eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
645 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🚶🏽‍♂ تأسف‌آوره... ڪاراون شخصی‌‌ڪہ... برای‌سبڪ ڪردن‌بدنش ... دوساعت روی‌تردمیل‌ می‌دوه ... امابرای سبک‌ڪردن .. بارگناهاش دودقیقه .. دربرابر پروردگار نمی‌ایستد ... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸 🌼 ༻﷽༺ 🥀تلنگرشهید 🥀 رژ صورتی رنگم رو برداشتم و کشیدم روی لبم...ریمل و رژگونه آجری هم زدم...مانتو قرمز و شلوار مشکی پوشیدم..مغنعه مشکی هم سرم کردم..هر چی موهامو میزدم زیر مغنعه بازم دو سه تکه اش بیرون میموند...بیخیال اون چند تکه شدم و بعد از برداشتن کالسورم رفتم تو آشپزخونه مامان بابا مشغول خوردن صبحونه بودن. با لبخند گفتم -سالم خانواده محترمه بابا-سالم خوشکله بابا بیا بشین صبحونتو بخور -نوچ باید برم دیرم میشه مامان یه لقمه برام گرفت و داد دستم -مرسی مامان خوشتیپم مامان-برو بچه خودتو لوس نکن خندیدم و بعد از خدافظی رفتم بیرون...در ماشین رو باز کردم و سوار شدم.جونم بزن که بریم...پخش رو روشن کردم و صداش رو بلند. ساسی مانکن میخوند و منم گردنمو تکون میدادم. رسیدم چراغ قرمز...با دستم ضربه روی فرمون زدم و گفتم -ای بابا اینم مملکته آخه؟ سرمو تکون دادم و پخش رو کم کردم...تقه ای به پنجره خورد..چرخیدم بازم این بچه گدا ها. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿@azshoghshahadat🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
•┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸 🌼 ༻﷽༺ 🥀تلنگرشهید 🥀 بیخیال گوشیمو برداشتم...اسامو چک کردم...سمانه،این دختره چیکار داره با من؟ بازش کردم -سالم دنیا ببخشید میدونم اشتباه کردم بهت تهمت زدم دیروز فرزانه بهم گفت اصل قضیه چی بوده تو رو خدا حاللم کن خودم به بچه ها راستشو میگم هه!بعد اون گندی که زده توقع داره ببخشمش؟خیلی پرو دختره...همین موقع چراغ سبز شد و راه افتادم...گوشیمو هم گذاشتم تو جیبم...کال از کیف خوشم نمیومد...باالخره رسیدم دانشگاه ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم...فرید جلو در منتظرم بود. پسره ایکبیری..ببین به خاطرش چه شایعه ای ساخته شد. بدون توجه به او رفتم تو...اومد دنبالم. -دنیا خواهش میکنم به حرفام گوش کن -من هیچ حرفی با تو ندارم -خوب تقصیر من چیه؟از کجا میدونستم اون دختره میخواد بیاد تو دانشگاه بگه برگشتم طرفش و با لحن طلبکاری گفتم -مثل اینکه تو باورت شده باهات دوستم؟ -نه ولی این شایعه جا افتاده باید با هم درستش کنیم -منم میخوام درستش کنم بعد کلاسم 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿@azshoghshahadat🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💚‌•.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸 🌼 ༻﷽༺ 🥀تلنگرشهید 🥀 بعد زدن این حرف رفتم توی کالس نشستم صندلی کنار نرگس -سالم دنیا بانو چه عجب ما شما رو دیدیم -این دیگه مشکل شماست عزیزم که من به این گندگی رو نمیبینی -لوس نشو یاال بگو ببینم قضیه این حرفایی که بچه ها میگن چیه؟ -دو هفته پیش فرید اومد پیش من و واسه تولدش دعوتم کرد رستوران منم که بیکار بودم از خدا خواسته قبول کردم..رفتم دیدم فرید تنها نشسته...رفتم پیشش گفتم چرا بقیه نیومدن؟گفت یه مهمونی دو نفره گرفته و فقط خودم و خودشیم خالصه شام خوردیم و کادوشرو دادم نگو حاال سمانه ما رو دیده و اومده به همه گفته ما با هم دوستیم..من تا حاال با خیلیا دوست بودم و اصال با این قضیه مخالف نیستم ولی خوش ندارم کسی حرف دروغی درباره ام بزنه ورود استاد به کالس فرصت حرف رو از هر دومون گرفت.صاف نشستم سرجام و به سخنان گوهر بار استاد جعفری گوش کردم. کالس که تموم شد نزاشتم بچه ها از کالس خارج بشن...ایستادم وسط کالس و با صدای بلندی گفتم -دوستان این حرفی که چند وقته همتون دارید میزنید اشتباه من اون شب به درخواست 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿@azshoghshahadat🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
😍 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ 📚] میگفت ؛ " إله " یعنی حالا هۍ بگو " الهی " دلبـــرم~~ ببین چقدر عاشقانه‌ست ؛ وقتی که میگی " لا‌إله‌إلا‌الله " یعنے دلبرۍجزخدای‌ِمن‌‌نیست اصلا مگه میشه از این صداش بزنیم؟!🙃♥️🍃 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
😍 👌 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•