eitaa logo
از خــانــه تــا خــدا
762 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
مـــا ایــنـجــا مــیخوایـم راه و رسمِ #خوب_زندگی_کردن رو یاد بگیریم😉 ما میخوایم زندگیمون رو یه تغییر اساسی بدیم و از لحظه به لحظش #لذت ببریم😍 💝آرامش به سبک اسلامی 💑 همسرداری و مهارت زناشویی 🤱تربیت فرزند و لذت مادری 💫ارتباط با ما @mfater1
مشاهده در ایتا
دانلود
✅برای راحتی شما عزیزان برای اینکه بدونین چه مطالبی در کانال گذاشتیم برای هر بخش رو لینک دار گذاشتم 😍 باقرآن_شروع_کنیم_۱ با_قرآن_ شروع_کنیم_۳ با_قرآن_شروع_کنیم_۴ با_قرآن_شروع_کنیم_۵ با_قرآن_شروع_کنیم_۶ یا_قرآن_شروع_کنیم_۷ با_قرآن_شروع_کنیم_۸ با_قرآن_شروع_کنیم_۹ با_قرآن_شروع_کنیم_۱۰ با_قرآن_شروع_کنیم_۱۱ با_قرآن_شروع_کنیم_۱۲ با_قرآن_شروع_کنیم_۱۳ با_قرآن_شروع_کنیم_۱۴ ❤️ تفسیر آسان و کوتاه سوره حمد تفسیر_آسان_کوتاه_سوره_حمد_۱ تفسیر_آسان_کوتاه_سوره_حمد_۲ تفسیر_آسان_کوتاه_سوره_حمد_۳ تفسیر_آسان_کوتاه_سوره_حمد_۴ 📘 قرآن کتاب راهنما جلسه اول 🌈 خدا_۱ 📕 داستان حضرت دلبر قسمت اول داستان حضرت دلبر قسمت دوم داستان حضرت دلبر قسمت سوم داستان حضرت دلبر قسمت چهارم داستان حضرت دلبر قسمت پنجم داستان حضرت دلبر قسمت ششم داستان حضرت دلبر قسمت هفتم ی داستان حضرت دلبر قسمت هشتم داستان حضرت دلبر قسمت نهم داستان حضرت دلبر قسمت دهم داستان حضرت دلبر قسمت یازدهم داستان حضرت دلبر قسمت دوازدهم داستان حضرت دلبر قسمت سیزدهم داستان حضرت دلبر قسمت چهاردهم داستان حضرت دلبر قسمت پانزدهم 📔 طعم شیرین خدا قسمت اول طعم شیرین خدا درس دوم طعم شیرین خدا درس سوم طعم شیرین خدا درس چهارم طعم شیرین خدا درس پنجم طعم شیرین خدا درس ششم طعم شیرین خدا درس هفتم 🤱تربیت فرزند درس اول تربیت فرزند درس دوم تربیت فرزند درس سوم تربیت فرزند درس چهارم تربیت فرزند درس پنجم تربیت فرزند درس ششم 💑 همسرداری جلسه اول همسرداری جلسه دوم همسرداری جلسه سوم همسرداری جلسه چهارم همسرداری جلسه پنجم همسرداری جلسه ششم ❤️ شخصیت محوری جلسه اول شخصیت محوری جلسه دوم شخصیت محوری جلسه سوم 💟 قصه شهر ظهور قسمت اول 📖 قصه و شعر حدیث کسا شعر و قصه خندق شعر و قصه خیبر ❤️ لالایی_خدا_۱ لالایی_خدا_۲ لالایی_خدا_۳ 😍 ویژه_برنامه_طنز_قاتی_پاتی_۱ ویژه_برنامه_طنز_قاطی_پاتی_۲ ☺️ ماجراهای_سید کاظم _و_امیرحسین_۱ 🌷 الفبای سربازی امام زمان لینک ناشناس برای نظرات ♈️ جزوه آداب و اوقات زناشویی 👨‍👩‍👧‍👧 نکات_تربیتی_خانواده_۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ســـــلااااااااااااام ظهر شما بزرگواران بخیر🌹 ان شاءالله که حالتون خوب باشه😌 🔹 دوستانی که جدیدا به جمع ما تشریف آوردین ، خیلی خوش اومدین 🌸🍃🌸🍃🌸 💞➖🎨🔷🌻 🌱خدای مهربان رو بی نهایت شاکریم، که با لطف مدام و بی نهایتش، توفیقِ خدمت به بندگانِ نازنینش رو به ما عنایت فرمود. 👌 ان شاء الله قدردان نعمتِ هدایتِ خداوند بوده و در مسیر تعالی بیشتر خانواده ها و ولایی موثر و ثابت قدم باشیم. 💫رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَ ذُریّاتِنا قُرَّه اَعیُن وَ اجعَلنا لِلمُتقینَ اِماما💫 محتاج دعای خیر همه بزرگواران هستیم... 🌺🔹🌺 @azkhane_takhoda
🍒 🔍 ✍ اهمیت فرزند آوری 🍃____🌹_____🍃 🍃پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: {تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا فَاِنّی اُباحِیَ الاُمَم یَوم القیامَه وَ لَو بِالسِقط} 💍ازدواج کنید با هم زندگی تشکیل بدید فرزند دار بشید،بچه هاتونم زیاد کنید ! حتی اگه بچه سقط بشه و نمونه... در واقع حضرت میفرماید حتی آمار بچه ی سقط شده هم مهمه...✔️ 🔹🌺🔹🔹 🌺خب پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله هم کسی نبودن که از روی هوای نفس صحبت کنن ... ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی اِن هُوَ اِلّا وَحیُ یوحی✨ ⭕️ متاسفانه یه مدت دیگران جلوی کثرت فرزاندان این مرز و بوم رو گرفتند، یه مدتی هم هست که خود پدر و مادرا از فرزند اوری خودداری می کنند. 🔺با این بهانه ها که پول نداریم، امکانات نداریم ، فرصت نداریم!! 🔺 بچه ها رو نمیشه تربیت کرد و... ولذا یا اصلا بچه دار نمیشن یا به یکی دو تا اکتفا می کنن😒 باید از این دوستان پرسید شما تا حالا کدوم خدا رو می پرستیدید؟😒 خدایی که رزق و روزی بچه ی سومتون رو نمیتونه بده؟؟؟!!!!!!! اگه اینجوریه ، دیگه نماز نخون...همچین خدایی رو نپرستی بهتره...⛔️ کافیه آدم یه ذره توکل به خدا داشته باشه... اگه نمی تونی،لااقل یه نگاهی به اطرافت بنداز. ⁉️اونایی که بچه هاشون بیشتره در شرایط مساوی، آیا وضع مالیشون بهتر نیست؟ 👌قطعا بهتره. بچه رزق و روزی خودش رو میاره... ➖اصلا به دو تا بچه اکتفا نکنید.حتما برید تو فکر اینکه بچه ی بعدی رو هم بیارید. 💥روز قیامت خیلی دور نیست... چشم به هم بزنید رسیده.... ⚜روز قیامت پیامبر مهربانی ها، به فرزندان شما افتخار خواهد کرد... 😍اونجا با چشمانی پر از اشک شوق، میگی آقا جان به خاطر گل روی شما رنج خوب فرزند آوری رو تحمل کردم... اونوقت مولامون جبران خواهد کرد... خیلی بیشتر از حد تصور ما...💯 🌺✅➖💖💍
زیبایی های زندگی🌈 ✨الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا✨ «مال و فرزندان زیور زندگى دنیایند و نیکی‌هاى ماندگار نزد پروردگارت پاداشهای بهتر و امیدوار کننده تری هستند.» کهف| ۱۸ 🌅با به دنیا آمدن فرزند پنجره جدیدی رو به زندگی انسان باز می شود و زیبایی های زندگی را چند برابر می سازد. 🌸 بلبل زبانی ها، قهقه زدن ها، چهار دست و پا کردن ها ، دویدن و بازی کردن ها، تقلیدها و .... همه و همه زیبایی هایی است که باعث می شود انسان برای برگشتن به خانه و دیدن آن ها، لحظه شماری کند...🕊
💠کلید واژه ها در موضوع تربیت فرزند بهتره اول یک مقدار با واژه‌ها بیشتر آشنا بشیم. به قول معروف ببینیم‌ های تربیت فرزند چه چیزایی هستند. 🌀کلمۀ یا «پرورش» که ترجمۀ فارسی اون هست،یعنی «بار آوردن» . 🍃عبارتهایی مانند «تربیت بدنی» یا «پرورش گل و گیاه» نشون میده که تربیت یا پرورش واژه ی مشترکیه که برای موجود بدون عقل و شعور هم استفاده میشه. 🌸: به‌ معنی همون بار آوردن هست اما «خوب بار آوردن» چرا که «چگونه بار اوردن» خیلی مهمتر از همینجوری باراوردن هست. و منظور ما از تربیت اسلامی همون یاد دادن ادب هست.(اینو یادتون نگه دارید ان شاالله در جای خودش بهش‌ می‌پردازیم). 👧: بذر یا نهالی هست که قراره در آغوش مستعد والدین رشد کنه. 🏝: همان فضای تربیتی هست و شامل تمام‌ موارد مربوط به جسم و روح فرزند از قبل از بسته شدن نطفه‌ ، دوران بارداری و بعد از تولد و... میشود که بهش هم‌ میگن. 💑: کسانی هستند که وظیفه مدیریت و مراقبت از همه اجزای فضای تربیتی بعهده آنهاست.مثل‌؛ تغذیه، رفتار، گفتار،ارتباطات و.‌‌‌.‌ ✅به همین خاطر مهمترین مسئله برای والدین باید همین مطلب باشه که بچه هاشون در چه فضایی بزرگ‌ میشن. 🌱به عبارت دیگه مهم اینه که چه زمینی را‌ برای رشد نهال های زندگیشون اماده کردند. بنابراین والدین باید حواسشون به یک سری نکات خیلی مهم جمع باشه✔️ 1⃣یکی اینکه باید خودشون و فرزندشون رو بشناسند. 💮 یعنی ویژگیهای جسمی و روحی خودشون و فرزندشون رو بدونند تا بتونن مسیر تربیت رو درست و بدون صرف انرژی اضافی طی کنند‌ و شاهد رشد و بالندگی انها در مسیر بندگی خدا باشند. 🔍شناخت شخصیت شامل شناخت یعنی ویژگیهای ذاتی و یعنی ویژگیهای رفتاری که معمولا نتیجه عوامل تغذیه ای، محیطی و ارتباطی و....‌هست، می باشد. 👨‍👩‍👧‍👦اگر پدر و مادری به یک شناخت ،حتی نسبی، از طبع و مزاج خودشون و فرزندانشون برسند، در واقع‌ مهمترین قدم تربیت فرزند رو برداشتند. 📚بعد از این مرحله حالا می تونند از علوم و دانش های تربیتی بهترین استفاده‌ را بکنند. *والبته طی‌‌ همه این مراحل نیاز به و پشتکار فراوان داره...که دعا می‌کنیم همه شما بزرگواران از اون بهرمند باشید. بقیش باشه برای جلسه بعد ان شاالله.‌‌..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_941478160.mp3
6.45M
من هنوز همون خدام چندبار جای پای خدا رو تو زندگیتون دیدید؟ منصفانه فکر کن...... با خدای بی نهایت مهربونی طرفیم خدا جونم دوستت دارم کانالی برای افراد موفق💪🌷🌱👇 ⭕️ ➕ @azkhane_takhoda
دوستان و همراهان گرامی سلام مجدد 😊🌺 شبتون بخیر و نیکی باد🌺 اللهم عجل لولیک الفرج🌹 همراه ما باشید با بحث
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ 💞 ←موضوع→ "اقتدار مرد" ✍🏻 ماموریت امروز شما زوجیتِ ، زوجیت با قول و قرار و سند و پیمان به دست نمیاد. 💥 یک توانمندیی هست که شما باید خودتون رو خیلی فوری و جدی به اون برسونید و همچنین در سطح مهارتتون ایجاد کنید. ❏ اشراف دارید زوجیت مغایر با فردیت هست. ولی بیشتر زوجیت ها بر مدار چی اداره میشه؟ فردیت ⇱ مامان من، جهیزیه من، میل من، فرمان من، حوصله من، پول من، مانع از برقراری زوجیته اگر بخواید به همین عاطفه هایی که همراه خودتون دارید و این منبع پرشور و عاطفه قناعت کنید بعید نیست در مسیر زندگی به چالش هایی برسید که دیگران تجربه هاش رو کردند ➲ 🧠💪🏻 اگر بخواید یک زندگی مبارک و صحیحی رو اداره کنید رسیدن به توانمندی زوجیت هم در نگرش و هم در مهارت یک اصل ضروریه 👶🏻 متاسفانه ما از طفولیت تمرین زوجیت نداشتیم طفل بودیم مادر می گفت اسباب بازی ات رو پنهان کن دست دیگری به اون نرسد 👀🚗 ✏️ بزرگتر شدیم سر قلم و دفتری با خواهر و برادرمون چالش داشتیم وقتی در کشاکش قلم بودیم بابا که اومد آموزش زوجیت نداد پرسید این قلم مال کیست؟ هر کسی وسایل خودش 📺 نوجوان شدیم سر انتخاب یک برنامه تلویزیونی بین شبکه سه و دو با برادر و خواهر اختلاف داشتیم وقتی کنترل رو از دست هم می کشیدیم پدر که آمد به جای آموزش زوجیت گفت کنترل رو بدید من ؛ ستاند خاموش کرد گفت هر کسی پی کار خودش 🙎🏻‍♂👈🏻 🤵🏻جوان شدیم ازدواج میکنیم شما فکر میکنید آقایون میان ازدواج کنند؟ نه 🙍🏻‍♀ میایند زن بگیرند . زن گرفتن یعنی یک کسی رو در اختیار خود درآوردن. ☚ لذا دیدید معیار های آقایون برای خانوم ها چیه؟ سنش کمتر، تحصیلاتش پایین تر، خانواده اش ضعیف تر و حتی قدش کوتاه تر اینها رو برا چی میخواد؟ الزاما اینها نشانه های روشنی برای انجام زوجیت اند؟ خیر این میخواد بگیرد پس باید در همه چیز بلندتر باشد تا امکان گرفتن فراهم بشه 📈 لذا در جلسه خواستگاری هم می پرسه چک میکنه میگه اگر بین من و شما در امری اختلاف افتاد حرف آخر مال کیست❓ ببینه این خانم خوب و تابعی هست که بگه صد البته از آن مرد 😌 🧕🏻 خانم ها هم اهل زوجیت نیستند . دختر خانمی هست قصد ازدواج داره دوتا پیشنهاد داره. پیشنهاد اول از مسیر خواستگاری سنتی اومده 💯 فرض بگیریم امتیاز این آقا برا تشکیل ازدواج ده باشد.
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄ 🤔 نفر دوم از مسیر ابراز علاقه جلو اومده در حالی که امتیازش برا تشکیل زندگی یک هست دختر خانم کدام رو ترجیح می دهد؟ پیشنهاد دوم متاسفانه ⁉️چرا چون اینجا علاقه هست اینجا نیست؟! اینم که خواستگارِ خواستن هم که بدون علاقه ممکن نیست... 📉 اینم که علاقش چک نشده چه بسا بیشتر از این باشه عرضه نکرده پس چرا خانم به این اصرار داره علی رغم امتیاز های پایین ترش؟ 👱🏻‍♀ خانمی اومد گفت دکتر یه آقایی هست من رو خیلی دوست داره شما کمک میکنید ما به هم برسیم؟ 👨🏻‍🎓 عرض کردم فرض کن کمک کردم و به هم رسیدید بگو ببینم آقا تحصیلاتش چیه؟ دیپلم ناقص ❗️چرا نرفته کامل کنه؟ دوست نداشته پس لابد رفته دنبال کسب و کار؟ گفت نه بی کاره 👮‍♂ خودِ من دلیل تراشیدم گفتم آهان پس داره فنی یاد میگیره پولی جمع میکنه سربازی میگذرانه؟ گفت نه از سربازی هم فرار کرده گفتم پس عزیزم این چی داره؟ گفت ااا منو دوست داره❤️ به من کارشناس هم تشر زد گفت شما هم مثل خانواده ها می مونید که فکر میکنید شرایط و امکانات مهمه پس عشق و محبت چی میشه؟😕 پرسیدم تو گمان میکنی علت اصرارت به این آقا به خاطر وجود علاقه ست؟ گمان نمیکنم مطمئنم ➥ نه عزیزم این یه رویه ایه عمقش چیز دیگه ایه. پس دلیلش چیه؟🤔 👨🏻‍⚕ گفتم میدونی چرا به آدمی اصرار داری در حالی که امتیازهاش پایینه؟ ⇦چون تو در پنهان ذهنی خودت گمان کردی اگر با مردی ازدواج کنی که به تو اصرار و علاقه داره پس لابد تو زندگی هرچی ازش بخوام، هرچی بهش بگم میگه چشم . تو دنبال اون چشمه ای .⇨ ♥️👈🏻 لذا دیدید تو این مدت کوتاه خانمِ چی میگه؟ اگه دوستم داری پس... آقاهِ میگه اگه میخوای دوستت داشته باشم پس... 💭 خب اگر بخوایم به این زوجیت دست پیدا کنیم باید با چه چیزهایی آشنا بشیم؟ 🔚 یکی از مسائلی که باعث میشه شما در انجام فردیت گرفتار بشید نشناختن اساس و بنیان روانی جنس مکمل تونه ❓ در یه خانم چی میگذره؟ در یه آقا چی میگذره؟ ⛔️ اگه قرار باشه ما بر حسب دریافتها و گرایش های خودمون این زندگی مشترک را قضاوت کنیم درگیریش قطعیه . حتما چالش هاشی ایجاد میکنه 👈🏻 بریم بشناسیم بنیان های روانی زن و مرد رو تا به کمک این مسائل بتونیم سبُک کنیم زحمت خودمون رو و وسیع کنیم آثار و نتایجش رو... این مبحث ادامه دارد جلسه ی بعدی را دنبال کنید.😊 و من الله التوفیق 🎊اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🎊 @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣این یک اصل در روابط زناشویی است 💕اصرار زیادی برای جلب محبت همسرتان نداشته باشید 💕 بعضی خانما دائما از شوهراشون میخوان که بهشون توجه کنه و با روش های مختلف اینکارو انجام میدن. 💕 اینکه شما از شوهرتون بخواین که بهتون توجه کنه بد نیست ولی اینکه با زور و گله و شکایت مجبورش کنید بهتون محبت کنه توصیه نمیشه. 💕 این نکته مخصوصا زمانی که اون عصبانیه باید بیشتر مراعات بشه. در بسیاری اوقات حالت روحی اون برای ابراز محبت به شما مناسب نیست و اصرار زیاد شما منجر به مخالفت شدید و گاهی بحث و مشاجره میشه 💕 مردا از زنهایی که خیلی چسبنده ان و دائما میخوان تو فاز احساسی و رمانتیک باشن خوششون نمیاد همیشه طوری رفتار کنین که ارزشتون حفظ بشه و شوهرتون از شما خسته نشه @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خــانــه تــا خــدا
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕#داستان_حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_اول مه همه جا را گرف
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 فایل صوتی رو برای نسرین ارسال کردم برای آخرین‌بار ایتا رو چک کردم و چند پیام را جواب دادم گوشی را در حالت پرواز گذاشتم در آینه ماشین چادرم را مرتب کردم دستی به صورتم کشیدم و پیاده شدم. طبق معمول ماشینم خاکی و گلی بود دستی به کاپوتش زدم و با حالتی شرمنده گفتم: _بالاخره نوبت تو هم می‌رسه و می‌شورمت ممنون که درکم می‌کنی. و با قدم‌های تند به سمت دفتر به راه افتادم . دفتر استاد شبیه همه‌جا بود جز دفتر مشاوره اتاق انتظار یک کتابخانه بزرگ بود با صندلی‌های راحت که ساعت‌ها می‌شد نشست و مطالعه کرد چند تابلویی که هر کدام می‌توانستند تو را در خود غرق کنند با یک خانم منشی همیشه ساکت و صبور. دفتر استاد دفتر همه دانشجوهایش بود ما قرارهایمان را آن‌جا می‌گذاشتیم ، آن‌جا مهمانی می‌گرفتیم خلاصه دفتر کوچک اما پربرکت و سراسر انرژی مثبتی بود. _ سلام خدا قوت + سلام خوش‌اومدید _ با استاد قرار دارم +می‌دونم خانم ابراهیمی جان استاد منتظرتون هستن فقط می‌دونید دیگه... نگذاشتم حرفش را تمام کند : _بععله بله سر ساعت تموم می‌کنم قول می‌دم این یک ماه سر ساعت بیام و برم تا برنامه شما و استاد به‌هم نریزه. لبخندی زد و با دست مشایعت کرد ، در زدم و وارد اتاق شدم . یک میز و صندلی ساده و دو تا مبل راحتی و باز هم کتاب و کتاب و کتاب ، کل دفتر بوی کتاب می‌داد ،بوی تفکر ... مثل همیشه همه‌جا از تمیزی برق می‌زد استاد با چادر مرتب و روسری صاف و تمیز با صورتی که همیشه لبخند روی آن هک‌ شده به استقبال آمد. _ سلام +سلام به روی ماهتون آغوشش را برایم باز کرد محکم بغلش کردم این روزها آغوش او برایم امن‌ترین جای دنیاست همین‌طور که صورت استاد را می‌بوسیدم تندوتند حرف می‌زدم: _ الهی دورتون بگردم خوبید شما چقدر منتظر این روز بودم + ممنون نازنینم شما خوبی؟ _ هی ... الحمدالله الحمدللهی گفتم که از صد تا حالم بد بدتر بود. مثل همیشه متین لبخندی زد و گفت : + بنشین ببینم باز چی شده دختر خوب با مادر یا... _نه استاد به خدا با مادرم اوکی ام ، ایشون خیییلی با من حال نمی‌کنه خودتونم میدونید اما من همون جوری که شما گفتید باهاش خوبم اما خب نمی‌ذاره که تازگی‌ها ناخن‌هاش رو عوض کرده این دفعه ناخن‌های بلند با نگین‌هایی که از شش‌متری برق می‌زنه ، مژه‌هایی که کاشته‌ از دفعه قبلی بلندتر و پرتر هست آخه من با چه رویی... اخم ریزی زد فهمیدم که نباید ادامه بدهم + نازنین جان مادر مادره، مادر اگر اهل نماز شب باشه یا نه در مادر بودنش فرقی نمیکنه هم باید حرمتش حفظ بشه و هم اطاعتش واجبه مادر شما فقط ظاهرش با تو متفاوته که با هم ریشه‌یابی کردیم و می‌دونی دلیلش چیه شما فقط به فکر انجام وظایفت باش همین، نگران بعد هم نباش خدایی که تو رو تا این‌جا آورده بلده بقیه راه هم ببره فقط کافیه که کارتو سفت‌وسخت به خودش بسپاری و به سمت هدف پیش بری. بعد با کمی چاشنی شیطنت ادامه داد: +نکنه یادت رفته تا همین چند وقت پیش خودت هم مثل ایشون بودی ؟!! خودمو لوس کردم و گفتم : یاااادمه فقط نگرانم نکنه ... +نگرانی چون توکلت کمه نازنین جان اون خدائی که هزاران‌هزار سال از ازل تا ابد خداست میلیاردها میلیارد بنده مثل تو داشته و خواهد داشت پس او خدایی بلده تازه‌کار نیست که عزیزم وقتی خدا رو داری باید بهت بر بخوره که الکی فکر و خیال باطل کنی پس بسپار به خودش فقط باید مراقب باشی که خودت اشتباه نکنی و راه رو درست بری. مثل همیشه حرف‌هایش آرام آرامم کرد با کلی عشق در صدا گفتم : _شما ژلوفن منید اصلن حرف که می‌زنید جادو می‌شم. خندید و گفت : + فعلا لطفاً جادو نشو که کلی کار داریم . انگار تازه یادم افتاد که برای چی آمدم دست‌پاچه وسایلم را از کیف خالی کردم. _ وای ببخشید استاد حواسم نبود آقای رضوی گفتند همه‌چیز باید ضبط بشه... این رکورد ... اینم سیم... استاد با قیافه‌ای کاملاً جدی گفت: + قرارمون سر جاشه دیگه ... _ بله بله حتما حتما + یک‌بار دیگه تکرار کن لطفا _ تمام خاطرات شما با نام و نشان مستعار نوشته می‌شه در تمام مراحل هم بازنویسی‌ها زیر نظر خودتون انجام می‌شه . لبخندی ازسر رضایت زد و گفت: + احسنت به تو دختر خوب و دقیق حالا از کجا شروع کنیم؟ _ من که دلم می‌خواد برم سر اصل ماجرا اما آقای رضوی گفتند حتما از کودکی شما شروع بشه + باشه من برات می‌گم بعداً با هم مرتبش می‌کنیم
چشمهای سبز پدر استاد با آرامش خاص خودش شروع کرد: یک شب گرم تابستان بود پنج شش‌ ساله بودم آمدن پدرم دیر شده بود طبق معمول روی پله‌ی کوچک جلوی درب کوچه نشستم کوچه با نور بی‌رمق چراغ‌برق کمی روشن بود. معصومه خانوم از داخل خانه داد زد : _طیبه بیا تو با حالت قهر آلودی گفتم: + نمیام با لهجه ترکی گفت : _پس بمون همون‌جا تا بابات بیاد و تکلیف من و تو رو روشن کنه. شانه‌هایم را بالا انداختم زانوهایم را بغل کردم و به سر کوچه چشم دوختم دقایق به‌کندی می‌گذشت از دور سیاهی را دیدم اولش تردید کردم گذاشتم تا نزدیک‌تر بیاید همین‌که مطمئن شدم خودش است مثل تیری که از کمان رها شده به سمتش دویدم دمپایی‌هایم وسط راه جا ماندند و من توجهی به سنگ‌های زیر پایم نداشتم فقط می‌خواستم جسم خسته کودکی خودم را به آغوش پرمهر پدر برسانم. پاکت میوه‌ها را زمین گذاشت و روی زانو نشست و من در آغوشش گم شدم. _ نازلی قیزیم سلامشو خورده ؟!!! +سلام بابا جان بازم دیر اومدی که ... صورتم را با دستان قوی و بزرگش گرفت و موهای مجعدم را کنار زد و گفت : _باباجان کار داشتم دیگه چیه باز چرا تو کوچه‌ای؟!! + آخه معصومه خانم ... دستشو گذاشت جلوی دهانم و نگذاشت ادامه بدهم زیر نور چراغ‌برق چشم‌های سبز مهربانش پر از التماس بود : _معصومه خانم نه ... صد بار گفتم بگو مامان بعدشم مگه نگفتم اون الان مریضه (منظورش باردار بودن بود ) حوصله نداره این‌جا غریبه من نیستم تو باید مراقبش باشی... سرمو از خجالت پایین انداختم همیشه دوست داشتم برایش دختر بی‌عیب‌ و نقصی باشم تا بیشتر دوستم داشته باشد . +باشه می‌گم مامان معصومه حوصله‌اشو ندارم همش با من ترکی حرف می‌زنه حرصم درمیاد مامان خودمو می‌خوام یا حداقل عمه فاطمه رو. حالا علت اون اشکی که از گوشه چشمش پاک کرد را می‌فهمم اما آن شب متوجه علتش نبودم فقط فهمیدم اسم مامان او را به‌هم ریخت ، آرام بلند شد و پاکت میوه‌ها را برداشت سرم را بوسید و گفت: _ حالا که من اومدم دیگه ناراحت نباش خم شد و دستم را محکم فشار داد جلوتر دمپایی‌هایم را پوشاند و با هم به خانه رفتیم با بودن او دنیای کودکانه من غرق شادی می‌شد دستش را گرفتم و بوسیدم . آن شب معصومه خانوم حالش خوب نبود زودتر خوابید من و پدرم پشت‌بام جا انداختیم و همان‌طور که ستاره‌ها را نگاه می‌کردیم طبق معمول برایم از کودکی و روستا قصه گفت پدرم اصالتاً از دیار زیتون و بادهای معروف طارم بود وقتی از روستا برایم تعریف می‌کرد چشم‌هایش برق می‌زد و من این برق چشم‌هایش را دوست داشتم . _خب کجا بودیم ؟ + اون‌جایی که برای درس اومدید تهران _ بله باباجان تهران غریب بودم دیگه مامان و بابام، دوستام نبودن باید هم کار می‌کردم و هم‌درس می‌خوندم وقت زیتون چینی هم برمی‌گشتم روستا کمک پدر و مادرم اون وقتها تو رو که نداشتم ماچم کنی خستگیم دربره ... از فرصت استفاده کردم و محکم بوسیدمش. _بهترین اون روزها عروسی عمه فاطمه با آقاسید بود وقتی عمه فاطمه اینا اومدن تهران منم از تنهایی دراومدم . بعد انگار که با خودش حرف می‌زد گفت : _ آقا سید برادری کرد برام + برای همین همیشه می‌گی باید با مرتضی مهربون باشم ؟ خندید و گفت : _نه گل من تو باید با همه مهربون باشی پسر عمه هم مثل بقیه س اما خب اون سید اولاد پیغمبره الانم که باباش نیست باید هواشو داشته باشی. بعدها فهمیدم اون روزها آقاسید چندماهی در زندان ساواک اسیر بوده و همین باعث شده بود ما و عمه فاطمه و پسرش مرتضی بیشتر با هم باشیم. + بابایی گوشتو بیار یه‌چیزی بهت بگم من عمه فاطمه رو بیشتر از معصومه خانوم دوست دارم به سمتم برگشت و دستشو گذاشت زیر سرش و با یه دستش دست هایم را گرفت. _ نگو بابا جان مامان معصومه می‌شنوه ناراحت می‌شه بعد از مادر خدابیامرزت درسته عمه خیلی زحمت کشید اما حالا دیگه مامان معصومه هست و باید دیگه به عمه زحمت ندیم. پدر و مادرم با دنیایی از عشق و علاقه بعد از سال‌ها دل‌بستگی با هم ازدواج‌ کرده بودند من سه‌ساله بودم که مادرم درحالی‌که باردار بود از دنیا رفت از او به‌جز یک خاطره خیلی محو چیزی به‌خاطر ندارم فقط شنیده‌ام که زن با کمالات و با سلیقه‌ای بوده همفکر و دوست عمه فاطمه . آن روزها برایم سخت بود که به معصومه خانوم مامان بگویم اما بعدها این زن ساده روستایی جای خودش را در دلم پیدا کرد هرچند برای همیشه جایگاه مادری عمه فاطمه برایش دست‌نیافتنی ماند . ... ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 طبیب دردم هر چـه قـدر بـه نـفـسـم و دشـمنـی‌هـایـش، بیشتر فکر می‌کنم، بیشتر نفَسم بند می‌آید 😔 ❌ نمی‌دانم این چه دردی است که نمی‌توانم همیشه در فکر این دشمن خـــبـــیــث بااااااااشم و چه درد بزرگ‌تری که وقتی از فکر او بیرون می‌آیم، چنان با او دوست می‌شوم که انگار نه انگار این همانی است که فکر کردن به او نفسم را بند می‌آورد. جز تو کسی از عهدۀ این درد تو در توی من بر نمی‌آید. کاری برایم کن آقا! حال و روزم خراب است. شبت بخیر طبیب دردم! @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع صبحتان زیبـا آوای دلتان شـاد طعم لحظه هایتان عسل قوری چایتان گرم زندگیتان هر لحظه به کام سلام روزتون به خیر و نیکی 🌸✨ 🌸 @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا