← 😍 #رفیقانه
دُعا بِخـوان📿
بَرای عاقِبت بِخیـرۍ مݩ..✨
تویـے ڪه🍃
خَتمِ به خیـر شُد عاقِبَتت..🌸
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#شَـهیدآنِهـ💚
.
|خاصیٺ #رفیـق شهید♡|
رفیق شهیٰد یعنۍ:🧐
تو اوج نآ امیدے
یہ نفر پارتے بین تو و ـخدا بشہ!
و جورے دست رو بگیره
ڪہ متوجہ نشے :)
.
°🌱° #رفیقشهیدمـ ••
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
کیست او یار امیرالمومنین
مادر شیران نر، ام البنین
.#اللهمارزقناکربلابحقالحسین
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه برای
امام زمان(عج) کار کنیم⁉️
#ببینید
#انجام_بدیم
#پیشنهاددانلود👌🏽👌🏽
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷ازشوقشھادٺ🌷
خزان غم بـه باغ یاس آمد 🥀 وفات مادر عباس آمد 🌙 نفس ها آه آتش بار گشته 🔥 کـه داغ فاطمه تکرار گشته 💔
❝
درمقامِـ...؛
حضرتاُمالبنينسلاماللهعلیها،
-همينبسكھ:فرزندۍتربيتڪرد؛
كھپشتوپناھكسےبودكھاو ،
پشتوپناھعالمامڪاناست...!
-"آیتاللهوحیدخراسانے🌿"-
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷ازشوقشھادٺ🌷
-حـٰاضرۍ؟ +برآۍِچۍ؟ -مَرگ
-چِشمـٰاشخونِ
+ڪْۍ؟
-امـٰامزَمـٰان
مداحی جدید از محمد حسین پویانفر مناسب شهادت حضرت ام البنین_۲۰۲۲_۰۱_۱۴_۱۱_۳۶_۰۴_۸۹۸.mp3
4.83M
محمد حسین پویانفر
🏴شهادت ام النبین🏴
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگر💡
بهقولآقـٰآۍبھجت
کهمیگن:✨
شمآبرآخوآبتکهکوتآهه
جآیِنرمتهیهمیکنۍ
امآبرآخرتتهیچکـٰآرۍنمیکنی!!! :)🚶♂
بهفِکرآخرتمونمبآشیمبآلاغیرتاً✋️🙂
#سخنبزرگان🌱
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•||🕯🥀||•
#ام_البنین شدن یعنی:
عـبـاس داشتہ باشی و بگویی
از حســـین چھ خبر ؟!(:💔
و همہۍ همہۍ زندگیت را فـداۍ امـامـت کنی حتی چہار پسر رشیدت را🌱. . .
#مادر_ادب
🌷ازشوقشھادٺ🌷
✨سوال های شما ✨ سوال :سلام ببخشید چت با نامحرم گناه هست؟ جواب : سلام علیکم اگر برای سوالات ضرو
✍شوخی با #نامحرم_ممنوع🚫
🔔تو فامیل، تو دانشگاه، تو محلِ کار و .... همهى افراد سالم نيستند.❌
⚠️بعضیا قلبشون بیماره، به خاطر همین در #نامحرم طمع میکنند.‼️
👈فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَض
📛به خاطر همین باید طورى حرف بزنیم كه👇
✅ هم #نحوه_بیان ما خوب باشه.
✅ هم #محتوای_حرف ما خوب باشه که حریمِ محرم و نامحرم حفظ بشه.
یعنی👇
✅ با ناز و کرشمه حرف نزنیم ❌
✅ با نامحرم هر حرفی رو هم نزنیم❌
🔸این سفارش قرآنه:
🕋 «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً(احزاب/۳۲)
✨پس به ناز سخن مگویید تا آنكه در دلش بیمارى است طمعی پیدا کند و نیکو و شایسته سخن بگویید.
✨✨✨✨✨
🔚هر چند که در واقع، كسى كه قلبش بيماره مشکل داره و ایراد از اون هست، ولی ما هم نبايد كارى كنیم كه اونو تحريك كنیم❌🔔
👌باید طوری #حرف بزنیم که حتی باعث #گناه یک نفر هم نشیم❌
🖤😔¦← #نامحرم
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷ازشوقشھادٺ🌷
✍شوخی با #نامحرم_ممنوع🚫 🔔تو فامیل، تو دانشگاه، تو محلِ کار و .... همهى افراد سالم نيستند.❌ ⚠️بعض
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part171
ارمیا آیفون را گذاشت و به حیاط رفت. رها روسری سر کرد و چادرش را مرتب کرد و به ایوان رفت. صدرا که در را باز کرد، دو مرد و یک زن وارد خانه شدند. داد و بیداد میکردند و باهم فریاد زدنهایشان مانع از این میشد که رها بفهمد چه میگویند صدرا سعی در آرام کردنشان داشت که عاقبت بعد از دقایقی داد زدن، زن زیر گریه زد و مرد ها دستی روی کمر و دستی روی سر، نفس گرفتند.
یکی از آنها که مشخص بود بزرگتراست،
گفت: میدونی چقدر این در اون در زدیم تا پیداش کنیم؟حالا با یک قرار وثیقه داری فراریش میدی؟
صدرا: ببین جناب مسعودی، من وکیلم و هر کاری برای موکلم انجام میدم. اونم حق داره آزاد باشه وگرنه دادگاه قبول نمیکرد. شما باید منطقی برخورد کنید.
مرد جوان تر داد زد: منطق؟ حق رو نا حق میکنی و میگی منطق؟ خودت
میدونی اون عوضی چکار کرده.
صدرا: وظیفه ی من دفاع از موکلمه. شما میگید گناهکاره، ثابت کنید!
زن نالید: چطوری؟ خودت میدونی با پول دهن همهی شاهد ها رو بسته!خود تو رو هم با پول خریده!
صدرا با اخم گفت: مواظب حرف زدنتون باشید. من میتونم ازتون شکایت کنم بخاطر این تهمت ها.
مرد مسن تر: تهمت؟
بعد رو به رهای روی ایوان کرد و بلند تر گفت: میدونی شوهرت از کجا پول میاره سر سفره؟ میدونی پولش حرومه؟
صدرا رنگش پرید: چی میگی؟ کدوم حروم؟ من وکیلم! دارم از موکلم دفاع
میکنم!
زن اشکهایش را با پشت دست پاک کرد: دخترم و پرپر کرده! الهی داغ بچه هاتو ببینی!
صدای گریه ی همراه با جیغ محسن که از خانه بلند شد، رها به داخل دوید و محسن را که با صورت روی سرامیک ها افتاده و پیشانی از پر خون شده بود را از آغوش محبوبه خانوم گرفت و به سمت حیاط دوید.
صدرا که تازه داشت وارد خانه میشد، کلید ماشین و کیفش را چنگ زد و دنبال رها دوید.
پیشانِیه محسن کوچکشان، پنج بخیه خورد. رها پسرکش را بوسید و بویید و اشک ریخت. پسرکش آنقدر جیغ زده بود که بی حال شده، فقط ناله میکرد.
به خانه که آمدند، مهدی را باصورتی غرق در اشک و محبوبه خانوم را پای سجاده دیدند
رها محسن را روی تختش خواباند و بوسه ای بر صورتش نشاند. بعد به
سراغ مهدی رفت و ترس هایش را با در آغوش کشیدنش از بین برد.
مهدی دایم زمزمه میکرد: به خدا تقصیر من نبود. من مواظب بودم مامان.
رها به چشمان پر اشک پسرش نگاه کرد. مهدی را بیشتر از محسن دوست نداشته باشد، کمتر هم نبود. لبخند زد و صورتش را بوسید:
میدونم مامان جان. تو بهترین برادر دنیایی. اگه تو نبودی من از پس بزرگ کردن محسن بر نمیومدم. اینم که سرش شسکت تقصیر تو نبود.
تقصیر من و بابا بود. قول میدم بیشتر مواظب شما دوتا باشیم.حالا هم با مامان محبوب برو پیش داداشی بخواب.
محبوبه خانوم، دست مهدی را گرفت و به اتاق برد. رها رو با صدرا کرد:
حالا وقتشه توضیح بدی!
صدرا خودش را روی مبل انداخت و سرش را به پشت تکیه داد و چشمانش را بست: اون که باید توضیح بده تویی! چرا بچه رو رها کردی و اومدی بیرون؟فوضولی کردن از بچت مهمتره؟
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨