می وزد توفنده بر باروی تو
پرچم "الله اکبر" گوی تو
سرنهاده دشت،روی دامنت
تکیه داده کوه بر بازوی تو
همتلاطم با نهنگان جنوب
ماهیان خطّۀ گیسوی تو
همنورد مرزهای آبیات
چشمهای روشن جاشوی تو
همقدم با سرحدات خاکیات
سروهای رُسته در هر سوی تو
زَهرۀ آن را ندارد دشمنت
تا بیاید فاش، رو در روی تو
دائما مشغول ذکر "یا علی" است
چشمۀ جوشندۀ نیروی تو
*
از غم عالم رهایم کرده است
نغمۀ "یا ضامن آهو"ی تو
#اعظم_سعادتمند
پن: می خواستم یه شعر عاشورایی بگم شد ملی میهنی!
@azam_saadatmand
برای ماه محرم سیاه می پوشید
وجود مادرم از عشق روضه می جوشید
به این امید که در مجلس عزای حسین
حضور داشته باشد چقدر می کوشید
#فهیمه_سعادتمند
لج نکن ببار!
شهر ایستاده در غبار!
اشک مرهم است
مرهمی بر این دو حال گریه دار
این دو سوگوار
#اعظم_سعادتمند
نمیگویم چه کردی با دل من چون نمیخوانند
تمام نوحه خوانان گاه بعضی از مقاتل را
#اصغر_عظیمی_مهر
این بیت را آقای "اصغر عظیمی مهر" سروده اند،دیده ام که خیلی جاها به اشتباه به نام من منتشر شده است.
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن
همکاروان با تو که روی نیزه میرفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن
دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
#فاطمه_عارفنژاد
#شعر_عاشورایی | #حضرت_سکینه علیهاالسلام
@fatemeh_arefnejad
صیاد پیر!آخر این داستان چه شد
تقدیر پنجههای پلنگ جوان چه شد
پیچیده در سراسر شب بوی سوختن
تکلیف ماه و مزرعه های کتان چه شد
برگی که سبز بود در آغاز دی هنوز
از سوز باد وحشی بیخانمان چه شد
هر موج می برد جسدی را به ساحلی
طوفان چه کرد؟عاقبت بادبان چه شد
صیاد پیر کوه! پلنگ جوان من
قربانی غرور کدامین تپانچه شد؟
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر
@azam_saadatmand
هدایت شده از قاف
#غزل_اعتراض
#دورها_آوایی_است
اگرچه پنهان کردم همیشه چشم ترم را
نشد نهان کنم از مردم، آتش جگرم را
جهان تازهی من شعر بود و عشق شما بود
چه باشکوه شمردم، جهان دور و برم را
چه عاشقانه سرودم که دوست دارمتان و
چقدر ساده گرفتید شرح مختصرم را
به شوق شعر شکفتم که جاودانه بمانم
تبر شدید و شکستید هرچه برگ و برم را
جهان و هرچه در او هست سهم اهل جهان باد
من آمدم که بجویم ستارهی سحرم را
پر از ستارهی پروین شد آسمان دو چشمم
به روی تاک ببینید عشق شعلهورم را
همیشه زمزمه دارم «من از بلاد غریبم... »
و «از جهان شما ابرناک میگذرم» را
شما؟ شما که پریشان زلف دلبرکانید!
نشان دهم به که عمق شکست بال و پرم را؟
نگاه منجمد و چشم پر سؤال شمایان
به روی دوش من افکند کولهی سفرم را
نه شوق خواندن شعری، نه عشق ناب و غیوری
در این محاصره، رسوا کنم چرا نظرم را؟
اگرچه خستهام از دست این سیاهزبانان
ندیدهاند و نببینند جرعهای شررم را
تمام غربت خود را به ابر و ماه سپردم
که قطره قطره ببارند بر زمین خبرم را
فرشتهها، رفقای شهید عشق کجایند؟
یکی بیاید و حالا مرا که محتضرم را...
٣٠ دیماه ١۴٠١
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
میان رفت و آمدهای قایقهای سرگردان
به غیر از کشتیات راه نجاتی نیست در عالم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
یادداشت تازهام در میدان آزادی نگاهی به زندگی و آثار شاعر زلال پرست،استاد محمدعلی بهمنی
حالا که به این ناحیه افتاده گذارم
رد می شوم از مرز، در آن خاک ببارم
رد می شوم از کوه و در و دشت، که با او
در یک شب بین الحرمین است قرارم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
نوری و میدهی به جهان خرابه جان
میبخشی از نگاه خودت شام را چراغ
#اعظم_سعادتمند
نبودی مگر در مسیر بهاران،پرستو؟
چرا سر در آوردهای از زمستان پرستو
نگفتند اردیبهشت است حتماً بیایید؟!
چرا ناگهان شد هوا برگریزان پرستو
شنیدم پذیرایی میزبانان چنین بود
که حتی ندادند آبی به مهمان پرستو
نمیفهمم این را که بر بالهای بلندت
چگونه دویده است خار مغیلان پرستو
نگو بسته بودند بال تو و آسمان را
قفسسازها زیر شلاقباران پرستو
مگر خانههای دمشقی ندارند ایوان
چرا آشیان کردهای کنج ویران پرستو
نگو که چه کردند طاقت ندارم ندارم
ببینم تو را سرد و خاموش و بیجان پرستو
#اعظم_سعادتمند
دوباره و دوباره فرمودند:
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
#حافظ
گرچه در فرزانگی عقلی هماوردم نبود
عشق آن چیزی که عمری فکر می کردم نبود
ناگهان دیدم چهل سال از تو دور افتاده ام
فرصت آنی که از بیراه برگردم نبود
.
ِ
ِ
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر
@azam_saadatmand
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان
عاشق ترین پدیده ی جغرافیایی است
#اربعین
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
اگر ترسی میآمد میگرفتم دستهایت را
اگر شب بود میگشتم پی نور النگویت...
#اعظم_سعادتمند
پ ن:چهار سال گذشت...
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
زیباتر از شکفتن لبیک یا حسین
این هممسیر بودن و این همصدایی است..
از هیچکس سؤال نکن ساکن کجاست
از قلب غرب آمده یا آسیایی است
اینیک سفیدپوست و آنیک سیاهپوست
فرقی نمیکند، دلشان نینوایی است
جای قرارِ هر پرِ در باد دربهدر
آغوش بازِ آن حرم کهربایی است
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان
عاشقترین پدیدۀ جغرافیایی است
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
کی میآیی ای بهار من برای دیدنم
دارد از در میرسد پاییز،اینجا که منم...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
تازه شعر گفتن را شروع کرده بودم،یادم می آید یک بیت گفته بودم که به نظر خودم خیلی شاهکار بود
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
تو کیستی که تو را دوست اینچنین دارم
بعد برای یکی از دوستانم خواندم،گفت این که مصرع اولش برای بهمنی است...
"تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصلهای هست، داد از این دارم"
و شعر هیچ وقت کامل نشد،نمی دانم توارد بود یا قبلا شنیده بودم و ناخودآگاهم فریبم داده بود...به هر حال،استاد بهمنی از غزل سرایانی است که من کتابهایش را همیشه کنار دستم دارم و خواندن غزلهایش مرا مبتلا به برقگرفتگی می کند،برایشان آرزوی سلامتی دارم.
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی
اگر که بوی وفا میدهد، گیاه من است
#شهریار @azam_saadatmand