندگیشون فروبریزھ🌸🏗 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ • 『⚘@khademenn⚘』
💜🖇 ________________ بدانید و بدانید و بدانید که دشمن واقعی اسلام ناب محمدی(ص) و دین مرتضی علی(ع) کسی نیست به غیر آمریکای فریب‌کار که ذهن جوانان و گاهی کهن سالان ما را به غارت برده و اسیر مکرهای خود می‌کند 🌱 『⚘@khademenn⚘』