فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت دستورات خداوند👌
پیشنهاد مشاهده
@azadmooniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی زیباست...
قدرت و ارزشِ مهربونی بیشتر از قدرتِ پوله... مهربونی به هر چیزی، بهایی میده که با پول به دست نمیاد.
@azadmooniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یه شمالی میدونه میکس آلوچه
و دلال چی در میاد .
@azadmooniha
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعهای از تلفنهای همراه از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۳ میلادی
@azadmooniha
وقتی آنکس که دوستش داریم
بیمار میشود،
میگوییم امتحان الهی است ...!
ولی هنگامی که شخصی که
دوستش نداریم بیمار میشود،
میگوییم عقوبت الهیست !!
وقتی آنکس که دوستش داریم
دچار مصیبتی میشود،
میگوییم از بس که خوب بود...
و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت میشود،
میگوییم از بس که ظالم بود !!
مراقب باشیم ....!
قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم ...!!
همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و
اگر لباسی از سوی خدا، که نامش
سِتْر (پوشش) است نبود،
گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد...
پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی چون خون در رگها در وجودمان جاریست!
@azadmooniha
فاصله مشکل تا راه حل ...
روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و از او پرسیدند: «فاصله بین دچار یک مشکل شدن تا راه حل یافتن برای حل مشکل چقدر است؟»
استاد اندکی تامل کرد و گفت: «فاصله مشکل یک فرد و راه نجات او از آن مشکل برای هر شخصی به اندازه فاصله زانوی او تا زمین است!»
آن دو مرد جوان گیج و آشفته از نزد او بیرون آمدند و در بیرون مدرسه با هم به بحث و جدل پرداختند. اولی گفت: «من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده است که باید به جای روی زمین نشستن از جا برخاست و شخصا برای مشکل راه حلی پیدا کرد. با یک جانشینی و زانوی غم در آغوش گرفتن هیچ مشکلی حل نمیشود.»
دومی کمی فکر کرد و گفت: «اما اندرزهای پیران معرفت معمولا بار معنایی عمیقتری دارند و به این راحتی قابل بیان نیستند. آنچه تو می گویی هزاران سال است که بر زبان همه جاری است و همه آن را میدانند. استاد منظور دیگری داشت.»
آن دو تصمیم گرفتند نزد استاد بازگردند و از خود او معنای جملهاش را بپرسند. استاد با دیدن مجدد دو جوان لبخندی زد و گفت: «وقتی یک انسان دچار مشکل میشود، باید ابتدا خود را به نقطه صفر برساند. نقطه صفر وقتی است که انسان در مقابل کائنات و خالق هستی زانو میزند و از او مدد میجوید. بعد از این نقطه صفر است که فرد میتواند بر پا خیزد و با اعتماد به همراهی کائنات دست به عمل زند. بدون این اعتماد و توکل برای هیچ مشکلی راه حل پیدا نخواهد شد. باز هم میگویم فاصله بین مشکلی که یک انسان دارد با راه چاره او، فاصله بین زانوی او و زمینی است که بر آن ایستاده است.»
@azadmooniha
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.
تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد...
تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند. رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و با خودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس ناراحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم...
مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود...!
علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.
از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.
مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتما این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتما می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم.
@azadmooniha
عکس دستخط علامه حسن زاده آملی(ره) میباشد.
امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا به فرزند خويش امام سجاد(عليه السلام) در حالي که او را به سينه ي خود چسبانده و خون از بدن مبارکشان مي جوشيد، اين دعا را آموختند تا براي حاجت و برطرف شدن اندوه و بلاهاي سخت و امر عظيم و دشوار بخوانند:
بحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَکيمِ، وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوائِجِ السّائِلينَ، يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ، يا مُنَفِّسًا عَنِ الْمَکْرُوبينَ، يا مُفَرِّجًا عَنِ الْمَغْمُومينَ، يا راحِمَ الشَّيْخِ الْکَبيرِ، يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ، يا مَنْ لا يَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بى (کَذا وَ کَذا)
و به جاي کذا و کذا حاجت خود را بخواهد.
حسن حسن زاده آملی. عاشورای حسینی 1391 آمل حسینیه کوثر
خواندن اين دعا بعد از قرائت سوره ی يس مناسب است.
بحارالانوار: 92 / 196 ـ الباقيات الصالحات ، باب چهارم ، دعاى امام حسين (ع) روز عاشورا / 382
@azadmooniha