eitaa logo
🌹رمانهای زیبای مذهبی🌹
578 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
277 فایل
تعجیل درفرج اقا صلوات..
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت بیستم یاسر باوحشت سرم رو به سمت مهسو برگردوندم… چشمام از اشک پرشده بود… نزدیکتررفتم… اشکهاش چکید روی گونه اش… +یاسر؟میلاااد؟ باناباوری بهم زل زده بود… _آروم باش مهسو..برات توضیح میدم… کامل برات توضیح میدم.. +من چم شده…چم شدددده لعنتیا… دستاشوآروم کرفتم وگفتم _آروم باش عزیزدلم.آروم باش…میگم برات…ازاول میگم… وقتش بود…بازهم بایدتنهایی بارش رو به دوش میکشیدم… _مادرم زن خوشگذرونی بود…بابام میگفت…به زور مجبورش کرده بودن زن بابام بشه…با سبک سریاش آبروی بابام رو برده بود..وقتی فهمید منو بارداره یکم پایبندترشد…ولی به محض به دنیااومدنم منورها کرد و رفت…برای رضای خدا حتی قطره ای شیر هم به من نداد…طلاق غیابی گرفت وازپدرم جداشد..بابام یه خانم جوون که همون الهام خانمه رو برای پرستاریه من استخدام کرد.ظاهرا  به تازگی همسرش و نوزادش توی یه تصادف فوت میکنن… اون هم به من شیرمیداد و یه جورایی دایه ی من شد…والبته امیرحسین…یادته یه بار پرسیدی نسبتت باامیرحسین چیه؟ مادرامیر یک مدت بیمارشد و نتونست شیربده که الهام خانم زحمتشوکشید… خلاصه بعدازمدتی هم پدرم باالهام خانم ازدواج کرد وحاصلشم که یاسمنه…. ⛔️
قسمت بیست و یکم مهسو باتعجب محوحرفهاش شده بودم… +من پنج ساله بودم که خبررسیدمادرم مسیحی شده و با یه مرد مسیحی هم ازدواج کرده… مردی که بعدا فهمیدم عموی توئه _چییی؟من که عموندارم… +داشتی…مرده..یعنی کشتنش،دوسه سال پیش توی یکی از عملیاتها توسط پلیس کشته شد…گوش بده… مادرم با عموت رفتن ترکیه و بعدازونجا رفتن لندن وپناهنده شدن… پدرم با یه شرکت قراردادبسته بود که برای مجالسشون وسمیناراشون غذامیفرستادن…متوجه شدیم که رئیس شرکت پدرتوئه و برادرشوهرمادرم… پدرت با ازدواج مادرم وعموت مخالف بوده و عموت رو طردکرده…توهمون اثنا رفت وامدهای خانوادگیمون زیادشد و من و توومهیار رفقای خوبی برای هم شدیم…مخصوصا من وتو… لبخندی زدم… _یادمه…یادمه میلاد… اهی کشید وادامه داد +پس اینم یادته که پدربزرگم همیشه دلش میخواست توزن من باشی…بااینکه دینمون متفاوت بود همیشه دعاش همین بود…حرفاش رومنم اثرکرد و توهمون نوجوونی عاشقت شدم مهسو…توام دوسم‌داشتی…کوچیک بودی…ولی حالیت بود… ⛔️
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍شبکه cnn آمریکا از آموزش آشوبگران (دختر) ایرانی در کردستان عراق، رونمایی کرد. 🔹ملت ایران اسلامی از سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با گروهک ضدانقلاب برای جلوگیری از تجزیه خاک کشورش دراستانهای کردستان واذربایجان غربی جنگیده وهزاران نفر ازفرزندان شهادت طلب وغیور، ولایی و انقلابی بشهادت رسیدند. جدید آمریکای جنایتکار،ورسانه های جهانی حال اگرهمین تروریستا که برای ذبح امنیت وتجربه طلبی وساقط کردن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کشته شوند، عکس های دختران نوجوان،را جزو قهرمانان بی گناه براندازا(بدخواهان و خائنین) میشوند. . مرگ بر شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار وهمه مزدوران ونوکرانش. مرگ بر سردمداران رژیم جعلی اسرائیل غاصب صهیونیستی. مرگ بر آل سعود و مزدورانش (منافقین، داعش ها، طالبان، القاعده و..... نصرمن الله وفتح القریب، (انصار الولایه)
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️‌اعترافات نفر دوم حادثه تروریستی حرم شاهچراغ
●من شهید می شوم ◆شهیدی که اهل بیت علیهم السلام شهادت نامه آن را امضا کردند.🕊 ◆دختری که شهادتش را از امام رضا علیه السلام گرفت.🥀 شهیده: نجمه قاسم پور محل شهادت: کانون رهپویان وصال تاریخ شهادت: بهار 1387 محل دفن: دارالرحمه شیراز از نامحرم فراری بود. هیچ وقت کسی او را بدون چادر ندید. روزی در دارالرحمه شیراز سر مزار شهدا بودیم به من گفت: آبجی زمانی که من را در قبر می گذارند، می خواهم نامحرمی بالای سرم نباشد! همه اقوام می گفتند: نجمه آخر شهید می شود. همیشه نماز شب می خواند. نه خودش غیبت می کرد نه کسی در حضور او غیبت می کرد. به درس خیلی اهمیت می داد و مهربان بود. بعضی اوقات در خانه می نشست و برای آنهای که مومن نبودند دعا و گریه می کرد و از خدا می خواست که هدایت شوند. ابتدای اذان صبح یکی یکی همه را بیدار می کرد و می گفت نماز اول وقتش خوب است. اوایل سال 87 با کاروان رهپویان عازم مشهد بودیم اتوبوس در  سربالایی خراب شد و داشت عقب عقب برمی گشت همه بچه ها ترسیده بودند. نجمه آرام بود و گفت بچه ها میشه در راه امام رضا علیه السلام شهید شویم؟ بچه ها خندیدند و گفتند: بابا شهادت کجا بود؟ دلت خوش است ها! گفت اگه خدا بخواهد می شود. مسئول انتظامات بود چند نفر از بچه ها برای خرید رفته بودند و دیر امدند ایشان از آنها پرسید: چرا دیر آمدید؟ انها در جواب برخورد بدی کرند و قاسم پور سرش را پایین انداخت و ساکت شد. بعد از مدتی ایشان با خوش روی آمد و گفت بچه ها مرا حلال کنید. شما زائر آقا هستید یک وقت از من دلگیر نباشید من باید وظیفه ام را انجام می دادم. در رواق دارالهدایه ی مشهد بودیم. بعد از مراسم هر کس یه آرزوی کرد و نوبت به نجمه رسید و دعای کرد که آرزوی همیشی اش بود؛ شهادت در رکاب پسر فاطمه علیها سلام. خواهرش می گفت: مدتی قبل، خواب دیدم در حرم امام رضا علیه السلام هستم. شخصی به من و نجمه گفت: شما دو خواهر چهل روز دیگر از دنیا می روید! برای نجمه تعریف کردم. گفت: خدا نکند تو بمیری؛ تو سه تا بچه داری، من بمیرم. چند روز قبل پرسید: آبجی چهل روز تمام شد؟ گفتم: نه، هنوز ده روز دیگه مانده. روز شنبه بود. می گفت: خواب عجیبی دیدم. شهیدی به نام شکاری، اصرار داشت قبرش را برایش پیدا کنم! می خواهم بروم گلزار شهدای دارالرحمه بلکه قبرش را پیدا کنم. منافقین ضد بشریت که با رشد معنوی جوانان این کشور مخالف بودند، بار دیگر دست به کار شدند. حسینیه ی سید الشهدای شیراز یکی از پایگاه های معنوی برای جوانان مومن و انقلابی شده بود. گروهک تروریستی و سلطنت طلب تُندرو بهار 87 را برای انجام کارهای تروریستی خود انتخاب کردند. فراموش نمی کنم جلوی درب دوم حسینیه دیدمش. دو شاخه گل رُز قرمز دستش بود! حالم را پرسید و گفت: این دو شاخه گل را به نیت بچه های کانون خریدم. این یکی مال تو. بعد گفت: حلالم کن دیگر نمی بینمت! ناراحت شدم و گفتم: یعنی چی؟ مگر کانون نمی آیی؟ گفت: چرا، اما به دلم افتاده دیگر بچه های کانون را نمی بینم. اما مادیگر او را ندیدیم... انفجار مهیبی بود. ضربه ی شدیدی به سرش خورد. صورتش رو پر از خون کرده بود. وقتی احساس کرد دکتر بالا سرش اومده با عجله چادرش را روی بدنش کشید. و این اولین و آخرین حرکتش بعد از انفجار بود. و آن روز چهل روز از خواب خواهر گذشته بود. آخرین نوشته ی شهیده نجمه قاسم پور در دفتر یکی از بچه ها: دوست عزیزم! خوشبختی را نه بر تخت پادشاهی، بلکه در نمازهای عاشقانه و عارفانه باید جست وجو کرد.💚 منبع: کتاب کبوتران حرم🕊📚
اوایل جنگ به شهادت رسید. علی اکبر در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. مادرش میگفت هر شب جمعه با سختی به بهشت زهرا می‌رفتم و نماز مغرب را سر قبر فرزند می خواندم و بر می گشتم. تا اینکه یک شب به خوابم آمد و گفت: مادر از شما خواهش میکنم اگر می توانی زمان دیگری به سر مزار من بیا. ✅وقتی تعجب مرا دید گفت: چون در شب های جمعه همراه با شهدا به کربلا میرویم و در خدمت آقا اباعبدالله هستیم، وقتی شما به سر مزارم می آیی، آقا به من امر می کند به احترام مادرت برگرد و در کنار مادرت باش... 💐شب های جمعه شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز ما را در نزد ارباب بی کفن یاد نمایند. 🌷شهید علی اکبر الوندی 📙برگرفته از کتاب تا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 *یک باغ سلام تقدیم شما* 🍃یک تبسم دلنواز 🌸یک تن سالم 🍃یک دل خوش 🌸یک صبح دلنشین 🍃یک جهان زیبایی 🌸یک عمر سرافرازی 🍃 آرزوی من برای شما 🌸 *صبحتون بخیر و شادی
🔰 | 📍از اسکاتلند تا دشت عباس... 🔹 آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» 🔹در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. 🔹 حسن پس از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی شوم. آخر چطور می شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید وبگیرید، بدون حتی یک کشته؟» منبع: برشی از مجله امتداد۴۱، ص۴ 🌷شیرصحراشهیدحسن آبشناسان🌷 ‌
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌∞♥∞ ❣ ❣ گرچه یک عمر من از دلبر خود بی‌خبرم لحظه‌ای نیست که یادش برود از نظرم نه که امروز بود دیـــــده من بر راهـش از همان روز ازل منتظــــــرم منتظــرم ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبان استخوانی ندارد؛ ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند. (مراقب حرفهایت باش) به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش ... آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت. (گذشت داشته باش) گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد ! (خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن) انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش. اگر صدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود. قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش ! 🎙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
"وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ ⚘به مناسبت سالروز تولد: ⚘شهید حسین خرزای ⚘تاریخ تولد:1336/6/1 ⚘تاریخ شهادت:1365/12/8 ⚘وضعیت تأهل:متأهل،دارای یک فرزند پسر ⚘مکان شهادت:منطقه عملیاتی5 ⚘محل مزار:گلزارشهدای اصفهان ✍وی در طول جنگ در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر ۴، بدر و والفجر ۸، حضوری فعال داشت. 💌خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد، 💌ولی پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه به آرزوی دیرینه اش رسید ، 🎈ازدواج شهید حسین خرازی🎈 شهید حسین خرازی با مزاح به مادرمی گوید: «من فقط پنجاه هزار تومان پول دارم⭐ و می خواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم!⭐او که ایّام زندگی اش را دائماً در جبهه سپری کرده بود، بانویی پارسا را به همسری برگزید و خطبه ی عقدشان را رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (رحمه الله علیه) قرائت کردند و ⭐شهید خرازی پیراهن سبز سپاه را به عنوان لباس دامادی برگزید و دوستانش به میمنت آن شب فرخنده، یک قبضه، تیربار گرنیوف را به همراه سی فشنگ کادو کرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند: «جنگ را فراموش نکنی!» ⭐شهید خرازی تیربار را به پادگان بازگرداند و با تکیه بر وجود شیرزنی که شریک زندگی ‏اش شده بود به جبهه بازگشت. ⚘فرازی از وصیتنامه شهیدسرافراز⚘ ⭐از مردم می‌ خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما، راه حق است، اول می‌ خواهم که آن‌ ها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌ خواهم که ادامه‌ دهنده ی راه آن‌ ها باشم. ⭐آن‌ هایی که با بودنشان و زندگی‌ شان به ما درس ایثار دادند، با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند 🤲خدایا! استغفراللّه، خدایا ! امان، امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. . << برای سلامتی امام عصر عجل الله...>> هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا.... شهیدسرافراز<<حسین خرازی>> <<صلــــــــــوات>> 🌹🍃🌹🍃