eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
647 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
به قول امیرکبیر: ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد، بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد، در آخر اما فهمیدم مملکت مردمِ دانا میخواهد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍓🌸خدایا! نانی ده تا به ایمانی برسم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌱 • • نوشتہ بود ... همیشه توے عبادت متوجہ خدا باش خدا عاشق میخواد ، نہ مشترۍِ بھشت ...! همانند شھدا عاشقانھ عبادت ڪنیم . ✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
{إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ ۖ}✨ 💌 اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی بر شما غالب آید.😍🌱 📖 آل عمران آیه160
- بۍتو بۅدن‌دلگیرترین‌صفحھ از دفتر عشق است[📖♥️] •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🚶🏻‍♂🥀••• داریم‌چیڪارمیڪنیم دنبال‌این‌هستیم‌ڪہ‌باجنس‌مخالف دوستےڪنیم⁉️ آیانمیدونیم‌ڪہ‌امامےهم‌داریم❕ آیانمےدونیم‌ڪہ‌دوتاچشم‌زیباداره‌ میبینہ‌ڪارامونو . . .🙂🥀 نمےدونیم‌ڪہ‌دلش‌هردفعہ‌ باخطاهاۍما . . .😔💔 +عههههہ ! +اینڪہ‌قول‌داده‌بود . . . +اینڪہ‌دیگہ‌توبہ‌ڪرده‌بود . . . 😞 🌿••الهم‌عجݪ‌اݪوݪیڪـ‌اݪفرج••🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جاےشہیداعطایی‌خالےکہ😔 می‌گفٺ: کسی کہ آقارا قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد! برسردرخانه نوشته بود: هرکه دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان 😇¦⇔ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بسم‌اللھِ‌الرحمن‌الرحیم🌱!
خداڪند از قافلـھ عشق جا نمانیم💔! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✨ هرگاه ڪه نمازت قضاشدونخواندی دراین فڪر نباش ڪه وقت نماز خواندن نیافتی بلڪه! فڪرڪن چہ گناهے را مرتڪب شدی کہ خداوند نخواست در مقابلش بایستے! 🖐🏿 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋•| راز داستان حضرت یوسف |•🦋 راز داستان حضرت یوسف عشق زلیخا به او نیست !🖤 👤 استاد پناهیان •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✨ 🌸 علیه السلام : 🌱کسی در در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از در دل داشت بحار الانوار، ج 44، ص 192 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
وَ شَهادَت... حِکایٺ عاشِقانه آنانی اَسٺ ڪه دانِستَند دُنیا جای ماندَن نیست بایَد پَرواز ڪرد♥️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار صمیمانه و عاطفی رهبر با بچه ها 😍😊 خیلی زیبا 👌 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
مواظب باشیم دلمان جایی نرود که اگر رفت؛ بازگرداندنش کار سخت و گاهی محال است!! اگر برگردد؛ معلول، مجروح و سرخورده باز می‌گردد!! مراقب باشیم دل آرام سربه هوا و عاشق پیشه است و خیلی سریع اُنس می‌گیرد!! اگر غفلت کنیم می‌رود و خودش را به چیزهای بی ارزش وابسته می‌کند!! نگهبان‌ دلمان باشیم تا به غیر از مهدی فاطمه به کسی دل نبندد... هم دل و هم قرار من امام عصر علیه السلام ♥️ اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌿✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨ 🌿✨ ✨ ﷽ 💌رمان شکسته هایم بعد تو 2⃣فصل دوم از روزی که رفتی رها: چی عجیب بود؟ بعد از یه عمر، خانواده داشتن لذت نداره؟ لذت نداره کسی باشه که برات غذا آماده کنه؟ یادمه روزای اولی که خانواده شدیم با صدرا و مامان محبوبه، برای منم لذت داشت! لذت داشت سر سفره کنار هم نشستن! لذت داشت کسی میومد دنبالم که برام نگران میشد، لذت داشت صدای خنده هایی به خاطر خجالت کشیدن من بلند میشد. بهش حق بده که لذت ببره از داشتن تو، زینب، یه خونه ی گرم، یه چراغ روشن، یه نگاه منتظر! آیه: ازش خجالت میکشم، عذاب وجدان دارم! از یک طرف به خاطر سید مهدی و از طرفی هم به خاطر خود ارمیا! دیشب اومد تو اتاقم که زینب رو بذاره روی تختم، عکسای مهدی رو دید، صبح که اومد باهام حرف بزنه تمام سعیشو میکرد که نگاهش به عکسا نیفته! رها آه کشید: بهت گفته بودم دیگه وقتشه اون عکسا رو جمع کنی. آیه کمی چایش را مزه مزه کرد: _با دلم چیکار کنم؟ رها: یه روزی به من گفتی شوهرته، گفتی حق انتخاب بهت داده اما شوهرته، گفتی نکنه زن صدرا باشی و فکرت پیش احسان، گفتی خیانت نکنی رها! من به حرفت گوش دادم؛ حالا خودت به حرفات پشت میکنی؟ باور کنم تو آیه ی حاج علی ای؟ آیه انگشتش را لبه ی استکان کشید: _یه روزی حرفات به اینجا که میرسید میگفتی باور کنم که آیه‌ی سید مهدی هستی؟ همون روزایی که سید مهدی رفته بود و دنیا سیاه شده بود، الان دیگه نمیگی. رها: چون الان آیه‌ی ارمیایی، باورکن آیه! رفتن سید مهدی رو باورکن! اومدن ارمیا رو باورکن! آیه: باور کردم، اما سخته! رها: تا شما از خرید برگردید من عکسای سید مهدی رو از روی دیوار جمع میکنم، لباساشو جمع میکنم، ارمیا برگشته و تو دوباره اشتباه روز عقدت رو تکرار نمیکنی! _دیوار خالی میشه با یک عالمه میخ! رها: خودم درست میکنم؛ کاری نکن که حس بدی داشته باشه! _منم حس بدی پیدا میکنم. رها: خودتو جمع کن آیه، حواست کجاست؟ میفهمی چی میگی؟ می فهمی چیکار میکنی؟ میفهمی شکستن دل ارمیا تاوان داره؟ _دل منم شکسته! رها: اما ارمیا دلتو نشکسته. _به خاطر اومدن اونه که شکسته! رها: تو هیچوقت اینقدر بی منطق نبودی، چی شده؟ چه بلایی سر آیه اومده؟ خودت بهش جواب مثبت دادی! _به خاطر زینب بود. رها: دلیلش مهم نیست، تو قبولش کردی و باید وظایفتو انجام بدی! خیلی نمک نشناسی آیه... خیلی! تو اونی نیستی که به من میگفت راه برگشت نیست و باید با صدرا زندگی کنم! تو گفتی باید صدرا رو بشناسم! گفتی بهش فرصت بدم! من به خاطر حرفای تو الان اینجام و تویی که لالایی گفتن بلدی خودت خوابت نمیبره! چهل روز ارمیا رو از زینب دور کردی به خاطر خودخواهیات، چهل روز آب شدن دخترتو دیدی و هنوز هم با خودخواهی دل ارمیا رو میشکنی! حالا که اومده زندگی کن آیه... زندگی کن! _دو روز دیگه میره! رها ابرو در هم کشیده گفت: _کجا میره؟ ✍به قلم سنیه منصوری ... ┄•●❥@azshoghshahadat پرش به قسمت اول فصل دوم👇 https://eitaa.com/azshoghshahadat/5004 ✨ 🌿✨ 🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨ 🌿✨ ✨ ﷽ 💌رمان شکسته هایم بعد تو 2⃣فصل دوم از روزی که رفتی _گفت نمیدونست تو این خونه پذیرفته شده، به خاطر همین یه ماموریت یه ماهه گرفته! رها: چیکار کردی باهاش که نرسیده پای رفتنشو فراهم کرده؟ چیکار کردی آیه؟ _با مراجعات هم اینطوری حرف میزنی؟ باید تو مدرکت تجدید نظر کرد! رها: تو مراجع نیستی، تو خواهرمی و من اصلا بی طرف نیستم؛ من طرف تو و زندگی توئم، من طرف ارمیا و زندگی اونم! آیه: مرسی خواهری، اما احیانا خواهر منی یا ارمیا؟ رها: فرقی نداره، ارمیا هم جای برادرم؛ وقتی تو احمق میشی من باید خواهرشوهرت بشم! صدای خانم موسوی، منشی مرکز بلند شد: _دکتر رحمانی، مراجتون اومدن. زن جوان دستی در موهایش کشید تا آشفتگی آنها را بهبود ببخشد: _ببخشید دکتر! نتونستم زودتر برسم! آیه لبخند زد: _بریم داخل، بهتره زودتر شروع کنیم. رها به رفتن آیه نگاه کرد: _آیه؟! آیه به سمتش برگشت و سوالی نگاهش کرد. رها: یه روز رو تخت بیمارستان به من گفتی مواظب باش، شاید این امتحان تو باشه! حالا من بهت میگم "آیه مواظب باش! ممکنه این امتحانت باشه!" حالا برو به کارت برس که چیزی به اومدن شوهرت نمونده! از قصد گفت شوهرت... گفت تا آیه باور کند... که آیه زن شود برای آن مرد که می‌آید. ارمیا جای پارکی مقابل مرکز پیدا کرد و با زینب پیاده شدند. چند شاخه گل رز در دستانش گرفته بود. پر از اضطرابی شیرین بود، برای دیدن همسرش میرفت. اولین قرار بعد از عقدشان... لبخند روی لبهایش بود. دست زینب را در دست داشت و دلش جایی میان آن ساختمان میچرخید. مقابل میز منشی ایستاد: _ببخشید با دکتر رحمانی کار دارم، اتاقشون کجاست؟ منشی توجهش را به ارمیا داد که دستان زینب را در دست داشت: _الان که مراجع دارن و بعدش هم ساعت کاریشون تموم میشه؛ اگه مایلید برای این هفته براتون وقت بذارم. ارمیا: من همسرشون هستم. منشی بلند شد: _شرمنده شما رو نمیشناختم. چند دقیقه ای صبر کنید کارشون تموم میشه؛ اتاقشون همون اتاق سمت چپه. همان لحظه از اتاق کناری اش، رها خارج شد. زینب نامش را صدا زد و به سمتش دوید. آقای جوانی که قبل از رها از اتاق خارج شده بود با تعجب به زینب نگاه کرد و لبخند زد: _خانم دکتر دخترتونه؟ رها: نه؛ دختر همکارمه، شما دیگه سوالی ندارید؟ مرد جوان: نه ممنون! با لطفی که شما به من کردید، جای هیچ سوالی نمونده! پایان نامه که تموم شد یه نسخه براتون میارم. رها: خیلی خوشحال میشم که از نتایج تحقیقتون مطلع بشم، موفق باشید. مرد جوان پس از خداحافظی با منشی از ساختمان خارج شد. ارمیا به رها سالم کرد: _سالم رها خانم! ✍به قلم سنیه منصوری ... ┄•●❥@azshoghshahadat پرش به قسمت اول فصل دوم👇 https://eitaa.com/azshoghshahadat/5004 ✨ 🌿✨ 🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨🕊🌿✨
عذر‌ میخوام بابت تاخیر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ 👤 استاد 🔺 بچه‌هاتون رو نذر شهادت در راه امام‌زمان کنید... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌿و درود خدا بر او فرمود: با مردم آنگونه معاشرت کنید ڪه اگر مردید بر شما اشڪ ریزند و اگر زندھ ماندید با اشتیاق سوۍ شما آیند؛حکمت۱۰📚-! 𝄈؏امیرالمومنین」 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبرمون‌ رو حال کنید🙃👀 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) سه چیز را هر روز تلاوت کنید 1- زیارت عاشورا 2- نافله 3- زیارت جامعه کبیره اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید 😇¦⇔ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ ✍ قسمت بیست و سوم نیک گفت: بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل #هش
🌸 در عالم برزخ ✍ قسمت بیست و چهارم پس از مدتی به نهر زیبا و خیره کننده ای رسیدیم که هرگز در تصور و خیال انسان مادی نمیگنجید. از یک طرف نهر آب سفید و در طرف دیگر شیری جریان داشت که از برف سفیدتر بود و در میان این دو شرابی روان بود که از سرخی مانند یاقوت و در لطافت بی نظیر بود.. نگاهی به بالا و پایین نهر انداختم، نه آغازی داشت و نه پایانی... با درختان و گلبوته های فراوانی که در اطراف نهر به چشم میخوردند، منظره ای شگفت انگیز به وجود آمده بود.. نیک گفت: این نهر با برکت است که از چشمه های آن در قرآن یاد شده است و در تمام وادی السلام جریان دارد، اما در هر منطقه ای از زیبایی و طعم مخصوصی برخوردار است. هر چه مقام مومن بالاتر باشد محل اسکانش بهتر و حوض کوثر آنجا زیباتر است. سپس نگاهی به بالای نهر انداخت و گفت: وقتی این نهر از دشت شهدا میگذرد چنان زیبا و با طراوت است که هرکسی قدرت دیدن و چشیدن آن را ندارد. با تعجب گفتم: پس اگر این طور است وقتی از دشت امامان میگذرد چگونه است؟ نیک نگاهی به من انداخت و گفت: چه میگویی؟ آنها احتیاجی به این نهر ندارند. اگر طعم و طراوت و لذتی در این نهر است از وجود بابرکت امامان و پیامبران الهی است. سرچشمه های این نهر همان جا هستند. سپس نگاهی به من انداخت و گفت: دوست داری از این نهر بنوشی؟ با هیجان گفتم: البته که میخواهم! نیک لبخندی زد و گفت: پس عجله کن به محل خودت برسی چون کوثر آنجا از اینجا خیلی لذیذتر است. با سرعت رفتیم تا به محل خودم رسیدیم. نیک گفت: اینجا دارالسلام توست، حالا هر چقدر میخواهی بنوش و خوش باش. در فکر این بودم که چگونه بنوشم که نیک به درختی اشاره کرد و گفت: از این حوریه ای که روی درخت نشسته بخواه تا تورا سیراب کند. نگاهی به درختها انداختم، بالای هر درختی حوریه ای در کمال زیبایی جامی زیبا و ظریف در دست داشت و در کمال دلبری قصد سیراب کردن من را داشتند. یکی از آنها با هزاران ناز و ادب و احترام جامی از کوثر به دستم داد و من نوشیدم. وقتی قطره ای نوشیدم چنان سرمست شدم که دیگر هیچ رنجی از سفر به تنم باقی نماند. در این لحظه به یاد خانواده ام افتادم و گفتم، کاش میشد سری به دنیا بزنم و خانواده ام را از خواب غفلت بیدار کنم و به آنها بگویم مرگ یعنی راحتی و رهایی از تمام دردهای عالم. اگر بدانند اینجا برای مومن چقدر زیباست دیگر هیچ تلخی نسبت به مرگ در دل نخواهند داشت. نیک گفت: اگر بخوای اخبار اینجا را به آنها بگویی این کار ممنوع است، اما میتوانی سری به آنها بزنی. هر یک از اهالی برزخ اجازه دارند به صورت پرنده های لطیف درآیند و به اهل خود سرکشی کنند. اما مدت دیدار متناسب با لیاقت آنهاست، بعضی هر جمعه بعضی هرماه و بعضی هر سال... حالا آماده شو که تو در این لحظه میتوانی به دیدار آنها بروی... تاریکی شب دنیا را سیاه پوش کرده بود، روی دیواری نشستم و خانواده ام را زیر نظر گرفتم. همسرم مشغول کارهای خانه بود و بچه هایم مشغول انجام تکالیفشان...سری به نزدیکان دیگرم نیز زدم و از اینکه هیچ کدام را مشغول انجام گناهی ندیدم خوشحال شدم و چون دیگر طاقت ماندن در دنیا را نداشتم به خانه ام در دار السلام برگشتم. مدتها بود که زندگی باصفای خود را در دارالسلام ادامه میدادم و هر از گاهی از هدایای فرزندان و دوستانم بهره مند میشدم . هدایای آنها که عموما شامل دعا و استغفار و صلوات بود مرتب به من میرسید و مرا چون غریقی که نجات یافته باشد، خوشحال میکرد. هر کس بر سر مزارم حاضر میشد خوشحال میشدم و با او انس میگرفتم. حتی یک فاتحه آنها برای من از تمام دنیا خوشحال کننده تر بود ولی میدانم که زندگان این حقیقت را درک نخواهند کرد.. ✍ادامه دارد... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ ✍ قسمت بیست و چهارم پس از مدتی به نهر زیبا و خیره کننده ای رسیدیم که
🌸 در عالم برزخ ✍ قسمت بیست و پنجم دنیای مادی همچنان برقرار بود و ما در جوار رحمت الهی همواره غوطه ور بودیم.. غیر از دروازه امام و پیامبران همه ی دروازه های وادی السلام پذیرای سعادتمندان عالم برزخ بود. اما اخباری که از برهوت به ما میرسید حاکی از این بود که عده ی زیادی از مردم گرفتارند و تعداد اهالی دشت عذاب رو به افزایش بود. همه ی اینها نشانگر دنیایی پر از ظلم و ستم بود که از یک سو دروازه ی شهادت و از سوی دیگر دشت عذاب را پررونق تر از همیشه کرده بود... اما مدت زیادی نگذشته بود که با رفت و آمد مکرر فرشتگان ،فضای عجیبی بر وادی السلام حاکم شد. وقتی علت را از نیک سوال کردم گفت: هرچی هست مربوط به دنیاست،احتمالا قرار است اتفاق بسیار بزرگی بیفتد. هنگامی از این خبر بسیار مهم باخبر شدم که در جمع بسیار صمیمی و دوستانه ای در میان دوستان نشسته بودم. در آن لحظه فرشته ای بعد از سلام به ما، خطاب به یکی از مومنین گفت: امامت ظهور کرده، اگر بخواهی میتوانی به دنیا برگردی و در رکاب او باشی و اگر نخواستی میتوانی همینجا در جوار رحمت الهی بمانی. آن مومن با لیاقت، رفتن را ترجیح داده و از پیش ما رفت. برای همگان مشخص شد که قائم آل محمد (صلی الله علیه و اله) ظهور کرده تا دنیا را از جور و ستم نجات دهد. مدتها بر دنیای مادی گذشت که البته از نظر ما زمان اندکی بود، ما در این فاصله از تازه واردها اخبار دنیا را میپرسیدیم، یکی از تازه واردها گفت: جهان در ظلم و ستم میسوخت که ناگهان از مکه خبرهایی رسید که 313 نفر از بهترین و صالحترین افراد زمین گرد هم آمده اند تا با حضرت قائم علیه السلام بیعت کنند. در روز جمعه ای که مصادف با روز عاشورا بود ناگهان صدای رسا و دلنشینی بلند شد که در تمام عالم پیچید: بقیت الله خیرُ لَکُم اِن کُنتم مومنین و ناگهان فریاد زد: انا بقیت الله فی ارضه... و بعد از آن ندایی از آسمان فرود آمد که حق را در پیروی از قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) می دانست. ظالم و مظلوم، کوچک و بزرگ همه در بهتی عظیم فرو رفته بودند. در آن حال صدای شیطنت آمیزی از گوشه دیگر دنیا بلند شد که حق را در پیروی کردن از سفیانی می دانست. عده ی زیادی بعد از شنیدن این صدای شیطانی در تشخیص حق دچار شک و تردید شدند. پس از ظهور حضرت با تعداد یاران اندک خود عازم مدینه می شود، مردم که شنیده بودند این شخص منجی عالم بشریت است از کمی تعداد او سخت در تعجب بودند و باور نمیکردند چنین کسی بتواند بشر را نجات بدهد. وقتی حضرت به مدینه رسید با خبر شد که سفیانی یک لشکر مجهز را برای قتل او روانه مدینه کرده است.. حضرت از مکه به مدینه می آید اما لشکر سفیانی که در تعقیب او بود در نزدیکی های مکه در سرزمین بیدائ ناگهان با شنیدن یک ندای آسمانی، در زمین فرو می روند... یکی دیگر از آگاهان دیگر نیز ادامه داد: بعد از آنکه تمام جهانیان از ظهور حضرت آگاه شدند، گروه گروه از شیعیان خالص برای بیعت وارد مکه شدند. تا اینکه یک روز ولوله افتاد که حضرت امروز قیامش را آغاز خواهد کرد و به مقصد مدینه حرکت خواهد کرد. امام از مکه به مدینه و از آنجا به کوفه آمد و بعد از مدتی آنجا را به قصد عذرا ترک کرد. در عذرا عده ی زیادی به حضرت پیوستند و لشکر با عظمتی را تشکیل دادند. در همین نقطه حضرت با سفیانی و باقی مانده لشکرش رو در رو شد. در این صف آرایی حق و باطل، هر کدام از دو گروه قصد براندازی نیروهای طرف مقابل را داشتند.. در سپاه امام افرادی مثل: مالک اشتر، مقداد، سلمان، عبدالله ابن شریک عامری، داود رقی و گروه دیگری از بزرگان به چشم میخوردند که از عالم برزخ برگشته بودند تا افتخار یابند و در در رکاب آن حضرت به جهاد بپردازند. اندک زمانی بعد نبرد سختی انجام شد که به پیروزی سپاه حضرت مهدی علیه السلام منجر شد. حضرت پس از آن به جنگ دجال حیله گر به تل آفیق (و شاید هم تل آویو) میرود و پس از یک نبرد جانانه در روز جمعه دجال و همراهانش را به نابودی وادار میسازد... ✍ادامه دارد.. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ ✍ قسمت بیست و پنجم دنیای مادی همچنان برقرار بود و ما در جوار رحمت اله
🌸 در عالم برزخ ✍ قسمت آخر بعدها یکی از کسانی که مدتی تحت حکومت حضرت مهدی عج زندگی کرده بود و به ما ملحق شد برای ما اینگونه تعریف کرد: یکی از برنامه های حضرت انتقام گرفتن از ظالمانی بود که از دنیا رفته بودند، آنها را به دنیا برمیگرداند و به انتقام دنیایی نیز می رساند. همانگونه که یک عده از خوبان نیز به دنیا برگشتند تا از لذت یاری حضرت مهدی عج و زندگی بسیار زیبا تحت حکومت آن حضرت برخوردار شوند. من خود جنازه ی دوتن از برزخیان را دیدم که به دار اویخته شده بودند و سپس زنده شدند تا جنایاتشان را شرح دهند. در انتها در حالیکه زار زار گریه میکردند به گناه خویش اعتراف کردند و به کیفر اعمالشان رسیدند.. پس از نابودی دشمنان حضرت دستور سازندگی فراگیر در جهان را صادر کردند. زمین و آسمان هم ذخایر و نعمتهای خود را برای بالندگی دولت حضرت آشکار ساختند و همه جا را نسیم عدالت و برابری گرفت و مردم در بالاترین نعمتها و آسایش ها زندگی را ادامه دادند. بعد از ظهور حضرت و در دوران حکومتش، دروازه های وادی السلام مرتب پذیرای مومنان سعادتمندی بود که به واسطه ی زندگی تحت حکومت حضرت مهدی عج و از بین رفتن شر و بدی، صراط برزخ یعنی برهوت را در مدت بسیار اندکی میپیمودند. حکومتی که نور هدایتش تا آخرین روز عمر دنیا تابنده بود تا اینکه خداوند فرمان داد بساط زندگی بشر را از روی زمین برچینند... و آن روز فرا رسید! روزی که هزاران نفر به یکباره از دنیا کوچ کردند...یکی از آنان که در حلقه ی ما حضور داشت اینگونه تعریف میکرد: من در بازار مشغول خرید بودم ناگهان صیحه ی وحشتناک و بلندی شنیدم که تحمل مرا در دم ربود و روح را از بدنم جدا کرد... دیگری میگفت: من و دوستم مشغول صحبت بودیم که به ناگهان صدای صیحه ای را شنیدیم و روح از بدنمان رفت. نیک گفت: این صور حضرت اسرافیل بوده که مردم آخر الزمان شنیدند و جان سپردند. اینک در عالم هیچ جنبنده ای وجود ندارد، تمام اهل زمین و آسمان جان سپردند.. فقط خدا هست و بس.. از تصور این صحنه شگفت زده شدم اما نیک از صور دیگری سخن به میان آورد که باعث بهت و حیرت من شد. نیک گفت: هنگام برپا شدن قیامت، اسرافیل در صور دیگری میدمد و همه زنده میشوند.. و اینک من با شفاعت 14 معصوم علیه السلام و چند تن از شهدا جایگاهم به جای بالاتری تغییر کرده است. خیلی بالاتر از مکان من جایگاه شهدا هست که صدای شادی آنها موجب شادی و سرور اهالی همجوارشان میشود... بسیاری از اوقات به حال آنهایی که با شهدا محشور و با آنها نشست و برخاست دارند غبطه میخورم اما با اینهمه رحمت الهی دلم را آرام میکند. و حالا ما برزخیان وادی السلام کسانی هستیم که بدون کوچکترین حسادت، رقابت، کینه و .. به زندگی سراسر شادی خود ادامه میدهیم و در انتظار قیامت عظمای الهی هستیم تا پس از گذشتن از پل صراط به بهشت حقیقی و موعود وارد شویم. اما به ناچار بایستی سالها بر عمر این جهان مادی بگذرد و وضع آسمانها و زمین به هم بریزد تا صور حیات نواخته شود و روحها به بدنها برگردند... السلام ای بعد ما آیندگان رفتنی بر شما خوش باد این غمخانه ناماندنی... ✍ پایان التماس دعا 🌹 🔰 منتظر داستان های بعدی باشید. منبع:کتاب‌سرگذشـت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ، شیخ‌عباس‌قمی •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بـزرگـتَرین‌حَـسرَتِ‌قِیـٰامَت‌ اینہ‌ڪِہ‌مۍفَهمۍ.. بـٰانَمـٰازِاۅَلِ‌ۅَقت‌تـٰا ڪُجـٰاهـٰامۍتۅنِستۍ بـٰالـٰابِـرۍۅنَرَفتۍ. ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استنداپ کمدی داشتیم ، وقتی هنوز مد نبود😁😂. 😅 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•