از خــانــه تــا خــدا
#حرفخودمونی قسمت۴۸ 💖 سلام دوست خوبم در مورد مهربونی خدا تا حالا فکر کردی☺️ ✅ همیشه باید فکر ک
#حرفخودمونی
#قسمت۴۹
❓میدونی،مهمترین دارائیت چیه
❌ خونه،ماشین،لباساهای
گرون قیمت،زیبایی
✅ نه،اینانیست،درسته اینا
برامون مهمه،ولی مهمترین
دارایی ما #قلبه❤️
❤️ این قلب ما تصمیم میگیره،ما
چیو دوست داشته باشیم،
یاچیو نخواسته باشیم 😟
💖 این قلب منبع گرایشهای
ماهستش،یعنی کل انگیزه ها
رو بهت میده که چیکارکنی ☺️
⁉️خب اینجا کار خودمون
سخت تر میشه،چرا
✅ چون باید از خیلی چیزای که دوست
داری بگذری و یا چیز دیگه انتخاب
کنی، یعنی خودمون برای خودمون
رنج تولید میکنیم‼️
🔴 اخه ما انسانها به یه چیز که راضی
نیستیم ماشالله😉
✔️ همش دنبال چیزای متنوع هستیم
🌸 مثلا دوست داری هم بری سینما،
هم بری استخر،حالا شاید یکی رو
انتخاب کنی،شایدهم کلا منصرف بشی
و بشینی تو خونه😅
اخه هر دوش رو دوست داری
❌ خودمون میشینیم برای خودمون
رنج میتراشیم☹️
😍 حالا بایه برنامهریزی عالی میتونیم
کاری کنیم بااین رنجها کناربیایم و
یجورایی برای خودمون تلخش
نکنیم،بلکه شیرینش کنیم😋
#ادامهدارد
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🏡 @azkhane_takhoda 🕋
از خــانــه تــا خــدا
سلام،روزتون بخیر😊 ❓ موافقی امروز راجب علاقههامون حرف بزنی میدونی چند نوع علاقه داری
#حرفخودمونی
#قسمت۵۱
❓ به چه صورت باید با نفسمون
مبارزه کنیم
🔴 ما انسان ها به علت موانعی
که دراین دنیا وجود داره نمیتونیم به
یه زندگی عالی و بدون نقص برسیم
🔵 خیلی وقتادوست داریم یک چیزایی رو
داشته باشیم که واقعا شرایط زندگی
این اجازه رو بهمون نمیده
🟤 مثلا من خیلی دوست دارم یه خونه
بزرگ داشته باشم با یه حیاط سرسبز که
توش تاب باشه یه رودکوچولو ازداخل
حیاط بگذره یه کتابخونه بزرگ داشته
باشم که هرنوع کتابی توش پیدا بشه😍
اما من که نمیتونم اینارو داشته باشم😔
❌ اصلا شرایط زندگیم این اجازه رو
بهم نمیده حالا بنظر شما من چه کنم☹️
🖤 زانوی غم بغل بگیرم که ای داد فغان
من بدبختم نمیتونم اونی که دلم
میخواد رو داشته باشم؟
❤️ یا اینکه صبر پیشه کنم و از زندگیم
راضی باشم و سعی کنم از داشته هام
لذت ببرم؟
❓❓نظرشما چیه؟؟👇
@Mahdizahra3
از خــانــه تــا خــدا
#حرفخودمونی #قسمت۵۲ سلام خوبی ❓مبارزه نفست چطوره؟😉 هنوزم یک جاهایی از نفست شکست م
#حرفخودمونی
#قسمت۵۳
خب بیا قدم به قدم بریم جلو☺️
💠 حالا دین چی میگه ⁉️
میگه عزیزم چون این مبارزه با نفس
خیلی سخته یه راه نشونت میده،
💠 میگه اقا تو باید نفستو بترسونی،
تا بتونی از پسش بربیای😊💪
💠 مثلا همین جاده چالوس،میخوای بری
کیف کنی،خوش بگذرونی،اما خبر داری
جاده خطرناکه،
حالا این نفست این وسط هی به تو میگه
بابا چه خطری،کیف تفریح به سرعته😈
🔴 اما تو میدونی،هم جاده خطر داره
هم اینکه دوربین و گشت نامحسوس
هست!😁
✅ خب دیگه تو نفستو ترسوندی،
پس خیلی رعایت میکنی،
کیف اون تفریح رو هم میبری😊
✅ دین هم برای راحتی من وتو اومده
یه سری قوانین گذاشته،
یه نمونش تو مسائل شهوت و رابطه
نامشروع،میگه اگر خدای نکرده مرتکب
این خطا شدی،شلاق و سنگسار و
غیره... حکمشه😱
💟 ببین خدا همش داره بهمون
راهکار میده👌
✅ پس حواست باشه،هروقت دیدی
نفست داره شیطون بازی درمیاره😈
✔️ حسابی بترسونش!
از آیات جهنم،
از قهر و خشم خدا،
✅ یادت باشه همیشه اونایی که
مهربونترن، قهرشون سخت تره‼️
#ادامهدارد
࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🏡 @azkhane_takhoda 🕋
از خــانــه تــا خــدا
#حرفخودمونی #قسمت۵۳ خب بیا قدم به قدم بریم جلو☺️ 💠 حالا دین چی میگه ⁉️ میگه عزیزم چون این
#حرفخودمونی
#قسمت۵۴
🔶 میگم ...
خیلی از کسایی که مبارزه میکنن باهوای
نفسشون ، فکرمیکنن خیلی هنرکردن😒
❌ انگار یه چیزی هم طلبکارن😒
دو قورت و نیمشون هم باقیه😂
✅ نه رفیق! همچین خبرایی نیس
چون توی مبارزه یه لذت رو کنار
گذاشتی 🚫 در عوضش لذتی رو
چشیدی که آدمای هرزه وعرق خور و...
این لذت رو نمیچشن.😉
پس طلبکار نباش...✅
🔴 یه لذت سطحی و الکی دادی،
یه لذت برتر گرفتی...
تازه سودش رفته توی جیب خودت☺️
✅ حالا مهربونی خدا روداشته باش..⤵️
تو با مبارزه لذت بردی اونم اساسی😍
🟢 حالا نوبت خداست که تشویقت کنه...
دستور میده به بچههای بالا👈
کلی ثوابت واست مینویسن😌
بهشت رو برات آماده میکنه😌💝
همه اینا رو مقابل اون مبارزه ای بهت
میده که حتی اگر بهت نمیداد هم تو
باز نباید طلبکار میبودی!!!!
کلا هر گلی زدی به سر خودت زدی😊
از خــانــه تــا خــدا
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ #قسمتسیوشش ❤️ ما جمعه را به عشق تو تعطیل
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
#قسمت۳۷
🌱 شنبهای در سه اپیزود
1⃣ اپیزود اول : "ستاره " ای بدرخشید و
ماه مجلس شد ...
🔻 آقا دروغ چرا؟ تا قبر آآآآآآ ! ...
وقتی اینجا رو باز کردم خشکم زد! ... شنیده بودم که میگن فلانی شب گدا میخوابه و صبح پادشاهه، اما باور نکرده بودم، تا اینکه خودم شدم نمونه ش! ... خودتون قضاوت کنید: بازدید ۵شنبه اینجا ۵۱ نفر بوده و بازدید جمعه ۵۴۰ نفر! یعنی بیشتر از ده برابر ...
🔶 و همه اینها به خاطر نظر لطف ستاره جان به اینجاست. نمیدونم چی بگم. فقط امیدوارم من و نوشته هام لیاقت این همه لطف ستاره جان و دوستان گلی که تازه اینجا رو از عطر حضورشون معطر کردن رو داشته باشیم. اینقدر از آشنایی باهاتون خوشحالم که با وجود ای نهمه کاری که سرم ریخته، میخوام به تدریج جواب دونه دونه کامنتهاتون رو بدم ...
✅ حتماً آشنایی با شما هم امداد غیبی خدا بوده برای باز شدن دریچه ی افکار نابتون بروی من، تا بتونم از راهنماییهاتون برای بهتر طی کردن این مسیر استفاده کنم.
🔵 اما این هم برام تلنگری بود ... یک تلنگر امیدبخش. این که واقعاً یک نظر لطف چه قدرتها داره و ما ازش غافلیم. از این به بعد با امید بیشتری نگاهم رو به آسمان میدوزم، چون مطمئنم فقط یک نظر لطف ، برای به دست آوردن همه آنچه من دارم در به در به دنبالش میدوم، کافیه ...
⚪️ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟
2⃣ اپیزود دوم : یک حقیقت تلخ
🔸 میگن یه بنده خدایی از این که کفش نداشت شاکی بود، وقتی دید یکی هست که اصلاً پا نداره، کلی خدا رو شکر کرد! ... ما هم دیروز سه نفری ( من و همسرخان و خانوم خانوما) به جون خونه افتادیم و هی خدا رو شکر کردیم که در قصر زندگی نمیکنیم، که مجبور باشیم زمین بیشتری رو بسابیم! ... بگذریم که اون وسط خانوم خانوما ( که کلاً مغزش به شدت فعاله و مدام در حال اختراع و اکتشافه! ) تحت تاثیر فشار تی کشیدن، همونطور فی المجلس یک روبات خانه دار طراحی کرد. البته وجه تمایز این روبات با انواع موجود در بلاد خارجه اینه که مفهومی به اسم " نجس کاری نکردن" براش تعریف شده است و قابلیت این رو داره که هر دستمالی رو به هر جایی نماله!
💙 همسرخان هم کلی کمک کرد. با وجود این که به خاطر عوض کردن خونه مون، وضعیت مالی چندان روبراهی نداریم، صبح رفتیم و برای خونه خرید عیدانه کردیم. بعدش زمین پذیرایی رو شست و بعدش هم قبل از رفتن توی حمام و شستن فرش آشپزخونه، بادمجانها رو روی باربکیو بالکن کبابی کرد تا من باهاشون میرزا قاسمی درست کنم. البته اون وسط هم کلی خورده کای که هر کدومش کلی کار بود انجام داد. همه رو هم داوطلبانه و بدون اصرار من.
✅ البته همونطور که قبلاً هم گفتم این کارها رو پیشترها هم میکرد و از کرامات من نیست. فقط من حس میکردم این دفعه یک کم لطافت و مهربونی بیشتری چاشنیش شده بود. اونقدر که بیشتر از خود کمکها، از این یه نموره مهربونی خوشحال بودم. لحظه شماری میکردم یه فرصت پیش بیاد و این پیشروی رو به شماها هم خبر بدم، حتی کلمات پستی که میخواستم در این باره بنویسم رو توی ذهنم حس میکردم ...
🔴 اما همسرخان وقتی داشت از خستگی روی تخت بیهوش میشد، در آخرین لحظات بهم گفت: "امشب دیگه دست به چیزی نزنی ها! نری دوباره کار کنی، حالت خراب شه بیفتی رو دستم، تعطیلات عیدمون رو خراب کنی! " ...
🟢 چند ثانیه نگاهش کردم. نمیدونستم به آدمی که بین فامیل و آشنا به با ادبی معروفه و همه شخصیتش رو تحسین میکنند، ولی به بهانه صمیمیت، کلمات زیبا رو از نزدیکترین کسش دریغ میکنه چی باید گفت. حقیقت تلخ زندگی من اینه که همسرخان حاضره هر نوع کار فیزیکی انجام بده، اما از به کار بردن یک ذره زبون خوش دریغ میکنه!
🔴 بهش گفتم: " آخه من کدومش رو باور
کنم؟ ... اون همه کمک و مهربونیهای صبح تا الانت رو، یا این حرف آخرت که توی ذهن آدم همه ش رو به باد میده؟ "
✔️ اصلاً یادم نمیاد چی جواب داد. لابد اونقدر چیز بیربطی بوده که ارزش این که در حافظه م ثبت بشه رو نداشته. یا مثل همیشه گفته مهم عمله، نه حرف که باد هواست! ...
😐 وااااااااای خدا! ... من کی موفق میشم به این بنده ت یاد بدم با من با کلمات و لحن خوب حرف بزنه؟
❤️ اما من از لطف خدا ناامید نیستم. بهترین نشونه خود منم که دارم تغییر رو در وجودم احساس میکنم و به نظرم این از هر چیز دیگه ای مهمتره. چون تا من تغییر نکنم هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. مهم اینه که مواظب باشم شیطان وسط کار ناامیدم نکنه ... و یادم نره که حتی یه ذره تغییر و بهتر شدن اوضاع، از هیچی بهتره. یه جا خوندم که نوشته بود:
🔻 به سوی ماه پرواز کن، چون حتی اگر به مقصد نرسی هم میان ستارگان جای خواهی گرفت ...
💞تو فقط لیلی باش💞
┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🏡 @azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ #قسمت۳۷ 🌱 شنبهای در سه اپیزود 1⃣ اپیزود اول : "
#قسمت۳۸
3⃣ اپیزود سوم : " چادرت را بتکان،
قصد تیمم داریم" ...
🔶 تمام روز، با وجود اون همه کار و
خستگی،حس و حال شادمانه ای داشتم
تا وقتی که نوبت به تمیز کردن شومینه و هیزمهای داخلش رسید. من و این شومینه ی علیه ما علیه با هم ماجراها داریم ...
🔻هر طور بود بغضم رو قورت دادم و
نگذاشتم کسی چیزی بفهمه ...
شب وقتی همه خوابیدند برای خستگی در کردن به سراغ شعرهای شاعر محبوبم رفتم و از شانسم بین اون همه شعر، شعری آمد که مقاومت در مقابلش ممکن نبود ... و شد آنچه که شد ... فقط خدا را شکر که همه خواب بودند!
و من نوشتم:
💙 حمیدرضا برقعی میگوید:
" با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید رباب ،
با آب هم قافیه باشد؟
و این که روضه خوان ها زیادی
شلوغش می کنند.
حرمله آنقدر ها هم که می گویند
تیر انداز ماهری نبود،
هدف های روشنی داشت! ... "
⚪️ من هم دیروز موقع خانه تکانی با
خودم فکر میکردم
خدا را شکر که زود هوا گرم شد و این
شومینه ی لعنتی جمع شد
با آن هیزمهای سفالی اش که با
هیزمهای واقعی مو نمی زنند.
و هر وقت روشن میشوند، مجبورم
در گوشه ای گم و گور شوم،
تا زبانه کشیدن شعله ها را نیبنم.
و دیگران هم اشکهایی که ناخودآگاه
به صورتم می غلتند را نبینند.
🔸 آخر چطور در قرن بیست و یکم
توضیح بدهم که من طاقت دیدن
هیزمهای شعله ور را ندارم ...
🔵 حتی اگر آنچه آتش گرفته فقط
چند تکه هیزم سفالی باشد،
😢 نه در خانه ی حضرت مادر
(سلام الله علیها ) ...
⚪️ و این که چه خوب شد که خانه تکانی
تمام شد و گرد و خاکهای کف خانه
جمع شد.
✔️ چون پاهای خانم کوچولوی من
که اتفاقا فقط ۳ سال دارد،
به خاطر حساسیت به خاک پوسته
پوسته شده است.
🔴 وقتهایی که به پاهایش کرم میزنم
تا خوب بشود، سخت ترین لحظه
های دنیاست.
❤️ با چشمهای درشت تیله ای رنگش
نگاهم میکند و انگشتهای کوچکش
ناباورانه رد اشک را که بر گونه هایم
خط انداخته، دنبال میکند.
🔻 مامانی، من که کار بد نکردم!
نه گنج من! شما هیچوقت کار
بد نمیکنی.
⁉️ پس چرا گریه میکنی؟
😊 الکی میخندم و او گیج تر میشود.
😭 آخر چطور برایش بگویم ماجرای
دخترکی که اون هم فقط ۳ سال
داشت ... و پاهایی به همین کوچکی
و ظرافت ... پاهایی که از خارهای
بیابان نه پوسته پوسته، که پاره پاره
شده بود، اما ...
✔️ پس به ناچار دوباره به زور میخندم و
پاهایش را عرق بوسه میکنم ... و
تمام دلم را به پاهای تاول زده آن
دختر سه ساله دخیل میبندم .
و خانم کوچولو آخر نمیفهمد که اگر
آنقدر از دستش ناراحتم که دارم گریه
میکنم، چرا پاهایش را این طور با ولع
میبوسم؟
⁉️ نمیداند که باید دُم خنده ی الکی ام را
باور کند؟ ، یا رد اشکهایی که به یاد
عزیز دردانه ی عمو عباس علیه
السلام بر صورتم جاریست؟ ...
🟢 " الحمد لله علی عظیم رزیتی " ...
سپاس خدای را بر عظمت اندوه من ....
💞تو فقط لیلی باش💞
┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🏡 @azkhane_takhoda