⚡️نقدی بر ضدعلوی جلوهدادن اهلسنت
✍#مهدی_مسائلی
پس از انتشار تصاویر تبلیغات تحریکآمیز مذهبی به مناسبت غدیر در گنبد کاووس، و انتقادهایی که نسبت به آن صورت گرفت، جناب آقای حامد کاشانی فقط با انتخاب یکی از این تصاویر(با متن: علی ع با حق است و حق با علی است) به دفاع از این اقدام پرداخت و نوشت: "وقتی بیش از حد کوتاه بیایی، نتیجه این میشود که روایات مورد قبول همه فرق در مورد امیرالمؤمنین سلام الله علیه را هم برنتابند."
در نقد این موضع سه نکته را خدمت ایشان متذکر میشوم:
۱. اهلسنت هیچ مشکلی با روایت بالا ندارند و اعتراضها به مجموع تبلیغات و خصوصا پارچهنوشتههای تحریکآمیز دیگر بوده است.( مثل: فاروق اعظم امیرالمومنین است؛ صدیق اکبر امیرالمومنین است)
گمان نمیکنم که پارچهنوشتههای دیگر را ندیده باشید.
نزد اهلسنت صدیق و فاروق از القاب خلیفه اول و دوم است، حالا اگر در پارچهنوشتههایی این دو لقب از آنها سلب شود، آیا این اقدام تحریک احساسات مذهبی اهلسنت را هدف نگرفته است؟!
بیایید در این قضیه کمی منصف باشیم، مثلا اگر کسی در شهرهای تهران، اصفهان، کاشان و قم و ... که شیعیان معتقدند لقب امیرالمومنین از القاب خاصهی امام علی(ع) است، پارچه نوشته بزند با این مضمون که: "عمر امیرالمومنین است" موضع شیعیان چه خواهد بود؟
۲. انعکاس ناقص واقعه و دفاع از آن، به مخاطبین اینگونه القا میکند که گویا اهلسنت در مقابل فضایل امام علی(ع) و معترض به بیان آنها هستند. پیش از این در برنامه تلویزیونی نیز در نقل فضایل امام علی(ع) اینگونه برداشت میشد که گویا جبهه مقابل اسلام علوی، اهلسنت هستند. این در حالی است که مرزبندی اسلام علوی ماورای شیعه و سنی است و بسیاری از اصحاب و یاران امام علی(ع) در مصاف با اسلام اموی از کسانی بودند که عنوان شیعه اصطلاحی امروزی را نداشتند و خلفای پیشین را میپذیرفتند.
امروز همهی اهلسنت به صورت عام امام علی(ع) را به بالاترین اوصاف مدح میکنند و قسمتی از اهلسنت به صورت خاص در جبهه اسلام علوی قرار دارند و منتقد اسلام اموی و آمریکایی هستند. این افراد بیش از بعضی از شیعیان، شیعه علی(ع) هستند، چون اینها شیعیان رسمی هستند و آنها شیعیان اسمی.
۳. بیان حق و جهر به آن مطلوب است، ولی اگر طرف مقابل نیز معتقد باشد که حرفش حق است آیا به مانند شما میتواند جهر به حق داشته باشد. حدود دو سال پیش در شبکههای مجازی تصاویر نصب نمادی در شهر بانه منتشر شد که در آن، کنار نام خداوند و پیامبر، نام خلفای چهارگانه مورد احترام اهلسنت وجود داشت. عدهای فریاد وااسلاما سر دادند که چرا این اتفاق در کشور شیعه ایران روی داده است؟! تا آنجا که مسئولین آن شهر مجبور بر برداشتن آن شدند. این درحالی بود که شهر بانه در کردستان، شهری کاملاً سنینشین است و شیعه بومی در آنجا اصلا وجود ندارد.
خوب میدانم که با بیان این سخنان عدهای من را به سنیگری و حتی وهابیت متهم میکنند، ولی من شیعه امام علی(ع) هستم که فرمود: "آنچه بر خود میپسندى براى مردم نيز بپسند و آنچه براى خود نمیپسندى براى آنها نيز نپسند!"
.............
@azadpajooh
⚡️ماجرای قطع دست شیعیان برای زیارت امام حسین(ع)/رب مشهور لا اصل له
✍مهدی مسائلی
اخیرا کلیپی از سید مهدی فقیه امامی منتشر شده که وی توصیه به شرکت در مجالس عزاداری حتی با احتمال سرایت ویروس کرونا میکند، وی برای توجیه این موضوع به ماجرای قطع دست شیعیان برای زیارت امام حسین(ع) استناد میکند و این کار را نوعی جانبازی در راه ائمه(ع) میداند.
اما در منابع حدیثی و تاریخی گزارشی از قطع دست برای زیارت امام حسین(ع) وجود ندارد.
در گزارشهای تاریخی آمده است که متوکل قبر امام حسین را تخریب نموده و از زیارت آن حضرت منع میکرد، ولی در هیچ گزارشی شرط کردن قطع دست برای زیارت وجود ندارد.(مروج الذهب، ج۴، ص۵۱)
بر فرض هم که چنین داستانی در گزارشهای تاریخی آمده باشد چون این رفتار مورد تایید امام معصوم نیست، نمیتوان آن را دلیلی بر جواز تحمل آسیب بدنی برای زیارت امام حسین(ع) قرار داد.
حقیقت اینکه حفظ جان حتی مقدم بر اظهار عقاید دینی و انجام همهی مناسک مذهبی است آنگونه در روایت آمده است که حتی میتوان برای حفظ جان به اولیای الهی ناسزاگویی کرد. چنانچه امیرالمومنین(ع) میفرماید: "روزگاری فرا میرسد که شما را به ناسازاگویی به من فرا میخوانند، به من ناسزا گویید که حفظ جانتان در آن است."(کافی، ج۳، ص۵۵۳)
در الگوسازی دینی نباید به رفتار شیعیان اکتفا کرد، زیرا شیعیان ممکن است از روی شدت محبت، مرتکب رفتارهایی شوند که نه تنها مورد توصیهی دین نیستند، بلکه مذموم نیز هستند.
در رفتارهای دینی باید به محکمات روایی و اصول رفتاری دین پایبند باشیم و با داستان و حکایت و حتی یک روایت خاص از آنها عدول نکنیم.
بیتردید عزاداری محرم را نباید تعطیل کرد ولی برگزاری مراسم سوگواری عاشورا همچون گذشته نه تنها مخالف قواعد دینیای است که حفظ جان افراد را بر انجام مناسک دینی مقدم میدارد، بلکه جان دیگران را نیز به خطر میاندازد و نوعی حقالناس است. بر فرض که حکایت قطع دست شیعیان برای زیارت واقعی باشد و ائمه(ع) نیز آن را تایید کرده باشند، زیارت آن شیعیان، جان دیگران تهدید را نمیکرد و خطری برای امنیت بهداشتی جامعه نداشت.
............
@azadpajooh
⚡️حواشی کتابی در باب اصلاح عزاداری از دیروز تا امروز
📔کتاب التَنزیه لِاَعْمال الشَبیه نوشته سید محسن امین/ترجمه مهدی مسائلی📔
کتاب التَنزیه لِاَعْمال الشَبیه یکی از معدود کتابهایی است که در زمان خویش با موضوع اصلاح عزاداری به نگارش درآمد.
این کتاب التَنزیه محور یکی از جنجالیترین رویدادهای تاریخ تشیع است که نزدیک به یک قرن پیش حواشی فراوانی در حوزه علمیه نجف به همراه داشت و مخالفان این کتاب از آن با عنوان فتنه بزرگ یاد میکنند.
سید محسن امین، یکی از علمای بزرگ ساکن سوریه بود که کتابهای متعددی در دفاع از اصل عزاداری نوشته بود و کتاب «کشف الارتیاب» از وی، یکی از معروفترین کتابهای نقد وهابیت تا به امروز است، اما نگارش کتاب التنزیه کافی بود تا دلبستگان به صورتهای خاصی از عزاداری مثل قمهزنی، او را در نجف، اموی معرفی کنند و سقاها را وا دارند تا به جای بهجای «لعنت خدا بر حَرْمَله» بگویند: «لعنت خدا بر امین»
در این میان حمایت و پشتیبانی مرجع بزرگ آن زمان آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از سید محسن امین موجب شد تا آتش این فتنه بعد از چند سال فروکش کند و سید محسن با استقبال ایشان به نجف وارد شود.
اگرچه با گذشت زمان ظاهراً جنجالها و حاشیهها پیرامون این کتاب به پایان رسید ولی موضوعی که این کتاب به آن پرداخته است، هنوز نیز در جامعه مذهبی شیعه جدالهای فراوانی را به همراه دارد.
کتاب التنزیه را نخستینبار جلال آلاحمد با عنوان عزاداریهای نامشروع ترجمه کرد. این کار اولین اثر قلمی جلال آلاحمد بوده است. اما فقط حدود یک سوم آن به صورت آزاد ترجمه شده است. بیشک اگر جلال آن را بعدها ترجمه میکرد، ترجمهای دقیقتر و نثری روانتر میداشت. این ترجمه در سال 1322شمسی منتشر شد. ولی سریع نایاب شد، مرحوم جلال آلاحمد در یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات دراینباره مینویسد: «جزوهای از عربی به اسم «عزاداریهای نامشروع» که سال 22چاپ شد و یکیدو قِران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم... . نگو که بازاریهای مذهبی همهاش را چکی خریدهاند و سوزانده. این را بعدها فهمیدیم.»
چند سال پیش بنده این کتاب را به صورت کامل ترجمه کردم و همراه با شرحی مفصل از حواشی و سرگذشت آن، با عنوان «سرآغاز اصلاح عزاداری» توسط نشر آرما در سال۱۳۹۶ منتشر شد. از همان ابتدا حاشیه سازیها برای این ترجمه نیز آغاز شد و پیامی به این محتوا در شبکههای اجتماعی رد و بدل میشد: « کتابی که حزب بعث عراق در راستای مبارزه با عزاداری منتشر میکرد در ایران نیز ترجمه و چاپ شد. مترجم: مهدی مسائلی» دروغ بودن این نسبت به همان میزان اموی و وهابی نامیدن سید محسن امین است. از این گذشته، دروغپردازان گویا نمیدانند که همهی چاپهای کتاب التنزیه در لبنان منتشر شده و انتشار این کتاب مربوط به زمانی است که اصلا حزب بعثی در عراق وجود نداشته است.
..............
@azadpajooh
👆📔سرآغاز اصلاح عزاداری، ترجمه کتاب التنزیه
☑️ زمانی در نجف طرفداران کتاب التنزیه و مخالفان قمهزنی را اموی نامیدند و سقاها را وا داشتند تا به جای بهجای «لعنت خدا بر حَرْمَله» بگویند: «لعنت خدا بر امین»
☑️ حالا نیز که ترجمه آن منتشر شده پیامی به این محتوا در شبکههای اجتماعی رد و بدل میکنند:
« کتابی که حزب بعث عراق در راستای مبارزه با عزاداری منتشر میکرد در ایران نیز ترجمه و چاپ شد. مترجم: مهدی مسائلی»
☑️دروغ بودن این نسبت به همان میزان اموی و وهابی نامیدن سید محسن امین است که کتابهای متعددی در دفاع از اصل عزاداری و نقد وهابیت نوشته بود.
از این گذشته، دروغپردازان گویا نمیدانند که همهی چاپهای کتاب التنزیه در لبنان منتشر شده و انتشار این کتاب مربوط به بیش از صدسال پیش است که اصلا حزب بعثی در عراق وجود نداشته است.
🔽خرید آنلاین کتاب "سرآغاز اصلاح عزاداری" از اینترنت:
https://b2n.ir/064417
.................
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
⚡️ماجرای قطع دست شیعیان برای زیارت امام حسین(ع)/رب مشهور لا اصل له ✍مهدی مسائلی اخیرا کلیپی از سید
⚡️منابع و اسناد جعلی اینترنتی
پس از آنکه بنده بیان کردم ماجرای قطع دست شیعیان برای زیارت امام حسین(ع) هیچ منبع تاریخی و حدیثی ندارد، بعضی با جستجو در اینترنت آدرسهای یک یادداشت اینترنتی را برای من فرستادند که در آن ادعا شده بود که در کتاب مروجالذهب مسعودی چنین مطلبی وجود دارد. نقل قول از مروج الذهب هم از کتابی دیگر اینچنین آمده بود: "مسعودی، مورخ بزرگ، در کتاب مروج الذهب مینویسد: خانمی که به قصد ثبت نام زیارت حرم امام حسین (ع) مراجعه کرده بود، دست چپ خود را برای قطع کردن بیرون آورد. مأموران به وی متذکر شدند که بهای زیارت، قطع دست راست است. خانم با نشان دادن دست قطع شدۀ خود گفت: دست راستم را سال گذشته قطع کردید"(خضری، سید احمدرضا. تاریخ خلافت عباسی ، تهران: سمت، 1388) اما نه تنها در مروجالذهب مسعودی چنین داستانی وجود ندارد، بلکه در منبع معاصر ذکر شده نیز اشارهای به این مطلب نشده است و گویا بعضی خواستهاند برای این داستان سندسازی بکنند. جالب اینکه نویسنده این مقاله اینترنتی در اینجا فقط اسم کتابها را میآورد و سخنی از شماره جلد و صفحه نمیکند.
بعضی نیز در مقام پاسخگویی به بنده گفتند: وقتی در تاریخ هست که متوکل شیعیان را از زیارت بازمیداشت و تهدید به قتل میکرد، شما دست قطع کردن را نفی میکنی؟!
در پاسخ باید بگویم:
اولا؛ مطالب تاریخی با قیاس اولویت اثبات نمیشود و مثلا در این واقعه نمیتوان گفت چون متوکل زائران را شهید میکرد پس میتوان میگفت چشم آنها را هم در میآورد یا آنها را مُثله میکرد.
ثانیا بحث بر سر نتیجه گیری است که بعضی از این واقعه دارند، یعنی زیارت همراه با ضرر جانی اختیاری را تجویز میکنند.
ثالثا اصلا خلاف منطق است که متوکل با قطع دست اجازه زیارت بدهد، زیرا اگر اصل زیارت به ضرر متوکل بود، با قطع دست بسیار بیشتر به ضرر او میشد.
...........
@azadpajooh
⚡️بگذار بکشند این پدرسوختهها را
شخصی در انتقاد به یادداشت بنده نوشته بود:
"این مسائلی و امثاله یه جوری از قضایای کربلا انتقاد میکنند که انگار وکیل و وصی شمر هستند جوری که مثلا اگر بگیم امام حسین علیهالسلام روز عاشورا ۱۰۰۰ نفر رو کشتند این آقایون دلشون برای اون ۱۰۰۰ نفر میسوزه"
حقیقتا من هم وقتی سخن بالا را میخواندم یاد لطیفهی زیر افتادم:
گویند روزی مداحی روضه میخواند و میگفت: حضرت اباعبدالله- علیهالسلام- به میدان رفت و یکصد هزار از لشکریان یزید را به جهنم فرستاد. حضرت علی اکبر- علیهالسلام- رفت و 40 هزار را کشت و حضرت ابالفضل، علیهالسلام،20 هزار و همینطور ادامه داد.
شخصی از پای منبر با صدای بلند گفت: جناب اینکه از 200 هزار هم بالاتر رفت. لشکریان یزید که این تعداد نبودند.
روضه خوان گفت: بگذار بکشند این پدر سوختهها را!
...............
@Azadpajooh
🔸*شبهای خیمه*
⚡️نقد تاریخی کتابهای جریان ساز عاشورایی
نقد و بررسی و حواشی
کتاب *التنزیه لاعمال الشبیه*
اثر سیدمحسن امین عاملی
🎤مهدی مسائلی
پنجشنبه 30 مرداد
30 ذیالحجه
ساعت 18
پخش لایو از اینستاگرام «کافه تاریخ» و «هیئت قرآنی احیا»
instagram.com/cafetarikh.ir
instagram.com/ehyaonline
خیابان وصال شیرازی
نرسیده به بلوار کشاورز
بالاتر از ایتالیا
بن بست مریم، کاشی 5
کافه تاریخ(تاریخ آنلاین)
.............
@azadpajooh
⚡️ریشههای فکری انحرافات عزاداری/معرفی چهار تلقی مؤثرعزاداری
*قسمت اول*
✍مهدی مسائلی
امامحسین(ع) وسیلهای برای ارتباط همیشگی و عمومی مسلمانان با نهضت حسینی(ع) است. افزون بر این، مراسم عزاداری یک برنامه تبلیغی موثر در مذهب تشیع بهشمار میآید ولی گاهی رفتارهایی انحرافی در عزاداری امامحسین(ع) داخل میشوند که آن را از اهداف خود دور کرده و یک سوءتبلیغ برای مذهب تشیع بهشمار میآیند. انحرافات عزاداری را میتوان به سه دسته تقسیم کرد.
1. رفتارهایی که با قطع نظر از عزاداری بودنشان، حرام فقهی و گناه و معصیت هستند، اما چون داخل عزاداری شدهاند نسبت به آنها سکوت شده و حتی صورت نیکویی پیدا کردهاند.
2. رفتارهایی که عنوان عزاداری ندارند و آنها را نمیتوان یک عزاداری شرعی یا عرفی دانست، اما عدهای آنها را در عزاداری وارد کرده و میکنند.
3. رفتارهایی که شاید بهخودیخود حرام و معصیت نباشند ولی انجام آنها در مجلس عزاداری امامحسین(ع) در شأن این مجلس نیست و موجب هتکحرمت آن میشوند.
گسترش چنین رفتارهایی در عزاداری، چهره دینی و معنوی آن را مخدوش میکند و موجب میشود شیعیان عزادار بهجای دنبالروی از متن عاشورا، درگیر حواشی آن شوند.
اما انحرافات عزاداری معلول افکار و نگاههای خاصی به عاشورا و عزاداری است که تا آن علتها اصلاح نشود، نمیتوان این انحرافات را از عزاداری امامحسین(ع) زدود. از اینرو شناخت و مقابله با ریشههای فکری انحرافات عزاداری، اهمیت بیشتری از خود انحرافات عزاداری دارد. در تحلیلی میتوان موارد زیر را از مهمترین ریشههای فکری این انحرافات عزاداری دانست.
الف) اشتباه در تفسیر کیفیت و درجه عزاداری
امروز بعضی از شیعیان بالا رفتن کیفیت و درجه عزاداری را به تنآزاری و زجر بیشتر بدن تفسیر میکنند. این درحالی است که در نگاه روایی، معیار کیفیت عزاداری به معرفتی است که برای افراد ایجاد میکند، یعنی هرچه عزاداری معرفت و آگاهی بیشتری برای افراد ایجاد کند، کیفیت بهتری دارد. از اینرو در روایات تاکید فراوانی بر گریه بر مصائب امامحسین(ع) شده است، بهگونهای که میتوان گریه را مصداق اصلی عزاداری دانست. از خصوصیات مهم گریه، افزایش محبت و بهتبع آن، ایجاد ارتباط معرفتی با نهضت عاشوراست.
اما در زمان کنونی معیار کیفیت عزاداری تغییر کرده است. ارتباط قلبی و معرفتی با نهضت عاشورا عیار برتری آن را به نمایش نمیگذارد، بلکه خشونت و تنآزاری و نمایش ظاهری آن، ملاک کیفیت عزاداری شده است. برای بسیاری از شیعیان، عزاداری هرچه خشنتر باشد ثواب بیشتری دارد. ممکن است درباره بعضی مصادیق خشونت در عزاداری، همچون قمهزنی در جامعه شیعه اختلافنظر فقهی وجود داشته باشد و بعضی بهخاطر وهنآمیز بودن آنها یا حکم رهبری از چنین رفتارهایی پرهیز کنند، اما عدهای هم نه. امروز بیشتر سینهزنان کیفیت سینهزنی را براساس آهنگ و شدت آن تعریف میکنند. آنها فکر میکنند هرچه دستها محکمتر بر سینهها فرود آید، سینهزنی بهتری صورت گرفته است و از آن بهتر اینکه عزاداران هنگام سینهزنی لخت شوند تا سینه آنها سرخ یا کبود شود. در مراسم عزاداری این ضربههای محکم سینهزنان است که مداح را به شوق میآورد و موجب ستایش سینهزنی میشود. فراتر از این، صورتهای خراشیده گاهی نشانگر آن است که افراد به لایه بالاتری از عزاداری دست یافتهاند.
حقیقت اینکه امروز بسیاری از افراد، عزاداری را ابزاری برای زجر و سختیدادن به بدن میبینند تا از رهگذر آن در مصیبتهای وارد بر امامحسین(ع) و شهدای کربلا شریک شوند و با آنها مواسات و همدردی کنند. ب) هدف دانستن عزاداری (عزاداری برای عزاداری)
بعضی شیعیان قصد و هدفی ورای عزاداری ندارند و حتی طرح بحث درباره اهداف عزاداری را نیز انحراف تلقی میکنند. از دیدگاه آنها نهتنها آخرخط همینجاست، بلکه تمام دینداری به عزاداری ختم میشود. به دیگر سخن، تمام برنامههای عبادی، اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و همه امور زندگی برمبنای عزاداری پایهگذاری شده است و تمام معنویت و کمال انسانی در انجام عزاداری دیده میشود؛ زیرا این افراد میپندارند: «إنّ الدنیا و ما خلق لأجل اقامه عزاء الحسین(ع)؛ دنیا و هرآنچه خلق شده برای عزاداری امامحسین(ع) است.»
هنگامیکه عزاداری تبدیل به هدف شود، بهجای رشد کمالی و عمودی، رشد سطحی و افقی پیدا میکند. از همینرو عزاداران بهجای عمقبخشیدن به عزاداریها و پررنگکردن معرفت عاشورایی، تنها در آن تنوع ایجاد میکنند و روزبهروز صورتهای جدیدی بر آن میافزایند.(ادامه در قسمت دوم)
⬅️لینک یادداشت منتشر شده در روزنامه فرهیختگان:
http://farhikhtegandaily.com/newspaper/4020/14/&page=183097
................
@azadpajooh
⚡️ریشههای فکری انحرافات عزاداری/معرفی چهار تلقی مؤثرعزاداری
*قسمت دوم*
✍مهدی مسائلی
ج) جدا دانستن عزاداری از سایر مناسک دینی
میان بعضی از شیعیان این تلقی هست که عزاداری از سایر مناسک و رفتارهای دینی جداست و حتی بعضی فکر میکنند نتایج و بهره عزاداری امامحسین(ع) برای آن حضرت است و ایشان پاداش و جزای آن را میدهد. عنوان «دستگاه امامحسین(ع)» عنوان رایجی است که برای این تلقی بهکار میرود آنگونه که گویا عزاداری متعلق به دستگاه امامحسین(ع) است و نماز و روزه و حج و... متعلق به دستگاه خداست. شهیدمطهری در تبیین انحرافات ناشی از این طرز تلقی میگوید: «... در دستگاه امامحسين(ع) اين حرفها مانعی ندارد. دستگاه امامحسين عليهالسلام از دستگاه ديگران جداست. اگر اينجا دروغگفتی، بخشيده است؛ جعلكردی، بخشيده است؛ تحريفكردی، بخشيده است؛ شبيهسازی كردی، بخشيده است؛ به تن مرد لباس زن كردی، بخشيده است؛ هر گناهی كه اينجا كردی، بخشيده است. هدف خيلی مقدس است. درنتيجه افرادی در اين قضيه دست به جعل و تحريف زدهاند كه انسان تعجب میكند... . اين موضوع كه دستگاه حسينی يك دستگاه جدايی است و از هر وسيلهای برای گرياندن میشود استفاده كرد، اين خيال، اين توهم دروغ و غلط، يك عامل بزرگی شد برای جعل و تحريف.» (مجموعهآثار،ج۱۷، ص۹۲)
حقیقت اینکه جدایی دستگاه امامحسین(ع) و دستگاه خدا با «الهیات عزاداری» مخالفت دارد و گاهی درصورت علم و آگاهی، آن را بهمراتب «شرک» میکشاند. شهید در تبیین این موضوع نیز میگوید: «... اگر ميان مسلمانان هم كسی چنين معتقد شود كه دركنار دستگاه سلطنت ربوبی، سلطنتی ديگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست در كار است، چيزی جز شرك نخواهد بود. اگر كسی گمان كند كه تحصيل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصيل رضا و خشنودی فرضا امامحسين(ع) راهی ديگر دارد و هريك از اين دو، جداگانه ممكن است سعادت انسان را تامين كند، دچار ضلالت بزرگی شده است. در اين پندار غلط چنين گفته میشود كه خدا با چيزهايی راضی میشود و امامحسين(ع) با چيزهايی ديگر؛ خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زكات، راستی، درستی، خدمت به خلق، بر به والدين و امثال اينها و با ترك گناهان از قبيل دروغ، ظلم، غيبت، شرابخواری و زنا راضی میشود ولی امامحسين(ع) با اين كارها كاری ندارد؛ رضای او در اين است كه مثلا برای فرزند جوانش علیاكبر(ع) گريه يا لااقل تباكی كنيم؛ حساب امامحسين از حساب خدا جداست. بهدنبال اين تقسيم چنين نتيجه گرفته میشود كه تحصيل رضای خدا دشوار است؛ زيرا بايد كارهای زيادی را انجام داد تا او راضی شود؛ ولی تحصيل خشنودی امامحسين(ع) سهل است؛ فقط گريه و سينهزدن؛ و زمانی كه خشنودی امامحسين(ع) حاصل شود او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت میكند و كارها را درست میكند؛ حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فیسبيلالله كه انجام ندادهايم همه تصفيه میشود و گناهان هرچه باشد با يك فوت از بين میرود! ...امامحسين(ع) كشته نشد برای اينكه -العياذ باللّه- دستگاهی در مقابل دستگاه خدا يا شريعت جدش رسول خدا بهوجود آيد؛ راه فراری از قانون خدا نشان دهد. شهادت او برای اين نبوده كه برنامه عملی اسلام و قانون قرآن را ضعيف سازد. برعكس، وی برای اقامه نماز و زكات و ساير مقررات اسلام از زندگی چشم پوشيده، به شهادت تن داد.» (مجموعهآثار،ج1، ص۲۴۹)
د) غیرعقلانی دانستن عزاداری
بعضی شیعیان عزاداری را مسالهای غیرعقلانی و عاشقانه میدانند که عقل و حتی فقه حق دخالت در آن را ندارد. تعابیری همچون مجنون حسین، مجنون رقیه و... گاهی اشاره به این تفکر دارند. این رویکرد موجب بروز رفتارهای صوفیانه در عزاداریها میشود و جنبوجوشها و حرکات رقصگونه صوفیان -که با اذکار و نامهای الهی انجام میشود- اینجا با نام حسین(ع) به اجرا گذاشته میشود.
⬅️لینک یادداشت منتشر شده در روزنامه فرهیختگان:
http://farhikhtegandaily.com/newspaper/4020/14/&page=183097
................
@azadpajooh
📔معرفی کتاب "عار یا شعار، قمهزنی در ترازوی عقل و شرع"+ خرید آنلاین
✍ نویسنده: مهدی مسائلی
🔹معرفی کتاب:
✔️در فصل اول این کتاب سیر تاریخی قمهزنی، عوامل پیدایش و گسترش آن مورد بحث قرار گرفته است.
✔️در فصل دوم این کتاب به بررسی دلایل موافقان و مخالفان قمهزنی اختصاص دارد و به مباحث استدلالی و روایی در این بخش توجه شده است.
در این بخش تعدادی از روایات مورد استناد طرفداران قمهزنی مورد نقد قرار گرفته است که عناوین بعضی از آنها عبارتند از: «لطمه زنان فاطمی»، «داستانِ سر به محمل کوبیدن»، «خون گریه کردن امام زمان علیهالسلام»، «خونگریهکردن امامسجاد علیهالسلام»، «زخمشدن پلک چشمان اهلبیت علیهمالسلام»، «نسبت شکستن سر و صورت به امام سجاد(ع)»، «بیهوششدن امامرضا(ع)»، «جاریشدن خون از بدن پیامبران الهی در کربلا» و…
✔️فصل سوم این کتاب به بررسی چند شبهات موافقان قمهزنی اختصاص دارد.
✔️فصل چهارم این کتاب است که با عنوان «سیر تاریخی تحریم قمهزنی» به تحریر درآمده است و فصل پنجم کتاب فتواهای جواز قمهزنی را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
💎کتاب «عار یا شعار؛ قمه زنی در ترازوی عقل و شرع» در دومین دوره کتاب سال عاشورا بهعنوان اثر برگزیده معرفی شد
..................
⚡️خرید آنلاین:
https://b2n.ir/719273
@azadpajooh
⚡️تأملی در مقتل العباس(ع)
✍مهدی مسائلی
گاهی روضههای عاشورایی با گزارشهای تاریخی همسانی ندارند. البته اشکالی به روضهخوانی متداول نیست و من خود بارها با چنین روضههایی بر مصائب عاشورائیان اشک ریختهام. ولی در جایش باید تاریخِ مستند عاشورا نیز بررسی شود.(پس گزارشی که در ادامه میآید نفیِ روضهخوانی متداول درباره حضرت عباس(ع) نیست)
درباره نحوه شهادت حضرت عباس(ع) دو گزارش وجود دارد. گزارش اول که در کتابهای متقدم تاریخی و روایی آمده است حکایت از آن دارد که پس از شهادت اصحاب امام حسین(ع)، آن حضرت به همراه برادرشان عباس به میدان رفتند. در این میان تشنگی بر امام غلبه کرد و ایشان به سمت فرات حرکت کرد. اما لشگر دشمن راه را بر امام بستند و مانع رسیدن آن حضرت به آب شدند. سپس میان امام حسین(ع) و حضرت عباس فاصله افکندند و حضرت عباس را به شهادت رساندند. در این روایت سخنی از رسیدن حضرت عباس(ع) به فرات و ننوشیدن آب و گرفتن مشک از دست قطع شده مطرح نشده است. (شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص 109 طبرسى، اعلامالورى، ص248) حکایت فوق اگرچه در منابع متقدم و معتبر تاریخی و علمای شیعه آمده است ولی به واسطه اعراض روضهخوانان معروفیتی ندارد. اما حکایت دوم درباره شهادت ایشان همان روضه معروف است که در آن آمده است که حضرت عباس جهت اذن میدان به نزد امام آمد ولی ایشان از برادرش خواست که برای کودکانی که العطش العطش میگفتند آب بیاورد، حضرت عباس چهارهزار محافظ نهر را کنار میزند و هشتاد نفر را میکشد، وارد نهر میشود ولی به یاد تشنگی امام آب نمینوشد. در برگشت محاصره میشود و دستهایش قطع شده و به شهادت میرسد. منبع این روایت کتاب «المُنْتَخَب فی جَمْعِ المَراثی وَ الْخُطَب» نوشته فَخْرُالدّین طُریحی از علمای قرن یازدهم است. منتخب طریحی کتاب معتبری نیست و این روایت را نیز بدون سند و منبع نقل میکند، ولی بهخاطر محتوای حزنانگیز آن، روضه حضرت عباس(ع) تنها با همین حکایت خوانده میشود و این نقل نزد مردم قطعی تلقی میشود. مرحوم علامه شعرانی در ترجمه کتاب نفسالمهموم پس از ترجمه حکایت اول و دوم درباره شهادت عباس، به نقد حکایت دوم میپردازد و مینویسد: «مترجم گويد: اينكه از قول حضرت سيدالشهدا روايت كرده است: اگر تو بر وى لشكر من پراكنده مىشود دلالت دارد كه به ميدان رفتن حضرت ابیالفضل وقتى بود كه اغلب اصحاب كشته نشده بودند و اين بر خلاف روايت همه اهل سير و اخبار است و حق اين است كه وقتى عباس رفت و كشته شد لشكرى باقى نمانده بود؛ و قاتل او را در اين روايت نوفل ازرق گفته است با آنكه موافق روايات صحيحه حكيم بن طُفيل و زيد بن رقاد است و اين روايت از جهتى مانند دامادى حضرت قاسم است براى اينكه در كتب تواريخ معتبره كه در دست ماست هيچيک از اين دو قصه مذكور نيست جز اينكه دامادى حضرت قاسم را ملّاحسين كاشفى ذكر كرده است و او مردى عالم و متتبع بود و روايت آب آوردن حضرت عباس را مجلسى از يكى از تأليفات اصحاب كه نمیشناسيم نقل فرموده است. فرق بين دو قصه اين است كه: مورخين معتبر چيزى مخالف و مضاد با دامادى او نقل نكردهاند غايت اينكه ساكت ماندهاند اما مطالب مخالف با اين حكايت حضرت عباس(ع) بسيار نقل كردهاند چنانكه گذشت از شيخ مفيد و ابوالفرج و ابومخنف و طبرى و ابوحنيفه دينورى گويد: از حسين(ع) جدا نمیشد و تا آخر با او بود جهاد میكرد تا لشكر اعداء قهرا او را جدا كردند. چنانكه جمع بين روايات معتبره مورخين و اين روايت نهايت تكلّف دارد مگر اينكه بگوييم چون كاشفى سنی بوده است بايد روايت او مردود باشد و اين مرد مجهول شيعى بوده است و او صحيح گفته است و ما پيش از اين گفتيم همه علما در مقتل از اهلسنت روايت كردهاند و اين اخبار كه در ارشاد و ملهوف و مناقب ابنشهر آشوب و غير آن میبينيم همه منقول از مداينى و زبير بن بكار و طبرى و ابناثير و امثال آنهاست و اگر از ابیمخنف و هشام بن محمد بن سائب كه شيعى بودند چيزى نقل كنند باز غالبا اينها از اهلسنت بلكه از لشكريان ابن سعد كه در كربلا بودند نقل كردهاند و اگر بايد روايات اهلسنت را ترک كرد بايد اكثر اخبار مقاتل را ترک كرد بلكه بايد تواريخ و تفاسير و غزوات و سير را دور انداخت حتى تفسير مجمعالبيان و تبيان را كه غالبا منقول از اهلسنت است. و اگر میتوان آنها را نقل كرد دامادى حضرت قاسم را كه ملاحسين كاشفى نقل كرده است نيز میتوان نقل كرد و حق آن است كه علماى ما در غير فقه و احكام اخبار اهلسنت را نيز روايت میكردند و بر آنها اعتماد مینمودند بلكه در فقه نيز گاهى به قرائن روايت اهل سنت را ترجيح میدادند.» دمعالسجوم: ترجمه کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی، مترجم: ابوالحسن شعرانی، ص288.
...........
@azadpajooh
تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/آیا عابس لخت بود؟
✍مهدی مسائلی
هواداران ترویج قمهزنی برای سنت جلوه دادن این عمل به بعضی از روایات استناد میکنند. متأسفانه تعدادی از این روایات صراحتا جعلی هستند یا تحریفی آشکار در معنای آنها صورت گرفته است.
بنده چند نمونه از این جعلها و تحریفات را در کتاب «عار یا شعار؛ قمه زنی در ترازوی عقل و شرع» آوردهام. اما یکی از تحریفات روایی که جایش در آن کتاب خالی است، بحث استناد طرفداران قمهزنی به میدان رفتن عابس بن ابی شُبیب شاکری است.
در قسمتی از حکایت به میدان رفتن عابس در روز عاشورا آمده است: «ثم مشى بالسيف مصلتا نحوهم، و به ضربة على جبينه؛ سپس با شمشير كشيده به سوى آنها رفت و جای زخمى بر پيشانى داشت.» طرفداران قمه زنی از وجود جای زخم بر پیشانی عابس چنین استفاده کردهاند که او قبل از رفتن به میدان نبرد، رفتاری شبیه قمهزنی داشته و خودزنی نموده است. ولی این جای زخم هیچ ارتباطی با رفتارهای مشابه قمهزنی ندارد بلکه جای ضربهای بوده است که سالها قبل در جنگ صفين و در رویارویی و جنگ با دشمنان بر عابس وارد شده بود؛ البته برخی مثل طبری كلمه صفين را از روي عمد يا اشتباهاً انداختهاند. اما در کتاب ذخيرة الدارين این کلمه آورده شده و عبارت اینچنین بیان شده است: «ثم مضي بالسيف مصلتاً نحو القوم و به ضربة علي جبينه يوم صفين؛ عابس با شمشير كشيده به طرف سپاه دشمن رفت در حالي كه اثر ضربتي بر پيشانياش از جنگ صفين مانده بود» (حائری، ذخيرة الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع)، ص446.)
مشخص است که بیان وجود جای ضربه بر پیشانی عابس، وصفی از جنگ آوری و شجاعت او بوده است. اما خودزنی وی در آن شرایط جنگی هیچ توجیهی ندارد بلکه فایده آن برای دشمن است که نیرو و رمق او را میگرفت.
روایت عابس از جهت دیگری نیز مورد استناد بعضی واقع میشود و آن بحث لخت بودن عابس است. بعضی تعبیر «مصلتا» را حال برای عابس دانستهاند، و گزارش را بهگونهای معنا کردهاند که گویا او لخت به میدان آمده بود، ولی تعبیر "مصلتا" حال برای شمشیر اوست یعنی او با شمشیر کشیده به میدان آمد. دلیل این معنا آن است که در فراز بعدی گزارشهای تاریخی آمده است که عابس کلاهخود و زره را از بدنش بیرون میآورد، چگونه می توانیم او را لخت بدانیم در حالی که زره بر تن داشته است، و اصولا با پوشیدن زره چرا او باید لخت باشد و پیراهن نپوشده باشد؟!
(رک: تاریخ طبری، ج5، ص444.)
..............
⚡️نکته تکمیلی:
یکی از اساتید ادبیات عرب نکتهی مهمی را درباره تعبیر "مصلتا" بیان نمودند که خلاصه آن چنین است:
تعبیر مصلتا حتی اگر حال برای عابس باشد، دلالت بر لخت بودن وی ندارد زیرا فعل «أَصلَتَ» از افعالی است که به اصطلاح، برای مفعول خاص به کار میرود و آن مفعول، «سیف» است. در لغت عرب میگویند: «أصلت السیفَ: جرّده من غِمده؛ شمشیر را از غلافش به در آورد»
این نکته بسیار روشن و واضحی است که اگر کسی کمی با لغت عربی و متن عربی آشنا باشد میفهمد.
وقتی یک فعلی، فاعل یا مفعول خاص داشته باشد، تنها راه توسعه معنایی آن از طریق مجاز یا استعاره یا نقل شایع است.طرفداران فرضیۀ برهنه بودن عابس باید پاسخ دهند: چگونه وقتی فعل «أصلت» صرفاً برای «شمشیر» به کار میرود، دارند آن را برای «لباس» به کار میبرند؟ آیا «لباس» به «سیف» تشبیه شده است؟!
پس در اینجا بهتر است "مصلتا" حال برای عابس باشد که مفعولش یعنی سیف به قرینه قبل(=بسیفه)حذف شده است، یعنی اصل جمله اینگونه بوده است: «ومشی بسیفه مُصلِتاً سیفَه»
پس ترجمۀ عبارت طبق حال بودن "مصلتا" برای عابس چنین میشود: «او به سوی ایشان رفت در حالی که شمشیرش را برهنه کرده بود».
...............
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
تحریف گزارش به میدان رفتن عابس/آیا عابس لخت بود؟ ✍مهدی مسائلی هواداران ترویج قمهزنی برای سنت جلو
⚡️نکته تکمیلی:
یکی از اساتید ادبیات عرب نکتهی مهمی را درباره تعبیر "مصلتا" بیان نمودند که خلاصه آن چنین است:
تعبیر مصلتا حتی اگر حال برای عابس باشد، دلالت بر لخت بودن وی ندارد زیرا فعل «أَصلَتَ» از افعالی است که به اصطلاح، برای مفعول خاص به کار میرود و آن مفعول، «سیف» است. در لغت عرب میگویند: «أصلت السیفَ: جرّده من غِمده؛ شمشیر را از غلافش به در آورد»
این نکته بسیار روشن و واضحی است که اگر کسی کمی با لغت عربی و متن عربی آشنا باشد میفهمد.
وقتی یک فعلی، فاعل یا مفعول خاص داشته باشد، تنها راه توسعه معنایی آن از طریق مجاز یا استعاره یا نقل شایع است.طرفداران فرضیۀ برهنه بودن عابس باید پاسخ دهند: چگونه وقتی فعل «أصلت» صرفاً برای «شمشیر» به کار میرود، دارند آن را برای «لباس» به کار میبرند؟ آیا «لباس» به «سیف» تشبیه شده است؟!
پس در اینجا بهتر است "مصلتا" حال برای عابس باشد که مفعولش یعنی سیف به قرینه قبل(=بسیفه)حذف شده است، یعنی اصل جمله اینگونه بوده است: «ومشی بسیفه مُصلِتاً سیفَه»
پس ترجمۀ عبارت طبق حال بودن "مصلتا" برای عابس چنین میشود: «او به سوی ایشان رفت در حالی که شمشیرش را برهنه کرده بود».
.........
@azadpajooh
⚡️انتساب قمهزنی به سفیر انگلیس
یکسال پیش برای اولین بار تصویری در شبکههای اجتماعی منتشر شد که مدعی است سفیر انگلستان را در حال قمهزنی نشان میدهد و در شرح آن نوشته شده «اولین قمهزن عاشورا سفیر انگلیس در ایران بوده است». در ادامه شرح این تصویر آمده بود که برای اولین سفیر انگلیس در سال ۱۲۹۶(قمری یا شمسی؟!)در باغ سفارت انگلیس قمه زد و این عمل را ترویج کرد.
اما این تصویر اصلا ربطی به سفیر و سفارت انگلستان ندارد، بلکه عکسی است که یک عکاس آمریکایی در نجف گرفته و نخستینبار ۱۰۶ سال پیش (در سال ۱۹۱۴) در نشریه نشنال جئوگرافیک منتشر شده است.
بیتردید قمهزنی یک رفتار انحرافی است که از یکسو با مناسک دینی سنخیتی ندارد و برخلاف دستورات اسلام است، و از سویی دیگر دلزدگی و اشمئزاز دیگران را از مذهب سبب میشود و یک سوءتبلیغ بزرگ برای عزاداری و مذهب است. ولی منشأ این رفتار را نمیتوان انگلیس دانست، بلکه ریشه آن بدفهمی و نگاه نادرست به واقعه عاشورا و عزاداری امام حسین(ع) است که از دوران صفویه به این سو پررنگتر شده است.
قمهزنی قبلتر از تاریخ ادعایی ۱۲۹۶(قمری یا شمسی؟) به عزاداری امام حسین(ع) وارد شده است و در دوران قاجاریه در مناطق مختلف گسترش پیدا کرده است.(رک: مهدی مسائلی، عار یا شعار:قمهزنی در ترازوی عقل و شرع، نشر آرما)
....
@azadpajooh
⚡️نگاهی به هدیه گرفتن علما
✍مهدی مسائلی
چند روزی است که بحث هدیه گرفتن داغ شده است. در یکی از بحثها و جوابیهها سخن از هدیه گرفتن رهبری و امام خمینی نیز به میان آمد، و گفته شد که آنها مخارج زندگی خود را با هدیهی دوستان تأمین میکنند. طرح این موضوع خودش شبهاتی را دربارهی زندگی آنها به وجود آورد. لذا چند نکتهای را دراینباره متذکر میشوم:
۱. امام خمینی و مقام معظم رهبری و بعضی از مراجع تقلید، بهخاطر مرجعتشان وجوهات شرعی و سهم امام زیادی را در اختیار دارند، طبق قاعده آنها میتوانند از این وجوهات شرعی برای مخارج لازم زندگی به میزان نیاز عرفی استفاده کنند، همانگونه که مراجع معمولا به وکلای خود اجازه میدهند که در صورت نیازمندیِ شخصی یا دینی تا سقف مشخصی (مثل یکسوم) از سهم امام استفاده کنند و مابقی را برای مرجع تقلید بفرستند.(در اجازهنامهها تأکید بر تقوا و مراعات دراینباره میشود)
ولی رهبری و بعضی از مراجع برای اینکه شبههای در مخارج زندگیشان نباشد، از سهم امام استفاده نمیکنند و مخارج زندگیشان را از هدایایی که بعضی از مقلدین و ارادتمندان میدهند تأمین میکنند. هدایای این افراد به خاطر محبت و ارادت بوده و هیچ خواستهای پشت آن نیست. گاهی حتی بعضی افراد نذرهایی را برای علما انجام میدهند یعنی آنها نذر میکنند که اگر مشکلشان برطرف شود پول یا ارزاقی برای استفاده شخصی یک مرجع تقلید یا عالم بدهند.
این هدایا و نذورات ممکن است گاهی نباشد و گاهی نیز زیادتر از حد نیاز به دست آنها برسد که معلوم نیست این بزرگان همهی آنها را صرف زندگی شخصی خودشان کنند.
۲. هدیه گرفتن در سطوح پایینتر نیز میان روحانیون وجود دارد، و بسیاری از آنها با کمکهای مردمی زندگی خود را سپری میکنند، زیرا مبلغ اندک شهریه حوزوی نمیتواند تأمینکننده مخارج زندگی آنها باشد.
در این میان روحانیون سید به واسطه انتساب به پیامبر(ص) بیشتر از روحانیون شیخ(غیرسید) از هدایای مردمی برخوردار میشوند.
البته به هدیه گرفتن روحانیون میتوان این نقد را وارد کرد که کمکهای مردمی میتواند زمینهی جانبداری آنها از تفکرات عوامانه را فراهم کند یا آنها را به ورطه تقدسمآبی و ظاهرسازی معنوی بکشاند.لذا بهتر است آنها به هدایا و کمکهای مردمی وابسته نباشند و حتی برای تأمین مخارج زندگی به فکر شغلی در کنار طلبگی خود باشند.
اما باید این موضوع را نیز در نظر گرفت که بعضی از مسئولیتهای حوزوی یا فعالیتهای پژوهشی و علمی در حوزه قابل جمع با مشاغل دیگر نیستند.
معمولا روحانیون در روستاها بیشتر از روحانیون شهرها از هدایای مردم برخوردار میشوند. همچنین بعد از انقلاب به واسطهی اتصال نظام حوزوی به حکومت، مردم کمتر از گذشته به روحانیون هدیه میدهند، چون میپندارند آنها درآمد خوبی دارند.
۳. بدون قصد قیاس، این نکته را هم بگویم که به پیامبر و ائمه(ص) نیز هدایای زیادی میرسید و آنها نیز به حد نیاز از آنها استفاده میکردند و بخشی از آنها را نیز به دیگران میبخشیدند.
۴. هدیه دادن و گرفتن هنگامی که در برابر خواستهای باشد، فسادزا است ولی هدیهای که از محبت و علاقه نشئت میگیرد، امری شخصی است که افشا و استفاده از آن برای تخریب افراد، ورود به قلمرو خصوصی آنها و نوعی بداخلاقی اجتماعی است.
کسی که هدیه گرفتن دیگران را افشاگری میکند باید اثبات کند که هدیه او در برابر خواستهای متقابل بوده است.
.........
@azadpajooh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کلیپ بالا آقای بندانی نیشابوری مدعی میشود که استاندار کربلا به خاطر بستن راه زیارت کربلا در ایام محرم امسال سکته کرده و فلج شده و بعداز پشیمانی در حرم شفا یافته و راه کربلا را باز میکند.
اما:
۱.این خبر از اساس دروغ است و استاندار کربلا به یکی از دستاندرکاران عتاب عالیات گفته در این ایام نه بیمار بوده و نه حادثهای برایش اتفاق افتاده است.
۲.کرامت ائمه برای هدایت است، نه منع یا ترساندن افراد؛ وگرنه امام حسین(ع) باید کرامتی میداشت تا از شهادتش جلوگیری کند.
۳.کرامتی که در اجتماع و پیش چشم دیگران اتفاق افتاده حتما متواتر میشود چون انگیزه برای نقل آن بسیار است. پس وقتی فقط یک نفر آن را نقل میکند احتمال کذب آن بسیار است.
۴.کرامت فردی نیز برای هدایت خود است و نه دیگران، و همانند خواب شخصی است که فقط برای او حجت است.
۵. نقل کرامت باید منحصر به موارد متواتر باشد، و نقل سایر کرامتها فسادش برای دین از منافعش بیشتر است.
۶. کسانی که کرامتهای قابل تحقیق کنونی را اینگونه نقل میکنند درباره نقل کرامات گذشته نیز لاابالی هستند.
۷.این تفکر میخواهد عزاداری و زیارت امام را جدای از سایر مناسک دینی نشان دهد ولی تفاوتی بین آنها نیست.
کسانی که منع استاندار کربلا از زیارت را که به خاطر یک مصلحت شرعی و عقلی بوده، مبنای صدور عذاب و نزول بلای آسمانی میدانند، برای فقها و عالمان نیز حق اظهار نظر درباره عزاداری قائل نیستند و به تعبیر خودشان دستگاه امام حسین (ع) از دستگاه خدا متفاوت است. تعبیری که اعتقاد به لوازم آن میتواند افراد را به حیطه شرک بکشاند.
✍مهدی مسائلی
@azadpajooh
⚡️ناگفتههای جنگ: نقش جریان شیرازی در آغاز جنگ ایران و عراق
✍مهدی مسائلی
🔹(قسمت اول)
آنچه در ادامه بیان میشود به معنای علت تامه آغاز جنگ ایران و عراق نیست، زیرا مجموعهای از عوامل موجب هجوم عراق به کشور ایران شد. یکی از عوامل تحریک کننده آغاز جنگ، فعالیتهای مشترک جریان شیرازی و قسمتی از بیت آیت الله منتظری(محمد منتظری و سید مهدی هاشمی) بود که با هم مرکز نهضتهای آزادیبخش جهانی را در تهران بنیان نهاده بودند. در ادامه شرح مختصری از جریان بیان میشود.
آیتالله سید محمد شیرازی پایهگذار جریان شیرازی، در عرصههای اجتماعی و سیاسی بسیار فعال بود. وی رهبری و هدایت دو مجموعه را بر عهده داشت:
1. مجموعهای که برنامههای اندیشههای دینی و مذهبی او را دنبال مینمود. مسئولیت این مجموعه برعهده برادرش سید حسن شیرازی بود که رویکرد مذهبی و تربیتی داشت. این مجموعه خود را از سیاست دور نگاه میداشت و مرکزی برای نشر افکار شیعی در مناطق مختلف دنیای اسلام بود. مباحث تقابل شیعه و سنی و رفتارهای تند مذهبی در این مجموعه پررنگ بود و شخص سید حسن شیرازی نیز اهتمامی فراوانی به این امور داشت. چنانچه سید حسن شیرازی، در کربلا خودش قمهزنی میکرد و هیئتی نیز برای ترویج قمهزنی میان علما و طلاب تشکیل داده بود. سید صادق شیرازی برادر دیگر سید محمد شیرازی به این شاخه از جریان شیرازی نزدیک بود و با آن همکاری میکرد. پس از فوت آیتالله سید محمد شیرازی، مرجعیت سنتی در میان هواداران شیرازی به وی رسید و جریان شیرازی ممحض در مسائل مذهبی شد و حتی از بسیاری رویکردهای اجتماعی و تربیتی نیز کناره گرفت.
2. مجموعهٔ دوم جریان شیرازی حرکتی انقلابی تحت عنوان جنبش «طلائع الرسالیة» یا«طلائع الرسالیین» بود که رهبری اجرایی آن را سید محمدتقی مدرسی خواهرزادهٔ سید محمد شیرازی برعهده داشت. از این جنبش که آیتالله سید محمد شیرازی رهبریِ معنوی آن بود، با عنوان «حرکة المرجعیة» نیز یاد شده است. این جنبش براساس اندیشه ولایتفقیه و مرجعیت سید محمد شیرازی شکل گرفته بود. افکار و ادبیات سیاسی این جنبش بسیار نزدیک به افکار جریانهای نوسلفی همچون اخوان المسلمین، سید قطب و ابوعلی مُودودی بود و بحث جاهلیت جدید در گفتمان آنها پررنگ بود. تشویق بر انقلابهای مردمی و مبارزه با حاکمان فاسد خط مشی اصلی این جنبش بود. جنبش طلائع الرسالیة در کربلا تأسیس شد ولی با استقرار سید محمد شیرازی در کویت، آنها نیز به مدرسهٔ پیامبر اعظم(ع) در کویت منتقل شدند و در آنجا سازماندهی و گسترش بیشتری یافتند. این جنبش متشکل از یک شورای مدیریت بود و هر یک از اعضای این شورا مکلف به پیشبرد برنامههای آن در یکی از کشورهای حاشیه خلیجفارس شدند و بر اساس آن این جنبش به سه سازمان تقسیم شد: 1.منظمة الثورة الإسلامیة فی شبه الجزیرة العربیة(برای فعالیت انقلابی در عربستان) 2. الجبهة الإسلامیة لتحریر البحرین(برای فعالیت انقلابی در بحرین) 3. منظمة العمل الاسلامی العراقی(برای فعالیت انقلابی در عراق)
بعد از انقلاب سید محمد شیرازی از کویت به ایران و شهر قم مهاجرت نمود و سازمانهای وابسته به جریان شیرازی نیز به ایران منتقل شدند و با تکیه بر حمایت ایران، فعالیتهای انقلابی خود را در کشورهای منطقه گسترش دادند. طلایعالرسالیة و سازمانهای تحت رهبری سید محمدتقی مدرسی نزدیکی فکری خاصی با محمد منتظری و بیت آیتالله منتظری داشتند. این رابطه در قبل از پیروزی انقلاب ایران نیز وجود داشت، چنانچه هنگامیکه محمد منتظری در کویت مستقر شد، اتاقی در حسینیه و مدرسهٔ رسول اعظم در اختیار وی قرار گرفت. این موضوع موجب شد جریان شیرازی بعد از انقلاب با تکیه بر حمایت محمد منتظری، آزادی عمل گستردهای در ایران به دست آورند و فعالیتهای خود را در کشورهای منطقه تقویت کند. بعد از شهادت محمد منتظری نیز بیت آیتالله منتظری و خصوصاً سید مهدی هاشمی بهعنوان مسئول نهضتهای آزادیبخش، پشتیان و حامی سازمانهای انقلابی جریان شیرازی بودند. همهٔ اینها موجب شد پس از انتقال سه سازمان منشعب از طلائع الرسالیین به ایران، آنها نفوذ بسیاری در کشور بیابند. آنها رادیوی عربی ایران را در دست گرفتند و سفارت ایران در بعضی از کشورهای عربی همچون عمان و بحرین به اعضای مرتبط با جریان شیرازی سپرده شد.
همچنین اعضای شورای سیاسی این جنبش در هماهنگی با سید مهدی هاشمی، محلی را در پاکدشت برای تربیت طلبه و نیروهای انقلابی دریافت نمودند و با تأسیس مدرسه دینی القائم درصدد کادرسازی از نیروهای جوان کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس و کشورهای عربی برآمدند. مکان مدرسهٔ القائم پیش از انقلاب متعلق به دفتر فرح پهلوی بود و دارای امکانات رفاهی و علمی خوبی بود. طلاب عرب در پاکدشت از فضای سیاسی تهران دور میماندند و تنها از گفتههای رهبران جنبش الرسالیه پیروی میکردند.
⬅ادامه در قسمت دوم
.......
@azadpajooh
ناگفتههای جنگ: نقش جریان شیرازی در آغاز جنگ ایران و عراق
🔹(قسمت دوم)
✍مهدی مسائلی
قسمت اول⬅️https://eitaa.com/azadpajooh/114
در آن زمان بسیاری از جوانهای پرشور شیعه عرب توسط این جریان به ایران منتقل میشدند، قسمتی از آنها برای تحصیل علوم دینی به حوزهٔ القائم فرستاده میشدند و قسمتی برای کارهای فرهنگی و انقلابی انتخاب میشدند و قسمتی نیز در پادگانی در کرج آموزش نظامی میدیدند. برای نمونه شیخ نمر باقر النمر و احمد عبدالله سامبی رئیسجمهوری سابق جزایرکومور از شخصیتهایی بودند که آن زمان در مدرسهٔ القائم تحصیل میکردند.
جریان شیرازی در سالهای ابتدایی انقلاب، فعالیتهای انقلابی و حتی نظامی را در کشورهای عربی اجرایی میکرد که تبعات و دردسرهای فراوانی برای نظام داشت. چنانچه سید هادی مدرسی، برادر سید محمد تقی، فعالیت فراوانی را برای اسقاط رژیم آلخلیفه در بحرین آغاز کرد و حتی گروه تحت رهبری او در سال 1981میلادی(1359 شمسی) به کودتای نظامی دست زد، اما کودتا شکست خورد و دولت بحرین ایران را به سازماندهی این کودتا متهم کرد.
از طرفی دیگر «منظمة العمل الاسلامی العراقی» فعالیتهای گستردهٔ انقلابی را در عراق آغاز کرده بود. رادیو عربی ایران در اختیار این گروه بود و شخص آیتالله سید محمد شیرازی بیانیههای تند و آتشینی علیه حزب بعث و حاکمان عراق صادر میکرد که از طریق این رادیو خوانده میشد.
اولین بیانیهٔ ایشان مدتی بعد از انتفاضهٔ رجب عراق در تاریخ 15/10/1399 قمری(17 شهریور 1358) صادر شد. وی در این بیانیه فتوا به کفر حزب بعث داد و خواستار انقلاب در عراق شد. او عشایر و قبایل عراق را به مسلح شدن و قیام بر ضد حزب دعوت میکرد و از ارتش میخواست به مردم بپیوندند و سلاحها در اختیار آنها بگذارند. با ترور سید حسن شیرازی به دست عوامل صدام در تاریخ ۱۲ اردیبهشت 1359 تندیِ این بیانیهها بیشتر شد و ایشان همهٔ مسلمانان را در غرب و شرق عالم دعوت به قیام علیه منافع حزب بعث نمود.
همزمان با فعالیتهای تبلیغی سازمان عمل اسلامی(شاخه انقلابی شیرازی در عراق) که برای عملیات نظامی و چریکی ارزش بسیاری قائل بود، به پیکار مسلحانه روی آورده بود که ترور نافرجام طارق عزیز در سال 1979میلادی ازجمله عملیاتهای این سازمان بودند.
به نظر میرشد این فعالیتهای آشکار در صدور انقلاب و اسقاط حکومتهای کشورهای منطقه در تحریک حکومت بعث برای حمله نظامی مؤثر بوده است و در کنار دیگر علل تجاوز صدام به ایران مورد توجه قرار گیرد.
هنگامیکه صدام به ایران حمل کرد و جنگ ایران و عراق آغاز شد، سید محمد شیرازی این اتفاق را فرصتی برای ساقط کردن حکومت حزب بعث در عراق دید. بر این اساس مردم را به تمرُّد از حزب بعث، فرار از ارتش و ملحق شدن به نیروهای ایرانی فرا میخواند. در این زمان سیدمحمد شیرازی استمرار جنگ بین ایران و عراق را تا سقوط صدام خواستار میشد و هرگونه مذاکره برای صلح یا آتشبس با صدام را مردود میدانست. اما چند سال بعد با نفوذ رقیب آنها یعنی حزب الدعوه در ایران، امید شیرازیها به تصدی رهبری عراق بعد از جنگ متزلزل شد و بدین گونه اعضای حزب الدعوه(خطِ نجف) که رقیب جریان فکری آیتالله سید محمد شیرازی(خطِ کربلا) به شمار میرفتند، از سوی حکومت ایران متصدی انقلاب در عراق شده بودند و این به معنای نادیده گرفتن رهبری آیتالله سید محمد شیرازی برای انقلاب در عراق بود. اینجا بود که رابطهٔ سید محمد شیرازی با انقلاب اسلامی تیره شد و جریان شیرازی بعد از فتح خرمشهر مخالفت با جنگ را در پیش گرفتند. و این آغازی بود برای علنی شدن اختلافات در موضوعات دیگر...
⬅️( قمستی از این مباحث را با توضیح بیشتر در کتاب درسنامه نقد تشیع انگلیسی همراه با اسناد و مدارک بیان کردهام و قسمتی دیگر از آنها در آینده در کتاب مستقل درباره جریان شیرازی منتشر خواهم کرد.)
..........
@azadpajooh
حفظ وحدت اسلام یا وحدت شیعه؟!
✍مهدی مسائلی
☑️ بخش اول
هنگامی که به نقد جریانهای افراطگرای شیعه یا رفتارها و سخنان تند مذهبی میپردازیم، عدهای به تشکیک دراینباره میپردازند و پیگیری آن را موجب تشدید اختلاف در جامعهٔ شیعی میدانند. این عده معتقدند که نباید بهخاطر تحکیم ارتباط با اهل سنت و تقویت وحدت اسلامی، وحدت در جامعه شیعه را برهم بزنیم یا اینکه اگر به خاطر وحدت اسلامی، در برابر اختلاف نظر مذاهب مدارا میکنیم، در برابر شیعیان نیز باید مدارا کنیم. بعضی از این افراد، اگرچه افکار و رفتارهای افراطیون را قبول ندارند، ولی محافظهکاری در مقابل آنها را بهتر از روشنگری میدانند.
در پاسخ باید گفت:
1. جریانهای تندرو و افراطی شیعه افزونبر ایجاد تفرقه و ایجاد دشمنی میان مذاهب اسلامی، به خطکشی در درون تشیع و دستهبندی شیعیان نیز میپردازد و دشمنیهای درون مذهبی را نیز به وجود میآورند. این جریانها افکار و رفتارهای موهن خود را معیار شیعهبودن میدانند و بهراحتی حکم به کفر یا خروج از تشیع برای دیگر شیعیان میکنند. این جریانها حتی تحمل پذیرش افکار نزدیک به خود را ندارند و با وجود اشتراکهای فکری گسترده میان آنها، فقط با یک اختلاف کوچک به دشمنی باهم میپردازند. ازاینرو، نقد این جریانها نهتنها تفرقهافکنی میان شیعه بهشمار نمیآید، بلکه در راستای مقابله با فتنهگران و تحقق وحدت شیعیان است.
آری شیعیان میتوانند تفکرات متفاوتی داشته باشند و در اصول تفکرات تشیع باهم وحدت داشته باشند، ولی تفرقه هنگامی ایجاد میشود که عدهای رفتارها و تفکرات حاشیهای خود را اصول قطعی تشیع قلمداد میکنند، و دیگران را به خروج از تشیع و دشمنی با اهلبیت(ع) متهم کنند.
ما نیز طرفدار وحدت در تشیع هستیم، ولی کسانی که دیگر شیعیان را با عناوینی همچون بتریه، مُنیه، عمریه و... خطاب کرده یا اتهامهایی همچون وهابیگری را نثار آنها میکنند، اصولاً زیر بار وحدت درون مذهبی نیز نمیروند. وحدت مذهبی از دیدگاه آنها بدان معنا است که در مقابل سخنان و رفتارهای آنها سکوت شود و کسی با آنها اختلاف نظری نداشته باشند، همچنانکه تلقی آنها از وحدت اسلامی نیز بدان معناست که همه مسلمانان، شیعه شوند و افکار آنها را بپذیرند. تعامل این جریانها با مفهوم وحدت دینی یا مذهبی، همچون تعامل وهابیت با این مفاهیم است، زیرا که حتی اگر مسلمانان بخواهند با وهابیت مصالحه و وحدت داشته باشند، وهابیت چنین امری را نمیپذیرد. مشکل فکری وهابیت که دیگران را از مصالحه با آنان باز میدارد، اندیشههای تکفیری آنهاست.
بر این نکته باید تأکید کنیم که نقدهای ما نیز به معنای دستهبندی و تکفیر شیعیان نیست، مثلا هشدار درباره خطر تشیع انگلیسی، اعلام خطر درباره جریانهایی است که با رفتارهایشان به سلطهگران جهانی خدمت میرسانند، اگرچه بسیاری از مروجین چنین رفتارهایی مزدور مستقیم دشمن نیز نیستند. البته در این میان، کسانی وجود دارند که شیعه مزدور انگلیس و آمریکا بوده و به مدیریت افراطگرایی مذهبی میپردازند، این افراد از احساسات شیعیان متعصب و ناآگاه سوءاستفاده کرده و آنها را به دشمنی مذهبی سوق میدهند. ولی به هرحال نباید نقدهای صریح و بیپرده را به معنای تکفیر دانست. البته اگر کسی این عناوین را به صورت عمومی بهکار برد، او نیز به خطا رفته است.
2. از جهت کلی، وحدت شیعه و وحدت اسلامی تزاحم و منافاتی با یکدیگر ندارند، بلکه کسانی که رفتارهای وحدتستیزانه دارند، با ایجاد یک مغالطه "دوراهی کاذب" ، پذیرش وحدت اسلامی را منوط به تفرقه بین شیعیان کردهاند، بر این اساس، یا باید وحدت شیعه و جنگ با اهلسنت را پذیرفت، یا مصالحه با اهل سنت و تفرقه درون مذهبی را.
در حالیکه هم میتوان وحدت شیعی داشت و هم وحدت اسلامی. مشکل در اینجا رفتارهای و سخنان وحدتستیزانهای است که عدهای پذیرش و سرفرود آوردن در مقابل آن را رکن اصلی تحقق وحدت شیعی تلقی میکنند.
..........
🔸کانال یادداشتهای #مهدی_مسائلی:
@azadpajooh
⚡️حفظ وحدت اسلام یا وحدت شیعه
مهدی مسائلی
☑️ بخش دوم
(⬅️بخش اول:https://eitaa.com/azadpajooh/116)
3. درست است که شیعیان می توانند در رفتارهای شخصی با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند و نباید کسی نظرش بر دیگری را تحمیل کند، ولی هنگامی که رفتارهایمان ابعاد اجتماعی و حتی بینالمللی پیدا میکند و تبعات آن برای همه مسلمانان و شیعیان است، نمیتوان آزادانه هر رفتار یا گفتاری را داشته باشیم. مثلاً هنگامی که توهینهای مذهبی افرادی موجب فتنهگری و جنگ مذهبی در جهان اسلام میشود، نمیتوان به عنوان آزادی بیان، به این رفتارها رخصت و آزادی داد؛ یا مثلا انجام عزاداریهایی همچون قمهزنی که موجب وهن و هتک مذهب میشود، منوط به تلقی یک طرف نیست تا هر شخصی خودسرانه تشخیص دهد که قمهزنی موجب وهن مذهب نیست و آن را انجام دهد؛ زیرا وقتی این عمل موجب وهن مذهب باشد، ضرر آن به خود شخص ختم نمیشود، بلکه آسیب آن بر پیکر اسلام و جامعه اسلامی وارد خواهد شد. از این جهت رهبری انقلاب در تبیین حکم ممنوعیت بیان کردند:«آنچه از قول مراجع سلف، رحمت الله علیهم، نقل شده است، بیش از این نیست که اگر این کار ضرر معتنیبه ندارد، جایز است. آیا سبککردن شیعه در افکار جهانیان ضرر معتنیبه نیست؟ آیا مخدوشکردن محبت و عشق شیعیان به خاندان مظلوم پیامبر(ص) و بهخصوص شیفتگی بیحد و حصر آنان به سالار شهیدان(ع) را بدجلوهدادن، ضرر نیست؟ کدام ضرر از این بالاتر است. اگر قمهزدن بهصورت عملی انفرادی در خانههای دربسته انجام میگرفت، ضرری که ملاک حرمت است، فقط ضرر جسمی بود. وقتی این کار علی رؤسالاشهاد و در مقابل دوربینها و چشمهای دشمنان و بیگانگان، بلکه در مقابل چشم جوانان خودمان انجام میگیرد، آنوقت دیگر ضرری که باید معیار حرمت باشد، فقط ضرر جسمی و فردی نیست، بلکه مضرات بزرگ تبلیغی که با آبروی اسلام و شیعه سَروکار دارد نیز باید مورد توجه باشد. امروز این ضرر بسیار بزرگ و شکننده است و لذا قمهزدن علنی و همراه با تظاهر، حرام و ممنوع است.»
به دیگر سخن اینجا اختلاف در نظر نیست، اختلاف در عمل است، از رفتاری که به شما و دیگران آسیب و ضرر میزند، نمیتوان چشمپوشی کرد. این قضیه شیعه و سنی ندارد.
4. امامان و اهلبیت پیامبر(ص) نه اختصاص به شیعه دارند و نه مخاطب تعالیمات و راهنماییهای آنها فقط شیعیان بودهاند. راهنمایی ائمه(ع) جزئی از مسیر هدایت الهی است که هرکس باید به قدر معرفت و منزلتش از این راهنماییها بهرهمند شود، ولی متأسفانه افراطگرایان شیعه با بهحاشیهراندن مباحث اصلی امامان، به ترویج و تبلیغ افکار و رفتارهای موهنی میپردازند که دیگران را از تعالیم اهلبیت(ع) رویگردان میسازد و مکتب تشیع را نیز در انزوا قرار میدهد.
متأسفانه همواره بیتوجهی به آثار ضدتبلیغی این جریانها، بیشترین و سهمگینترین ضربهها را به مکتب اهلبیت(ع) وارد نموده و موجب فاصلهگرفتن هرچه بیشتر عامهٔ مسلمین از معارف الهیِ اهلبیت شده است؛ معارفی که ائمه(ع) حتی جان مقدس خویش را فدای تبلیغ آن کردهاند. ازاینرو، گناه روشهای ضدتبلیغی، از جنگ با امام و بهشهادترساندن ایشان نیز بزرگتر دانسته شده است. چنانچه امامصادق(ع) در سفارشهای خویش به محمد بن نُعْمان میفرمایند: «ای پسر نعمان! فاشکنندهٔ سرّ [ما] مثل کشنده و قاتل ما با شمشیر خودش نیست، بلکه بار گناه او سنگینتر است؛ بلکه گناه او سنگینتر است؛ بلکه گناه او سنگینتر است. [امام(ع) برای تأکید، این عبارت را سه بار تکرار نمودند.] ای پسر نعمان، هر کس که حدیثی ضد ما نقل کند از شمار کسانی باشد که ما را بهعمد کشته است، نه به خطا!»(تحف العقول، ص۳۰۹)
دشمنانی که جان ائمه(ع) را گرفتند، نتوانستند در اندیشههای ایشان خِللی وارد کنند؛ اما دوستان ناآگاه، اندیشههای امام را متروک و مهجور میکنند و با ایجاد تنفر مذهبی حجابی در برابر مسلمانان و ارشادات امامان اهلبیت(ع) به وجود میآورند.
از این رو در روایات متعددی خطر و آسیب چنین افرادی از ناصبی که با شمشیر به جنگ اهلبیت(ع) آمده، بزرگتر دانسته شده است. ( اختصاص شیخ مفید، ص۲۵۳)
البته روایت بالا درباره حرفهای حق اما نابجای دوستان است، گفتارهای باطل و خارج از ادب دینی که خسارتش بسیار بیشتر است.
.............
🔸کانال یادداشتهای #مهدی_مسائلی:
@azadpajooh
32.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشهایی از گفتگوی بیست دقیقه ای با خبرگزاری ایکنا درباره اربعین:
مروری بر درسهای اربعین در روزگار جاماندگی / فرصتی برای حرکت از فرع به اصل حماسه حسینی
⚡عاشورا صرفاً بحث شیعی نیست؛ ... عاشورا حرکتی سیاسی است که اگر آن را با مباحث فقهی و اعتقادی تلفیق کنیم، مقداری آن را محصور و به شخصیتهای خودمان محدود کردهایم، در حالی که امام حسین(ع) شخصیت برجسته اسلامی است و حتی میتوان گفت در دنیای امروز نیز بسیاری از کسانی که مسلمان نبودهاند از شخصیت حضرت الگوبرداری کردهاند.
...حتی کسانی که ما آنها را دشمن میپنداریم و گاهی تکفیر شیعه میکنند، وقتی بر نقطه امام حسین(ع) میرسند، حرکت امام حسین(ع) را تأیید میکنند. کسی نیست که بگوید امام کار بد یا باطلی انجام داد...
⚡اربعین نقطه شروع است و اگر پیادهروی اربعین را نقطه پایان یا روشی برای صرف لذت معنوی خودمان در نظر بگیریم، گرفتار انحراف خواهیم شد.
⚡اربعین به دلیل اهمیت بسیاری که دارد، ما را گرفتار غلو مفهومی کرده است و جایگاه اربعین را نسبت به عزاداری امام حسین(ع) بالاتر از حد خودش میدانیم؛ و اینطور به نظر میرسد که گویی تمام دین راهپیمایی اربعین است.
حتی برخی این حرکت را با حج مقایسه میکنند و تلاش دارند که آن را بالا ببرند؛ در حالی که حج مناسک تعظیم توحید و اربعین مناسک تعظیم ولایت است؛ ولایت و توحید در عرض هم نیستند و نباید این دو را با هم مقایسه کرد.
⚡️پیادهروی اربعین، عزاداری را از کوچهها و خیابانها خارج کرد و آن را به سمت امت برد، پیادهروی اربعین عزاداری یک امت برای امام حسین ع است.
.........
@azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) و گسترش تقابل مذهبی
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر افرادی تلاش میکنند تا هرمناسبت اسلامی را به تقابل مذهبی بکشانند. با این رویکرد چندسالی است عدهای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنانشان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر میکنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت:
1. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشي، ج۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند است و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار میآید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر میبینیم عدهای برای استناد به آن کتابهای متعددی را نام میبرند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتابها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل میکنند.
ادعای این روایت آنقدر بزرگ و مهم است که اگر صحت میداشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراینباره به دست ما میرسید.
2. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده میشود. بدین صورت که ادعا میشود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمویت توسط زنان قرار میدهند و اینگونه نتیجه میگیرند که حتی علمای اهلسنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همه این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتابهایشان به این مطلب تصریح میکنند.
3. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهلسنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۰۴) اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته میشود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر اینکه شهید میشود» این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده می کنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر میشود.
4. عدهای با گزیدهبرداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط دادهاند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسولخدا(ص) دانستهاند.
در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص) خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد!
استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلتتراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزههای احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است: «در آن روزها و ساعتهاي آخر پيامبر، مسلماً نه تنها علي و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا ميتوان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزي نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگي میداند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۳۲.)
5. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر داشت یا نداشت؟! امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافتشان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمیتوان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، میگوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ فتنه عایشه، بهترین فرصت برای مجازات او بود و اگر امام عایشه را مجازات میکرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده میگرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.»
.........
این یادداشت را با تفصیل بیشتر از اینجا بخوانید:
http://azadpajooh.ir/346
..........
@azadpajooh
⚡️نقدی بر منطق گسترش عزاداری/ عزاداری محسنیه مناسبتی که تاریخ نیز با آن همراه نیست
✍#مهدی_مسائلی
درباره عزاداری، منطقی در جامعه امروزی شیعه حکمفرما شده که میگوید:
1. برای فراموش نکردن هر اتفاق ناگواری باید برای آن عزاداری داشته باشیم.
2. برای تعظیم و بزرگداشت افراد باید در سالروز درگذشت یا شهادت آنها عزاداری کنیم.
این دو گزینه در واقع برداشتی از عزاداری شهادت امام حسین(ع) و تسری آن به سایر افراد و رویدادهاست. این درحالی است که از نگاه دین استمرار و دنبالهدار بودن عزاداری کارکردی منفی دارد و عزاداری امام حسین(ع) نیز در منظومه تعالیم دینی یک استثنا به شمار میآید که در بعضی از روایات به آن تصریح شده است. (رک: شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۶۲ و ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۱۰۰.)
اما حاکم شدن منطق بالا موجب شده به جای این که «عزاداری نکردن» تخصیص بخورد، «عزاداری کردن» بدون هرگونه تخصیص و قیدی اطلاق پیدا کند و به مناسک اصلی جامعه شیعه تبدیل شود و حتی به خاطر تردیدها و اختلاف های تاریخی درباره روز شهادت اهلبیت(ع)، عزاداریهای متعدد برای یک شهادت برگزار شود. حول و پیرامون روزهای شهادت نیز گسترش پیدا کنند و از یک روز به سه روز، سپس یک هفته و یک دهه تسری یابند.
عمومیت دادن به استفاده تبلیغی از عزاداری برای ترویج مذهب، موجب شده که علما حتی درباره عزاداری خارج از محدوده دین نیز محافظهکاری کنند و انکاری بر رویههای نادرست در عزاداری و سوگواریهای مردم عادی نداشته باشند تا شاید ترکشهای آن به جان عزاداریهای مذهبی نیفتد.
گذشته از این، گسترش عزاداری بدین صورت جنجالهای اجتماعی و مذهبی را دامن میزند و حتی زمینه هتک حرمت مذهب را نیز فراهم میکند؛ زیرا خواه یا ناخواه، مناسبتهای عزاداری به یک مناسبت اجتماعی تبدیل میشوند که برای پاسداشت آنها باید همهی مردم حرمت آنها را نگه دارند و از شادی یا رفتارهایی که با شئون سوگواری این روزها مخالفت دارد، پرهیز کنند. اما بسیاری از مردم ظرفیت و تحمل این حجم از عزاداریها را ندارند و این موضوع موجب میشود تا آنها خود را رویاروی عرفیات مذهبی تازه ایجاد شده ببینند و ناتوان از انکار این عرفیات بیاساس، تقابل با مناسک مذهبی برای آنها به وجود آید.
حکایت عزاداری ایام محسنیه نیز بر همین منوال است، مناسبتی که حتی گزارشهای تاریخی برای به وجود آمدنش در ابتدای ربیعالاول همراهی نمیکنند، ولی چون عدهای عزاداری و برافروختن احساس را بهترین روش تبلیغ مذهبی میبینند، تلاش میکنند در ادامه دو ماه عزاداری محرم و صفر آن را نیز به مناسبتهای مذهبی اضافه کنند.
............
⚡️کانال یادداشتهای مهدی مسائلی:
@azadpajooh
⚡️بررسی تاریخی و روایی روز نهمربیع
✍#مهدی_مسائلی
روز نهمربیعالاوّل بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. دراینباره داستانها و افسانههای بسیاری نیز میان آنها رواج یافته که بیشتر آنها را میتوان ساختهوپرداختهٔ فرهنگ عوام دانست.
اما با رجوع به کتابهای تاریخی به این مطلب میرسیم که تمامی آنها به اتفاق اواخر ماه ذیالحجه را بهعنوان ایام کشتهشدن خلیفه دوم معرفی نمودهاند و حتی یک کتاب را نمیتوان یافت که مناسبت دیگری را برای این واقعه ثبت کرده باشد.
افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از کشته شدن خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذیالحجه دانستهاند و حتی بعضی به نادرست بودن نسبت قتل خلیفهٔ دوم در روز نهمربیع تصریح کردهاند. شیخ مفید، (فوت: 413 ق)، ابن ادریس حلی (578ق)، سید بن طاووس (م664ق) علامهٔ حلی (۷۲۶ق) شیخ ابراهیم بن علی کفعمی ( 905ق) تعدادی از این علمای شیعه هستند.
اما مستند نهمربیع چیست؟
اعتقاد به کشته شدن خلیفه دوم در روز نهمربیع مستندی بهجز روایتی مشهور به «رفع القلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلتهایی را برای این روز بر میشمرد.
در ارزیابی این روایت باید گفت منبع آن کتابهای متاخر شیعه مربوط به قرن هشتم به بعد هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابلاعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناختهای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن میافزاید.
اما نکته مهم اینکه طبق تحقیقات انجام شده روایت نهمربیع برگرفته از کتابهای غالیان نُصیریه است که شواهدی در متن آن نیز این مطلب را تایید میکنند.
از جهت محتوایی اشکالات بسیاری به متن این روایت مطرح شده است ولی مهمترین اشکالی که به متن آن وارد است و آنرا از درجهی اعتبار ساقط میکند، فرازی است که به نقل از پیامبر(ص) به خدای متعال چنین نسبت میهد: «وَ أَمَرْتُ الْکرَامَ الْکاتِبِینَ أَنْ یرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ کلِّهِمْ ثَلَاثَةَ أَیامٍ مِنْ ذَلِک الْیوْمِ وَ لَا أَکتُبُ عَلَیهِمْ شَیئاً مِنْ خَطَایاهُمْ کرَامَةً لَک وَ لِوَصِیک ؛ به فرشتگان نویسندهٔ اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهٔ مردم بردارند و هیچ چیزی از گناهان آنان را ننویسند، به کرامت تو و وصیت.»
در این فراز از این روایت تأکید میشود:
یک: قلم تکیف از تمام خلق، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، سه روز برداشته میشود.
دو: هیچ کدام از گناهان و خطایای آنها ثبت نمیشود.
این جمله وسیلهای برای افراد لااُبالی تبدیل شده است تا حرمت بندگی خداوند را شکسته و هرآنچه میخواهند در این ایام انجام دهند.
اما چه ظلم و خیانتی بالاتر از آنکه این جملات را به بزرگانی نسبت دهیم که همواره میفرمودند: «لا تُنَالُ وَلَایتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَع ؛ به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه».
............
برای دستیابی به مطالب تفصیلی دراینباره به کتاب نهمربیع جهالتها خسارتها مراجعه کنید
🔹خرید آنلاین کتاب:
https://b2n.ir/353195
@azadpajooh
⚡️چیزی به نام لعن خصوصی نداریم/لعن یا فردی است یا عمومی
✍#مهدی_مسائلی
معمولا در ایام ربیعالاول میان شیعیانِ مذهبی بحث لعن خصوصی و عمومی(یا علنی) رونق پیدا میکند.
در این میان سه نگاه میان شیعیان به وجود میآید:
اول؛ بعضی بدون هیچ محدودیت و قیدی طرفدار لعن هستند و آن را مساوی تبری میدانند.
دوم؛ بعضی با لعن آشکار و عمومی مخالفاند، اما لعنِ خصوصی را جایز میدانند.
سوم؛ بعضی نیز فرقی میان لعن عمومی و خصوصی نمیگذارند و لعن را به هر صورتی نفی میکنند.
در جبههبندی درون مذهبی گروه اول(یعنی کسانی که هیچ محدودیتی برای لعن قائل نیستند) به عنوان برائتی، و گروه دوم و سوم به عنوان وحدتی شناخته میشوند.
برائتیها با هردو گروه وحدتی مخالف هستند و آنها را متهم به خروج از تشیع میکنند.
البته هجمهها علیه گروه سوم(یعنی مخالفان مطلق لعن) بسیار بیشتر است و حتی گروه دوم(محدودکنندگان لعن) نیز گاهی آنها را متهم به کوتاهی در تشیع میکنند.
با این مقدمه، بارها از من سؤال شده است که آیا لعن خصوصی را قبول دارم یا نه؟ یا لعن خصوصی جایز است یا نه؟
پاسخ به این سوال مقدماتی را میطلبد که به صورت مفصل در کتاب لعنهای نامقدس به آن پرداختهام، ولی به صورت خلاصه میگویم:
اصلا لعنی به نام لعن خصوصی وجود ندارد؛ لعن یا فردی است یا عمومی. مصادیق لعن خصوصی که درباره آنها بحث و گفتگو میشود، همان لعنهای عمومی هستند که مخالفِ اخلاق اسلامی، تبلیغ معارف تشیع و دستورات صریح ائمه(ع) هستند. برای روشن شدن این بحث چند نکته را بیان کنم:
۱. لعن یک نوع دعاست، البته از نوع نفرین و دعای علیه افراد.
در دعا مخاطب ما خداست و باید با او سخن بگوییم. طبق روایات، مؤمن میتواند در مقام مناجات الهی تمام کسانی را که مُستحق نفرین الهی هستند، لعن کند؛ البته با این شرط که لعنشدگان استحقاق این نفرین را داشته باشند. اما اگر کسی دیگری را بدون دلیل یا ازسرِ عنادِ شخصی لعن کند، آثار لعن یا نفرین به خودش باز میگردد. بر این اساس، فرد میتواند حتی پیامبران الهی را نیز لعن کند ولی مطمئناً آثار این لعن به خود او باز میگردد.
اما این بحثها تنها مربوط به مقام مناجات است که فقط خدا مخاطب و شنونده لعن است. اما هنگامی که به غیر از خدا، افراد دیگری نیز شنوندهی لعنِ ما شوند، این لعن از حالت فردی خارج میشود و صورت عمومی پیدا میکند، و تفاوتی نمیکند شنونده لعن یک نفر باشد یا صد نفر. مثلاً اگر کسی به صورت فردی امام علی(ع) را لعن کند، حکمی اجتماعی برای این لعن وجود ندارد، چون او فقط خدا را مخاطب قرار داده و به صورتِ اجتماعی، توهینی به آن حضرت صورت نگرفته است، ولی اگر این لعن در جمع یک یا دو نفر بیان شود، در صورت اقامه شواهد و مدارک، حکومت اسلامی او را محاکمه میکند و در دادگاه متهم به دشنامگویی به ائمه(ع) میشود، هرچند او بگوید من امام علی(ع) را مستحق لعن میدانستم و از نظر خودم کار نادرستی انجام ندادهام.
همین صورت درباره افراد مورد احترام اهلسنت نیز وجود دارد، کسی نمیتواند بگوید من آنها را در جمع دیگران لعن میکنم و توهین مذهبی انجام ندادهام، هرچند او کارش را اینگونه توجیه کند که من آنها را مستحق لعن میدانم. همچنانکه تفاوتی نمیکند که لعن او در جمع یک نفر باشد یا صد نفر.
۲. تجویز لعنِ خصوصی عاملی برای تقویت و گسترش لعن عمومی است، چون کسانی که لعن خصوصی را قبول دارند معمولا به صورت محتوایی با لعنهای عمومی مشکلی ندارند بلکه انتشار عمومی آن را فعلا به مصلحت نمیدانند. این افراد گاهی خودشان نیز از سر بیموالاتی یا غفلت، به لعن عمومی دست میزنند.(موارد رسانهای شده آن فراوان است)
از این گذشته، به صورت عملی تفکیک لعنِ خصوصی از عمومی نیز امکانپذیر نیست، یعنی لعن هنگامی که از حالت فردی خارج شد و کسی غیر از خدا شنوندهی آن شد، امکان انتشار عمومی و اجتماعی را پیدا میکند و تبعات ایجاد توهین مذهبی برای آن محتمل است.
۳. در روایات ائمه(ع) لعنِ عمومی یا حتی خصوصی وجود ندارد و گزارشهایی که بعضی به آنها استناد میکنند(هرچند بسیاری از آنها ضعیف و نامعتبرند) همگی حکایت از لعنِ فردی دارند که مخاطب آن فقط خداست. این نشان میدهد موضع ائمه(ع) دراینباره آنقدر روشن بوده است که جاعلان نیز نتوانستهاند بگویند آنها در جمع مردم یا خواص اصحاب خویش، خلفا را لعن کرده یا شیعیان را به مجلسِ خصوصیِ لعن خلفا توصیه کردهاند.
به دیگر سخن، بر فرض صدور لعنهای نسبت داده شده به ائمه(ع)، این لعنها هیچگاه بهقصد توهین به مقدسات اهلسنت و برانگیختن فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشدهاند و فراتر از این، اصلا امکان ایجاد توهین مذهبی را نیز نداشتهاند. درحالیکه لعن خصوصی که هماکنون مورد مباحثه شیعیان است امکان ایجاد توهین مذهبی را دارد.
.....
@azadpajooh