#یااباصالح_المهدی_عج♥️
منتظریم
ناقوس آمدنت به صدا در آید...
تا پخش شود
نوای ظهورت درون دلها...
مهدی جان بیا و صدای آمدنت
را به گوش ما برسان...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
❣صبحتون مهدوی❣
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی ها میگن حجاب کجای قرآن اومده؟!
به صراحت....l
نگو حجاب تو قرآن نیست
بگو کن نمیخوام رعایت کنم...
┈••✾•☘🦋🌸🦋☘•✾••┈
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسمت رو گذاشتم علی که مولات بشه علی....
پیشوات بشه علی....
الگوت بشه علی....🌱❤️
🌹🌷🌹🌷🌹
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ماه تولدت کیه😍🥰؟؟!!
♡═❁๑🌱๑🌸๑🌱๑❁═⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
دوستانی که کانال-100دارند امروز حمایتی داریم⚡️
از ساعت ۱۴الی۱۷ بنرتون گزاشته میشه کانال
@az_shohada_ta_karbala
بنرتون رو به ایدی زیر ارسال کنید↯
@ya_ali53
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشون که می بینی.....🙂❤️⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
blue beam ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
حتماااا ببینید.....❌❌❌❌❌
ویژه ....
بدانید و آگاه باشید که گمراه نشوید
ارسال کنید که جلوی گمراهی در آینده را بگیریم
.....❌❌❌❌😱
اللهم عجل لولیک الفرج ❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما از امام غافل بودیم....
ساخت خودمون⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادامه .....
حتمااااااااااااااااااااااا ببینید❌❌❌❌❌⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
#تلنگرانہ
ٺاحالاقیـمہبـاشـڪرخوردۍ؟؟🤔
قطعانخوردۍ🤢
چرا؟!؟
چوݩبـاهـمجـوردࢪنمـیاد😬
پـسچـراچادرمۍپوشـے
باشلواࢪٺنـگنودسانـٺـۍو
ࢪژلبوموهـاۍِپـریشـوݩ⁉️
نڪـنخـواهـرمـݩ🙃
قیـمہروبـاشـڪرنمیخورݩ:)❌
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے🕯
منتظر نشستہ…تابیادمحࢪم♥️
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
#تلنگرانہ ⁉️
جدیدا مدشدهتوبیوشونּمینویسـن
#گناهڪار
#مذهبۍنمآو....
لازمبهذڪرهسٺبگم
بهجاۍاینکهازگناهاتونخجالتبڪشیـن
باافتخارمیذاریدبیوتونּ؟!
باڪلاسمهستید؟!😐🤲🏼
#ماذافازا😐😂.
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#معرفی_شهید🧡✨
__________
نام: مجیدعسگری🧔🏻
تاریختولد: ۱۳۵۳/۰۵/۰۳♥️
محلتولد: شهرمقدسقم🏰
تاریخشهادت: ۱۳۹۶/۰۹/۰۶💔
آدرسمزار: گلزارشهدایقم🖤
___________
نگاهیگذرابهزندگیشهید:👇🏻🙂
شهید عسگری جمکرانی متولد 3 مرداد 1353 شهر مقدس قم و از فرهنگیان گرانقدر با مدرک کاردانی در رشته کاربرد کامپیوتر بوده است .این شهید والا مقام هنرآموز هنرستان شهدای چهارمردان بوده و در هنرستان های رجایی و ثامن نیز انجام ماموریت نموده است.
خانواده:👇🏻😊
شهید عسگری از خانواده ای متدین و دارای سه فرزند می باشد که از وی به یادگار مانده اند که یکی از آنها دختر می باشد.
همچنین یکی از فرزندان پسر این شهید از دانش آموزان روشندل استان است.
عسکری طلبه حوزه علمیه و از خادمان حرم مطهر حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران و سرگروه صالحین پایگاه بسیج شاهد حوزه مقاومت شهید قربانی بود.
شهادت:👇🏻💔
اوی پس از اعزام به مرکز مقاومت اسلامی در سوریه در روز دوشنبه ششم آذر ماه نود وشش به خیل شهدای مدافع حرم پیوست و در روز جمعه دهم آذرماه پس از اقامه نماز جمعه بردوش نمازگزاران استان،دانش آموزان و فرهنگیان تشییع و در گلزار شهدای استان قم به خاک سپرده شد.روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
#شهید_مجید_عسگری🙃
#سربازانرهبر👊🏻
-----------------------------
🌿j๑ïท➺°.•|⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت146 انگاراینجا هم خودشو برای
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق
#ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿
#پارت147
از جوابهای کوتاهش متوجه شدم خبریه ...
دلم میخواست بپرسم ،ولی با خودم گفتم اگه نیازبه دونستن من بود حتما علی بهم میگفت
چند لحظه ای نگذشت که یه آقایی
به سمت ما آمد و علی رو صدازد
علی هم بلند شد و به سمتش رفت همدیگه رو بغل کردند
علی هم منو به اون آقا معرفی کرد و اون آقارو هم به من معرفی کرد
اسمش حاج اکبربود
حاج اکبر: داداش شنیدم داری راهی میشی،،التماس دعا مارو فراموش نکنیااا....یه موقعی پریدی رفتی دست مارو هم بگیر
حرفاش نامفهوم بود برام
از چی داشت صحبت میکرد؟کجا قراربود بره !
دنیایی سوال ذهنمو درگیر کرده بود
علی بحث و عوض کرد
از حاج اکبر خواست دهه اول محرم به دانشگاه بیاد واسه روضه خوانیو مداحی کردن
حاج اکبرم هم با کمال میل قبول کرد
ولی من همچنان توی فکربودم
حتی متوجه رفتن حاج اکبرنشدم
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت147 از جوابهای کوتاهش متوجه
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق
#ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿
#پارت148
علی: آیه؟ آیه خوبی؟
_اره ،خوبم
علی: بریم؟
_اره بریم
با علی رفتیم سمت خونه ما
ناهار و باهم خوردیم وبعد ازناهار گفت با کسی قرار داره و نمیتونه بیشتربمونه
منم اصرارنکردم و خداحافظی کردیم
توی ذهنم پراز سوالای بی جواب بود
علی چه چیزی رو داشت از من پنهان میکرد
دهه اول محرم شروع شده بود
قرار شده بود
هرروز ساعت۱۶-۱۸ درنماز خونه مراسم بگیریم
اصلا فکرش هم نمیکردیم مورد استقبال قراربگیره
نماز خونه جای سوزن انداختن نبود
حتی خودمون هم جایی برای نشستن نداشتیم و از داخل حیاط به روضه ها گوش میدادیم
روضه خوندن حاج اکبردل سنگ رو هم نرم میکرد
هرروزبعد ازاتمام مراسم دم در ورودی نماز خونه میایستادیم و به سربچه ها گلاب میپاشیدیم
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷 #جانممۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_94 دوباره سکوت بین آن ها حکم فرما شد. شهاب سر
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷
#جانممۍࢪۅد🍂
#نـاحـلـــــہ💜
#قسمت_95
هوای گرم، کلافه اش کرده بود. صدای تلفنش بلند شد. کیفش را باز کرد، دنبال موبایلش گشت. بالاخره پیداش کرد،
با لبخند به صفحه موبایل نگاهی انداخت.
ــ الو شهاب...
ــ سالم خانمی...
ــ سالم عزیزم خوبی؟!
ــ خوبم شکر خدا! کجایی؟!
ــ نزدیک خونمونم.
ــ دانشگاه بودی؟!
مهیا اخمی کرد.
ــ بله... به خاطر زور گفتنای جنابعالی، من تو این گرما باید پاشم برم دانشگاه!
شهاب خندید.
ــ نامردی نکن... من که همیشه میرسوندمت دانشگاه از اونورم میوردمت... فقط امروز نتونستم.
ــ نظرت چیه؟ الانم دیر نیست! بیا بیخیال دانشگاه بشیم.
شهاب جدی گفت:
ــ مهیا!
مهیابه خانه رسید، موبایل را بین سروشانه اش نگه داشت و کلید را ازکیفش درآورد.
ــ باشه نزنم... شوخی کردم!
ــ استغفرا...!
مهیا گفت
ــ خوبه، همیشه استغفار بگو!
شهاب بلند خندید. مهیا از پله ها بالا رفت.
کسی خانه نبود، در را باز کرد و وارد خانه شد. مستقیم به طرف اتاقش رفت.
ــ شهاب اداره ای؟!
ــ آره!
مهیا مغنعه اش را از سرش کشید.
ــ آخیش چقدر گرم بود.
ــ چی شد؟!
ـ هیچی مغنعه ام رو از سرم برداشتم.
شهاب دوباره جدی شد.
ــ اونوقت پرده پنجره رو نکشیدی!
مهیابه پنجره نگاهی انداخت.
ـــ وای شهاب روبه رو اتاقم خب اتاق تو هستش!!
ــ مهیا پرده رو بکش...
مهیا غرزنان پرده رو کشید.
ــ بفرما کشیدمش.
ــ مهیا جان، خانمی ساختمونای اطراف هم وقتی پرده رو نمیکشی، به اتاقت دید دارند.
ــ باشه.
ــ راستی امشب مریم برنامه ریخته بریم بیرون!
مهیا فکری به سرش زد.
ــ شرمنده نمیتونم بیام...
شهاب ناراحت گفت:
ــ چرا؟!
ـ درس دارم دانشگاه و درسام مهمتره!
مهیا می خواست شهاب را اذیت کند. ولی نمی دانست نمی شود پاسدار مملکت را به این سادگی گول بزند.
شهاب سعی کرد نخندد و جدی صحبت کند:
ــ آره راست میگی عزیزم؛ درس و دانشگاه مهمتره، من الان زنگ میزنم به مریم کنسلش میکنم.
مهیا عصبانی داد زد.
ــ شهاب!!
شهاب بلند زد زیر خنده:
ــ باشه! آروم باش خانومی...
مهیا هم خنده اش گرفته بود.
ــ خانمی، من دیگه باید برم کاری نداری؟!
ــ نه سلامتی آقا!
ــ یا علی(ع)...
ــ علی یارت...
تلفن را روی تخت انداخت. کتاب هایش را درقفسه گذاشت، دستی روی کتاب ها کشید...
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
#تلنگرانہ.. ⃠🚫
⚠️آفلاین_آنلاین..... ‼️
وقتیبمیرم،تلگراممافلاینمیشہ🔇
دیگہتوصفحہامعکسینمیزارم،🏞
کہلایکبشہوکامنتبزارن♥️💌
گوشیامخاموشمیشہوهیچپیامی؛
ازدوستوآشنانمیاد..📬🍃
دوستهاییکہازطریقتلگرامواینستاپیداکردم؛
وتاآخرشباباهاشونچتمیکردم🌒
منویادشونمیرھ...🍂🔗
پسچیمیمونہ؟؟!!🤔
←قرآنیکہوقتیزندهبودمخوندم📚🙂
←پنجوعدهنمازیکہمیخوندم 😊📿🤲🏻
←احترامیکہبہپدرومادرمگذاشتم👨👩👧👦
←همہسعیموکردمکہبہنامحرمنگاهنکنم🙂🤭
←حجابمرورعایتکردم 🧕
←باگوشمبہهرچیزیگوشندادم 💁♀🎧
←اینکہغیبتکسیونکردم🔇
←دروغنگفتموتهمتنزدم 🙂
←پاهامتومراسمگناهراهنرفت 🚶🏼♀🚶🏼♂
←صلواتوذکرهاییکہگفتم 📿🦋✨
←کارهاۍخوبیکہکردم 🌿💐
←همهکارهاییکہاینجاانجامدادم
←درقبرآنلاینخواهدبود؛📡💡
کارۍکنیمڪہشرمندهاهلبیتنباشیمـ🦋
🔥⃟ ─ #بهخودمونبیایم.
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے🦋
داره میاد دوبارھ باز بوے محرم♥️🏴
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊