eitaa logo
گنجشکهای پاییز
365 دنبال‌کننده
19 عکس
5 ویدیو
1 فایل
هر چیز که زندگی است کتابهایم:گنجشکهای پاییز_باران پس از برف_لیلی آذر_پاییز ۶۱ به روایت اقاقی وبلاگم: http://rastegaar1.blogfa.com/ شناسه‌ی من در ایتا: @azamsaadatmand
مشاهده در ایتا
دانلود
می وزد توفنده بر باروی تو پرچم "الله اکبر" گوی تو سرنهاده دشت،روی دامنت تکیه داده کوه بر بازوی تو هم‌تلاطم با نهنگان جنوب ماهیان خطّۀ گیسوی تو هم‌نورد مرزهای آبی‌ات چشمهای روشن جاشوی تو هم‌قدم با سرحدات خاکی‌ات سروهای رُسته در هر سوی تو زَهرۀ آن را ندارد دشمنت تا بیاید فاش، رو در روی تو دائما مشغول ذکر "یا علی" است چشمۀ جوشندۀ نیروی تو * از غم عالم رهایم کرده است نغمۀ "یا ضامن آهو"ی تو پ‌ن: می خواستم یه شعر عاشورایی بگم شد ملی میهنی! @azam_saadatmand
برای ماه محرم سیاه می پوشید وجود مادرم از عشق روضه می جوشید به این امید که در مجلس عزای حسین حضور داشته باشد چقدر می کوشید
لج نکن ببار! شهر ایستاده در غبار! اشک مرهم است مرهمی بر این دو حال گریه دار این دو سوگوار
نمی‌گویم چه کردی با دل من چون نمی‌خوانند تمام نوحه خوانان گاه بعضی از مقاتل را این بیت را آقای "اصغر عظیمی مهر" سروده اند،دیده ام که خیلی جاها به اشتباه به نام من منتشر شده است.
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن آهو شدن در دشت‌های سربه‌سر صیاد ماهی شدن، در موج‌موج غم شنا کردن باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن باری کنار ذوالجناحت پابه‌پا کردن باری کنار عمه سرگردانِ چادرها پروانه‌ها را از شبِ آتش رها کردن این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه آن گوشه پنهانی برایت گریه‌ها کردن بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال با شیون و با مویه نامت را صدا کردن هم‌کاروان با تو که روی نیزه می‌رفتی عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن با اشک‌های کودکان همسایگی تا صبح با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟ در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود ما را مبادا لحظه‌ای چون و چرا کردن | علیهاالسلام @fatemeh_arefnejad
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
صیاد پیر!آخر این داستان چه شد تقدیر پنجه‌های پلنگ جوان چه شد پیچیده در سراسر شب بوی سوختن تکلیف ماه و مزرعه های کتان چه شد برگی که سبز بود در آغاز دی هنوز از سوز باد وحشی بی‌خانمان چه شد هر موج می برد جسدی را به ساحلی طوفان چه کرد؟عاقبت بادبان چه شد صیاد پیر کوه! پلنگ جوان من قربانی غرور کدامین تپانچه شد؟ @azam_saadatmand
هدایت شده از قاف
اگرچه پنهان کردم همیشه چشم ترم را نشد نهان کنم از مردم، آتش جگرم را جهان تازه‌ی من شعر بود و عشق شما بود چه باشکوه شمردم، جهان دور و برم را چه عاشقانه سرودم که دوست دارمتان و چقدر ساده گرفتید شرح مختصرم را به شوق شعر شکفتم که جاودانه بمانم تبر شدید و شکستید هرچه برگ و برم را جهان و هرچه در او هست سهم اهل جهان باد من آمدم که بجویم ستار‌ه‌ی سحرم را پر از ستار‌ه‌ی پروین شد آسمان دو چشمم به روی تاک ببینید عشق شعله‌ورم را همیشه زمزمه دارم «من از بلاد غریبم... » و «از جهان شما ابرناک می‌گذرم» را شما؟ شما که پریشان زلف دلبرکانید! نشان دهم به که عمق شکست بال و پرم را؟ نگاه منجمد و چشم پر سؤال شمایان به روی دوش من افکند کوله‌ی سفرم را نه شوق خواندن شعری، نه عشق ناب و غیوری در این محاصره، رسوا کنم چرا نظرم را؟ اگرچه خسته‌ام از دست این سیاه‌زبانان ندیده‌اند و نببینند جرعه‌ای شررم را تمام غربت خود را به ابر و ماه سپردم که قطره قطره ببارند بر زمین خبرم را فرشته‌ها، رفقای شهید عشق کجایند؟ یکی بیاید و حالا مرا که محتضرم را... ٣٠ دی‌ماه ١۴٠١ @smahdihoseinir
میان رفت و آمدهای قایق‌های سرگردان به غیر از کشتی‌ات راه نجاتی نیست در عالم @azam_saadatmand
یادداشت تازه‌ام در میدان آزادی نگاهی به زندگی و آثار شاعر زلال پرست،استاد محمدعلی بهمنی
حالا که به این ناحیه افتاده گذارم رد می شوم از مرز، در آن خاک ببارم رد می شوم از کوه و در و دشت، که با او در یک شب بین الحرمین است قرارم @azam_saadatmand
نوری و می‌دهی به جهان خرابه جان می‌بخشی از نگاه خودت شام را چراغ
نبودی مگر در مسیر بهاران،پرستو؟ چرا سر در آورده‌ای از زمستان پرستو نگفتند اردیبهشت است حتماً بیایید؟! چرا ناگهان شد هوا برگ‌ریزان پرستو شنیدم پذیرایی میزبانان چنین بود که حتی ندادند آبی به مهمان پرستو نمی‌فهمم این را که بر بالهای بلندت چگونه دویده است خار مغیلان پرستو نگو بسته بودند بال تو و آسمان را قفس‌سازها زیر شلاق‌باران پرستو مگر خانه‌های دمشقی ندارند ایوان چرا آشیان کرده‌ای کنج ویران پرستو نگو که چه کردند طاقت ندارم ندارم ببینم تو را سرد و خاموش و بی‌جان پرستو
دوباره و دوباره فرمودند: نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
گرچه در فرزانگی عقلی هماوردم نبود عشق آن چیزی که عمری فکر می کردم نبود ناگهان دیدم چهل سال از تو دور افتاده ام فرصت آنی که از بیراه برگردم نبود . ِ ِ @azam_saadatmand
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان عاشق ترین پدیده ی جغرافیایی است @azam_saadatmand
اگر ترسی می‌آمد می‌گرفتم دستهایت را اگر شب بود می‌گشتم پی نور النگویت... پ ن:چهار سال گذشت...
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است هر جا که نام اوست هوا کربلایی است زیباتر از شکفتن لبیک یا حسین این هم‌مسیر بودن و این هم‌صدایی است.. از هیچ‌کس سؤال نکن ساکن کجاست از قلب غرب آمده یا آسیایی است این‌یک سفیدپوست و آن‌یک سیاه‌پوست فرقی نمی‌کند، دلشان نینوایی است جای قرارِ هر پرِ در باد دربه‌در آغوش بازِ آن حرم کهربایی است ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان عاشق‌ترین پدیدۀ جغرافیایی است @azam_saadatmand
کی می‌آیی ای بهار من برای دیدنم دارد از در می‌رسد پاییز،اینجا که منم... @azam_saadatmand
گفت‌و‌گو آیینِ درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم
تازه شعر گفتن را شروع کرده بودم،یادم می آید یک بیت گفته بودم که به نظر خودم خیلی شاهکار بود تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم تو کیستی که تو را دوست اینچنین دارم بعد برای یکی از دوستانم خواندم،گفت این که مصرع اولش برای بهمنی است... "تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم همیشه فاصله‌ای هست، داد از این دارم" و شعر هیچ وقت کامل نشد،نمی دانم توارد بود یا قبلا شنیده بودم و ناخودآگاهم فریبم داده بود...به هر حال،استاد بهمنی از غزل سرایانی است که من کتابهایش را همیشه کنار دستم دارم و خواندن غزلهایش مرا مبتلا به برق‌گرفتگی می کند،برایشان آرزوی سلامتی دارم. @azam_saadatmand
هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی اگر که بوی وفا می‌دهد، گیاه من است @azam_saadatmand
روح استاد بهمنی عزیز شاد...این مطلب را چندی قبل نوشته بودم..