آخه ما چند تا خونه داشتیم که همرو گذاشتیم برای فروش ..کم کم هرچه داشتیم فروش رفت بعد آقاجان گفت یادته سرعقد من به خانواده دکتر گفتم ما هم چیزی به عروس هدیه میدیم من براشون آپارتمانی در نظر گرفته ام که به اسم نرگس خانم بخریم و وقتی که به ایران اومدن بهشون بدیم ..
من با کمال میل پذیرفتم …خودش هم هرچه به سیما داده بود رو براش گذاشت و بقیه اموال وکارخونه و خونه همرو که بنام عفت و رحمان بود فروخت و در تهران دوباره جایگزین کرد
روز اومدن ما به تهران فرا رسید آقاجان گفت اول تو اسباب کشی کن بعد من چونکه هردو باهم اسباب کشی کنیم خیلی سخته !!!
از اون خونه دل کندن برام سخت بودخیلی سخت … تمام خاطراتم تو اون خونه بود اونروز جواهر به همراه بچه هاش به خونمون اومدن برادرهام و خانماشون خیلی ناراحت بودن میگفتن ما دلمون براتون تنگ میشه ..منم گفتم بزار من برم اگر دیدم خوب بود میگم شما هم بیاین..وسایلاموجمع کردم
منو صغری بیگم وپری هرسه تایی داشتیم جمع وجور میکردیم یهوپری یه شعر سوزناک خوند و زد زیرگریه گفت خانم جان اگر من بدبخت شانس داشتم که خوب بود یه جای خوب گیر آوردم که شما هم رفتید گفتم پری گریه نکن بزار بهت یه خبر خوب بدم اونجاییکه من دارم میرم اتاق سرایداری داره توهم میتونی بعد از من بیای تهران اما ! گفت چی ؟ خانم جان ؟ گفتم کار شوهرت رو نمیدونم تضمین کنم خودش باید بیاد کار پیدا کنه …یهو بغلم کرد گفت الهی قربونتون برم چقدر خوشحالم کردی نه من کسی رو دارم نه شوهرم ،ماهم میایم تهران خدای اونم بزرگه یه کارواسش پیدا میشه …بلاخره وسایلام جمع شد موقع رفتن شد گفتم میخوام برم سرخاک رضا …به پری گفتم به آقاجان و هیچکس نگی من کجا رفتم نمیخوام کسی همراهم بیاد گفت چشم خانم .بعد از خونه بیرون رفتم سوار تاکسی شدم و رفتم سرخاک رضا اونجا بود که زار میزدم هوار میزدم میگفتم رضا جان من بی معرفت نبودم که فراموشت کنم این فکر مردی بود که زندگی مارو از اول ساخت ،لابد بهتر عقلش میرسه که کجا خوبه کجا بده .اما تنهات نمیزارم تا تهران که راهی نیست میام بهت سر میزنم حلالم کن ،،داشتم گریه میکردم ودستم رو به سنگ قبر رضا میمالیدم یهوصدایی دَم گوشم گفت خدا رحمتش کنه …برگشتم دیدم محسن بالای سرمه ..خودمو جمع وجور کردم گفتم ممنون شما اینجا چکار میکنی ؟ گفت همینطوری ! راهم اینجا افتاد که شمارو دیدم .چادرمو رو سرم محکم کردم گفتم باشه خب بسلامت …گفت قدسی خانم دارید از این شهر میرید ؟ گفتم کی به شما گفته ؟ گفت شهر کوچیکه همه میفهمن ضمن اینکه حاج خلیل یکساله فقط داره ملک میفروشه تو شهر مثل بمب صدا کرده گفتم بعله داریم میریم اگر خدا بخواد! گفت یه اعترافی میخوام بکنم گفتم چی گفت من به عشق اینکه شما زیر این آسمون این شهر زندگی میکردی و در شهرمن بودی داشتم زندگی میکردم اما الان که میرید واقعا ناراحتم ،گفتم خواهش میکنم این حرفو نزنید من درسته شوهر ندارم اما دختر داماد عروس و چند تا پسر دارم اینو میفهمی ؟ من دیگه مال خودم نیستم …تا سرم رو بالا کردم یهو دیدم محسن داره گریه میکنه
تعجب کردم و گفتم واقعا شما داری گریه میکنی ؟
گفت آره گریه میکنم چون منم دیگه تو این دنیا کسی رو ندارم مادرم هم رفت …
یهو جا خوردم گفتم ای وای سکینه خانم فوت کرد ؟یهو دستمالش رو از جیبش بیرون آورد اشکاشو پاک کرد گفت آره ،بهت که گفتم مادرم مریضه ….
بعد یه گوشه قبر رضا نشست و گفت آخ خدا چقدر بعضیا بی رحمن
! آه چقدر سخته عاشق باشی و عشقت یکطرفه باشه
منم انگار که رضا داره از اون زیر مارو نگاه
میکنه با خجالت گفتم ای وای جلو شوهرم از این
حرفا نزن ! زشته !
یهو محسن تو اوج ناراحتی و گریه پقی زد زیر خنده و گفت قدسی بخدا که هنوزم عقلت بچگانه اس..شوهرت کجا بود دلت خوشه اون رفته! رفته به آسمونا ..خوش بحالش کاش منم برم …
نمیدونم چرا دلم براش سوخت بهش گفتم من ازت خواهش میکنم تو رو خدا ! تو هم برو زن بگیر چرا داری تنهایی سر میکنی تو در آخر عمر احتیاج به همسرداری ..گفت تو چی ؟ تواحتیاج بمن نداری ؟
گفتم خواهش میکنم از این حرفها نزن من سه تا پسر دارم با دامادم میشه چهار مرد که عین شیر بالای سرم هستن اما تو تنها هستی …
محسن از جاش بلند شد و گفت من بعد از تو قسم خوردم ترک دنیا کنم اما تو مدیون منی ،در جوانیت منو امیدوار کردی حالا هم این باقیمانده عمرت بازم نمیخوای با من باشی؟
خواهش میکنم
تو رو خدا رومو زمین نزن …من هم با حرص گفتم تو هم دیگه از این حرفا نزن ..من قدسیه هستم مرغ یک پا داره هیچوقت همسرت نمیشم و نخواهم شد ..تمام ! محسن گفت پس خوب گوش کن !
اینو بدون هرجا بری دنبالت میام حتی اگر ازدور نگاهت کنم و بگم قدسی تو این شَهره ،،،جایی که من هستم اونم هست و داره نفس میکشه !
#ادامه دارد...
#درد دل اعضا ❤️🍃
من پسری 27 ساله و همسرم 22 ساله هستن.
ما 5 ماهه که ازدواج کردیم. دختر عمومه و از بچگی بهش علاقه داشتم و چشمم دنبالش بود البته اونم همین طور اما من بیشتر. راستش ما یه ماه بعد عروسی سر یه موضوعی که صد در صد تقصیر خانمم بود دعوامون شد. اما خانم بنده از اون جایی که بسیار مغرور و لجباز هستن، با اینکه میدونست اشتباه از خودشه عذرخواهی نکرد. باور کنید اگه بلافاصله عذرخواهی میکرد من هم کوتاه میومدم. چون خیلی دوسش دارم و برام سخته باهاش قهر باشم. اما اون بعد تقریبا یه ماه و نیم جنگیدن با خودش و غرورش، اومد عذر خواهی کرد.
خیلی از دسش کفری و عصبی بودم. آیا حق نداشتم؟ چرا باید اینقدر طولش میداد و بذاره عذاب بکشم؟ منم که عصبی بودم بعد گفتن که کلمه خشک و خالی"ببخشید" .شروع کردم سرش داد زدن که میخواستی صد سال دیگه بیایی و... و حرف فاجعه ای که بهش زدم این بود که : من میدونم تو چون جایی نداری بری اومدی عذرخواهی و لابد گفتی حداقل به شوهرم بچسبم که در نره. (یه هفته ای بود که با زن باباش بحثش شده بود و اصلا خونه باباش نمیرفت) میدونستم با این حرفم غرورش میشکنه اما من حسابی از دسش عصبی بودم و اصلا این چیزها برام مهم نبود میخواستم اونم مثل من یه کم عذاب بکشه.
چرا باید اینقد طولش میداد ؟ آیا حق با من نبود ؟
سرش داد میزدم ولی اون ساکت بود منم خستم شد نشستم رو مبل و بهش گفتم برو تو اتاقت نمیخوام جلو چشمام باشی (با اینکه از ته دلم نگفتم و دلم براش تنگ شده بود اما نمیدونم چرا دوست داشتم اذیتش کنم همون جوری که اذیتم کرد!) با این حرفم اونم بلند شد رفت تو اتاق مون شروع کرد به پرتاب و شکوندن وسایل.
میدونستم چون بهش گفتم جایی نداری بری بهش برخورده. اول بلند نشدم براش چون فکرش رو نمیکردم بخواد به وسایلم دست بزنه اما بله. لپ تاب و گوشیم و حتی سیستم که داشتم و مجسمه هایی که خیلی برام عزیز و یادگارین و وسایل و عطرهای خودش و کتاب هام...
خلاصه هرچی بود پرت کرده بود و همشون هم شکستن همه وسایلم خراب شدن اما ولکن نبود اینقدرر عصبی بودم که نمیفهمیدم دارم چکار میکنم.باید چکار میکردم تا کوتاه بیاد؟ یه سیلی بهش زدم که در جا خشکش زد چون اصلا انتظارش رو نداشت من هیچوقت فکرشو نمیکردم به عشقم سیلی بزنم.اما تقصیر خودش بود. بعد از اون سیلی دیگه ساکت شد. اون شب بدترین شب عمرم بود هر دو تامون تا صبح نخوابیدیم ولی دور از هم.من تو هال و اون تو اتاقی که مثل باغ وحش کرده بودش.
راستش از این قضیه تقریبا سه ماه میگذره و ما همچنان قهریم.با اینکه قهره ولی کارای خونه رو میکنه، لباس شستن، آشپزی، تمیزکاری و... اما غمگین وساکت و بیشتر اوقات با چشمای قرمز و پف کرده. تو این مدت تنها میشینیم ،تنها پا میشیم،تنها غذا میخوریم غذا که چی بگم مطمئنم درست حسابی نمیخوره چون نگاش که میکنم خیلی لاغر شده.حرف زدنمون در حد دو کلمه شایدام یه کلمه!اگه خیلی مجبور باشیم.اون تو اتاق میخوابه ومن تو هال.
برای بیرون رفتن باید از من اجازه بگیره،پس فقط واسه اینکه بام حرف نزنه،حاضره تو خونه بشینه.حالا بازم جا شکرش باقیه که خونه باباش نمیره وگرنه شاید کارمونو میرسوند به راهای بدتر.اصلا نمیخوام به طلاق تهدیدش کنم چون مطمئنم اینقد کله شق و لجباز و مغروره که خودش وسایلشو جمع میکنه میره دادگاه.حاضره تو خیابون بمونه ولی منت احدی رو نکشه یا مخصوصا غرورش نشکنه.البته همیشه این طور نیس اون میتونه مثل فرشته مهربون ومثل سنگ بی احساس وسخت باشه.دلم واسه فرشته بودنش یه ذره شده.آیا تقصیر منه؟
من باید برم جلو یا خودش بیاد؟ولی خودش خیلی اذیتم کرد.چرا به خاطر من کوتاه نیاد؟خیلی دلم براش تنگ شده ولی ازدستش حسابی کفریم من مثل اون غرور دارم چرا باید من کوتاه بیام.چرا واسه شکوندن وسایلم عذر خواهی نکرد؟ فقط یه ماه اول عروسی با هم خوش بودیم والان چها ماهه که نزدیک هم هستیم ولی خیلی دوریم وهمش تقصیر لجبازیاشه.یا تقصیر منه؟من میخوام اون کوتاه بیاد منم باجون ودل قبول میکنم وآشتی میکنم.ولی کی میاد؟داره دیوونم میکنه.من چکار کنم؟تورو خدا راهنماییم کنید.
راستی دور خانواده رو خط بکشید هیچ وقت دوست نداشتم وندارم که خانواده ها تو مشکلات مون دخالت کنن چون دردسره
#ایدی ادمین 👇🌻🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_دل_اعضا ❤️🍃
دختری از دیار کریمان
ننه بتول
بچه ها، امروز داستان قدسیه رو خوندم اشکم دراومد، شاید بخندین اما من اینطوری ام با کوچکترین اشاره اشکم دم مشکمه، میگم چقدر جای یه ننه بتول تو زندگی و سرنوشت من خالیه! چرا؟ 😔چرا من هیچ وقت طعم مادر داشتن، پدر داشتن، تکیه گاه داشتن نچشیدم، قربون حکمتت برم خدایا، اما یه مادربزرگ داشتم، قدر ندونستم، زمونه اینطوریه، البته تاحدودی بهمون خوبی نکرده بود باعث مرگ مادرم شده بود، اما نمیدونم چرا دوسش داشتم و واگذار کردم به قسمت، گفتم قسمت مادرمن این بوده و مادربزرگمم واسطه ای بوده برای انجام سرنوشت بااین فکر بخشیدمش، وقتی آخرین بار بااینکه آلزایمر گرفته بود چشم تو چشم شدیم بغض کرد واشکش دراومد منم همینطور و قشنگ متوجه شدم پشیمان و شرمنده اس، که همون لحظه من بخشیدمش، درحالیکه همه ی فامیل به من میگن من زبون درازم و آدم بدی هستم اما خواهرم میگن آدم خوبیه، اینارو از روظاهر ماها میگن اما همین منی که آدم بدی بودم مادربزرگم بخشیدم گفتم خدا هم ببخشه اما روز تششبع جنازه اش هرچی به خواهرم اصرار کردم گفت نمیبخشم، نمیگذرم، اما فامیل نمیدونن که من بسکه سختی وبدبختی روزگار دیدم تحمل نامردی و بدجنسی و.... ندارم به همین خاطر ه که زود ازخودم ودیگران دفاع میکنم اما قلبم صافه هیچ بدی برا هیچ کس نخواستم اما خواهرم باظاهرش همه رو گول زده، اینو خواستم بگم که هیچ وقت از ظاهر آدما قضاوتشون نکنیم، گفتنی ها زیاده اما بیش از این طولانی نشه بهتره، امروز دهم خرداد هست یه ظهر جمعه ای که تنها توخونه نشستم و عصر باید برم مغازه برا روزیمون دعاکنید ساعت سیزده و چهل و شش دقیقه،التماس دعا
🌺🌺🌺🌼🌺🌼🌺🌺
سلام به برادری که گفتن با دختر عموشون ۵ ماهه ازدواج کردن و قهرن.....
برادر عزیز بنظر من الان شما مقصر هستین و باید عذرخواهی کنین چون دفعه اول که مقصر ایشون بودن اومدن عذرخواهی کردن اما به قول شما دیر اومدن که باعث دعوای جدید شده اما الان که سه ماه میگذره شما چرا نرفتین واسه عذرخواهی؟؟؟ دختر با هزار امید و ارزو پا تو خونه شوهر میذاره که تکیه گاه داشته باشه درک بشه و همدم کسی بشه اونم اوایل ازدواج که تازه رفتین زیر یه سقف و همه امید همسرتون به شماست شما مرد بودی تو هیچ شرایطی نباید اون حرفارو به خانمتون میزدین واقعا هیچ جوره نمیتونستین اروم شین که حتما باید دست رو نقطه ضعف ایشون میذاشتی؟؟؟
الهی بگردم حتما دلش خیلی شکسته تا دیر نشده،تا سرد و بی روح نشده از دلش دربیارین چون زن اگه دلش از همسرش سرد بشه هیچ جوره مثل اولش نمیشه، غذا میپزه،لباس میشوره،بچه داری میکنه، میخنده اما حال دلش خوب نیست...
درسته شمام عصبی شدین حق دارین اما مرد باید حامی و پشتیبان باشه شما باید استوار باشی تا خانمت کم نیاره
فدای سرتون اگه چیزی شکسته دوباره بجا میاد مهم اینه دل نشکنه، شما دل شکستی اما خانمت وسیله شکسته کدومش بدتره؟؟؟
الانم شما به حرمت عشقی که داشتی پا پیش بذار واسه اشتی اولین کار اینه که شمام بری تو اتاق حتی اگه بهتون پشت کرد،بعدم روزی چند بار به بهانه مختلف تماس بگیر بگو چیزی لازم نداری؟ببین کلیدمو جا گذاشتم؟از فلان مدارک عکس بفرست صحبتارو بیشتر کن
بعدم یه روز برین بیرون یه هدیه بگیرین همه حرفاتونو بزنین همون بیرون این مساله رو تموم کنین برگردین خونه
خواهش میکنم داداش عزیز تو این شرایط تنهاش نذار خانما با کوچیکترین بی محبتی از طرف همسر مریض میشن و اینکه هیچوقت نذارین جدا بخوابه حتی اگه قهرین
در پناه حق منتظر خبرای خوب از جانب شما برادر محترم هستم😊
نجلا
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام از دیشب دق خوردم دیگه نیرویی ندارم سرم درد میکنه مریض حال شدم یکی یه چی بگه اروم بشم چرا خدا ایقدد فرق بین بنده هاش میزاره میگه عادله چرا نمییینم من تو خانواده پر جمعیت ب دنیا اومدم همیشع خدا بدبخت پدرمون اهل نماز بود ولی ب معنای واقعی نادون الا نصیحتم نکنید چرا گفتید چون واقعا ... بود همه مونو با افکار پوچ مسخره بدبخت کرد بخصوص منو الان زجر میکشم کو ک بفهمه بدبختم کرد بعضی وقتا که عرصه بهم تنگه میگم خدا نگذره ازت ک اینقد بی عقل بودی رفتم دانشگاه ک برم سرکار که بتونم دستم تو جیبم باشه که زجری ک میکشیدم دیگه نکشم در حسرت ی کفش مانتو نباشم ولی همین پدر نزاشت برم گفت دختر خوب نیس بره سرکار بچه بودیم حرف شنوی داشتیم جرات نمیکردیم حرف بزنیم یکی نبود بگه درس خوندی ک چی لیسانس گرفتی ک چی یعنی برا آینده ما نه برنامه داشت نه قصد شوهر دادنمون فقط درس بخون بشین خونه ن حق داشتیم اسم خاستکار بیاریم نه بریم سرکار روزها پشت سر هم میگذشت تا اون خونه زندان بود برام داش سنم میرفت بالا ن کاری ن آینده ایی تا خاستگار اومد با زبون چرب خانوادمو رازی کرد سریع شوهر کردم تا از اون خونه که هدفی نبود توش اختیاری نبود در بیام ولی ازچاله افتادم تو چاه حوصله گروه نمیکشه از بدبختیا م بگم که چه بر سر من اوردن خانوادش خودش و تو حسرت یعنی اینو بگم اگ ی جفت کفش تو خونه پدرم برام میخریدن اونم تو خونه شوهر نبود شدم کهنه بپوش خواهرام دلشون بسوزه بیاره بدن بهم نه اینکه شوهرم بدبخت نه پول داره ولی خسیس بیش از حد در ضمن شغلش معلمی هست خیلی روح جسمم خسته ده سال گذروندم امروز که حسرت میخورم هی برپدرم حرف میزنم البته ن جلوش پشتش پدری که پیر فرتوت شده در رختخواب پدری که در بستر و میخوای بری غذاشو بدی قرصشو بدی خدایا چرا با من این کارو کردی ها بگو نه پدری نه پشتی نه شوهری در این دنیا بی هدف دیشب تولد بچه برادرم بود زنش تمام دوس فامیلاشو تو کاخ دعوت کرده بود حتی ما نبودیم تا دوازده شب . برادرم برا بچش ۲۴ ملیون طلا تولد گرفته بود همه دوستاشو تو کاخ دعوت کرده بود لباس برا بچشو زنش ک حتی پول یه بستنی تو جیب برادر من نبود اون اونجور من اینجور به شوهرمم تا میگم دعوا سروصدا میگه حق نداری زنگ بزنی ب خواهر برادرت هیجا حق نداری وظیفته بشینی تو خونه مبخواستی شوهر نکنی میگه الان زنگ میزنم به برادرت چرا گفتی زن بچه منو هوایی کردی در صورتی که برادرم عادی گفت فکر نمیکنه من دارم غصه میخورم فکر نمیکنه اینقد من بدبختم مجبورم سکوت کنم خستم از خدا اینقد فرق گذاشت یکی بگه کجاش عادله شوهر خوب داده بهش پدر جوان سالم عاقل پول داده حالا من پدر مریض رو تخت غصه خودم کمه اونم میبینم پاک روح جسمم خسته میشه اون از ده سال پیش زد ب ضررم اینم الانش ک نه بو داره نه خاصیت اینم شوهر بی غیرت دنیایی ک همش برا من غم غصه چقدر سخته بچه من غصه میخوره ی دوچرخه نییس الان اون پدرم بیاد جواب بده همونی ک نزاش برم سر کار خواهرا خواهشا قبلی ک ازدواج کنید حتما برید سرکار خیلی سخته زنی تو این گرونی بی پول باشه خیلی سخته فاجعه واقعا اون زن کم کم راه بیراه میره برید سرکا ر که یروز مثه من پشیمون نشید کاش خدا برا همه خدایی میکرد نه یکی مثه زن برادر من بره کاخ برا تولد بچش بگیره نه یکی مثه من پول یه دو چرخه سایز ۲۰ ندارم برا بچم بخرم مطمن باشید اون خونه پدر که حسرت همه چی در دلم بو د ارزو داشتم با پدرم یکبار تو خیابون قدم بزنم این از شوهر که آرزو هامو گذاشت بشن آرزو دیگ دنیا برا من مفهوم نداره بمیرم وایسم که چی دنیا چه قشنگی برا من داشت پدر با سواد جوان داد ؟ شوهر خوب داد ؟ پدر عروسمونو میبینم چقدر هوا دخترشو داره میاد دم در خونه براش نون میاره میبرش بیرون پدر من هیجی نفهمید الانم داری زجر میکشی هیجی حالیش نیس اکه پدر داشتم چرا بمونم تو این زندگی لجن باید وایسم تا ببینم کی دنیا تموم میشه اسمم باسه دخترک تنها دوسداشتید بخونید نظری بدید نداشنید هیچی
#ایدی_ادمین 👇🌟
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#داستان_زندگی_اعضا ❤️☘ بتول زیر چشمی نگاهی به پسر عمه انداختم حالا اونم مثل من از روی خجالت سرش رو
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
بتول
همشون پشت در خونه منتظر ایستاده بودن و اروم اروم با هم پچپچمیکردن. توی دلم گفتم خدا به دادم برسه معلوم نیست در نبود ما چیکار کردن که اینطوری همه ی اهل خونه پشت در جمع شدن. کم کم صدای اقاجون بالا رفت و مشخص بود که با حاجی اقا بحث میکنه. ننه محترم دلش اشوب بود و همینطور که حواسش به پشت در بود مدام زیر لب تکرار میکرد کاش یکی از این پسرا بیان خونه اقاشون پیره تنهاست
میترسم این از خدا بی خبر ها یه حرفی بزنن حاجی از خودش بیخود بشه. خاتون حسابی نگران بود و هینطور که ناخن هاشو میجوید گفت ننه محترم میخوای یه بچه هارو بفرستم دنبال اقاشون؟ اخه اگه اتفاقی بیوفته که ما جرات از خونه بیرون رفتن نداریم حاجی اقا بیچارمون میکنه. بین حرف هاشون بود که صداها بالاتر رفت و حاجی اقا گفت چی میگی مرد مومن از این تسبیحی که گرفتی دستتو ذکر خدارو میگی خجالت بکش. همینم مونده بود این تهمت و افترا هارو به من بزنی من اگه میخواستم این کارو بکنم که دخترتو عقد پسر خودم میکردم. بعدم مگه تو این دخترو نسپردی به من البته سپردن که چه عرض کنم میخواستی یه پولیم بدی که ما قبولش کنیم چون فکر کردی همه مثل خودتن و دختر به این ماهی رو بدیمن و بدشگون میدونن خبر نداری ما همین دخترو میذاریم روی چشمامون چون میدونیم نعمته برکت خونمونو زیاد میکنه. حالا دیگه صدای اقاجون هم به گوش میرسید که جواب داد پس اگه همچین قصدی نداشتی چرا به اون خونه ای که به ناموس ما نظر داشتن رفت و امد میکنی؟ تا اومدم توی دلم خدا خدا کنم حاجی اقا از دهنش نپره اونجا خونه ی عمه بتولمه حاجی اقا گفت چون دختره میخواست بره عمشو ببینه. دنیا روی سرم خراب شد میدونستم که اگه اقاجون بفهمه با عمه در ارتباطم برای در اوردن حرص اونم که شده دست از سرمون برنمیداره. کوچه ساکت شده بود و صدا از ندای هیچ کدومشون بلند نمیشد.ننه محترم نگاهی به خاتون انداخت و گفت چیشد؟ نکنه بلایی سر کسی اومده. خاتون تند تند به سمت اتاق رفت و یکی از پسر بچه هارو صدا زد تا توی کوچه سرک بکشه. پسر درو باز کرد یه نگاه بیرون انداخت و برگشت داخل. تند تند به سمت خاتون دوید و گفت زن عمو همشون خشکشون زده حاجی اقا هم سرشو انداخته پایین و حرفی نمیزنه. ننه محترم روی سکوی پشت سرش نشست و همینطور که دستشو رو پاش میزد گفت حاجی خودشم فهمید چیکار کرد نباید میگفت اونجا خونه ی بتول خانمه فکرکنم حاج رمضون خبر نداشت. خاتون لبشو گزید و گفت حالا چی میشه؟ دوباره صدای اقاجون به گوشمون رسید که میپرسید حاجی گفتی اونجا خونه ی عمه ی دختره اس؟ حاجی اقا میخواست یه جوری قضیه رو ماست مالی کنه و گفت والا منم درست نمیدونم خونه ی عمشه یا خالش. اقا تیمورم خنده ی مسخره ای کرد و گفت حاجی نمیخواد ماست مالیش کنی عیال ما ابجی نداره همون خونه ی عمشه. بعد خطاب به اقاجون گفت. اقا پس باید بریم سراغ دخترت... ای بابا اگه اون روز میدونستم اونجا مغازه ی داماد عزیزمونه خودشو با مغازش به اتیش میکشیدم.
حاجی اقا گفت از خدا بترس پسرم مگه اون مرد چه هیزم تری به شما فروخته که این بلاهارو سرش میارین این همه سال سرش به کار خودش بوده و کاری به کار شما نداشته درسته حالا الکی این بلاهارو سرش بیارین؟ اقا تیمورم دوباره خندید و گفت حاجی تو که تا دو دیقه پیش نمیدونستی اونجا خونه ی عمشه یا خالش حالا انگار خوب از اتفاقات اون خونه با خبری و میدونی چه بلایی به سر اون مرد اومده. صدای اقاجون بلند شد و گفت ول کن پسر بیا بریم ما دیگه اینجا کاری نداریم باید بریم سراغ داماد ببینیم بعد این همه سال سر و کله اش از کجا پیدا شده حاجی اقا خیلی سعی کرد منصرفشون کنه مدام میخواست جلوشونو بگیره ولی موفق نشد و بلاخره اقاجون اینا به سمت خونه ی عمه راه افتادن. دلشوره ی بدی گرفته بودم و بی اختیار گریه ام گرفته بود. خاتون سعی میکرد دلداریم بده ولی اروم نمیشدم و نگران خونواده ی عمه ام بودم. حاجی اقا پریشون تر از همه وارد خونه شد و به یکی از نوه هاش گفت بدو بدو برو بازار اقاتو عموهاتو خبر کن بگو بیان خونه ی فلانی و نشونی خونه ی عمه رو داد. خودش هم بعد این که ابی به دست و صورتش زد رو به ننه محترم کرد و گفت من میرم خونه ی بتول خانم شوهرش دست تنهاست همون یه پسرم که بیشتر توی خونه ندارن میدونم این حاج رمضون رحم نداره یه وقت یه بلایی سرشون میاره با پسرا بریم اونجا شاید تونستیم کاری براشون بکنیم. ننه محترم سری از روی تاسف تکون داد و گفت حاجی شما سنی ازت گذشته جوون نیستی که این کارارو میکنی. اگه خدایی نکرده زبونم لال بلایی سرت بیاد ما چه خاکی توی سرمون بریزیم. مگه پسر هارو نفرستادی اونجا؟ خودت دیگه نمیخواد بری به اندازه ی کافی اینا امروز دلتو خون کردن.
#حرف_اعضا 💐💐💐
سلام به هم گروه های گلم انشاله که تنتون سلامت باشه
عزیزی که گفتن میخوان باکسی ازدواج کنن که ی دختر داره من پیام شمارو نخوندم اما از توصیه های دوستان متوجه شدم عزیزم خواهشا از روی دلسوزی یا اینکه سنت داره میره و یا هزار چیز دیگه اول فکر کن بعد ازدواج کن ببین ی بچه آزادی آدمو میگیره میخوای بری خونه ی مادرت شاید اون دوست نداشته باشه بیاد و اینکه مردها بیشتر سرکارن و کل مسئولیت این بچه گردن شماست درس و مدرسه و... تو انجام تکالیف امکان داره حرفتو گوش نده، و چون مادرشم هست بعدا به مرور اذیت میکنه اگه مادر نداشت و فوت شده بود بهتر بود شما شاید به درسش حساس باشی ولی مادرش نه بعد بهتون میگه چیکارداری و تو تمام مراحل زندگی به جز همسرت یکی که چی عرض کنم دونفر دیگه هم هست مادرش هم اگه بد ذات باشه ب مرور آشوب درست میکنه تو زندگیت من اینارو عزیزم تجربه کردم باز به خود بچه هم ربط.داره و مدیریت شوهرت ، همسر من مدیریتش خوب نبود ، شما ی سال نامزد بمونید و رفت و آمد کنید ببینید میتونید با اون بچه ارتباط بگیرید و رفتار و مدیریت شوهرت چجوریه! من یکی از دوستام میخواست که شرایطش عین شما بود ازدواج کنه وقتی زندگی منو دید منصرف شد شما هم سعی کن دلسوزانه تصمیم نگیری ی عمر زندگیه باید خیلی صبور باشی عزیزم اگه تو خودت میبینی که ازدواج کن اگه نه آینده بچه رو خراب نکن
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام وقت به خیر.در پاسخ به دوست عزیزی که گفتن ۳۸ ساله هستن و معتقدند دیر ازدواج کردن و باید فرزندانشون بزرگتر میبودند و همه میگن سن بالا به نظر میان .اولا اینکه به نظر بنده شما اصلا تفاوت سنیتون با فرزندانتون زیاد نیست و کاملا نرمال هست و اطرافیان بنده همه در سن و سال شما فرزندانشون همین سنی هستند .اما در مورد مشکلی که در پوستتون هست آب زیاد بخورین آب به تنهایی یک کلینیک پوست و جوانسازی اینکه میگم تجربه کردم هم در جوانسازی پوست مؤثره و هم روشن کننده است.میوه و سبزیجات زیاد مصرف کنین و سعی کنین به اندازه بخوابین کم خوابی به پوست خیلی صدمه میزنه و همیشه ضد آفتاب مناسب استفاده کنین و اگر لوازم آرایش استفاده میکنین حتما مرغوب باشن در این مورد اصلا صرفه جویی و خرید محصول ارزان درست نیست البته همه لوازم گران هم مرغوب نیستند پرس و جو کنید لوازم آرایشی و بهداشتی از جای مطمئن و با کیفیت مناسب تهیه کنید.اگر شرایطش دارین به یک متخصص پوست و زیبایی شناخته شده و کار بلد مراجعه کنین اگر خواستین بوتاکس یا کارهایی از این دست انجام بدین هم حتما زیر نظر پزشک متخصص پوست و زیبایی ماهر و کار بلد باشه نه آرایشگر ها و پزشکان عمومی که این کار انجام میدن و عموما کارشون با کیفیت نیست. حرف دیگران هم براتون مهم نباشه خدا رو شکر زندگی خوبی دارین حیفه برای این موضوع و حرف مردم خودتونو اذیت کنین. و در آخر هم هرگز این موارد رو و نظراتی که دیگران میگن پیش همسرتون مطرح نکنین
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام به همگی🙋♀ الان خوندم خانمی رفته مسجد وبه بچه اش گفتن نوه ته آخه عزیزم اینکه غصه خوردن ندارم میگی وضع مالیتون خوبه برو یه دکتر زیبایی پیدا کن وخط اخم وخط خنده رو فیلر بزنه یا کلا بوتاکس کن چون بوتاکس هم ابرو رو بالا میبره هم اخمو میگیره برای میگرن هم خوبه من خودم زدم وپوستت هم هر ماه تزریق جوان ساز یا پی ار پی یا پروفایلو خیلی خوبه اگه برای هزینه مشکلی نداری خوب یکم بخودت برس تا جوان تر بشی معلومه اخم وخط خنده ادمو پیر تر نشون میده 🙏 پوست در جوان تر نشان دادن خیلی مهمه و چین وچروک که همش را حل داره یکیش بوتاکسه خودآرایی یاد بگیر که خودت بتونی خودتو آرایش کنی و عیب صورتتو بگیری. موفق باشید 🌸❤️
#پاسخ_اعضا 💐💐💐
سلام به دوستان عزیز خانم که سینک ظرف شویشون با جوهر نمک سیاه شده میتونند با پولیش که برای ماشین هست تمیز کنند مقداری از پولیش که خمیر مانند هست رو با پنبه بردارند وبا اون به ظرف شویی بکشند خیلی تمیز وبرای میشه برای سلامتی وظهور امام زمان هم صلوات
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
سلام خسته نباشیددرجواب دوست عزیزمون که فرمودن دخترشون آبریزش بینی دارن عزیزم منم پسرم سه سالشه دقیقادوسال درگیر ابریزش بینی بودهفته خوب بود چندهفته درگیر بودیکسره میبردمش دکترهیچ فایده ای نداشت تا این که بردمش مختصص گوش وحلق وبینی دکترش گفت بایددوهفته شربت آموکسی کلاو بخوره اونم دوتاشربت چون دوره شربت آموکسی کلاودوهفته است باید کامل بخوره تاخوب بشه منم دوهفته سرساعت شربتشودادم خدارو شکر خوب خوب شدالبته ناگفته نمونه پسرمن شبهادیگه نمیتونست نفس بکشه زبونش خشک خشک میشد تا صبح باید یکسره اب میخوردالان خداروشکردیگه خوبه👌
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
سلام و وقت بخیر
درجواب دوست عزیزی که گفتن دستشون لک قهوه ای افتاده از روغن کرچک استفاده کنه میره انشاءالله
دوست شماعسل بانو
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
سلام خانومی که از جوهر نمک برای ظرفشویی استفاده کردی به خاطر جوهر نمک شیاه شده عزیزم
بعدشم چرا انقدر وایتکس جوهرنمک هزارجور شوینده قوی میگیرید استفاده میکنید میدونی با ریه چیکار میکنه این شوینده های قوی؟؟؟😔😔
وسایل خونه رو با تاید پرسیل اونم به مقدار و دفعات کم بشویید فردا بیفتید مریض بشید شوهر میگه خرت به چند منه؟؟؟؟؟؟؟موفق باشی
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
سلام
خدمت همگی شما عزیزان
خانمی که برای سنگ صفرا از سنگدان می خواهی استفاده کنی
من سنگدان مرغ را گرفتم وداخل چرخ گوشت دو بار چرخ کردم وکتلت ماکارونی و...غذا های دیگر استفاده کردم
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
سلام،درپاسخ خواهری که به تازگی همسرشون را ازدست دادن،واصلا آروم نمی شوند،عزیزم من هم یکسال پیش همسر۵۵ساله ام رادراثربیماری سرطان ازدست دادن،اوایل مثل شمابودم،وچون همسرم کوچکترین فرزند در خانواده اش بودوهمه خواهروبرادرانش ۸۰,۷۰ساله هستن،حتی گاهی ازخداگله می کردم،،اما کم کم فهمیدم حکمت خدارامانمی دانیم،وباکتاب هایی که درباره مرگ وان دنیا خواندم،می دانم مادراین دنیا مسوولیت هایی داریم که به خاطر آن زنده ایم،وآن دنیا دوستان و اقوام را خواهیم دید،اگربرنامه ی زندگی پس از زندگی را دیده باشید،به حقیقت این قضیه،پی می برید،پس به نظر من اگربارفتن سرمزار،آرامش می گیرید،بیشتربروید،وباخواندن قرآن به خصوص سوره یاسین وملک که هدیه کنید به روحش،خودتان هم آرام می شوید،اگرفرزند دارید ،به خودتان روحیه بدهید،که رسالت شما،به ثمر رساندن فرزندانتان است،من خودم به این طریق خودم راآرام می کنم،،می دانم خیلی سخته پذیرفتنش،اما به هرحال ما هستیم که رسالتمان را انجام دهیم،برایتان دعا می کنم خدابهتون،سلامتی وصبرهمراه آرامش بدهد،دوستتان ننه علی
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
سلام به خانمی که 38ساله هست وفکر میکنه خیلی بزرگتر از سنش هست
خواهر عزیز سعی کن آب و مایعات بصورت کافی بخوری و میوه و سبزیجات تازه وبخوری و به نظر من بوتاکس نکن چون چهره غیر طبیعی میشه بجاش اگر از نظر مالی مشکلی نداری میتونی پلاسما تراپی بری حداقل پنج تا شش جلسه خیلی صورتت جوان میشه اگرپنج تا شش جلسه تمام صورتت را پلاسما تراپی کنی مخصوصا زیر چشم دور پلک وخط خنده وخط اخم را بعد از شش جلسه خیلی جوانتر به نظر میای چون خودم این کار را کردم خیلی نتیجه مثبت گرفتم فقط بعد از پلاسما تراپی مراقبتهایی داره که زیر نور آفتاب نباید بری تا سه روز پماد زینک اکسید به پوست صورتت بزنی که التهابش از بین بره من که خیلی راضیم شش جلسه رفتم منبعد سالی یکبار هم تمام صورتم را پلاسما تراپی میکنم تا چروکهای برنگرده
🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶🪶
با سلام
سلام دوستانی که تخلف از کانالای فروشگاهی ایتا دارن و میخان رسیدگی بشه به اون لینکی که گذاشتم برن و شکایت خودشونو مطرح کنن همون روز معمولا پیگیری میشه مدارکتونم بارگذاری کنید
🌼🌼🌼🌼
لطفا برای گزارش تخلفات و شکایات در پیامرسان ایتا روی لینک زیر کلیک کنید و وارد سامانه ایتای من شوید:
http://my.eitaa.com
با جستجو در سوالات پرتکرار در قسمت "گزارش به ایتا" به احتمال زیاد پاسختان را خواهید یافت.
اگر سؤال یا مشکلی دارید که پاسخ آن در سامانه وجود ندارد، بر روی گزینه پشتیبانی(تیکت) کلیک کرده و سپس بر روی تیکت جدید بزنید و پس از انتخاب موضوع پیگیری و گزارش تخلف، زیر موضوع را انتخاب کنید و درخواست خود را مطرح کنید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
یه النگو انداخت تو دست ریحانه. رفتم پذیرایی کنم ازشون گفت بیخود خود شیرین بازی درنیار.من اصلا از این رفتارا خوشم نمیاد. به خاطر اینکه روی مادرمو زمین نندازم اومدم. منپوستم کلفتر از این حرفا بودم که دیگه با این گوشه کنایه ها حالم بد بشه. گفتم خیلی خوش اومدین.اون شب جشن فامیلیمون به خوبی و خوشی تموم شد.همه که رفتن مامان سیاوش گفت من دل خوشی از بچه ی خودم ندارم.از بس واسه هر ننه قمری اومد تو زندگیش پاشد تو رو من وایساد و اونو گندش کرد تو روی من پر رووش کرد توروی من.آخرشم همون ادم گند زد به هیکلش گذاشت رفت. سیاوش گفت مامان بعد این همه سال اومدی اینارو بار من و زنمکنی بری. عزیز گفت توام شلوغش نکن اشرف. دیگه اگه پاشدی اومدی این حرفارو بزار کنار.قرار شدحرفای خوب بزنین.بعد با بغض گفت خاک برسر من که نتونستم درست بچه تربیت کنم. مگه دروغ میگم. قبل نسرین اون دختر ه بی سرپا که سیاوش گیر داد بگیریمیش.خداروشکر باباش هیجوری رضایت نداد بعدشم نسرین که با بدبختی گرفت و آخرشم به خاطر همون آدم فحش و بدوبیراه به ما گفت. الانم که بعد از این همه مدت پاشدم بیام که روی مادر خودمو زمین نندازم. اومدم به بچم یاد بدم مادر آدم حرف میزنه ادم روشو زمین نمیزنه. گفتم مامان جان خودتونو ناراحت نکنین. من از جانب سیاوش معذرت میخوام. انگار از این حرف من خیلی خوشش اومد. ولی به رو خودش نیاورد. سیاوش گفت واسه چی معذرت خواهی میکنی. گفتم چون دوست دارم مادرت مارو ببخشه.منم از پدر مادرم زیادکشیدم ولی خوب بزرگترن دیگه. مامانش گفت خدا بالاخره نگات کرده ادم حسابی گذاشته تو دامنت. خاک برسر من که اندازه ی یه زن دهاتیم نتونستم بچمو تربیت کنم. حرفش عین سنگ خورد توسرم. داشت به مامانم حرف می زد. ولی خوب به رو خودم میاوردم بازم دعوا میشد.تو دلمگفتم خبر نداری هرچی یاد گرفتم از فرشته خانم یاد گرفتم. برام مادری کرده.از اون روز هر ماه یه دوساعت میرفتیم خونشون.. سیاوش هنوز تو همون مغازه گل فروشی کار میکرد.از وقتی ریحانه دنیا اومد حتی دیگه انگیزه نداشتم بخوام حساب کسیو برسم.
#ادامہ_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
اگه ماشین نداری و دنبال ماشینی تا مرز بری صلواتی
یا اگه ماشین داری و میتونی یه زائرو جابجا کنی
در هردو صورت برید تو این سایت و مشخصاتت رو ثبت کن. خیلی امکان خوبیه. رانندهها زودتر ثبت کنن که مسافرا بتونن پیداشون کنن👇
💻 Hamrahi.net
#اطلاعات_کاربردی_اربعین
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 جواهر خانم مادربزرگمو بی بی صدامیکردیم.متولدهزاروسیصدبود.زن سردوگرم چشیده
#داستان_زندگی_اعضا 💜🍃
جواهر
دلم قنج میرفت ازخوشی این یه موفقیت بود رحمتم اومدپیشم نشست ازش خجالت کشیدم
رحمتوقبلاچندبارتوکوچه دیده بودم یه بارم که آش نذری روبردم دم خونشون اومد ازم گرفت وگفت به به خانم خوشگله برامون آش اورده منم خجالت کشیدم ودویدم دم خونمون ازاون روزازش خجالت می کشیدم وبه نظرم خیلی مردبزرگ وپررویی بودهروقت توکوچه میدیدمش پشت مادرم قایم میشدم تامنونبینه اومدم برم اونورتربشینم دوباره خالم نشگونم گرفت وگفت چقدروول میخوری آروم بگیربشین دیگه.درهمون حین چندتااززنای فامیل عالم خانم اومدن نزدیک وبادقت صورتمو زیرتوری نگاه کردن بعضیابه نشونه تاییدسرتکون میدادن وبعضیام میگفتن ماشاءالله .منم هی سرخ وسفیدمیشدم عاقداومدوچندکلمه حرف زد که من اصلانفهمیدم بالاسرمونم داشتن قندمیسابیدن من که بیشترهواسم به دوروبربودخاله شوهرم داشت با ذغال یه تخم مرغوخط خطی میکرداونیکی خالش داشت بانخ وسوزن ادای دوختن یه چیزیودرمیاوردوتندتندزیرلب یه چیزی میگفت من همه هواسم به زنای دوروبرسفره بودخالم بهم گفت به قران روپات نگاه کن انقدرسرتو نچرخون منم اطاعت کردم خداییش اینقدربچه بودم که اصلابه حرفای عاقدگوش نمیکردم تااینکه خالم گفت بگوبله منم گفتم به کی بگم چرابگم گفت بگوبله دیگه منم اروم گفتم بله گفت نه بلندبگوعموت توحیاطه داره صدات میکنه بلندبگوتابشنوه منم دادزدم بله یدفعه همه زنهاهلهله کردن وکل کشیدن وگفتن مبارکه .نمیدونم خداییش اون عقدصحیح بوده یاباطل من بله روگفتم ولی نه درجواب عاقد بلکه به زورخاله ام.درهرصورت ماعقدشدیم وعالم خانم یه مشت ازنقل توکاسه سفره گذاشت تودهنم منم خوشحال بالپ پرمشغول نقل خوردن شدم رحمت رفت بیرون وعالم خانم تورمو بالازد ویه انگشتردستم کردن دوتا دستام پرازالنگوشده بود انقدرذوق کرده بودم که نگو کلاخانواده رحمت ایناوضعشون خیلی بهترازمابود.
بی بی میگفت پدرم قبل مرگ چهارتاالنگوخریده بودودادبهم همیشه مادرم به من حسودیش میشد به اینکه پدرم منودوست داشت ولوسم میکردیامیذاشتم روپاش ومیگفت توشکل ننه ام هستی ومادرم حرص میخوردمیگفت دختره گنده شده نذارش روپات وقت شوهرشه دیگه .اونروزمادرم خیلی حوصش گرفت وگفت خوبه والاسالی یه النگو برامن میخری ولی برااینکه آخرش مال مردمه ومیره چهارتاچهارتامیخری .پدرمم گفت بسه زن غرغرنکن دیگه دختره دلش میخاد بروشاموبیار.چندروزبعدیه پسرلاغربایه جعبه چوبی اومددرخونه طلافروش بوداون زماناچندتابرادربودن پدرشون توراسته بازارطلافروش بودایناکوچه به کوچه میگشتن وطلای زناروعوض میکردن یه ترازوکوچیک داشتن درجعبه روبازمیکردن چندتاانگشتروالنگووزنجیرتوش بودخانماهم یه چیزایی روعوض وبدل میکردن ویایکم پول سرطلامیدادن یه چیزجدیدمیخریدن بعدهااین چندتاپسرطلافروشاوصرافای مشهورشهرشدن.خلاصه مادرم دوتاالنگومودادویه جفت گوشواره گرفت .شب پدرم اومدوفهمیدوعصبی شدوگفت اینا نه ترازوشون درسته نه معلومه طلاشون عیارش چنده یه عده زن ساده روگول میزنن وبه چه حقی اینکاروکردی وحسابی دعواش کرد.
بعدازمرگ بابام هم النگوهامودراوردوگفت تو به اینااحتیاجی نداری اینامال منه طلاولباست خونه شوهره هروقت بری اونجاکلی طلاگیرت میاداونروزپای عقدگفتم مادرم راست میگفتا چقدرطلاگیرم اومدبعدازاینکه طلاهارودادن خاکه قندی که توپارچه روسرمون سابیده بودنوریختن روسردخترای دم بخت واز نان وپنیرسفره به مهموناتعارف کردن خالم بلندم کردبردم بالای اتاق نشستم همه مشغول رقصیدن وشادی بودن منم ازیجانشستن خسته شده بودم دلم میخاست برم بازی ولی خالم گفت بشین عروسیته تودیگه بچه نیستی حوصله ام سررفته بودخوابم میومد .شب شده بود همه رفتن توحیاط شام بخورن حتی خاله ام ولی گفت ازجات تکون نخوریا برامنم یه بشقاب پلووگوشت اوردن خیلی گرسنه ام بود کنارش قاشق وچنگال بود من عادت نداشتم یعنی بلدنبودم باقاشق چنگال غذابخورم توخونه همیشه یه تیکه نون میذاشتیم کف دستمون وبعدلقمه میگرفتیم ومیخوردیم بیشترغذاهامونم نونی بود گاهی شب جمعه ای عروسی یاعیدی میشدبرنج میخوردیم مونده بودم چطورغذابخورم قاشقوپرکردم اومدم بیارم بالانصف برنج ریخت رودامن لباسم چندتالکه شدیادحرف خالم افتادم گفت مواظب لباس مردم باش کثیفش نکنیا وگرنه مادرت به حسابت میرسه مادرموخالم مثل میرغضب بودن ازهردوشون میترسیدم بخصوص اونشب خیلی بهم امرونهی میکردن.
#ادامہ_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 💜🍃
سلام ایام به کام
خیلی دوست داشتم بافیروزه داستان صحبت کنم دلم واسش سخت چقدرماآدمهابدبخت هستیم ازخونه پدری بکشیم ازشوهرازبچه قربون خدابرم تقاص چیوپس میدیم یکساعتم موندن باسیاوش واقعاحرام است ولی چاره نداری متاسفانه فرزندانت هم حمایت نمیکنن شمارو منم دختری دارم بی درک همین مشابه این حرفهارومیزنه بااین تفاوت که پرویی اوکمترجلوپدرش سیاوش میدونه که تنهابی کس هستی سوء استفاده میکنی ای کاش میتونستی بری پیش داداش رسولت بلکه تنبیه بشه دخترتم تحقیق کن ببین پسره خوبه بده بره اماشرط بزارقبل عقدبرن مشاوره صحبت کنن اگه مشاوره تاُییدکردش ببرعقدکن بره حداقل یک تکلیف حل میشه خدای نکرده بلای سردخترت بیاره میخوای چیکارکنی به سیاوش خان هم بگوتوهم مشکل داشتی که ازبغل زن اولت الان اومدی بغل من اون ولت کرده بچه ات اهمیت میدادمیامدش سراغت پس تومقصری نه من حداقل من طلاق گرفتم نوجوان بودم عقلم نمیرسیدبه سن بالارفته بودم بچه دارنشدم طلاق گرفتم حداقل اون شرفش ازتوبیشتربودای کاش عقلم میرسیدش بااون میرفتم دکتربچه دارمیشدم میموندم بهش یازودعجله نمیکردم جواب مثبت بهت نمیدادم ای کاش میدونستم کجای تهران هستی میامدم سرمیزدم گلبانو فیروزه جان همه دردداریم ولی سایزش جوش فرق داره آرزوی سلامتی واست میکنم ان شاء الله دخترهات عاقل بشن دامادهای خوب مهربان فهمیده عاقل قسمتت بشه دیگه ازدامادو نوه نکشی حداقل💕😘
☘💜☘💜☘💜☘💜
سلام دوستان مجازی گلم.
مینویسم برای خواهری که ۴۲ سالشه وخواستگار ۴۴ ساله معلم دارن و....خواهرجان عزیزم تامیتونی تحقیق کن درباره این آقا چون وقتی سن ازدواج بالا میره آدم وسواس بیشتری نسبت به طرف مقابل به خرج میده.در بیشتر مواقع این طبیعیه.ولی در بعضی مواقع واقعا طرف وسواس داره و به همه چیز وهمه کس شک داره درصورتی که ممکنه خودش یه کارایی کرده باشه که داره پنهون میکنه و فکر میکنه شماهم متقابلا دارین خبلی چیزا را از ایشون پنهون میکنی.خوهرجان ازدواج همچینم آش دهن سوزی نیست که آدم بخواد هول هولکی تصمیم بگیره .حواست باشه از هول حلیم تودیگ نیفتی.شما خواهر گلم که دیگه ماشاالله بزرگ و با تجربه هستیدحتما با ایشون پیش یه مشاور برید وازش کمک بگیریدوحتی اگه ایشون به هر دلیلی حاضر نیست بیاد خودتون تشریف ببرید وازمشاور کمک بخواید.وتا میتونید تحقیق کنید انوقت اگه از همه لحاظ مورد پسند بودجوابتونو اعلام کنید.ویه نکته ی دیگه اینکه ظاهر و در نظر نگیرید اگه اخلاقش خوب ومهربون باشه شما عاشقش میشیدبدون اینکه به ظاهرش نگاه کنیدولی اگه خدای نکرده طرف اخلاق نداشته باشه خوشتیپ ترین هم باشه بنظرتون مث دیو دو سر میاد.چه بسا بودن کسانی که به خاطر ظاهر ازدواج کردن اونم عاشقانه ولی زندگیشون به خاطر اخلاق طرف زود ازهم پاشیدویا دارند با بدبختی همدیگرو تحمل میکنن. خواهرجان امیدوارم هر چی خیر وصلاحته همون برات رقم بخوره.(مادر ممدآقا)
☘💜☘💜☘💜☘💜☘
سلام به دختر خوبم که تو فکر اینه که جنگ بشه و میترسه و اعصابش بهم ریخته و نمیتونه به طفل معصومش رسیدگی کنه
دخترم عزیزم الان که رنده هستی و تو این چند روز جنگی هم نبوده پس از همین بودن ها لذت ببر و به بچتون با جون دل برس این ترس و وحشت از ناحیه شیطانه بلند شو و یک یاعلی بگو و هم به خودت برس هم به بچمون
مرگ حقه و هیچ راه گریزی کسی ازش نداره و جلوی مقدرات خدارو ماهم نمیتونیم بگیریم مگر با دعا و صدقه دادن هیچ مرگی بالاتر از شهادت نیست شهادت زنده بودن ابدی هستش
ادم تا یک ثانیه خودش خبر نداره مرگ هر کس از رگ گردن بهمون نزدیک تره
هر روز برا سلامتی اقا امام زمان صدقه بده و هم برا فرج ش دعا کنید اقا مدیون کسی نمی مونه و ایشون هم برا سلامتی شما دعا میکنه از صمیم قلبتون و به اقا بگو اقا جانم دلم قرص کن تا بر این ترس غلبه کنم امتحان کن ببین اقا چطوری دلت قرص میکنه خودت رها کن تو حصار امام زمان و اسوده باش
کمی غذای تقویتی بخور ابگوشت ماهیچه ماهی بخصوص دم ماهی یادم قدیم میگفتن دم ماهی شیر افزا هستش
و به کسی که ترسیده سفیدی مثل لبنیات و ترشی و گوشت پرندگان بهش نمیدادن تا چند روز تا حالش بهتر بشه شما هم نخورید اب طلا هم بهش میدادن یک انگشتر مینداختن تو اب کمی می موند و اون اب میخوردن (البته حواست باشه انگشتر نخوری )یک تیکه طلا هم به خودت آویزون کن اگه داری بدنتون گرم میکنه و حتما حزر حضرت جواد پیشتون داشته باشید
براتون دعا میکنم هر چه زودتر از این حال دربیایی
ان شاالله خبر سلامتیتون برامون ارسال کنید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#پرسش_اعضا 🌼🍃 مامانم حدودا شصت و پنج سالشون هست دو سالی میشه کف پاهاشون پوست پوست میشه و به شدت خ
#پاسخ_اعضا 🌺🍃
سلام خدمت حبیبه جان و اعضای کانال برای خانمی که عکس پاش را گذاشته که بعد از زایمان تغییر رنگ داده وپوستش خشکه منم همینطوری بود پام بعداز زایمان دقت ک کردم فهمیدم که چون موقع شیر دادن به بچه چهار زان روی فرش میشینم اون قسمت پا به فرش میچسبه اینجوریه بعداز شیر گرفتن بچه ام چند ماه بعد خوب شد
🌟🌟🌟🌟🌟
سلام وادب
خواهر گلم عزیزدلم چرا میگی یه تیرماه بدبخت آخه حرف خودش انرژی داره اول اینکه یه اسم مستعار خوشکل براخودت انتخاب کن من وقتی میبینم اسم مستعار قشنگ برا خودتون انتخاب میکنید واقعا ذوق میکنم مثلا (ماه شب چهارده) واقعا آدم کیف میکنه به این اعتماد بنفس آخه چرا یه تیر ماهی بدبخت؟
بعد درمورد بچه کوچیک داری اما شیر نداری
رازیانه خوبه آسیاب کن بعد از غذا یه قاشق چایخوری بخوریابه صورت دم کن بخور یه قاشق غذا خوری رازیانه (یک لیوان آب بزار جوش بیادبعد رازیانه رو بریز داخل آب جوش با شعله کم 5 دقیقه بزار بجوشه) خرما. بادام. ماهی ومغزیجات برا شیر خوبه
(یلدا)
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
سلام و ادب
خواهر گلی که درمورد یائسگی طرز تهیه شوید جعفری سوال پرسیدن
ممن از سبزی تازه گاهی هم از سبزی خشک استفاده میکنم مشکلی نداره
یک مقدار سبزی میزارم داخل کتری با2 لیوان ونصفی آب با شعله متوسط وقتی جوش اومد شعله رو کم میکنم تا آب کتری به نصف برسه بعد از صافی ردش کن بعد از سرد شدن بخور
طول روز 2بار
استفاده از شوید فقط شب وقت خواب مقداری از شوید را داخل کتری با 2لیوان ونصف بزار روشعله وقتی جوش اومد شعله رو کم کن وقتی آب کتری به نصف رسید خاموش کن از صافی ردکن ولرم شد استفاده کن
البته فقط خوردن اینها دلیل بر پریودی نمیشه
حتما حتما رحم وبادکش کن از تزریق عسل برای رحم استفاده کن
حنا ونوره هم استفاده کن
من حتی برای شستن موهام از گل سرشو ونمک استفاده میکنم
ابته باید صبور باشی تا نتیجه بگیری من ماها طول کشید تا نتیجه دیدم
ساقه های سبزی ودور نریز میتونی با برگ بزاری بپزه
ممنون میشم یه صلوات برای شفای دخترم بفرستید
یلدا
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
با سلام به مادری که برای پسرش که پشت و سینه جوش های چرکی می زنه صابون ده درصد گوگرد از داروخانه بخر حمام حودشو بشوره به خصوص ناحیه ی تناسلی جوش این مدلی عفونت ناحیه ی تناسلی که روی سینه خودشو نشون میده
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
سلام دختر خانمی که نامزد کردید شوهرتون بهتون حرفی نمیزنه
من از تجربه خودم میگم چندین ساله که با همچین همسری زندگی میکنم یکوقتا دیگه نمیکشم همش پنهان کاری
دختر گلم من که میگم اول زندگیت هست برو مشاوره هر چه هزینه ش شد بشه یه عمر زندگیه شوخی نیست که
یه مشاوره خوب برو با همسرت بعد بهت راهکار میده
یکوقت هم مشاوره اصلا صلاح نمیدونه که باهم ازدواج کنید
به هر حال تا دیر نشده به فکر زندگیت باش الان که هنوز زیر یه سقف نرفتین اینطوره
دیگه بعدش خدا میدونه چطور بشه
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
سلام حضور دوستان مجازی .
در جواب خانمی که ۲ سال درگیر سرگیجه و حالت تعادل نداره.
دوستم من هم چند سال پیش درگیر همچین بیماری شده بودم ودکتر گوش وحلق بینی رفتم و دارو استفاده کردم .
بعد از مدتی رفتیم مسافرت برای چند روز وقتی که از مسافرت برگشتیم دیگه هیچ اثری از سرگیجه تو وجودم نبود .الان هم چند سال از این قضیه میگذره.
به شما هم پیشنهاد میکنم به مسافرت برید صد در صد خوب میشید چون اینقدر به این بیماری فکر میکنید دست از سرت بر نمیداره و روح و روان تو درگیر کرده .
وقتی مسافرت برید یه جای سر سبز که بهت خیلی خوش بگذره که دیگه به بیماریت فکر نکنید. دست از سرت بر میداره.
🌟🌟🌟🌟
سلام خانم که گفتی بیمار دیالیزی
داری بدنش میخاره عزیزم من خودم
دیلیز میشم بیمار شما نباید غذای مونده وچیزای کار خونه ای بخوره میوه
وسبزی وکاهو باید هشت ساعت تو آب باشه آبش عوض کنی حبوبات ۴۸ساعت خیس بخوره چند بار آبش عوض بشه میوه هاست حتما پوست گرفته باشه گوشت قرمز مخصوصا گاو گوساله نخوره منم اگه این چیزا رو رعایت کنم بدنم میخاره با هر وعده غذا نصف لیمو ترش زرد بهتر میکنه
قرص سولامر کربنات با غذا بخوره به دکترش بگو به من همه این دستور
دکترم داده دکتر حسین ثقفی قم هستن از اعضای گروه خواهش میکنم
یه صلوات برای شفای بیماران ختم کنند
🌟🌟🌟🌟🌟🌟
سلام به خواهرای عزیزوعوامل ای گروه خوب ستاره تنهایی عزیزم شما سوره بقره رو دانلود کن بزار خونت پخش بشه من اون موقع که جدا نشده بودم این چیزا رو نمیدونستم همه رو تو این گروه شنیدم اگه شوهرت مشاوره میره پیش مشاور هم بری خوبه شوهر من یه بار بهش گفتم بریم پیش مشاور پدر مادر منو فحش داد که مگه من روانی ام من فقط یه بار سر کتاب براش باز کردم گفت زندگی کردن بااین جور آدم صبر ایوب میخواد گفت آدمایی تو این طالع دعا براشون سازگار نیست دعا بگیری بدتر عصبی میشن یعنی تمام اطرافیان خودم شوهرم بهم میگفتن تو چطور