eitaa logo
به کانال دفاع از خوبان بپیوندید ...
168 دنبال‌کننده
209 عکس
111 ویدیو
0 فایل
خداوندرحمن و رحیم است،اهل مهرورزی مهربانیِ همیشگی است.او اَعمال مِهرمندانه بندگان رامحبوب ومقبول،وافعال قَهرورزانه ایشان رامطرود ومغبون دانسته است.همواره بایداز حقوق کسانی که رفتار وگفتارخوب دارندویا اشتهاربخوبی دارند،دفاع کرد.چه در پشت سر وچه در پیش رو.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناصرالدین شاه عادت به نوشتن خاطرات روزانه داشت بخصوص در سفرهای خارجی. خودش نام یادداشت‌هایش را «روزنامه» گذاشته بود. این روزنامه‌ها جزییاتی جالب و خواندنی از تصورات و رفتارها و افکار شاه و درباريان در اختیار ما می‌گذارد. در اینجا گزیده‌ای از خاطرات شاه به فرنگستان را بخوانید: لندن چهارصد نفر تلمبه‌چی دارد. هر کجای شهر که آتش بگیرد یک دسته از این تلمبه‌چی‌ها با عراده‌های آب و نردبان باید حاضر شوند و آتش را خاموش نمایند. (آتش‌نشان) وقتی می‌خواهند دسته تلمبه‌چیان حاضر بشوند علامت واهمه را به صدا در می‌آورند. (زنگ خطر) امروز در راه پورتسموث از دو سوراخ گشاد و دراز گذشتیم. همه جا تاریک بود و من چشمم را گرفته بودم تا رد شدیم؛ بسیار واهمه‌دار چیزی بود. در انگلستان بسیار راه آهن از زیر کوه و تپه می‌گذرد و اکثر اوقات از درون این سوراخ‌ها عبور می‌کند. معلوم نیست با چه وسیله‌ای سوارخ‌ها را چنین گشاد کرده‌اند که کالسکه‌های بخار از آن عبور می‌کند. (تونل) (کالسکه بخار = قطار) روز بعد رفتیم به کارخانه آهن آب‌کُنی. دو کِشتی هم ساخته بودند که هنوز ناتمام بود. (کارخانه ذوب‌آهن) چنین ببر بد ذاتی در هیچ حیوانخانه فرنگ و غیره ندیده بودیم. (باغ وحش) قیچیِ ناخن در هر جعبه پنج عدد بود. (ناخن‌گیر) چند کِشتی رودخانه پاک‌کن‌، در آن جا بود. (لای‌روب، لجن‌گیر) در جلو و اطراف عمارت منزل، جلو مَرد رُو کوچه نرده گذاشته بودند. (پیاده رو) صبح رفتیم حمام. لخت شدیم. یک لوله داشت که پیچ می‌دادند، سوراخ سوراخ داشت مثل چلو صاف‌کن، رفتیم زیر آن ایستادیم، حاجی حیدر پیچ داد، آب ملایم خوبی آمد و خودمان را شستیم. (دوش حمام) امروز باید برویم به کارخانه آب صاف‌کنی که در آخر شهر است. ریاست اداره آب صاف‌کنی بر عهده مردیست با نام استاکنکویج. (تصفیه خانه) اسبابی بود مثل کالسکه صندلی داشت. من و صدراعظم نشستیم، پیچاندند، کم‌کم رفتیم بالای عمارت منزل خودمان، به راحتی رفتیم به اتاق، چیز عجیبی است. (آسانسور) امروز به باغ عامه رفتیم. این باغ متعلق به شهر و همه مردم است. (پارک) از خیابان سه قلوی بسیار خوبی گذشتیم. وسط برای کالسکه بسیار پهن، دیگری برای پیاده، دیگری برای سواره بود. (خیابان سه بانده) چیز خوبی است، مثل کدوی کوچکِ تازه و دراز، اما رنگ پوستش که زرد شد آن وقت میرسد و خوردنی است، رسیده بود خورده شد. مزه خربزه میدهد، نرم است. همینطور با انگشت خورده میشود، قدری ثقیل است. (موز) قبل از غذا، سوپی آوردند آب لاک‌پشت بود. من نفهمیده همه را خوردم. بعد که سیاهه غذا را خواندم و فهمیدم لاک‌پشت بوده، کم مانده بود قی کنم. (مِنو غذا) بعد از گردش به تماشای یک ماهی‌خانه که متصل به اُرانژری (نارنجستان) است رفتیم. در آنجا همه قسم ماهی‌های کوچک و بزرگ عمل می‌آورند و بزرگ میکنند و بعد می‌فروشند. (آکواریوم یا استخر پرورش ماهی) شاه در پایان نیز می‌نویسد: به قدری خوشگل در این راه دیدیم و زیاد بود که آدم سفیه می‌شد... [در وین اتریش] چهار دختر خیلی خوشگل دیدیم. اینها را منتخب کرده بودند و به دست هر یک گلی داده بودند، یکی یکی گل‌ها را آوردند دادند به من... آن دختر خیلی خوشگل و مقبول‌تر از همه که موهایش مثل گلابتون ریخته، دختر سفید بسیار خوشگلی بود، خیلی سفید بود. دسته گل را به من داد. دستش خیلی نرم بود. من همینطور مات صورت این دختر شده نتوانستم راه بروم. ایستادم و مات مات این دختر را نگاه می‌کردم که مردم ملتفت شده بی‌اختیار خندیدند به طوری که من خودم هم خندیدم... خلاصه پیاده از این راه می‌رویم برای هتل و نهایت افسوس را دارم که از پهلوی این دختر خوشگل و سفید دور می‌شوم... خیلی خفیف [آهسته] می‌رفتم که دختر به این خوبی را بیشتر تماشا کنم. ⭕منبع روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر دوم و سوم فرنگستان گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان آنچه خواندید بخشی از توصیفات ناصرالدین شاه قاجار از اسباب و مکان‌ها و محل‌هایی‌ست که برای اولین‌بار در فرنگستان دیده و سعی در معرفی آنان دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👍تاریخچه لایک دﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻟﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽﺭﺣﻢﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ ‏(بیلاﺧﻮﺧﺎﻥ) نام داشت! ﻭﻱ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽﻧﻤﯽﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ می کرد..  ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺩﻟﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ  "ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ"  ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ سرﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ آریوبرزن ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺍﻻﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﻭ ﺍﺳﯿﺮ "ﺑﯿﻼﺧﻮ" ﺷﺪ! ! ﭼﻬﺎﺭ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ... ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭﯼ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ "ﺑﯿﻼﺧﻮ" ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﻭﻱ ﺷﺘﺎﻓﺖ ... ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺷﺠﺎﻋﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺟﻬﺖ ﻧﺸﺎﻥﺩﺍﺩﻥ ﺷﻜﺴﺖ ﻭﻱ, ﺟﺴﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺒﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﺍﻧﻈﺎﺭ ﻋﻤﻮﻡ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﺍﻥﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪ ... ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺍﺯ ﺷﺠﺎﻋﺖ "ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ" ﺟﻬﺖ ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ﻭ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﺟﺸﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ  "ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ"  ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ را ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ , ﺍﻧﮕﺸﺖﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ... ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ‏( ﺑﯽ ﻻﺥ ‏) ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯿﺂﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﯽﻻﺥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ... ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧ‌د ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺗﻠﻔﻈﯽ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﺒﻮﺩﻥﺣﺮﻑ " ﺥ " ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ, ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ " ﺑﯽ ﻻﯾﮏ" ﻭﺳﭙﺲ ﻻﯾﮏ ‏( like ‏) ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ ... ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪﻭﻓﻮﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻣﻌﻨﯽ ﻭﺍﺣﺪ ‏( ﺁﻓﺮﯾﻦ ‏) - ‏( ﺍﻭﮐﯽ ‏) ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ... ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼﺑﺪﯼ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ...! ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻧﻘﺎﻁ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ" ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺑﺮ ﺗﻮ " ﻣﻌﻨﯽ ﻣﯿﺪﻫﺪ 👍👍 ﭘﺎﺳﺦ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ: ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺗﺎ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ" ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ" ﻭ" ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ" ﺑﺮ ﻗﺴﻤﺘﻬﺎﯾﯽﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻻﺥ می داﺩ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ... ﺍﺯﯾﻦ ﺭﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﻐﻮﻝ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ... ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﮑﻞ ﺑﺪﯼ ﺑﻪﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺖ تاریخ بدانیم😊
✴️ کیسه‌سوراخ‌اعمال‌خوب ✴️استاد فاطمی نیا فرمودند: شیعیان امیرالمومنین علیه‌ السلام نزد خداوند عزیز هستند. ☝آنها اگر برنمازمراقبت کنند، ☝مساله والدین‌مساله‌غیبت‌وحسن‌خلق و.... را رعایت کنند ، ✴️این انوار هر روز به در خانه شان می آید. 🔴منتها ما چه میکنیم؟ این انوار را حفظ نمیکنیم. 📜از یکی از بزرگان علما که با شیخ حسنعلی نخودکی‌محشور بودپرسیدم ایشان‌چگونه به این مقام نزدخدارسیدند؟ 📚 آن ولی خدا جواب دادند: ایشان هر چه به دست می‌آوَرد نگه میداشت. ولی‌ما انوار راضایع می‌کنیم. شب بلند میشود نمازشب می‌خواند،صبح می نشیند غیبت میکند. بداخلاقی با والدین میکند بداخلاقی با همسر میکند. چه شد؟! نورنمازشب‌رفت. ❌با یک حرف تلخ این نورها از بین میرود  ✨✨✨🌺✨✨✨
🌱 فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ ..‌‌. خدایا ؛ فرار کردم از خودم به سویِ تو و درمانده و نالان در برابرت ایستادم...🥀
«محبت» مکملی دارد به نام «احترام» محبت و احترام در کنار هم معجونیست که هر کدام اثر دیگری را «ضمانت» خواهد کرد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
وقتتو تلف هر برنامه‌ای نکن! جای تعجب است که مردم یه هزار تومن به یه نفر بدن نگاه میکنن ببینن که اون جنسی که میگیرن هزار تومن می ارزه نمی‌ارزه، ولی دو ساعت وقتشو میده برای تماشای فیلمی یا...هیچ نگاه نمیکنه که می ارزه نمی ارزه! یه وقتی یه کسی داشت میمرد، عزرائیل رو دید . گفتش که من سه تا گنج دارم یکی از این گنج ها رو میدم به تو که یک دقیقه به من مهلت بدی. عزرائیل گفت: نمیشه! گفت:دو تا از گنج ها رو میدم. عزرائیل گفت :نمی‌شه گفت: هر سه تا گنج رو میدم که یک دقیقه من مهلت بدید . گفت :نمیشه گفتش که من میدونستم که نمیشه چون ...فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ﴿٣٤﴾ برای هر امتی زمانی [معین و اجلی محدود] است، هنگامی که اجلشان سرآید، نه ساعتی پس می مانند و نه ساعتی پیش می افتند. (سوره اعراف آیه ۳۴) عزرائیل گفت:پس برای چی سوال کردی ؟؟ گفت: برای اینکه مردم قدر عمر رو بدونن که من مردم چندین هزار جواهر و اینها رو سه تا گنج رو حاضر شدم بدم که یه دقیقه به من بدن ندادن . شما قدر بدونید. چطور ممکنه که من دو ساعت، سه ساعت وقتم رو در روز بدم به تلویزیون و به برنامه‌ای که نمی‌دونم چی هست که آخر هیچی هم به من نده . چه خسرانی ما رو گرفته که، ما هیچ عمرمون رو حساب نمی‌کنیم . مهمترین اسراف، اسراف عمره نه اسراف آب و نون و اینا ...إِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرِفينَ﴿۳۱﴾ خداوند مسرفان را دوست نمی‌دارد . 🌱 چیزی گرانبهاتر از عمر نیست لحظات عمرتون رو حساب کنید ...🌱
عدالت کجاست؟  اگر فقیر دنبال دختر راه بیفتد میشود "منحرف" اگر ثروتمند این کار را بکند، میشود  "عاشق" اگر فقرا جایی جمع شوند، میشوند  "باند"، اگر ثروتمندان جایی جمع شوند میشود "جلسه" اگر فقیر دزدی کند، میشود "سرقت"، اگر ثروتمند دزدی کند، میشود "اختلاس" دنياي عجيبي است ، حتی مفاهیم هم با مقدار پول که در جیب است، عوض میشود ...
قانونهای ذهنی می‌گویند خوشبختی یعنی "رضایت" مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر، مهم این است که از همانی که داری راضی باشى آن‌ وقت ”خوشبختی” @