eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
344 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
#رمان‌عاشقانہ‌مذهبے🦋 #مقتدابھ‌شهدا🌹 #پارت_34 رسیدیم به فرودگاه. درتمام راه ذکر میگفتم. سیدمهدی از چه
🦋 🌹 روبه روی باب الجواد ایستاده بودیم. سید اذن دخول خواند، با صدایی که من هم می شنیدم. عبارات هربار با گریه سیدمهدی می شکستند. تاکنون او را با این حال ندیده بودم. از گریه او گریه ام گرفت. وارد حرم که شدیم دیگر اصلا روی زمین نبود. من هم حال و هوای معنوی خاصی داشتم اما او فرق میکرد. اصلا متوجه اطرافش نبود. چشم های بارانی اش را به گنبد طلایی حرم دوخته بود، ذکر میگفت، سلام میداد و شعر میخواند . دستش هنوز روی سینه اش بود. روبروی پنجره فولاد نشستیم و نماز و زیارتنامه خواندیم. صدای اذان مغرب که در صحن پیچید، گریه اش بیشتر شد. صدای زمزمه آهنگینش را شنیدم: همه فرشته ها صف بستن/که اذان بگه موذن زاده… بلندتر گریه کرد و ادامه داد : کوله بار غصه بردن داره/به امانات سپردن داره/ با یه سینه پر از سوز و گداز/ آب سقاخونه خوردن داره… بین هر مصراع خودش را می شکست. شانه هایش تکان میخورد… … 『⚘@khademenn⚘』
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
#رمان‌عاشقانہ‌مذهبے🦋 #مقتدابھ‌شهدا🌹 #پارت_35 روبه روی باب الجواد ایستاده بودیم. سید اذن دخول خواند،
🦋 🌹 نیمه شب بیدار شد. داشت لباس می پوشید. به زور چشم هایم را باز کردم و گفتم : چی شده؟ کجا داری میری؟ – میرم حرم. یه کاری پیش اومده. بعدا بهت میگم؛ شما راحت باش! و از اتاق بیرون رفت. پنجره اتاقمان روبه باب الجواد بود. سیدمهدی را دیدم که از خیابان عبور کرد و وارد باب الجواد شد. چیزی دلم را چنگ انداخت. مدتی در اتاق قدم زدم، دلم آرام نمی گرفت. لباس پوشیدم و رفتم حرم. گوشه ای از صحن انقلاب نشستم، میدانستم خواسته ای دارم اما نمیتوانستم بیانش کنم. خیره شدم به گنبد طلایی، اشک هایم تصویرش را تار میکرد. “خدایا چی شده که منو کشوندی اینجا؟” حس مبهمی داشتم. نگاهم از روی گنبد سر خورد و رسید به پنجره فولاد. در حال خودم بودم که صدای زمزمه ای شنیدم: پس تو هم خوابت نبرد؟! سرم را بلند کردم. سیدمهدی با چشم های متورم بالای سرم ایستاده بود؛ اما لب هایش می خندید. دست کشیدم روی صورتم تا اشک هایم را پاک کنم. سیدمهدی نشست کنارم. پرسیدم: چی شده سید؟ به گنبد خیره شد: خواب دیدم! – خیر باشه! – خیره… چندبار پلک زد تا اشک هایش سرازیر شود: نمی ترسی اینبار برگشتی درکار نباشه؟ – نمیدونم… حتما نمیترسم که بهت بله گفتم! زد زیر خنده! صدای اذان صبح در صحن پیچید. چفیه هامان را روی زمین پهن کردیم، عاشق این بودم که به او اقتدا کنم… 『⚘@khademenn⚘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 . •آسماݩـ🌥 ‌فرصت‌پرواز‌بلندیست . . ولـے✋🏼 قصہ‌این‌‌است‌چہ‌اندازه‌ڪبوتر‌باشـے• . '🌙 '♥️ ‍‎‌‌‎『⚘@khademenn⚘』
میلیاردها آدم در عالم قبر⚰ در حسرت گفتن یه استغفراللّٰه اند...💔 ما که هنوز فرصت داریم⏳ چرا توبه نکنیم 💭 چرا امروز و فردا میکنیم🍃 برای توبه کردن؟🌥 کی تضمین میکنه که فردایی هست؟⏱ 🌱 | 『⚘@khademenn⚘』
🍓🎲
• 🔸بہ‌شوخی‌بہ‌یکۍ‌‌از‌دوستانم‌گفتم: من٢٢ ساعټ‌متوالۍخوابیده‌ام!😳 گفت:بدون‌غذا؟!🍱 همین‌سخن‌را‌به‌دوست‌دیگرم‌گفتم: گفت:‌بدون‌نماز؟!😥 واین‌گونہ‌خداۍ‌هرکس‌راشناختم...🙂🐚 🌾 『⚘@khademenn⚘』
دختر انقلابی: چآدر‌میدونۍ‌یعنۍ‌چۍ‌رفیق🖇🌻!؟ یعنی ؛ [چھره‌ی‌آسمانۍ‌دختر‌رسول🌙✨] چ↫چھره ✿ آ ↫ آسمانی ! د↫ دخٺر ✿ ر↫ رسوݪ ! آرهـ ، حفظ‌چادرحفظ‌دیـن‌ومذبهـ" شیوه‌ے‌زهرآودرس‌زینبهـ💛👑! 『⚘@khademenn⚘』
‌💔 *به کدام روشنی* *جز لبخند بی‌منّتت* *گِره بزنم روزم را...؟!* *تا چشم کار می‌کند جای تــو خالی‌ست...💔🕊* ❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️ 『⚘@khademenn⚘』
شبتون مهدوی 🍃🦋 عشقتون فاطمی❤️😍 ارزتون دیدن حرم بی بی زینب✨🤍😍 یاعلی مدد تا فردا🖐🏻🌸 التماس دعا 🙏🏻
جوانی ۲۲ ساله🥀💔 محمد مهدی ابراهیمی دیشب در راه برگشت از هیئت با‌ل ماشین بسیجی و گشت در خیابون با دو نو جوان مست و نعشه بر خورد میکنن و اون نوجوان مست و نعشه از سر عمد ک اقای ابراهیمی بسیجیه و صدای مداحی ماشین بسیج بود از سر عمد به ماشین میزنن اقای ابراهیمی برای نجات خود میخواد از ماشین بیرون بیاد ولی همزمان نصف بدنش درون ماشین و نصف دیگر بیرون ماشین میامند و ماشین دور خود میچرخد و اقای محمد مهدی ابراهیمی سرش به سنگ جدول میخوره ک الان ضریب هوشش سه درصد و قطع نخاع شده و الان در بیمارستان در کما هست لطفا برای شفای بیمارمون هر چی در توانتون هست انجام بدید لعنت بر کسانی ک این کارو انجام دادن ک به حق پهلو شکسته حضرت زهرا قطعه قطعه بشن🥀💔
🌸سحر هفدهم..... ✍ تنها از یک "قلب بیمار"، گم کردن ردپای تو، انتظار می رود. بیماری دلم، یک سو... و گم کردن های مکرر تو، از سوی دیگر... تمام حجم دلم را، به درد، آلوده کرده است. ❄️هر دم که نگاهم، از آسمان کنده می شود. چاره ای ندارد،جز آنکه، بر پهنای وجود خاکی ام، سایه بیندازد. و آنوقت، من بجای روی ماه تو... فقط سایه ای از خودم را می بینم، که دائماً بر گستره دلم، سنگینی می کند! ❄️سنگین شده ام.... دلبرم اصلا دیگر دلی برایم نمانده، که تو دلبرش باشی... و این سنگینی، شرح حال دل بیماریست، که چشمانش، تو را از خاطر برده اند. ❄️تا چشمانم، به خودم، می افتند... به چشم بر هم زدنی،تو را گم می کنم. و تازه میفهمم، که فاصله مــن تا تــو فقط همیــن یک قدم است؛ خودِ خودِ خودم! ✨پا روی خودم که بگذارم... بی پرده تو را در آغوش خواهم کشید. سحر هفدهم... عجیب از بوی طبابت تو، پر شده است. میدانی..!؟ انقدر دلم را قرص کرده ای، که هرگاه دلم بیمار می شود، هراسی از آن، مرا احاطه نمی کند. زیرا به اعجاز سرانگشتانِ طبیبم، ایمان دارم. ❄️امشب، کتاب نسخه های تو را باز می کنم. تا نسخه ای برای درد دلم پیدا کنم. اما، یادم می آید؛ تمام سطر سطرِ نسخه های تو... شفاي سینه های بیماریست که بدنبال نور، سَرَک می کشند. طبیب من... درد دلــ💔ـم را... سـامـان می دهی؟
🌼 عماࢪ داࢪه این خاڪــ🇮🇷ــــ ʝơıŋ➘ |❥ 『⚘@khademenn⚘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ ⃟ ⃟❁ -یاࢪ‌امام‌زمان‌‌کیـہ؟!🤔 | °°°•🌸•°°°•🦋•°°° 『⚘@khademenn⚘』 °°°•🦋•°°°‌•🌸•°°°
﷽❣ ❣﷽ میان ڪوچہ و پس ڪوچه‌هاے جمعہ میگردم ڪہ شاید رد پایے از شما بر قاب چشمانم نشیند.. یا ابن الحسن ڪجایے؟! ➬ 『⚘@khademenn⚘』
ظهور ‌کن که در ‌نبودنت صد شاخه ‌نرگس ‌نذر ‌آمدنت ‌کردم آقا...🌱 ♥️ 『⚘@khademenn⚘』
‌∞♥∞ 📜 #حدیـــث‌امــروز🍃 ❤️رسول اڪـ(ص)ــرم: هرڪس سوره #تڪاثر راهنگام خواب بانیت صادق قرائت نماید، ۷۰هزارحسنه به او داده و ۷۰هــزار گنـاه ازاو پاک میشود و ۷۰هزار درجه به او عـطا مـےشود. 📚 در منثور ج۶ ص۳۸۶ #والپیپر ➬ 『⚘@khademenn⚘』
🔰 دعای روز هفدهم . 🍀اللهم‌عجل‌الولیک‌الفرج🍀 . 『⚘@khademenn⚘』
♥️🌸 آقای مایے شما.. دلبر مایے شما.. جان مایے شما🌈💚 ʝơıŋ➘ |❥ 『⚘@khademenn⚘』
•||🌙✨||• 🍃💜 -خــانـــــوم خوشگله شــماره بـدم؟؟؟☹️ -خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟😏 -خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟😣 ایـنها جملاتی بود که دختــرک در طول مسـیر خوابگـ🏠ـاه تا دانشگـ🏢ـاه می شنید!😞 بیچــاره اصــلاً اهـ✋ـل این حرفــها نبود…😔 این قضیه به شــ😠ـدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصــ☝️ـمیم گرفت بی خیــال درســ📚 و مــدرک📄 شود و به محـ🏘ــل زندگیــش بازگردد... به امامـ🕌ـزاده‌ی نزدیک دانشگــاه رفت، شـاید می خواست گِـلـ😥ـه کند؛ از وضعیت آن شهـ🏙ـرِ لعنتی!! دختــرک وارد حیــاط امامـ🕌ـزاده شد… خسته…😓 انگار فقــط آمده بود گریه😭 کند… دردش گفتنی نبود….!!!😔 رفت و از روی آویــز چــ🍃ــادری برداشت و سر کرد… وارد حــ✨ــرم شد و کنــار ضــریحـ🌸 نشست. زیر لبــ😞 چیــزی می گفت انگــار!!! خـدایـا کـمکـم کـن…🙌❤️ چـند ساعـتــ⏰ بعــد، دختــر که کنار ضــریح خوابیـ🛌ـده بود با صــ🗣ــدای زنی بیدار شد… خانوم! خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی...😒 مردم میخــوان زیارت کنن!!! دختــرک سراسیمه😧 بلند شد و یادش افتاد😱 که باید قبل از ساعت۸ خود رابه خوابگـ🏠ـاه برساند… به سرعتــ🏃 از آنجــا خارج شد… وارد شــ🏙ــهر شد… امــ👌ــا… امــا انگــار چیزی شده بود…😕 دیگــر کسی او را بد نگـ👀ـاه نمی کــرد..!😳 انگار نگــاه هوس آلودی😈 تعـقــیبش نمی کرد!!!😳 احساس امنیت کرد…😌 با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعــام مستجاب شده باشه!!!🤔 فکر کرد شاید اشتباه میکند☹️ اما اینطــ☝️ــور نبود! یک لحظه به خود آمد…😮 دید چــ🌹ـادر امامـ🕌ـزاده را سر جـــایــش نگذاشته…😍 『⚘@khademenn⚘』
🥀 مینویسم‌به‌یاد🌷 مولایم‌صاحِبَ‌الزَمان❤ آقاجانم‌🌹 قرن‌تمام‌شد...😭 سال‌تمام‌شد😭 ماه‌‌ها‌تمام‌شد😭 روزها‌بی‌شما‌گذشت😭😭🥺 ساعت‌هاو‌ثانیه‌ها‌گذشت.... اما‌مولایمان😔 آقای‌مان😞 تمام‌آرزویمان❤ نیامد...😞😟 بیشتر‌از‌این‌میسوزم‌که‌ میدانم‌نیامدنت‌تقصیر‌من‌است... آقاجان‌کمکم‌کن‌ تا‌امسال‌را‌باشما‌وبدون‌گناه‌😔شروع‌کنم😥 『⚘@khademenn⚘』
اسرار روزه _15.mp3
8.98M
۱۵ ▫️حفظ تعادل، در تغذیه، عامل بسیار مهمی در حفظ تعادل روح است. ✗ کم خوری، به نحوی که ویتامین‌ها و مواد ضروری، به بدن نرسد، ✗و پرخوری، به نحوی که به سنگینی و آسیب بدن بینجامد، 💥 مانع تعادل روح، و حرکت صحیح آن در مسیر رشد انسانی می‌گردد.
افطار هفدهم......... ......قطار دنیا به ایستگاه هفدهم می رسد.......🚂 .......ایستگاه هفدهم ایستگاه خاصی است.... در زمین بلکه در آسمان است ... با پله های از جنس نور ..... از پله های ایستگاه بالا میروم ... می روم تا بالای ابرها ..... به آسمان که میرسم عطر نرگس بهشتی هر کسی را مست می کند....🌺 هفدهم این ماه.... مصادف است با معراج حضرت رسول💚 و نور شما را.... عظمت شما را..... و وجود مبارک شما را......💝 برای اهل زمین به ارمغان آورد........ معراج💫 سرآغاز قصه ی هدایت است و هدایت 💚 تنها شاه کلید بشر است برای نجات خود از آتش دوزخ🔥 معراج.... سیر و سلوک پیامبر ص است و.... سیر صعودی اهل زمین به سوی ملکوت...😍 هدیه خدا 💚 به حبیب و نبی خودش❤️ نور وجود شما بود نوری از جنس خدا و از پیامبر ص تو خود پیامبری و پیامبر از وجود توست .......😍 تو پیامبری هستی که به آسمان ابری غیبت💔کرده ای تا دوباره در زمانی معین بر زمین خاکی ما هبوط کنی و ما را از خود نفسانی مان برهانی.... از هفده پله ایستگاه هفدهم پایین می آییم ..... در آن سوی دشت مسجدی پیداست.... آنجا جمکران است ....😍💚 مامن عاشقان و پناهگاه دوستداران شما...... جمکران سوغات ویژه معراج است💚 نشانی از نبی اخر الزمان و میعاد گاه موعود اخر الزمان💙 جمکران💞 برای ما معراجی است تا خود آسمان .... در و دیوار جمکران جای دلنوشته ها و نامه های ما به ساحت مقدس شماست...... جمکران خانه ی پدری است..... شب های جمعه .....همه به کربلا می روند ... ماکه دستمان به ایوان کربلا نمی رسد ... همه ی عشق مان این است ......مسجد مقدس جمکران .....ونمازی که به عشق تو خوانده می شود......💛💚 مولای من....... روز هفدهم مخصوص به نام شماست.... و نام شما مرهمی است بر زخم های دلمان... پس ای مرهم ای طبیب من..... برگرد که بی تو از پا افتاده ایم