🔻 فرصت سوزی ، اشتباهی جبران ناپذیر
- میدونی فرصت سوزی یعنی چی؟
- بیا برات بگم....
🔻وقتی قبل از خواب یه وضوی ساده نمی گیری یا سه بار توحید و یه دونه آیتالکرسی نمیخونی ، فرصت سوزی کردی
🔻وقتی پنج دقیقه قبل از نماز صبح پا نمیشی و دورکعت نافله صبح رو نمیخونی ، فرصت سوزی کردی
🔻 وقتی بعد از نماز ده دقیقه سر جانمازت نمی شینی و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها رو نمیگی ، یا یه سوره کوتاه نمیخونی ، فرصت سوزی کردی
🔻 وقتی تو شبانه روزی که ۱۴۴۰ دقیقه هست، ۱۰ دقیقه برای خوندن قرآن وقت نمیذاری ، فرصت سوزی کردی
🔻 وقتی روزانه یک ربع وقت نمیذاری تا ذکر روز و دعا و زیارت اون روز رو بخونی ، فرصت سوزی کردی
🔻 وقتی در طول شبانه روز ، حتی یکبار هم دعای فرج و دعای سلامتی آقا امام زمان رو نمیخونی ، فرصت سوزی کردی
🔻 وقتی از ثواب یه دور تسبیح صلوات روزانه خودت رو محروم می کنی ، فرصت سوزی کردی
🔻فکر کن....
در طول شبانه روز چقدر فرصت های طلایی رو داری از دست میدی و خودت رو از کلی ثواب محروم می کنی...
🔻هنوزم دیر نشده
همین الان نیت کن و یه ثواب کوچیک انجام بده
یه ذکر مختصر بگو ، یه صفحه قرآن یا یه سوره کوتاه بخون...
🔻این کارها به نظر بی اهمیت و ساده میان ولی حتما یه روز به دردمون میخورن
روزی که هیچ کاری از دست هیچ کس بر نمیاد...
🌹التماس دعا
💜🌹🌸🍀🍀🌸🌹💜
🌸 ای بـام بلنـد آسمـان،صبح بخیـر
🍀 ای پرتومهر، زرافشان،صبح بخیر
🌸 ای طایر عـاشـق سحرخیـزسـلام
🍀 ای چشمهٔ جاری روان صبح بخیر
🌹🍃 سلام بـه دستان بخشنده
🍀🍃 سلام بـه لب های پرخنده
🌹🍃 سلام بـه دل های بی کینه
🍀🍃 سلام به اندیشه های مثبت
🌹🍃 سلام بـه دیدگان زیبـا بیـن
🍀🍃 سلام بـه صبــح و روشنـی
🌺🍃صبح یعنی بوسه برقلب خدا
🌸🍃صبح یعنی عـاشقی بـا کبـریـا
🌺🍃صبح یعنی نور یعنی زندگی
🌸🍃ابتدای پاکی و جـود و سخا
ســـلاااااام💝
صبـح بخیـر 💗
آرزو می کنم 💝
در این روز زیبا 💗
دلتون پـراز محبت 💝
روزتون پُـراز رحمت 💗
زندگیتون پـراز بـرکـت 💝
لحظههاتون پـراز موفقیت 💗
وعاقبتتون ختم بخیر باشـد 💝
روزتون پراز عشق وخوشبختی 💗
چهارشنبه تون بخيرونیکی ونشـاط💝
هدایت شده از حقیقی
امروز در شورای امنیت سازمان ملل اتفاقاتی افتاد که نه امریکا، نه صهیونیستها و نه هیچ یک از طرفهای حامی رژیم صهیونیستی فکرش را هم نمیکردند. در حالی که وزیر امور خارجه امریکا میخواست صحبت کند، نمایندگان برخی از کشورهای عربی نشست را ترک کردند و پس از آنکه نماینده رژیم کودککش که همین دو ماه پیش با عکس دختر فوت شده ایرانی در سازمان ملل عربده میکشید میخواست حرف بزند، تقریبا همه کشورهای عربی و اسلامی که در آنجا حاضر بودند جلسه را ترک کردند.
این اتفاق هنگامی ارزش بررسی دارد که در نظر داشته باشیم طرف امریکایی تا همین یک ماه پیش در رفت و آمد بود تا روابط رژیم صهیونیستی و سعودیها را جوش بدهد و مسوولان و وزرای صهیونیستی یکی پس از دیگری به عربستان سفر میکردند. هر چند این اتفاق خود دلیل عالی برای حمایت این کشورها از آرمان فلسطین نیست اما دستکم نشان میدهد که سران آنها به خوبی وضعیت و اهمیت همراهی با افکار عمومی را درک کردهاند. اما اتفاق مهمی بعدی وقتی روی داد که دبیرکل سازمان ملل با گفتن بخشی از حقیقت، رژیم صهیونیستی را مقصر رویدادهای این دو هفته دانست.
هدایت شده از پاسدار انقلاب
هدایت شده از پاسدار انقلاب
هدایت شده از پاسدار انقلاب
هدایت شده از پاسدار انقلاب
هدایت شده از پاسدار انقلاب
🔅#پندانه
✍ مادری قهرمان
🔹ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد.
🔸سپس گفت:
این را آموزگارم داد و گفت فقط مادرت بخواند.
🔹مادر در حالی که اشک در چشم داشت، برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
🔸سالها گذشت. مادرش از دنیا رفته بود. روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد. برگهای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد. آن را درآورد و خواند.
🔹نوشته بود:
کودک شما کودن است. از فردا او را به مدرسه راه نمیدهیم.
🔸ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت:
توماس آلوا ادیسون، کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد.
📚داستان آموزنده و جالب....
(سعدی) گوید: شنیدم بازرگانی صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل غلام خدمتکار که شهر به شهر برای تجارت حرکت میکرد. یک شب در جزیره کیش مرا به حجره خود دعوت کرد.
به حجرهاش رفتم، از آغاز شب تا صبح آرامش نداشت، مکرر پریشان گویی میکرد و میگفت:
فلان انبارم در ترکمنستان است و فلان کالایم در هندوستان است، این قباله و سند فلان زمین میباشد، و فلان چیز در گرو فلان جنس است، فلان کس ضامن فلان وام است، در آن اندیشهام که به اسکندریه بروم که هوای خوش دارد، ولی دریای مدیترانه طوفانی است.
ای سعدی! سفر دیگری در پیش دارم، اگر آن را انجام دهم، باقیمانده عمر گوشه نشین گردم و دیگر به سفر نروم.
پرسیدم، آن کدام سفر است که بعد از آن ترک سفر میکنی و گوشه نشین میشوی؟
در پاسخ گفت: میخواهم گوگرد ایرانی را به چین ببرم، که شنیدهام این کالا در چین بهای گران دارد، و از چین کاسه چینی بخرم و به روم ببرم، و در روم حریر نیک رومی بخرم و به هند ببرم، و در هند فولاد هندی بخرم و به شهر حلب (سوریه) ببرم، و در آنجا شیشه و آینه حلبی بخرم و به یمن ببرم، و از آنجا لباس یمانی بخرم و به پارس (ایران) بیاورم، بعد از آن تجارت را ترک کنم و در دکانی بنشینم. او این گونه اندیشههای دیوانه وار را آن قدر به زبان آورد که خسته شد و دیگر تاب گرفتار نداشت، و در پایان گفت: ای سعدی! تو هم سخنی از آنچه دیده ای و شنیده ای بگو، گفتم:
آن را خبر داری که در دورترین جا از سرزمین غور (میان هرات و غزنه) بازرگان قافله سالاری از پشت مرکب بر زمین افتاد، یکی گفت:
چشم تنگ و حریص دنیاپرست را تنها دو چیز پر میکند: یا قناعت یا خاک گور.