سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ ﴿۷۹﴾/صافات
هر چند صدها سال قومت را صدا کردی
نومید برگشتی،تقاضای بلا کردی
ای آنکه کشتی ساختی بهر چنین روزی
ما را چرا در سیل در طوفان رها کردی
گیرم جفا کردیم در حق تو اما تو
پیغمبر حق بودی و اینسان جفا کردی!
گیرم که دعوت کردی و ایمان نیاوردیم
مرد خدا!جای دعا،نفرین چرا کردی
گیرم که بت میساختیم و میپرستیدیم
اینگونه ما را با خدایت آشنا کردی؟
#اعظم_سعادتمند
۵ فروردین ۹۸
پن:به بهانهی دوست داشتن حضرت نوح علیهالسلام
@azam_saadatmand
اینهم جوابیه:
جاری از آسمان و زمین ربنای نوح
از آب و خاک و باد می آید صدای نوح:
نگذار در دوات سیاهت فرو روی
ای آن کسی که شعر نوشتی برای نوح
ای غرق در پرستش بتها!سوار شو
برگشته است کشتی بی ناخدای نوح
برگشته است تا که برایت عیان شود
بخشنده تر نبوده کسی از خدای نوح
ای کوه های سر به فلک محو می شوید
اینسان که بحر میوزد از چشمهای نوح
#اعظم_سعادتمند
۶ فروردین ۹۸
پن:
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهرهی مشعشع تابانم آرزوست
#مولوی
@azam_saadatmand
عقب نمانی از اندوه ابر نیمهی اسفند
قدم بزن غم من،با ردیف سبز درختان
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
من آمدهام که یک تداعی باشم
یک شکل غریب انتزاعی باشم
اینقدر نگو که با جهان گرم بگیر
من دوست ندارم اجتماعی باشم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
در حسرت یک اتاق،یک خانه
یک آینه یک رفیق پُرچانه
یک پنجره با سهچار تا گلدان
یک منظره با یکی دو پروانه
یک پردهی تور با گل آبی
همراه نسیم و نور صبحانه
یک فرش که طرح ترکمن دارد
یک میز،دو صندلی،دو پیمانه
در حسرت یک دقیقهی عادی
یک عمر گذشته است... دیوانه!
#اعظم_سعادتمند
پن:آنچه میخواستیم آیا بهار نبود؟
@azam_saadatmand
خرّم آنکس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
#پروین_اعتصامی
@azam_saadatmand
#پاییز_۶۱_به_روایت_اقاقی
#اعظم_سعادتمند
#انتشارات_نورالولاء
مجموعه غزل عاشورایی
لبخند آخرین روزهای اسفند
@azam_saadatmand
غروب بود و غمی ناگهان دلش را برد
کشید معرکه را بیدرنگ سرخِ شهید
#اعظم_سعادتمند
#پاییز_۶۱
#به_روایت_اقاقی
@azam_saadatmand
هزار باغچهی بیگناه را کشتند
هوا و آب و زمین و گیاه را کُشتند
و در مقابل چشمان سازمان ملل
زنان غمزدهی بیپناه را کشتند
.
.
#غزه
@azam_saadatmand
آه ای مسلمان با مسلمان یار باید شد
دیگر "اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار" باید شد
تا کی نشستن زیر تلّ وحشی آوار
بر قلعههای سُستشان آوار باید شد
با ارّههایی که انار پا به ماهت را...
ای خاک خونین، آیههای نار باید شد
از گریه کردن هیچ کاری بر نمیآید
ای چشمها از خواب خوش بیدار باید شد
برخیز و مرهم باش اندوه فلسطین را
هممعنی "الجار ثُم الدار" باید شد
#بیمارستان_شفاء
#غزه
#فلسطین
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
چه خوشبختم من!
این غزل و خانم زینب یوسفی سرودند
که زمانی معلمش بودم
صدایت را شنیدم من صدایت را از آن آخر
کتابت را به من دادی، گرفتم ! نه ... گرفتم پر
فقط از مدرسه یکریز تا خانه غزل خواندم
نخورده چشم این صحرا به بارانی بهاری تر
و من شعر تو را خواندم ، نگاهم را عوض کردی
برایم شعر جوشاندی ، کجا حالی ازین بهتر
منم آن حوض بهمن ماه یخ بسته بدون شعر
تو باران پس از برفی ، صدای لیلی آذر ...
سه سالی هست دلتنگم چونان رودی که بی دریاست
بتاب ای آفتاب من ! به روح سرد این پیکر
فقط از لطف دریایت کمی جوشید مردابم
اگر قدری شدم شاعر ، اگر مِی دارد این ساغر
#زینب_یوسفی
#باران_پس_از_برف
#لیلی_آذر
@azam_saadatmand
هنوز عاشقه تهران هنوز دیوونه اس
هنوز لبریز از جیکجیک مستونه اس
هنوز کوچه و پس کوچههاش پر از حرفه
هنوز پاتوق گنجشککای پرچونه اس
چقدر گیج و عجوله چقدر بینظمه
چقدر طرز نگاهش عجیب و وارونه اس
صدای ساز میاد از عبور پنجرههاش
هنوز عاشق اون دورهگرد بیخونه اس
جنون سبز نسیمش هنوز میرقصه
هنوز سایۀ سرواش بلند و مردونه اس...
#اعظم_سعادتمند
پن:از خیابانهای پایتخت
@azam_saadatmand
از بین چهار کتاب منتشر شدهام فقط "باران پس از برف" از نمایشگاه مجازی کتاب قابل خریداری است https://book.icfi.ir/book?search=%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86+%D9%BE%D8%B3+%D8%A7%D8%B2+%D8%A8%D8%B1%D9%81&searchType=quick-search
با اینکه در زمانهی بیداد میتوان
سر را به چاه صبر فرو برد و داد زد
یا میتوان که سیلی فریاد خویش را
با کینهای گداخته ،بر گوش باد زد
گاهی نمیتوان به خدا حرف درد را
با خود نگاه داشت و روز معاد زد
#محمد_علی_بهمنی
@azam_saadatmand
به همان اندازه که آدمهای قابلمه به دست ایستاده در صف نذری محرمهای محلهی قدیمیمان در آذر برایم قابل درک و قابل احترام اند،آدمهای کتاب به دست ایستاده در صف طویل گرفتن امضا از یک آدم مشهور در نمایشگاه کتاب به نظرم رقتانگیزند.
#اعظم_سعادتمند
#از_چهار_ساعت_در_نمایشگاه_کتاب_قدم_زدن
@azam_saadatmand
به جریان آدمها در راهروها نگاه میکردم از کنار آدمهای آشنایی با سلام و علیک یا بی سلام و علیک میگذشتیم به دوستم گفتم من آدم شلوغی نیستم دوست دارم زودتر از سرگیجهی میان راهروها خودم را نجات بدهم اما دوستم میگفت ببین! چقدر شور زندگی! اما من جز سکونت تصنع و تقلای نافرجام یک ماهی برای بیرون پریدن از تُنگ چیزی نمیدیدم
و اذان ظهر بود که مرا نجات داد.
#اعظم_سعادتمند
#از_چهار_ساعت_در_نمایشگاه_کتاب_قدم_زدن
@azam_saadatmand
تعدادی از دوستان دربارهی تهیهی کتاب " لیلی_آذر " پرسیدهاند،سایتهای فروش اینترنتی کتاب زیادی را نگاه کردم،متاسفانه نسخهی کاغذیاش تا جایی که خودم پیگیری کردم موجود نیست،ولی میتوانید از اینجا: اپلیکیشن_طاقچه نسخهی الکترونیکی آن را تهیه بفرمایید.
@azam_saadatmand
این چند صفحه از کتاب کارگاه شعر استاد #اسماعیل_امینی را دوست عزیزی برایم فرستادند
@azam_saadatmand